معرفی کتاب کشتن مرغ مینا اثر هارپر لی مترجم فخرالدین میررمضانی

کشتن مرغ مینا

کشتن مرغ مینا

هارپر لی و 1 نفر دیگر
4.3
178 نفر |
69 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

28

خوانده‌ام

320

خواهم خواند

319

شابک
9789640013816
تعداد صفحات
448
تاریخ انتشار
1399/5/25

توضیحات

        
رمان کشتن مرغ مینا از زبان دختری به نام اسکات فینچ روایت می شود که دختر وکیل سفیدپوستی به نام اتیکاس فینچ است که دفاع از جوان سیاه پوستی به نام تام رابینسون را که به اتهام ناروای تجاوز به یک دختر سفیدپوست در شهر کوچک میکوم ، در آلاباما محاکمه می شود، به عهده می گیرد. مردم این شهر در رمان، مردمی خودپسند و نژادپرست معرفی شده اند. اتیکاس فینچ، وکیلی انسان دوست، جسور و شجاع و پدری مهربان و دوست داشتنی است. او با قدرت و بی باکی از عدالت و انسانیت دفاع کرده و در مقابل تعصب، نفرت و خشونت نژادی و ریاکاری مردم می ایستد. تم اصلی رمان، معصومیت و قربانی شدن آن در برابر بی عدالتی و تعصب نژادی است و عنوان آن برگرفته از صحنه ای است که در آن اتیکاس تفنگ بادی ای به عنوان هدیة کریسمس برای فرزندانش می خرد و از آنها می خواهد که به خاطر داشته باشند که هیچ گاه به مرغ مینا شلیک نکنند، چون کشتن مرغ مینا «گناه» است

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به کشتن مرغ مینا

نمایش همه
Fatemeh

Fatemeh

1403/12/25

بریدۀ کتاب

صفحۀ 167

«کال، چرا وقتی می‌دونی درست نیست با کا... با سیاه‌ها به لهجۀ خودشون حرف می‌زنی؟» «واسه اینکه اولاً خودم سیاه هستم...» جیم مداخله کرد: «دلیل نشد که وقتی می‌تونی صحیح حرف بزنی، لهجۀ اون‌ها را تقلید کنی». کالپورنیا کلاهش را کمی بالا زد، سرش را خاراند و دوباره آن را با دقت تا روی گوش‌ها پایین آورد: «توضیحش مشکله، مثلاً فرض کنیم تو و اسکات تو خونه با هم به لهجۀ سیاه‌ها حرف بزنین. قشنگه؟ نه! همین طوره اگه من با لهجۀ سفیدها تو کلیسا یا با همسایه‌هام حرف بزنم آن‌وقت خیال می‌کنند می‌خوام بهشون فیس و افاده بفروشم». گفتم: «ولی آخه تو واقعاً بهتر از اون‌ها می‌تونی حرف بزنی». «لازم نیست آدم هر چه بلده نشون بده. نه خوبه که آدم به خودش بباله نه مردم از کسی که بیشتر از آن‌ها چیز بلده خوششون می‌آد. این کار عصبانیشون می‌کنه. با صحیح حرف زدن نمی‌شه اون‌ها را عوض کرد. اگه بخواند، خودشون صحیح حرف زدن را یاد می‌گیرند. اگه نه آدم یا باید دهنش را ببنده یا با زبون خودشون باهاشون حرف بزنه»

0

لیست‌های مرتبط به کشتن مرغ مینا

پارمیدا

پارمیدا

1401/11/20

کشتن مرغ میناشب های روشنزندگی در پیش رو

برای تازه‌کتابخوان‌های کمال‌گرا!

8 کتاب

کتاب بد یا آدم را از خواندن زده می‌کند یا به موجودی متوهم تبدیل می‌کند. تاریخ انقضای آن جمله‌ی معروف گذشته؛ دیگر هر کتابی ارزش خواندن ندارد. امروز ناشرانِ کاسب‌کار زیادی سربرآورده‌اند. کتاب‌های خوبی که با ترجمه‌های افتضاح (ترجمه‌های فارسی به فارسی) با ۵۰٪ تخفیف در هایپرمارکت‌ها، دکه‌ها و غرفه‌های مترو یافت می‌شوند و ناشرانی که با دریافت پول آثار نازل و بی‌کیفیت نویسندگان بالقوه را راهی بازار کتاب می‌کنند. این نویسندگان بالقوه‌ی عجول و این ناشرانِ تاجر هر دو فراموش کرده‌اند که نویسندگی شغل است و باید درآمد داشته باشد نه هزینه! از این رو سال‌هاست که دغدغه‌ام این است که به تازه‌ کتابخوان‌ها یا افرادی (مثل خودم) که سال‌ها کتاب اشتباه خوانده‌اند کتاب‌های خوب معرفی کنم و از آثار زرد و دکه‌ای دورشان کنم. توجه توجه: کتاب‌هایتان را از کتابفروشی بخرید نه《هر》جای دیگر. توجه ۲: اگر نمی‌خواهید تبدیل به انسانی تک بعدی شوید حتما از کتابفروشی‌های عمومی خرید کنید. کتاب‌هایی که فقط در کتابفروشی‌های خاصی پیدا می‌شود مدخل ورود به دگماتیسم و افراطی‌گری است. نمی‌خواهم کتاب‌های پیش‌پاافتاده معرفی کنم. نمی‌خواهم مثل بسیاری لیست‌ها کیمیاگر و چشم‌هایش معرفی کنم. بر این عقیده‌ام که فرصت کوتاه است و لازم نیست از پله‌های کمکی استفاده کنیم. هر کس که می‌خواهد کتاب خواندن را شروع کند از پیش می‌داند که اول راه کمی سختی خواهد داشت. این لیست بسیار کوتاه شامل کتاب‌هایی است که در زمره‌ی شاهکارهای ادبیات جهان‌اند و در عین حال به علت موضوع یا فرم داستانی دارای کشش و جذابیتی هستند که برای تازه‌‌خوان‌ها مناسب است. (به ترتیب و از همین مترجم‌ها بخوانید.)

60

بهخوان

بهخوان

1401/11/10

جین ایرغرور و تعصبصبحانه قهرمانان

پیشنهادهای کتاب‌فروشان هاروارد

100 کتاب

کتاب‌فروشی جای محشری است! هم به خاطر حضور کتاب‌ها و هم کتاب‌فروشان. کتاب‌فروشان [خوب]، اطلاعات کاملی در مورد کتاب‌ها دارند و کافیست سلیقه‌ی کتاب‌خوانی شما دستشان بیاید تا با پیشنهادهای معرکه‌شان غافلگیرتان کنند. یک کتاب‌فروش خوب می‌تواند شما را به کتاب محبوبِ بعدی‌تان معرفی کند و حتی بر مسیر کتاب‌خوانی شما تأثیر بگذارد. یکی از دلایل منحصربه‌فرد بودن تجربه‌ی خرید از کتاب‌فروشی، همین کتاب‌فروشان هستند. در همین راستا، کتاب‌فروشی هاروارد، اوایل دهه‌ی 2000 میلادی، در یک اقدام تحسین برانگیز پیشنهادهای عمومی کتاب‌فروشانش را جمع‌آوری و مرتب و نتیجه را در قالب یک لیست صدتایی منتشر کرده است. حالا افرادی هم که به صورت مجازی از این کتاب‌فروشی خرید می‌کنند، می‌توانند پیشنهادهای عمومی کتاب‌فروشان را ببینند تا تجربه‌ی خرید حضوری از کتاب‌فروشی برایشان تا حدی شبیه‌سازی شود. (به دلیل محدودیت صدتایی بهخوان صرفاً کتاب‌های اول مجموعه‌های ارباب حلقه‌ها، کمدی الهی، نیروی اهریمنی‌اش و نارنیا ضمیمه شده‌اند)

88

پست‌های مرتبط به کشتن مرغ مینا

یادداشت‌ها

          چگونه می توانیم بر سر نوعی از سبک زندگی بایستیم و در آن تردیدی وارد نسازیم؟ چه چیزی موجب آن می شود که گاه آحاد بشر دست به اعمال شنیعی بزنند که از آنها در حالت معمول توقع نمی رود؟ وجدان در کجای زندگی ما نهفته است و استاندارهای هر جامعه ای برای زندگی چگونه همچون یک چاقوی دو لبه عمل می کند؟ چه زمانی عرف و اعتقاد ناصحیح جای انصاف و حقیقت را می گیرد و به صدایی بلندتر از حق بدل می گردد؟ به گمانم نوشته هارپر لی شاهکاری است که نظیر ندارد. داستان کتاب در فضای تنش آلود تبعیض نژادی در آمریکا رخ می دهد و یک سیاه پوست به دروغ متهم به تجاوز به یک زن سفید پوست می گردد و یک وکیل سفیدپوست  باید از او دفاع کند. داستان را دختر وکیل از خردسالی تا کودکی اش تعریف می کند و ما عمق انسانیت، شرافت، وجدان و تصمیم های صحیح در هنگام دشواری ها را در این پدرِ وکیل مشاهده میکنیم. جایی در داستان دخترک از پدرش می پرسد که چگونه در مدرسه اش عمل یهودی کشی هیتلر توسط معلمش محکوم می شود اما همان معلم معتقد است که سیاه پوستان با دیگر انسان ها برابر نیستند و این اوج داستان است‌: اینکه ما انسان ها استاندارهای خودمان را می سازیم و حاضر به محکوم ساختن دیگرانیم بی آنکه لحظه ای فکر کنیم خودمان نیز تا چه اندازه در موردی دیگر همان رفتار و رویه را در پیش گرفته ایم. نثر درخشان هارپر لی باید به ما این تلنگر را بزند که فکر کنیم چطور آحاد بشر که برابر آفریده شده اند می پذیرند صرف به تفاوت رنگ میان خودشان و دیگران اساسا تبعیضی سیستماتیک را رواج دارند؟ چه بر سر ما می آید وقتی در درون ایدئولوژی ها و تعصبات غرق می شویم؟ مدارا و تساهل را فراموش می کنیم و کین توزی به عنصر اساسی تشکیل دهنده وجودمان بدل می گردد؟ به گمانم شخصیت پدر در این داستان الگویی برای همه ما خواهد بود. او شخصیتی مدارا گر، با حوصله، آینده نگر و با مطالعه است که از خرافات و عرف رایج دوری می کند و نه با تشر و سرکوب که با منطق تقریبا همه چیز را به بچه هایش توضیح می دهد و پناه آنهاست و برایشان یک رفیق است. لی با ورود همسایگان متعدد و شخصیت های فرعی به داستان تلاش دارد تا ویژگی های یک شهر کوچک را به مثابه اجتماعی از انسان ها به ما نشان دهد که چگونه در محافظه کاری، تعصب و خرافات فرو رفته است و عملا همین نیز باعث عدم تصمیم گیری های به موقع و اخلاقی مردمش می شود. شخصیت هایی که عملا رفتاری کاملا معکوس از وکیل یا همان پدر داستان دارند‌. خواندن کتاب هم ذهن ما را باز می کند و هم عمیقا لذت بخش است.
        

24

          کشتن مرغ مینا- هارپرلی
کتاب به نظر بیشتر روایت آتیش ریختن بچه هایی است که در یک شهر کوچک زندگی می کنند اما روایت پدری است که دفاع از یک سیاه پوست را با تربیت فرزندانش گره خورده می داند. ترجمه خوب فخرالدین میررمضانی شما را با خرده فرهنگ های آمریکایی دوران تبعیض نژادی را نشان می دهد آدم هایی عادی هستند اما می توانند در باطنشان خونخوار سیاهان باشند. با خواندن این کتاب شاهد داستانی خواهید بود شاید فکر کنید هم اکنون نیز ممکن است شاهد آن باشید و یا حتی خودتان جزیی از آن باشید.
... آدم هایی پیدا می شند که... که اون قدر غصه اون دنیا رو دارند که هیچ وقت یاد نمی گیرند تو این دنیا چجور باید زندگی کرد. نتیجه اش اینه که، اون پایین تو این خیابون می بینی...
...لازم نیست آدم هرچه بلده نشون بده. نه خوبه که آدم به خودش بباله، نه مردم از کسی که بیشتر از آن ها چیز بلده خوششون میاد. این کار عصبانیشون میکنه. با صحیح حرف زدن نمیشه اون ها را عوض کرد. اگه بخواهند، خودشون صحیح حرف زدن را یاد می گیرند. اگه نه، آدم یا باید دهنش را ببنده یا با زبون خودشون باهاشون حرف بزنه... 
... در پاسخ سوال من و جیم که چرا اینقدر مسن است، جواب داد دیرتر از معمول شروع به زندگی کرده است. چیزی که ما را درباره لیاقت و مردانگی او به تامل وا داشت.
...جیم، چطور ممکنه آدم این قدر از هیتلر بدش بیاد، اون وقت تو مملکت خودش به یک عده از مردم این قدر ظلم بکنه؟...
... دست هایش زیر چانه ام، لحاف را بالا می کشید و دوروبرم را می پوشاند.
-اسکات، خوب که نگاه کنی اکثر مردم خوبند.
چراغ را خاموش کرد و به اتاق جیم رفت. می دانستم که تمام شب آنجا خواهد ماند و فردا صبح وقتی جیم بیدار شد، او را آنجا خواهد دید....
        

14

رها

رها

1400/12/2

          کتاب "کشتن مرغ مینا" روایتی است تلخ از دنیای تاریک و بی رحم بزرگ ترها که با زبان شیرین کودکانه و از نگاه معصوم دختربچه ای هشت ساله نقل می شود.
حکایت کتاب حکایت غم انگیز جهل و تعصب و تبعیضی ست که زخمش هیچ وقت کهنه نمی شود. قربانیان داستان نه اسیر فقر و تنگدستی که بیشتر از آن اسیر جهل و نادانی هستند که به پشتوانه آن انجام هر عمل ناپسندی را حق خود می دانند ولو این عمل قربانی کردن انسانی بی گناه باشد.
بچه های داستان ما می دانند که مرغ بی آزار مینا را نباید کشت ولی سر در نمی آورند که چرا مردم کشتن انسانی بی گناه را ، که آزارش به هیچکس نرسیده و تنها گناهش پوست سیاهش است، جشن می گیرند.
کتاب علی رقم عمق و محتوایی که داشت بسیار ساده و قابل درک نوشته شده بود. شخصیت های اصلی کتاب یکی از یکی دوست داشتنی تر بودن خصوصا "اتیکاس" که به نظرم بهترین بابایی بود که در دوران کتاب خوانیم باهاش آشنا شدم. خلاصه که بی نهایت از خوندنش لذت بردم.

بخش هایی از کتاب:

گاهی آدم هایی پیدا می شوند که آنقدر غصه ی "آن" دنیا را دارند که هیچ وقت یاد نمی گیرند در "این" دنیا چطور باید زندگی کرد!
***
اگه کسی به تو لقب بدی داد ، لازم نیست بهت بربخوره . این لقب به تو صدمه نمی زنه ، برعکس نشون می ده که خود گوینده اخلاقا" چه قدر فقیره.
***
هرکس حق داره هر طور می خواد فکر کنه و توقع داشته باشه که دیگران هم به عقایدش احترام بگذارند . اما من قبل از اینکه با دیگران زندگی کنم ، باید بتونم با خودم زندگی کنم . وجدان آدم تنها چیزیه که نمی تونه تابع نظر اکثریت باشه.
***
لازم نیست آدم هر چی بلده نشون بده.نه خوبه که آدم به خودش بباله نه مردم از کسی که بیشتر از آنها چیز بلد است خوششون میاد.

تاریخ خوانش : APRIL 2019
        

10

          ❌️خطر افشای داستان

*کشتن مرغ مینا*

شروع داستان را بسیار دوست دارم.حرف بر سر یک اتفاق است که برای جیم افتاده  و نحوه پرداخت و لحن کودکانه‌ی اسکاوت شیرین ترش کرده است .
تکنیکی که استفاده شده شروع از پایانی ترین حادثه پیرنگ است و بعد روایتی از زاویه دید یک بچه ۶،۷ ساله از زندگی شان در می کمب.
نکته جالبی توجه برای من تصویر سازی دقیق و جالب شهر است.
به نحوی که  می شود آن را کاملا تجسم کرد.از طرف دیگر گراف خانوادگی و اسامی خانواده و همسایه ها بدون شتاب معرفی می شود  و کاملا در ذهن مخاطب می نشیند و برای هر کدام از آنها یک پرونده شخصیتی خاص گوشه ذهن باز می کند.
به نظرم می آید این حد از سخاوت و دست و دلبازی در تعریف کردن جزییات،تکنیکی بوده است که نویسنده با توجه به نگاه کودکانه و به عمد انتخاب کرده است.
اگر منظر نگاه رمان کشتن.....یک بزرگسال بود مسلما حادثه از  جلوتر روایت می شد.
از طرف دیگر این احتمال هم وجود دارد که نویسنده زاویه دید کودک را انتخاب کرده که بتواند خیلی راحت بدون اینکه متن کسل کننده شود پرونده اشخاص را تکمیل کند.

از ابتدای داستان انتظار داشتم اتفاق آغازین زودتر رخ دهد اما تا یک سوم داستان در حال تعلیق به سر می بردم و حس می کردم بو رادلی هرآن باید کاری کند!
ولی دیدم  نویسنده از جانب اسکاوت بی توجه به دلهره و انتظار منِ خواننده وارد مدرسه و روابط دوستی بچه ها می شود .

زیر بنای ساخت زمانی و مکانی رمان بسیار پر و پیمان است.همه چیز برای این رمان ویژه شده است.
مکان داستانی چنان پرداختی دارد که داستان امکان ندارد در جایی غیر از این شهر رخ دهد و زمان داستان نیز همین حالت را دارد جایی بین جهالت های بازمانده از دوران برده داری و تغییر جامعه به سمت برابری انسانها  در رنگ پوست و نژاد.
دو قسمت داستان دوست داشتنی و اثر گذار هستند یکی پایان بندی داستان و دیگری صحنه‌ی برگزاری دادگاه. شرایطی که در دادگاه پیش آمد به طور ضمنی مخاطب را به سمت مضمون مورد نظر نویسنده سوق می دهد و این نیاز را در خواننده ایجاد می کند که انتظار این  پایان بندی را داشته باشد.
 وقتی کلانتر خبر حادثه را به اتیکوس می دهد و او را ترغیب می کند ماجرا را لاپوشانی کند انگار جگر سوخته خواننده آرام می گیرد.

نکات مذکور بخش هایی از ارزش های تکنیکی و فرمی اثر است.محتوای کتاب هم مثبت  است.زبان داستان، دیالوگ های مناسب ومنطق قوی از دیگر نکات خوب اثر هستند

با این وجود این کتاب، به موازات نقاط قوت دارای ضعف هایی نیز هست.مهمترین نقطه ضعف اطناب و ارائه  پیرنگ های فرعی قبل از شروع حادثه اصلی است
به نحوی که تا یک سوم کتاب مخاطب فکر نمی کند مضمون کتاب ( وابسته به تام رابینسون است) تقبیح نژاد پردازی است.
حضور بعضی اتفاقات و افراد در خط اثر کلی داستان بی تاثیر است.مثل حضور عمه و دورهمی های زنانه.ما از قسمت های دیگر داستان نقطه نظر بقیه افراد شهر را متوجه می شوین و نیاز ندارد دوباره این مسئله تاکید شود.

مسئله بعدی ریتم داستان و شدت کشمکش های داستان است.ریتم داستان کند است.حتی حوادث تعیین کننده هم در بستر آرامش جاری در رمان روایت می شود .
با این وجود این کتاب به قدری در داستان پردازی، قلم نویسنده ،ترجمه و محتوا و مضمون قوی ظاهر شده است که نکات منفی  آن قابل چشم پوشی است
        

29

          کشتن مرغ مینا 

اسکات فینچ، دخترک هفت ساله و برادر بزرگترش جیم با پدرشان که وکیل عدلیه است، در ایالت آلاباما در جنوب آمریکا  زندگی می‌کنند. در دورانی که هنوز تبعیض نژادی بر زندگی سیاه‌پوستان سایه تیره‌ای انداخته است. در میانه‌ی دعوایی که در آن سیاه‌پوستی متهم به تجاوز به دختری فقیر و -از نظر شهروندان بی‌اصل و نسب اما- سفید پوست است، اسکات و برادرش که پدرشان وکیل مرد سیاه‌پوست است، با بی‌عدالتی سهمگینی مواجه می‌شوند. ذهن کودکانه راوی، اسکات فینچ، از درک بسیاری از مفاهیم و کلمات عاجز است. با اتکا به حرف‌های برادرش که چند سالی از او بزرگ‌تر است سعی می‌کند وقایع را که به نظرش بی‌منطق جلوه می‌کنند درک کند. 
هارپر لی استادانه توانسته سادگی و بی‌اطلاعی یک دختر در آن زمان و مکان را به تصویر بکشد و در روند ساده و روزمره زندگی یک جنوبی در آمریکا، روبرویی آن‌ها با جهانی که برخلاف شعارهای زیبای برابری مسیحی، لبریز از تبعیض و بی‌عدالتی است به تصویر می‌کشد و ما به نرمی در میان صفحات این رمان، -که بازه‌ی زمانی دو سال را نمایش می‌دهد- رشد و پختگی این دو کودک را می‌بینم، چیزی که خانم لی بسیار هنرمندانه و طبیعی آن را به تصویر درآورده، که نشان از توانمندی نویسنده است که بدون شعارزدگی و جملات درشت و عالمانه در میان سطور داستان، به شیواترین شکل ممکن، «بی‌عدالتی و تبعیض» را به خواننده «نشان» می‌دهد.
کشتن مرغ مینا که در سال ۱۹۶۰ چاپ شده از شاهکارهای ادبی محسوب می‌شود در سال ۱۹۶۴ میلادی، جایزه پولیتزر را برای هارپر لی به ارمغان آورده است.
این رمان با چند ترجمه در ایران چاپ شده است، من ترجمه‌ی فخرالدین میررمضانی با چاپ نشر امیرکبیر را مطالعه کردم.
        

18

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم

در آخر ما باید چه قضاوتی درباره سیاهان داشته باشیم؟ اونها رو نژاد کهتر به حساب بیاریم ، بهشون متن کتاب مقدس رو یاد بدیم تا اونها رو مطیع خودمون کنیم و بزرگواری خودمون رو به رخ شون بکشیم؟ بعدها هم که سر به شورش گذاشتن برای ساکت کردن‌شون حق و حقوق اندکی رو مثل یه تیکه استخون بندازیم جلوشون تا صداشون بریده بشه؟
یا اصلا ما در جایگاه قضاوتگران این انسانها هستیم؟ اگر نیستیم این برتر بینی از کجا اومده؟

هارپر لی هر کی بود و هر زندگی که داشت زن/یا مرد خیلی باهوش و با ظرافتی بوده. اون با انتخاب کردن اسکات به عنوان راوی داستان جلوی خیلی از هجمه های وارده به داستان رو گرفته، به این صورت که ما در حد یه بچه هفت ساله کنجکاو و شیطون پایین میایم و از زاویه دید اون به اتفاقات اطراف نگاه می کنیم. تا جای که ما شدیدا درگیر میشیم و ناخوادگاه با احساسات این بچه همدلی می کنیم و سوالاتی که از خودش می پرسه رو ما هم می پرسیم و براشون دنبال جواب می گردیم.
برای اسکات خیلی عجیب بود که چرا باید با سیاها بدرفتار بشه، چرا کلیسایِ جدا دارن، چرا از ما دوری میکنن؟ چرا بچه های دورگه شون در هیچ دسته ای جا نمی گیرن و به اصطلاح رانده شده از هر دو طرف ان؟ و هزارتا سوال دیگه
یکی از بزرگترین نقاط قوت داستان وجود آتیکوس بود، نه تنها در نقش یک وکیل خیلی خوب ظاهر شد که در نقش یک پدر، فوق العاده ستایش امیز بود تک تک رفتارهاش. 

این داستان با وجود نثر و روایت ساده  و کودکانه‌اش حرف خیلی مهمی داره که به ما بزنه.
تو نژاد پرستی مگه اینکه غیرش ثابت بشه!
که در اغلب اوقات ادم توی شرایطی قرار می‌گیره که غیرش ثابت میشه:)

داستان از دو بخش تشکیل میشه، بخش اول نقشه های جیم،اسکات و دیل برای دیدن بو رادلی  معروف که هر بار به نحوی با شکست مواجه میشن و مای مخاطب ای بخشکی شانس گویان پا رو زمین می کوبیم، دست مثل بچه‌های  هفت ساله.
بخش دوم ، پر معناتر، دردناک‌تر و عمیق تر داستان بر میکرده به محاکمه. ابنجا ما اون اثر تربیتی که آتیکوس کلی براش زحمت کشیده رو می بینیم، جیم در دوره‌ی که تازه به بلوغ رسیده دچار تب‌های احساسی منطقی زیادی میشه و تا مدتها با خودش کلنجار میره که حکم دادگاه رو چطور بپذیره.


پ‌ن¹: شخصیت پردازیها اونقدر خوب، به جا و به اندازه بود که من فقط و فقط می‌توانم غبطه بخورم و اشک ریزان لذت ببرم.

پ‌ن²: پناه امن داشتن به ادم جسارت میده، این درست همون دلیله که من احساس نکردم جیم و اسکات بچه‌های شیطون یا خراب کاری ان. اونا خوب می دونستن امکان نداره پدرشون بدون توضیح خواستن ازشون اونها رو تشویق یا تنبیه کنه، شنونده بودن آتیکوس درسته که کفر خواهرش رو در اورده بود امل در عوض این اطمینان رو به آدم می‌داد که دوتا ادم درست و حسابی تحویل جامعه میداد.

پ‌ن³:یک جامعه بدوی، پر از خاله زنک‌های دهن بین، با افکاری مقدس ماب و ما از همه بهتریم بقیه بو میدن. راستش من از اینکه نویسندگان غربی این وجه از جامعه‌شون رو نشون میدن خیلی کیف می‌کنم، چون واقعا  ادم به این نتبجه می‌رسه اوناهم زیاد فرقی با ما ندارن و حتی یه جاهای واقعا رفتارهای خجالت آوری دارن که بهش افتخار میکنن!

پ‌ن⁴: قاعدتا باید از دادگاه بیشتر میگفتم اما اخه چطور؟ من هنوز احساس میکنن یکی چنگ زده قلبم رو از جا‌کنده انداخته زیر پا! تا لحظه اخر امید داشتم ورق برگرده اما خب ظاهرا نویسنده قصد نداشته با ما مهربون باشه و خوب چَک‌کاری‌مون کرد.
من نمی‌گم رفتارهای غلط نداشتن، اما کفه ترازوی رفتارهای بیخود و مسخره و تحقیر امیز سفیدا اونقدر سنگینه که مال سیاها اصلا به چشم نمی‌خوره‌

پ‌ن⁵: چقدر اون زنه مری‌ودر چرت بود😒 دلقک خانوم فکر کرده ما گول اون ظاهر متدینش رو می خوریم! حقش بود یه دست کتک حسابی بخوره تا یکم اون ور تر از نوک بینیش رو ببینه

پ‌ن⁶:حتما باید توصیه کنم بخونید؟ نه شما بچه‌های خوبی هستید خودتون می‌خونید.

پ‌ن⁷:عکس هم تزئینی نیست.
        

69

maryam torabi

maryam torabi

1403/10/20

          زمان دانشجویی یکی چندباری به من میگفت #کتاب کشتن مرغ مینا/مقلد رو بخون و من دوست نداشتم کتاب رو بخونم و گارد بدی با این کتاب داشتم. فکر میکردم فلسفی باشه اما نبود. الان که کتاب رو خوندم دیدم خیلی کتاب راحتی بود و اینکه چقدر اسکات بعضی از رفتاراش شبیه من بود.
شاید دلیل این شباهت من با اسکات بود که این کتاب رو به من معرفی میکردن و میخواستن من بخونم. خب خوشحالم که خوندم

کتاب حول رفتار آدمهای یک شهر کوچیک (می کمپ) با نژادپرستیه اما نه به صورت خشک بلکه با قالب داستان بطوریکه جذاب بودنش باعث میشه بیشتر پیش بری و زودتر بفهمی داستان میخواد به کجا برسه.

چیزی که تو کتاب داشت به من میرسوند این بود که نژادپرستی رو محکوم میکرد اما در کنارش یهودی ها رو طوری خوب نشون میداد که انگار هیچ مشکلی از سمت این دین تحریف شده گریبانگیر دنیا نشده و خب هیتلر رو هم محکوم میکردن.
یجا هیتلر رو متعصب خطاب میکردن اما توجهی به این نداشتن که اینکه نمیخوان سیاه‌ها مثل خودشون در یک ردیف قرار بگیرن خودش یک جور تعصبه.

مخاطب وقتی خودش رو بزاره جای این سه تا بچه - اسکات و جیم و دیل - ناخودآگاه مخش سوت میکشه که این بزرگسال‌ها چرا اینقدر متناقض رفتار میکنن، چرا یجا تعصبی هستن یجا متعصب های دیگرو نفی میکنن و برای همین کتاب داره از زبون دختری بیان میشه به اسم اسکات که این رفتارهارو میبینه و از اطرافیانش سوال میپرسه

مرغ مینا اشاره داره به یک سیاه‌پوستی که در داستان بهش تهمت تجاوز به یک سفیدپوست زده میشه و محکمه‌ای برپا میشه که قراره تصمیم بگیرن رأی رو به نفع سفیدپوست صادر کنن یا یک سیاه پوست.
        

5

مهشید

مهشید

1402/4/26

          بالاخره بعد یک و ماه نیم تموم شد:)
نژاد پرستی،موضوع اصلی کتاب بود،جوون سیاه پوستی که فقط بخاطر سیاه پوست بودنش محکوم به کاری میشه که نکرده و صرفا سیاه پوست بودنش از نظر همه دلیل کافی ای برای گناهکار بودنش هست، زمانی که تحت هر شرایطی حق رو با سفید پوست ها میدونستند و همه مشکلات تقصیر سیاه پوست ها بوده.شاید نژاد پرستی کمتر شده باشه اما تموم هم شده؟نه !همچنان هستند آدم هایی که بخاطر رنگ پوستشون،جایی که بدنیا اومدن یا فرم چشم هاشون خودشون رو برتر از بقیه میدونند و کسی که هم رنگشون نباشه، چشم هاش شکل دیگه ای باشه و از نژاد دیگه ای باشه رو خوار میشمرند ،و صادقانه این موضوع حتی توی کشور خودمون هم کم دیده نمیشه.
آتیکوس برای من نماد عدالت و صداقت بود،آدمی که تحت هر شرایطی برای تحقق عدالت میجنگه،کسی که خودش رو برتر از هم نوعش نمیدونه.
اما روند داستان برام خسته کننده بود تا حدودی،خیلی جاها، توصیفات و اتفاقات زیادی بودند و ذکرشون واقعا از نظرم ضرورتی نداشت ،توی صد و خورده ای صفحه هم میشد داستان رو خلاصه کرد بدون اینکه چیزی از دست بره و به نظرم نویسنده زیادی موضوع رو کش داده بود.
        

4

Zahra Heidari

Zahra Heidari

1403/9/13

          هر کتابی یه زمان طلایی خوندن داره و خیلی یه آدم باید خوش شانس باشه که کتاب و زمانی که برای خوندنش انتخاب کرده با هم مَچ بشن و ترکیب طلایی رو ایجاد کنن . در چنین شرایطی هست که یک کتاب برامون عزیز ، به یاد مودنی و تاثیرگذار میشه.

من از تک تک لحظات خوندن این کتاب نهایت لذت رو بردم (اتفاقی که به ندرت برام پیش میاد)
از یک طرف مشتاق خوندن بودم و نمی تونستم کتاب رو زمین بذارم و از طرف دیگه با خودم می گفتم کاش خوندنش هیچ وقت تموم نشه و تا ابد طول بکشه ؛ فکر می کنم چون کتاب رو در زمان درستی خوندم.

گفت و‌ گو های جین لوئیز اسکات و جیم با اتیکوس جز بخش های مورد علاقم از کتاب بود ، منطق و لحنی که اتیکوس در صحبت کردن با بچه ها داشت طوری بود که بدون اینکه حس تحمیل ، زورگویی یا احمق بودن بگیری ازش درس زندگی می گرفتی.

درون مایه ی اصلی کتاب هم در مورد مخالفت با نژاد پرستی بود که جز موضوعات مورد علاقم هست.

یکی از بخش های تامل برانگیز کتاب جایی بود که اسکات در مورد هیتلر و جنایاتش از معلم پرسید و معلم شروع کرد به محکوم کردن یهودی ستیزی هیتلر و سایر کارهاش و این در حالی بود که همون معلم تا مغز استخوان از سیاه ها بدش می اومد(نژادپرست بود) و معتقد بود سیاه با سفید برابر نیست.
همین موضوع می تونه بیانگر این باشه که اعمال و افکار ما تا چه حد می تونه نسنجیده ، متعصبانه و احمقانه باشه .
یا اینکه انسان ها چطور می تونن به نقطه ای برسن که چیزی رو درست یا غلط بدونن بدون اینکه حتی یک بار از خودشون بپرسن چرا ؛ چرا این درسته یا چرا این غلطه.

ناگفته نماند: بعضی ها سرعت داستان رو کند می دونن و با اتفاقاتی که رخ میده به خصوص اتفاقات بخش اول از نظرشون کسل کننده و حوصله سر بره یا اینکه معتقدن اونقدری که باید روی موضوع نژادپرستی مانور داده نشده 
برای من نه سرعت داستان کند بود و نه حتی حوصله سر و به نظرم همه چیز سر جای خودش بود اما خب این نظر شخصی منه .

در کل برای من تبدیل به اون کتاب های لذت بخش فراموش نشدنی شد.

۱۳ آذر ۴۰۳
        

1

          همیشه توی معرفی  این کتاب میشنیدم که یک وکیل مدافع با تمام توانش از یک سیاه دفاع میکنه. یک دفاع جانانه.
 گمان میکردم بخش اعظم کتاب مربوط به این دادگاه باشه و حداقل از صفحه پنجاه به بعد وارد فضای محاکمه بشیم و این گمان کار رو کسل کننده به نظر میرسوند.
 اما اصلا همچین چیزی نیست. ما داستان رو از زبان اسکاوت دختر اتیکوس وکیل میشنویم. دختری که بعد از سالها داره ماجرا رو روایت میکنه و معلوم نیست دقیقا چند سال از اون ماجرا گذشته. ده سال یا پنجاه سال.
ماجرا از جایی شروع میشه که به نظر میرسه بحران ها به پایان رسیده و قهرمانها در نقطه امنی ایستادن. اما حوادث داستان این دلهره رو به وجود میاره که ممکنه اینطور نباشه.
داستان در اصل ماجرای کودکی های اسکاوت و برادر بزرگترش جیمه که با هم دنیا رو کشف میکنن.
 اسکاوت با یه روایت شیرین در طول داستان کل شهر و آدمهای شهر رو معرفی می کنه که هر کدوم داستان خاص خودشون رو دارن و برخی و شاید همه در سرنوشت داستان موثر باشن. مثل خانواده ای که توی زباله دانی زندگی میکنه یا همسایه ای که هیچ وقت از خونه بیرون نمیاد و این بیرون نیومدن باعث کنجکاوی ها و شیطنت های خواهر و برادره. و در نهایت نتیجه این کنجکاوی یک جایی به کمک بچه ها میاد. جایی که مخاطب هم همراه اسکاوت شوکه میشه.
داستان داستان همه این آدم‌ها هست و داستان این‌ آدم‌ها نیست.اسکات و جیم قهرمان‌های اصلی داستان نیستند. قهرمان اصلی قصه پدره. پدری که در میان‌سالی ازدواج‌کرده و خیلی زود همسرش و ازدست‌داده و حالا دوتا بچه داره. یک پدر صبور، قدرتمند، آداب‌دان، مهربان، زیرک و قانون‌مند. اما هیچ‌کدوم از این‌ها توی چشم مخاطب فرو نشده. مخاطب خیلی آرام و نرم متوجه شخصیت پدر می‌شه، درصورتی‌که پدر توی داستان خیلی حضور فعالی نداره. حتی پدری نیست که بشه بهش افتخار کرد. حتی یک چشمش هم نابیناست.
روایت اسکات کامل و پر از جزئیاته. هم صراحت و سادگی یک دختربچه رو داره هم تحلیل یک خانم بالغ رو و این نشانه هوشمندی نویسنده است که داستان رو چند سال بعد از اون واقعه روایت می‌کنه.
 شاید فکر کنید مرغ مینا همون سیاه‌پوستی که قراره محاکمه بشه اما این‌طور نیست.
 پیشنهاد می‌کنم هرچه زودتر این کتاب رو بخونید و ازش لذت ببرید.
        

4

          همیشه گفتم من کلاسیک‌خون نیستم و خوندن کلاسیک‌ها برام طاقت‌فرساست. این کتابم بسیار بسیار بیش‌تر از اون‌چه باید طول کشید و تقریباً تا اواخر کتاب به‌شدت خسته‌کننده و یکنواخت بود؛ البته که ترجمه‌ی نه‌چندان به‌روز و ویراستاری افتضاح نشر علمی‌فرهنگی تو این قضیه بی‌تاثیر نبود.
تا جایی‌که می‌دونم بهترین ترجمه همین ترجمه‌ست (درسته برای ترجمه‌ی بعضی کلمات می‌تونست انتخاب‌های خیلی بهتری داشته باشه ولی در کل روان بود) اما ویراستاری اون‌قدر وحشتناکه که توصیه می‌کنم همین ترجمه رو از نشر خوارزمی تهیه کنید.
شخصیت‌پردازی و توصیفات فوق‌العاده بود. شاید بهترین شخصیت‌پردازی رو تا به امروز تو این داستان دیدم. رابطه‌ی اتیکوس و فرزندانش هم اون‌قدر زیبا بود که طی خوندنش مدام آرزو می‌کردم چنین پدری می‌داشتم. مفاهیم ارزنده‌ای طی این کتاب بهتون یادآوری میشه، حضور هیچ شخصیتی بی‌دلیل و اضافه نیس و تقریباً از همه‌شون یه‌چیزی یاد می‌گیرید. داستان هم از زبان یه دختربچه روایت می‌شه که دیدن دنیا از این نگاه خیلی لطیف و بامزه‌ست. از خوندنش پشیمون نیستم ولی فکر می‌کردم خیلی خیلی بهتر از این‌ها باشه.
        

1