Mahdi

Mahdi

@Mahdi555

249 دنبال شده

148 دنبال کننده

            کتابفروش📚
کاربر مورد نظر از کتاب به عنوان آینه استفاده میکند.
          
mahdikl555
khodnameh

یادداشت‌ها

نمایش همه
Mahdi

Mahdi

1403/7/3

        کتاب یک "انسان، یک حیوان" یا درست‌تر یک "خدا، یک حیوان" کنکاشی‌ست در وجود انسان که قابلیت کارهای خیلی زیادی رو داره، از شهید شدن در راه عشق خدا مثل حلاج تا حیوانی دست آموز شدن در دست سران قدرت که به عنوان مزدور و اسباب بازی قدرتمندان حرکت میکنه و تا مرز پوچی و نفرت از خود میره و به شکل احمقانه‌ای از هر حس انسانی‌ای خالی میشه. 
بخش‌هایی از کتاب:
"انسان برای زندگی به چیزی بزرگ‌تر و قوی‌تر از خود نیاز دارد. مهم نیست چه چیزی باشد. این نیاز انسان به همان اندازه‌ی نظام کائنات، قانونمند و ابدی است."

"تو اگر در مقابل صدای من، ناشنوا و بی‌توجه نبودی میدانستی به نوبه‌ی خود حق داری فریاد بزنی من عین حقیقتم(انالحق). زیرا آگاه بودی که خدا از طریق چشمان تو، و چشمان بی‌شمار حشرات به دقت جهان را می‌نگرد. خدا از طریق تپش ناشناس شفیره‌ها و شکم مرطوب حیوانات مواظب جهان است. این‌ها نقاطی‌ است که خدا در انتظار خلقت است، خلقتی که بدین‌گونه آن را تا بی‌نهایت تکثیر و تجدید می‌کند."

"قضاوت در مورد روزگار سخت است، زیرا انسان همیشه خود جزئی از آن است. بیرون از دنیا هیچ چیز وجود ندارد، هیچ آرامشی، هیچ خوبی‌ای، هیچ راه گریزی، و انسان نمی‌تواند به خارج از دنیا فرار کند."

پ.ن: این کتاب مرزهای رمان فلسفی رو جابه‌جا میکنه و با توجه به شروعش با جمله‌ای از حلاج میشه کاملا به عنوان یک رمان عرفانی شناختش.
اگر رمان‌های عرفانی دیگری هم میشناسید معرفی کنید بهم. ممنون.
      

9

Mahdi

Mahdi

1403/1/30

        تموم که شد به خودم گفتم یکی از رمان‌ترین رمانایی بود که خوندم. 
جمله طلایی کتاب "همه‌مون میدونیم هیچ علت غایی وجود نداره. اما چه فرقی میکنه؟ هیچ فرقی نمیکنه، اصلا و ابدا" هستش و این رو توی کل ساختار کتاب هم میبینید. 
همین الان که تمومش کردم فکر میکنم هیچ چیزی به دست نیاوردم. شاید اگر گذشته بود یا من کس دیگه‌ای بودم از این ناراحت بودم و فکر میکردم وقتمو هدر کردم ولی من الان میدونم هیچ هدف غایی وجود نداره و به رغم تمام این حرف‌ها زندگی زیباست، همیشه و تحت هر شرایطی، به قول آقای سکوگان البته!
به نظرم برای هرکسی میتونه تجربه قشنگی باشه خوندن این کتاب اگر کمی با‌حوصله و کم‌توقع باشن ولی برای من از ارزش بسیار بالایی برخورداره چون که هاکسلی برای خیلی مهمه و تو این کتاب به عنوان کار اولش میتونیم رد پای ایده‌های آرمانشهر تکنولوژیکی و علمیش رو میتونیم تحت عنوان حکومت خردگرا ببینیم. 
از متن کتاب:
"کتاب بهترین راه مطالعه و شناخت بشرست"
"اگر بخواهی آدم‌هارا به کارهای منطقی واداری، مجبوری برای متقاعد کردنشان به راه‌های جنون‌آمیز متوسل شوی"
"نمی‌دانم چرا اما به جای اینکه از تماشای شور و هیجان هم‌نوعانم احساس نشاط و انبساط کنم، خسته می‌شوم. راستش، زیاد برایم جالب نیستند...در خط من نیستند"
      

11

Mahdi

Mahdi

1402/10/9

        سوالی که من رو در نوشتن این نظر هدایت میکند این است: چه توقعی باید از داستانی داشت که نویسنده‌اش به حال ورتر گریسته، نظام فکریش را "روح و حیوان" نامیده و مجذوب سبک لارنس استرن است و رمانتیکی است که در طول این سفر ۴۲ روزه در آسمان خیال خود توانایی دور نگه داشتن دلتنگی‌اش را از قلم خود ندارد؟!
کتابی که نویسنده‌اش یک روز کامل من رو با خودش همراه در سفری به راستی پربار و خیال انگیز کرد.
کتابی که بیست سال بعد از رنج‌های ورتر جوان نوشته شده و نویسنده به هیچ وجه شیفتگی خودش رو به این اثر به عنوان یکی از بزرگترین آثار جنبش رمانتیسم پنهان نمی‌کند. و خود این اثر هم به سرعت در اروپا پخش و تبدیل به یکی از آثار محبوب در دوره‌ی اوج رمانتیسم میشود. و اما باید به واقع باید چه توقعی از یک نویسنده‌ی رمانتیک داشت؟ رعایت سلیقه‌های متفاوت و تلاش برای کسب رضایت یا پر زدن در بی‌کرانگی های روح خود و بازگشت دوباره به بدنش که خود آن را گاهی "حیوان" و گاهی "دیگری" خطاب میکند با میوه‌های شیرین معنوی که ممکن است حتی پرت و پلا به نظر آید در نظر بشر منطقی قرن بیست و یک. و چه توقعی باید داشت از این بشر منطقی؟ که درک کند نویسنده‌ای را که از سودمندی و دلپذیری تنها سفر کردن روح رهای از قید و بند ماده‌ را در کتابی به این کوچکی به این خوبی به تصویر میکشد؟ 
حس میکنم هرچه بیشتر بنویسم فقط خودم رو خسته و لذت رو بر کسانی که این کتاب رو خواهند خواند حرام کرده‌ام. قطعا کتاب بی عیب و نقصی نیست ولی اگر حتی کمی مجذوب رمانتیسم هستید، درک نشده‌اید و کمی هم خود را "حساس" میدانید، از دستش ندهید. اما مطلع باشید که این کتاب یک سفرنامه‌ی طبیعی که نه، بلکه یک سفرنامه‌ی ماوراءالطبیعی است.
و شاید بتوان آن را علاوه بر "سفری به دور اتاقم"، "سفری به دور از اتاقم" نامید. 
و در آخر باید بگویم که احساسی هم که در نوشتن این نظر بر من غالب بود یأس ناشی از درک نشدن این اثر بود. وجود من در این کتاب یک همنوع یافت و درک شد و واقعن برام سخت بود که ببینم این اثر انقدر مظلوم واقع بشه. 
      

29

Mahdi

Mahdi

1402/6/28

        اصیل و ناب

این کتاب برای من سرشار از آرامش عمیق بود. اصلا از اون کتابایی نیستش که با حرفای شعارگونه آدم رو هیجان زده کنه یا اینکه بخواد یه داستان جذاب رو صرفا تعریف کنه. 
توی مقدمه خود نویسنده میگه این داستان جذاب نیست و تخیلی هم نیست بلکه داستان واقعی و تجربه زندگی شده‌ی خودمه. و همین باعث عمق و اصالت خاص این اثره. 
حس تنهایی و غریبگی و انزوا؛ حس درک نشدن و هیچوقت یکی نشدن با مردم، حس هایی هستن که که عده معدودی تجربش میکنن و اکثرشون هم به کتاب رو میارن برای فهمیدن و شناخت خودشون. برای اینکه بفهمن واقعا چشونه؟! و باز هم اکثرشون تنها از کتاب‌ها میتونن حس درک شدن رو بگیرن و شاید بیشتر از قبل مردم‌گریز بشن. این چیزیه که خودم تجربش کردم و با اینکه تاحالا تو خیلی از کتاب‌ها وصف این احساس رو خوندم ولی نویسنده این کتاب به اصیل ترین شکل اون رو بیان میکنه. اشاره نویسنده به نشاندار بودن، همزمانی‌ها و هدفمند بودن اتفاقات و موجودی که درون ماست و همه چیز رو میدونه هم فوق‌العادست. مژده ساخته‌ شدن جهانی جدید و اجتماعی جدید هم معنویت ناب این کتابه. 

هرمان هسه به شکلی کوتاه ولی کامل از پوچی زندگی توده مردم میگه، یعنی: آشامیدن و سر صدا راه انداختن در جوانی و کارمند دولت شدن در نهایت، و تکرار خاطرات این دوران در پیری مانند نویسندگان و شعرا. و امیل سینکلر که خودش هم دورانی رو به همین شکل در عیاشی‌های شبانه گذرانده بهترین شخص برای بیان احساسات خیلی از ماست. اون زمانی که کمی پخته تر شده و بیشتر خودشو شناخته بیان میکنه: هرگز چون امروز حس نکرده بودم که تا چه اندازه نسبت به طرز زندگی آنها بی‌علاقه بودم. در دنیای آنها مانند مرده‌ای بودم. 
همه ما شاید مدتی رو به بذله گویی و باری به هر جهت گذروندن در جمع‌هایی بکنیم که میدونیم هیچ فایده‌ای برامون ندارن و اون خوشبختی که میخوایم رو بهمون نمیدن ولی باز این رو به تنهایی ترجیح میدیم چون از ناشناخته‌ای که درون خودمون هست میترسیم. تنها شدن به معنی رو در رو شدن با خودمونه ولی ما از این مواجهه میترسیم و گرد هم میایم تا دمی این حس رو فراموش کنیم که ما چیزی درونمون داریم که میخواد متولد بشه و ما رو از هیچ تبدیل به همه چیز میکنه.

اگه فکر میکنید در مسیر خودشناسی هستید، گم شده‌ای دارید، نشاندار هستید و حس میکنید که پرنده‌ای درونتون در حال بیرون اومدن از تخمه و اینجا هستید تا جهان جدیدی رو بنیانگذار باشید، حتما این کتاب رو بخونید. پر از حال خوب و قدرت میتونه باشه براتون.

ما پر و بال داریم و میتونیم پرواز کنیم ولی هنوز یاد نگرفتیم چجوری از این انداممون استفاده کنیم پس نه تنها نمیتونیم پرواز کنیم بلکه حتی راه رفتن مثل مردم عادی هم برامون سخته و اون‌وقت حسرت راه رفتن اونارو میخوریم و خودمونو ضعیف تر از اونا میبینم، در صورتی که این درست نیست و ما کافیه کمی تلاش کنیم تا پرواز یادمون بیاد.
      

43

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.