یادداشتهای مریم محسنیزاده (237) مریم محسنیزاده دیروز پدرم اورهان پاموک 3.8 4 کتاب حاضر چند جستار دربارهٔ رابطهٔ اورهان پاموک با پدرش میباشد. جستارهای خوبی که احساسات عمیق و لحظات تلخ و شیرین کودکی را دربردارند. متن سوم هم سخنرانی او برای نوبل ادبیات ۲۰۰۶ است که نکات جالب و آموزندهای دارد. پاموک در کل کتاب از الهامبخش بودنِ پدرش بر نویسندگی و تأثیر ادبیات بر زندگی میگوید. در بخشی از کتاب به موضوعات ادبیات امروز اشاره میکند. او معتقد است به جای بیان دردهای ابتدایی چون فقر و کمبود غذا باید به توصیف احساساتی چون ترس از نادیدهشدن و خود را بیارزش دانستن، خُرد شدن غرور جمعی ملتها، تحقیر و احساس عقب ماندن از جهان، سرکوب رویاهای جمعی و غرور ملی پرداخت. پاموک مخاطب را در خلال تجربههای مشترک، جذب متن میکند و نثری خواندنی و صمیمی دارد. آنقدر که مشتاق خواندنِ کتاب "نام من سرخ" شدم؛ اگرچه موضوع متفاوتی دارد. 0 28 مریم محسنیزاده 6 روز پیش دعای عرفه سیدمهدی شجاعی 4.6 5 دعای عرفه از زبان امام حسین به خداوند است. این دعا در روز عرفه و در سرزمین عرفات خوانده شده؛ روزی که خدا دست رد بر سینهٔ کسی نمیزند. سیدمهدی شجاعی با ترجمهٔ این دعا سعی کرده خواننده را با آنچه امام حسین علیهالسلام به خداوند گفته، آشنا سازد. ستایش خداوند، شکر نعمتها، اظهار خضوع و خشوع و درخواست مغفرت و آمرزش ازجمله مضامین دعای عرفه هستند. 0 5 مریم محسنیزاده 6 روز پیش بلندترین داستان غدیر: به روایت حذیفه یمانی برای یک جوان ایرانی در مدائن محمدرضا انصاری 4.8 2 کتاب حاضر به بیان واقعهٔ غدیر از زبان حذیفه یمانی میپردازد. حذیفه یکی از معتمدترین اصحاب رسول خدا و صاحب سرّ بود تا جایی که پیامبر اسم منافقین را به او گفتهاند. چیزی که این کتاب را نسبت به سایر آثار متفاوت میکند، بیان همهٔ جوانب غدیر به نقل از یک شاهد عینی است. ناقلی که در بازگویی احادیث دقت زیادی داشته و همهٔ جوانب مثبت و منفی قضیه را مدنظر قرار میداده. او یکی از هفت نفری است که نیمهشب همراه اميرالمؤمنين بر فاطمه زهرا سلاماللهعلیها نماز خواند. شنیدن ماجرای غدیر از زبان چنین شخصیت موثق و معتمدی میتواند زوایای جدیدی از این قضیه را بر جستجوگران حقیقت، روشن سازد. 0 4 مریم محسنیزاده 1404/3/7 مجموعه ی کامل اشعار نیما یوشیج سیروس طاهباز 3.8 1 این کتاب مجموعهای از شعرهای نو، رباعیات، قطعه و مثنویهای نیما یوشیج است که به وصیت نیما توسط سیروس طاهباز تنظیم شده. نیما یوشیج، پدر شعر نوی فارسی، با نوآوری تحولی بزرگ در ادبیات معاصر ایران ایجاد کرده. او بیشتر به مضامین اجتماعی و درونمایههای انسانی میپرداخت. توجه به مسائل جامعه و دردهای بشر در بسیاری از شعرهایش مانند "افسانه" و "ققنوس" دیده میشود. شعر "افسانه"، "خانوادهٔ سرباز" و "خانه سریویلی" داستانی تلخ و پررنج را نقل میکنند و پتانسیل به تصویر کشیده شدن دارند. شکوه و شکایت، غم و اندوه، فضای تاریک، تلخ و سرد اشعار نیما از زمانه و جهانبینیاش نشأت میگیرد. انگار نیما این ذهنیت را داشته که باید با درد زندگی کرد. در شعری آورده [جز منی شوریده را که چاره نیست/ بایدم تا زندهام در درد زیست (ص۳۵)] همچنین او از طبیعت زادگاهش (یوش مازندران) در اشعار بهعنوان نماد رنج و امید استفاده میکرد. گاهی از واژههای محلی مازندران برای القای حس و فضای خاص بهره میبرد. نیما روستایی، صاف، ساده و بیشیلهپیله بود. او نسبت به شهر بدبین بود. حتی در شعرهایش هم به دلخوری از شهر و اینکه در هوای کوهستان است اشاره میکند. مثلاً [زندگی در شهر فرساید مرا صحبت شهری بیازارد مرا (ص۳۲)] یا [خانه من جنگل من کو کجاست/ حالییا فرسنگها از من جداست/ بخت بد را بین چه با من میکند/ دورم از دیرینه مسکن میکند (ص۳۳)] نیما آدم گوشهگیر و تنهایی بود. توی شعرهایش تنهایی را به بودن در جمع ترجیح میداد. [بندهٔ تنهاییم تا زندهام/ گوشهای دور از همه جویندهام (ص۳۰)] زبان نیما ساده، روان و دور از تکلفهای ادبیِ اشعارِ کلاسیک بود. نمادگرایی و ابهام هنری در شعرهایش نمود زیادی داشت. "مرغ آمین" و "خانوادهٔ سرباز" ازجمله شعرهای نمادینی هستند که مفاهیم عمیق فلسفی و اجتماعی را دربر دارند. شعرهای نیما فرم و سبک متفاوت دارند و قالبهای سنتی را میشکنند. یعنی نیما درعینحال که از وزنهای عروضی استفاده میکرد اما آنها را با فرم جدید هماهنگ میکرد. او از طبیعت الهام میگرفت و از نمادپردازی برای انتقال مفاهیم بهره میبرد. همچنین شعرهای نیما گاه با وزنهای نامتعارف یا تغییرات در مصراعها، وزن و آهنگی نو میآفرید. نیما یوشیج با ترکیب سنت و مدرنیته، تأثیر بسیاری بر سایر شعرا گذاشت. او الهامبخش شاعران نوپردازی چون اخوانثالث، فروغ فرخزاد و سهراب سپهری شد. ✒️غیر از تحلیل شخصی، برای بخشهایی از یادداشت از اینترنت استفاده کردهام. 0 12 مریم محسنیزاده 1404/3/7 دو دستی (نوشته ها و عکس های سفر به ژاپن) منصور ضابطیان 4.1 37 کتاب «دو دستی» سفرنامهٔ منصور ضابطیان به ژاپن در سال ۱۴۰۲ هست. سفرنامه، روایت دستاول از مشاهدات عینی ضابطیان در سفر به شهرهای توکیو، یوکوهاما، کیوتو، اوساکا، کوبه، نارا و هیروشیما است. ثبت تجربیات شخصی با جزئیات و عکسهای مربوط به سفر به درک بهتر فضای ژاپن کمک کرده. ضابطیان سعی کرده به جای جاذبههای توریستی کلیشهای به جنبههایی از زندگی ژاپنیها بپردازد که معمولاً در رسانهها کمتر دیده میشود. ازطرفی اطلاعاتی که ارائه میدهد بر پایهٔ مشاهدات هست و پایهٔ آماری ندارد. ضابطیان در خلال سفرنامه، ناخودآگاه به مقایسه بین رفتارهای اجتماعی دو فرهنگ ایران و ژاپن میپردازد. او به فرهنگ و باورهای ژاپنی اشاره میکند؛ خواندن دربارهٔ فرهنگ لمس کردن، احترام گذاشتن، وقتشناسی، غذا و چای خوردن، عقاید ژاپنیها دربارهٔ کامی، دروازه و روباه جالب هست و دید خوبی به خواننده میدهد. او از تجربیاتش در هتلهای کپسولی، حمام آبگرم اونسن هانایو، توکیویی که شبها خواب ندارد و ربات بزرگ گاندام خاطراتی خواندنی نقل میکند. اما گاهی هم خیلی گذرا از حضور در چهارراه شلوغ شیبویا و چراغهای آبی ژاپن میگوید. همچنین برخی از اطلاعاتی که در سفرنامه آمده سلیقهای بوده و ممکن است خواندنش برای خواننده جذابیت نداشته باشد؛ مثلاً آوردن کلماتی با دو هجای شبیه هم. نسبت به سایر آثار ضابطیان، سبک روایی شخصی و شوخیهای شیرین را در این سفرنامه کمتر میتوان دید. شاید اگر سفرنامه بعد از سفری تفریحی نه به قصد نوشتن کتاب نوشته میشد، حالهوای بهتری میداشت. آشنایی با فرهنگ ژاپنی میتواند درک بهتری از انیمهها، فیلمها و کتابهای این کشور به خواننده بدهد. اگر ژاپن را دوست دارید یا علاقمند هستید از ریوکان و زاتاکو، کانجی، مجسمهٔ هاچیکو، محلهٔ آکیهابارا، موزهٔ اوریگامی، سوشی نیگیری، ساشیمی، ماکی، اوراماکی و تماکی بدانید، پیشنهاد میکنم کتاب را بخوانید. من که با خواندن کتاب علاقمند شدم راجع به ایکیگای، کایزن و فلسفهٔ وابیسابی بیشتر بدانم. به طور خلاصه، بر مبنای ایکیگای باید هدفت را در زندگی پیدا کنی؛ هدفی ارزشمند که آنقدر محرک باشد که صبحها به خاطر آن انگیزهٔ بیدار شدن داشته باشی. این هدف ربطی به رویا ندارد، به واقعیت و اهداف واقعی مربوط است؛ چیزی که هم توانایی انجامش را داشته باشی و هم غیرممکن نباشد. کایزن یعنی تمرکز روی اهداف کوچک و انجام ندادن کارهای خیلی بزرگ که خارج از توان هستند. طبق فلسفهٔ وابیسابی،این لحظه فقط همین حالا وجود دارد و دوباره نخواهد آمد پس بهتر است از ناکامل بودن به عنوان فرصتی برای رشد و قیام علیه کمالگرایی استفاده کرد. 1 35 مریم محسنیزاده 1404/3/5 گیلگمش: کهن ترین حماسه ی بشری گئورگ بورکهارت 4.3 11 ﴿گیلگمش تنها یک حماسه نیست؛ آینهای از ترسها، آرزوها و پرسشهای بشری دربارهٔ مرگ، قدرت، جاودانگی و معنای زندگی است.﴾ گیلگمش یکی از قدیمیترین متون ادبی جهان با قدمت حدود ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد است. گیلگمش به زبان سومری روی لوحهای گِلی پخته نوشته شده و در کتابخانهٔ آشوربانیپال نینوا (بزرگترین کتابخانهٔ باستانی خاورمیانه) پیدا شده است. اولین ترجمهٔ گیلگمش توسط جورج اسمیت در ۱۸۷۰ میلادی صورت گرفت. حدود ۳۰ تا ۴۰ هزار لوح دیگر در مناطق آشور و سومر یافت شد که نشان میدهد ریشههای حماسه به تمدن سومری بازمیگردد. سومریان از پایهگذاران تمدن شهری بوده و باور داشتند جهان از آب (اِنکی، خدای آبهای شیرین و نینما، الههٔ آبهای شور) پدید آمده است و بهشت و زمین از آمیزش مارها (نماد حیات و مرگ) شکل گرفتهاند. این حماسه با اسطورهها و ادیان پیوند نزدیکی دارد. گیلگمش پیش از داستان حضرت نوح شکل گرفته، اما صحنههایی مانند طوفان بزرگ در آن دیده میشود که به روایتهای دینی شباهت دارد. اوتناپیشتیم (قهرمان طوفان در لوح یازدهم) الگوی مستقیم نوح در تورات است و ریشههای این داستان به حماسهٔ اکدیِ آترام-هاسیس بازمیگردد. همچنین مضامینی مانند آفرینش، بهشت، گناهان بشر و رنج انسان در لوحهای اکدی وجود دارد که به قصههای دینی دیگر پیوند میخورد. گیلگمش اولین تراژدی ادبیات جهان و الهامبخش بسیاری از قهرمانان اساطیری پس از خود است. گیلگمش ۱۳ قرن پیش از ایلیاد نوشته شده؛ شباهتهایی بین رابطهٔ گیلگمش و اِنکیدو با آشیل و پاتروکلوس وجود دارد که نشان از تأثیر این اسطوره بر هومر است. همچنین ایشتر به الهههای دیگر در اساطیر مدیترانهای چون ایزیس و آفرودیت شباهت دارد. ساختار داستانیِ گیلگمش، الگوی سفر قهرمانِ جوزف کمبل را دنبال میکند: جدایی (ترک اوروک)، تشرف (نبرد با خومبابا، مواجهه با مرگ انکیدو)، بازگشت (بازگشت با بینشی جدید). سوفوکلس توصیفات زندهای از شهر اوروک، دیوارهای عظیم، معابد و زندگی شهری میدهد. سوگواری گیلگمش در ادبیات بینظیر است. او از طبیعت و انسانها میخواهد برای اِنکیدو گریه کنند. این مرگ، ترس از فناپذیری را در گیلگمش بیدار میکند. مراسم سوگواری زنان شیونگر و شِندرهپوش در آسیای باستان، مشابه مراسم تدفین اِنکیدو است. این داستان سرشار از نمادها است. خومبابا یا غول جنگل با چهرهای شبیه ابوالهول، ترکیبی از انسان و حیوان است. او نماد وهم طبیعت و خشم خدایان است. مار به عنوان دزد گیاه جاودانگی، نماد چرخهٔ زندگی و مرگ است و اقتباسی از داستان آدم و حوا دارد. گاو آسمان با نماد بقا و باروری در اساطیر هند و گاو سوشیانتِ زرتشتی در ایران پیوند دارد. عدد ۷ و ۱۲ در اساطیر بابلی مقدس بودهاند؛ هفت لوح اولیه و دوازده لوح نهایی ازاینرو ایجاد شدهاند. زنان در گیلگمش نقش آگاهیدهنده دارند؛ مثلاً مادر گیلگمش خوابهای او را تعبیر میکند یا فاحشهٔ معبد اِنکیدو را از حیوانیت به انسانیت میرساند. همچنین خوابها در گیگمش بازتاب ترس از مرگ هستند؛ مثل خواب ستارهای که به گیلگمش میافتد. براساس تحلیل روانکاوانهٔ یونگ، اِنکیدو نمایندهٔ ناخودآگاه یا سایهٔ گیلگمش است؛ بهعبارتی همان ترسها و غرایز سرکوبشدهٔ اوست. ازاینرو رابطهٔ گیلگمش و اِنکیدو میتواند نماد تقابل خودآگاه و ناخودآگاه باشد. همچنین گیلگمش به دلیل نداشتن پدر و تربیت توسط مادر، دچار عقدهٔ مادر است. این عقده، میل به بازگشت به رحم (تمایل به جاودانگی، شکست و مرگ) را در او ایجاد میکند. واقعی بودن حماسهٔ گیلگمش تمواره مورد بحث بوده؛ برخی پژوهشها گیلگمش را پادشاهی واقعی اوروک میدانند و برخی پژوهشگران لوح دوازدهم (احضار روح انکیدو) را الحاقی میدانند چون با روال داستان همخوانیِ کامل ندارد. عدهای محل قرارگیری جنگل سِدر که به عنوان مرز دنیای مادی و معنوی شناخته میشود را در زاگرس میدانند. برخی پژوهشگران هم آن را نمادی از کوهستان ممنوعهٔ خدایان (مثل المپ) به شمار میآورند. جالب است بدانید سفالینهای حاوی نقش گیلگمش در حال کشتن شیر در موزهٔ آبگینه تهران وجود دارد. این حماسه ابتدا به صورت شعر بوده و احمد شاملو آن را به فارسی و در قالب شعر ترجمه کرده. داوود منشیزاده نیز ترجمهای روایتمحور از آن ارائه داده که پرداخت زبانی کمتری دارد. در ادامه خلاصهای از داستان گیلگمش بر اساس دوازده لوح آمده: 💠 لوح اول: خواب گیلگمش و آمدن اِنکیدو گیلگمش دو سوم خدا و یک سوم انسان است. او قدرت و زیبایی بینظیر، چشمانی درخشان مانند آفتاب، بدنی فولادین و قامتی بلند دارد. او حاکمی مستبد اما قانونمند است که مردم از ظلمش به خدایان شکایت میکنند. گیلگمش خواب میبیند که ستارهای مانند جنگجو بر او میافتد و مردم به احترامش خم میشوند. مادرش این خواب را به عنوان پیشآگاهی از آمدن اِنکیدو تعبیر میکند. اِنکیدو موجودی وحشی، زادهٔ خدای آسمان، با بُنیهای قوی است که مانند حیوانات زندگی میکند. 💠 لوح دوم: رویارویی و دوستی گیلگمش و اِنکیدو اِنکیدو برای جنگ به اوروک میآید، اما پس از نبردی سخت، او و گیلگمش به دوستانی ناگسستنی تبدیل میشوند. 💠 لوح سوم تا پنجم: نبرد با خومبابا خومبابا، نگهبان جنگل سدر، با پنجههایی مانند شیر، بدنی پوشیده از فلس مفرغ و نفسی آتشین است که همه از او میترسند. گیلگمش و اِنکیدو پس از عبور از خانه تاریکی، او را شکست میدهند. 💠 لوح ششم: رد عشق ایشتر و نبرد با گاو آسمان الههٔ ایشتر به گیلگمش پیشنهاد ازدواج میدهد، اما او با اشاره به سرنوشت شوم معشوقان پیشینِ ایشتر، این پیشنهاد را رد میکند. ایشتر گاو آسمان را برای انتقام میفرستد، اما گیلگمش و اِنکیدو آن را میکشند. 💠 لوح هفتم و هشتم: مرگ اِنکیدو خدایان به عنوان مجازات، اِنکیدو را با بیماری و تب میکشند. گیلگمش سوگواری میکند: «آیا من نیز نباید بمیرم و تا ابد برنخیزم؟» 💠 لوح نهم تا یازدهم: جستجوی جاودانگی گیلگمش از ترس مرگ به دنبال اوتناپیشتیم (نسخهٔ بینالنهرینی نوح) میرود. او از دروازهٔ عقربها (نماد مرز خودآگاهی و ناخودآگاهی) میگذرد و گیاه جاودانگی را مییابد، اما ماری آن را میدزدد. 💠 لوح دوازدهم: بازگشت و مرگ گیلگمش به اوروک بازمیگردد و روح اِنکیدو را احضار میکند. حماسه با مرگ گیلگمش پایان مییابد. ✒️ برای نوشتن این یادداشت از کتاب، مقالهٔ اسطورهٔ گیلگمش، مقالهٔ یونگ و گیلگمش، پادکستهای یونگنگار، ناوکست و اکوکست، روایت سیاوش پاکراه و کلاس بهرام بیضایی استفاده کردهام. 2 29 مریم محسنیزاده 1404/3/5 بیوتن رضا امیرخانی 3.9 63 "بیوتن" نسبت سنت و مدرنیته را مطرح میکند. در این رمان شخصیتها تقابلی از سنت شرق و غرب را نشان میدهند و هيچ دوگانهای از آنها با هم خوب نيستند و مثل دو خط موازی عمل میکنند. امیرخانی میگوید:" در قرن نوزدهم و زمانی که هندسهٔ اقلیدسی همهٔ جهان را فراگرفته بود، ریاضیدانی وجود داشت به نام "ریمان" که به همراه عدهای دیگر مقابل این هندسه ایستادند و هندسهٔ نااقلیدسی هم زمانی شکل گرفت که ریمان نظریهاش را دربارهٔ عبور یا درواقع عدم عبور دو خط موازی از کنار هم مطرح کرد. من در "بیوتن" بیش از آنکه گرفتار تجربهٔ رمانی بوده باشم گرفتار تجربهٔ ریمانی بودهام." ارمیایِ امیرخانی در "بیوتن" سر از فیفث اونیویِ آمریکا درمیآورد. عشق رزمندهٔ کربلای پنج به دخترِ ایرانی مقیمِ آمریکا پایش را به سرزمین فرصتها باز میکند. این مهاجرت چالشهای زیادی چون یافتن مسکن، شغل، حفظ آداب شرعی، تهیهٔ غذای حلال، تقابل فرهنگی و ازدواج را در پی دارد. شخصیت ارمیا گاه در تقابل سنت و مدرنیته دچار شک یا تناقضهایی میشود. او با خوانش هنری و بلاغیِ آیاتی که به ذهنش میرسد به ورِ نیمهمدرن ذهنش تشر میزند. دوستش سهراب مثل وجدان او عمل میکند و ورِ نیمهسنتیاش را نشان میدهد. امیرخانی میگوید:" رمان امروز باید پرسشی مطرح کند و نبايد جواب دهد. همينكه ما سؤالهایمان را درست بفهميم كار بزرگی كردهايم. بدترين اتفاق زمانی است که پيش از اتمام نوشتن، جواب سوال را يافته باشم و در "بيوتن" يا "من او" با پايان کار به جواب رسيده بودم. ارمیا در جهان غرب و با پارادایم سنت و مدرنیته، پارادایمِ انقلاب اسلامی را نشان میدهد اما عليرغم تلاشهایش ناموفق است. من نمیتوانستم کاری کنم که پیروز شود کار من این است آن چیزی که در جهان داستان اتفاق میافتد را روایت کنم." امیرخانی در "بیوتن" رسمالخط ویژهٔ خود را دارد. او بعضی واژهها را جدا از هم مینویسد؛ مثلاً همسر، آشپزخانه، همسایهها. بازی با کلمات نهتنها در نگارش که در ساحت سه زبان فارسی، انگلیسی و عربی به نمایش درمیآید. این چند زبانی به نوعی نمایانگر بحران هویت شخصیتها و شناوری زبان در جوامع چندملیتی است. نویسنده گاه این نوآوریِ بازیگوشانه را در قالب علامت دلار برای جدا کردن پاراگرافها یا گذاشتن علامت سجدهٔ واجب برای پول زیاد نشان میدهد که نشانگر اهمیت پول در چنین جوامعی است. تکرار واژهها و موتیفها در رمان به نوعی بیانگر تشویش ذهنی ارمیا است که گاه خواندنش ملالآور میشود. ازجمله عبارات و شخصیتهای موتیفشده عبارتند از لند آو آپورچونیتیز، سیلورمن، آلبالا لیل والا و تاپتِن. همچنین به خاطر ذهن رقمبینِ شخصیتِ خشی، تمام اعداد به شکل رقم نوشته میشد مثلاً ۱ی و ۲ماً. بعضی از بازیهای زبانی جذاب نبود یا بخشهایی از رمان به اضافهگویی میگذشت اما طنز موجود در "بیوتن" کشش خواندن را بیشتر میکرد. ازطرفی برخی از بخشهای داستان کمتر پرداخته شده یا قابلباور نبود، مثل اشاره کم به رابطهٔ عاطفی ارمیا و آرمیتا و مسئلهٔ همکُفو بودن. امیرخانی دربارهٔ بازیهای زبانی میگوید:" اصل گرفتاری ما زبان است! باید امکاناتش را گسترش بدهیم. در این صورت است که زبان با وجود لغتهای جدید میتواند به حیاتش ادامه بدهد. مثلاً ساختن ترکیب جدید با بن ماضی و مضارع فعل یا لغتسازی با پسوند و پیشوند. شاید اگر به وندها و ترکیبات کلمات بیشتر توجه کنیم، واژههای جدید بهتری بسازیم؛ مثلاً به جای اتاق فکر بگوییم سرگاه. من در "بیوتن" روی مهاجرت زبانی تمرکز داشتم؛ مثلاً صفت و موصوف را جابهجا به کار بردم. ازطرفی جدانویسیِ واژهها به من کمک میکرد تا با امکانات زبان فارسی بیشتر آشنا شوم. من این شیوه را نسخهای آزمایشی برای کتابهای خودم میدانم نه برای همهٔ ایران." 0 4 مریم محسنیزاده 1404/3/1 ریخت شناسی قصه های پریان ولادیمیریاکوولیویچ پراپ 3.6 3 قصههای پریان بیتاریخ و بیزمان هستند و به راحتی با هر محیطی منطبق میشوند. به همین دلیل کروهن معتقد بود قصههای عامیانه میتوانند منشأ و خاستگاه واحدی داشته باشند. این قصهها در عین کهن بودن، تازه و امروزی هستند و ریشه در ناخودآگاه آدمی و فرهنگ دارند. ازاینرو مطالعهٔ ساختار این قصهها میتواند برای نویسندگان مفید باشد. برادران گریم نخستین کسانی بودند که قصههای عامیانه را براساس روایتهای شفاهی گردآوری کردند. آنها قصههای عامیانه را وارث اسطورههای کهن میدانستند و باور داشتند قصههای پهلوانی و جادویی را اقوام هندو_ ژرمنی ابداع کردهاند. بعد از آن تامپسن کتابی تحت عنوان "فهرست موتیفهای ادبیات عامیانه" گرد آورد که کتاب مقدسِ فولکلورشناسان و محققین قصههای عامیانه به حساب میآید. اما کار پراپ بررسی قصههای عامیانه با تمرکز بر قصههای پریان بود. او بیش از پنجاه قصهٔ پریانِ آفاناسیف را مورد مطالعه قرار داد و به روشی دست یافت که میتوان با آن قصههای عامیانه را آزمود. اندیشهٔ اساسی در کتاب "ریختشناسی قصههای پریان" آن است که همهٔ جزئیات قصههای پریانِ روسی، از جهت ساختمان و طرح یک نوع هستند و عناصر این طرح که تعدادشان ۳۱ تا بیشتر نیست همیشه یکی بوده و با نظم خاص در پی هم میآیند. درواقع ویژگی عام و جهانی بودن الگوهای فرهنگی در فولکلور است که به تجزیه و تحلیل ساختاری آن منتج میشود. پراپ مثل بیشتر تحلیلگران ساختگرا معتقد است الگو و ساختمان قصهها کشف میشوند. اما عدهای هم معتقدند که اسطوره و فولکلور ناآگاهانه فراگرفته و گفته میشود (یعنی فولکلور از ترکیب فولک= مردم و لور= دانش و عقاید). متخصصِ ساختگرایی، با تقطیع اجزاء متن به اجزاء سازنده تحلیل میکند و فقط به متن قصه توجه دارد ولی فولکلورشناس به جنبهٔ نمایشی قصهگو و دریافت قصهنیوش هم توجه دارد. پراپ در این تحقیق به ریختشناسی قصههای پریان یعنی بررسی ساختمان قصهها میپردازد. او از روش ساختگرایی بهره میبرد؛ یعنی روابط متقابل میان اجزاء سازندهٔ موضوعِ فولکلوریک را بررسی میکند. باید توجه داشت که ساختگرایی تنها محدود به قصههای عامیانه و اسطوره نیست؛ تصور غلط از اینجا میآید که پراپ این روش را دربارهٔ قصههای عامیانه به کار برده است. قدم اول برای تجزیه و تحلیل هر اثری، شناخت کوچکترین واحد ساختاری است. به عنوان مثال، پراپ در کتاب "ریختشناسی قصههای پریان" به توصیف قصههای عامیانه براساس اجزاء سازندهٔ آنها و روابط متقابل سازهها با یگدیگر و کل قصه میپردازد. او کوچکترین جزء قصههای پریان را خویشکاری یا function مینامد؛ یعنی عمل یا کار شخصیت از منظر اهمیتش در پیشبُرد قصه. در خویشکاری اینکه شخصیتهای قصه چه میکنند اهمیت مییابد. خویشکاریِ شخصیتها، سازههای بنیادی قصه هستند و عناصر ثابت و پایدار قصه را تشکیل میدهند. در قصههای پریان خویشکاریها محدود هستند و توالی خویشکاریها همیشه یکسان است. ازاینرو میتوان قصههایِ با خویشکاری یکسان را متعلق به یک نوع یا تیپ دانست. طبق تحلیلها، پراپ به این نتیجه میرسد که تنها هفت شخصیت مختلف در قصهها حضور دارند. این شخصیتها دارای صفات و انگیزه هستند. منظور از صفات قهرمان و اشخاص قصه همهٔ خصایص ظاهری چون سن، جنس، مقام، ظاهر و جزئیات چهره است. انگیزشها هم دلایل و اهداف اشخاص قصه است که موجب انجام کارهای مختلف میشود. ازطرفی کمبود و فقدان میتواند عامل انگیزش باشد. گونههای متنوعی از قصههای پریان وجود دارد؛ مثل قصههای اندرسون، قصههای برنتانو، قصهٔ اژدها و زنبق از گوته، قصههای روسی، قصههای برادران گریم، قصههای آفاناسیف و گاه تعدادی از اسطورههای کهن که ساختمان مشابهی با قصههای پریان دارند. متن کتاب "ریختشناسی قصههای پریان" ثقیل و پژوهشی است و خواندنش حوصله میطلبد. 0 6 مریم محسنیزاده 1404/2/31 ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب لوئیس کارول 3.7 28 "ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب" طنزِ شیرینی دارد. لوئیس کارول با بهرهگیری از ضربالمثلها، کنایه، نمادپردازی و بازی با کلمات، رمانی پرماجرا و آموزنده خلق میکند. داستانی که بارها مورد اقتباس آثار سینمایی و رادیویی قرار گرفته و حتی تفسیرهایی از آن ارائه شده. مارتین گاردنر در تفسیر کتاب میگوید:" برای فهمیدن این کتاب، نه تنها باید انگلیسی بود که باید از ناحیهٔ آکسفورد بود و در عهد ملکه ویکتوریا زندگی کرد و چیزهایی از رابطهٔ آلیس و لوئیس کارول دانست." ماجرای نوشته شدن "آلیس در سرزمین عجایب" شنیدنی است؛ یک روز آقای داجسن یا همان لوئیس کارولِ معروف، با دختران رئیسِ دانشگاهِ آکسفورد که از قضا اسم یکیشان آلیس بوده به قایقسواری میرود. دخترها از داجسن میخواهند تا برایشان قصه بگوید. او هم فیالبداهه قصهای را تعریف میکند که اسم قهرمانش آلیس است و بعد هم به درخواست آلیس این قصه را مینویسد. داستان به حدی معروف میشود که میگویند ملکه ویکتوریا از علاقمندان این کتاب بوده است. "ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب" نهتنها ستایش ملکه، که تحسین بسیاری از نویسندگان را در پی داشت. ویرجینیا ولف دربارهاش میگوید:" لوئیس کارول کاری کرد که هیچکس موفق به انجامش نشده بود؛ به دنیای کودکی برگشت و از نو خلقش کرد. آلیس در سرزمین عجایب کتابی برای کودکان نیست. کتابی است که در آن همهٔ ما به دنیای کودکی بازمیگردیم." لوئیس کارول در یادداشتهای روزانهاش میگوید:" قهرمان قصهام را یکراست فرستادم توی سوراخ خرگوش، هیچ هم فکر نکردم بعد چه اتفاقی برایش میافتد." او اثرش را موجود زندهای توصیف میکرد و میگفت:" لحظهٔ تولدت را به یاد دارم." در "ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب" تجربهزیسته، موضوع خواب و ناخودآگاه اهمیت ویژهای دارد. لوئیس کارول معتقد بود اغلب وقتیکه خواب میبینیم تردیدی در واقعی بودنش نداریم؛ خواب دنیای خاص خود را دارد و همانقدر واقعی به نظر میرسد که دنیای بیداری! از جذابیتهای این کتاب و ترجمه، تفسیرها و اطلاعات مازادی است که در قالب پانویس و با اجازهٔ کتبی نویسنده اضافه شده. ترجمهٔ اشعار توسط عمران صلاحی صورت گرفته و تصویرگریهای این نسخه برگرفته از آثار جان تِنیِل است. او آلیس را با موهای بور تصویر کرده، درحالیکه آلیس لیدر در واقعیت موهای قهوهای و کوتاهی داشته است. زویا پیرزاد میگوید:" لوئیس کارول مثل هر نویسندهٔ خوب میخواست فقط قصه بنویسد و فقط قصه نوشت و قصهٔ بیمانندی نوشت." در آخر پیشنهاد میدهم نسخهٔ صوتی این رمان را با صدای دلنشین کتایون اعظمی بشنوید. 0 4 مریم محسنیزاده 1404/2/31 مثل یک هنرمند بدزد: 10 نکته در مورد خلاقیت که تا به حال هیچ کس به شما نگفته است اوستین کلئون 3.1 2 کتاب "مثل یک هنرمند بدزد" روی این نظریه متمرکز شده که غالباً ایدههای خلاقانه از دزدیدن میآیند. با این دید همهٔ کارهای خلاقّه در گذشته انجام شده و دزدیِ هوشمندانه رمز موفقیت است. در این روش، هنرمند باید ببیند آیا ایدهای ارزش دزدیدن دارد؟ و اگر نه، برود دنبال موردی دیگر. لذا هنرمند باید دنبال چیزهایی باشد که مستقیماً با روحش ارتباط برقرار میکنند. نویسنده در کتاب، پیشنهادهایی متعددی میدهد: ▫️مطالعه شاخهای هنرمندان (مطالعه کردن آثار یک هنرمند و الگو گرفتن از او، سپس مطالعه کردن سه الگوی برتر او) ▫️چسباندن عکس هنرمندان موردعلاقه روی دیوار اتاق کار. ▫️آموزش مداوم، جستجو کردن، سرچ کردن و گوگل کردن. ▫️تهیهٔ کتابخانه غنی و مطالعه کردن. ▫️همراه داشتن دفترچهیادداشت و قلم برای نوشتن افکار، مشاهدات و گفتگوها. ▫️رونویسی از قسمتهای موردعلاقهٔ کتابها. ▫️تهیهٔ "فایل سرقت" آنالوگ یا دیجیتال برای چیزهایی که از بقیه کِش میروید. ▫️دائماً مشغول کار باشید، چون حین کار است که پی میبرید چه کسی هستید و ایدههای خلاقانه خودشان را نشان میدهند. ▫️آنقدر ادای کاری را در بیاورید تا بتوانید انجامش بدهید. ▫️با کپی کردن و تمرین کردن از چیزی که بهش علاقمند هستید میتوانید یاد بگیرد؛ یعنی از روش مهندسی معکوس استفاده کنید. (در کپی کردن نه تنها سبک، که تفکر پشت سبک را هم باید دزدی کرد؛ چون تقلید سطحی بدون دانستن ریشه و فلسفه شبیه کپی بیارزش است، درحالیکه باید دنبال نوع نگرش هنرمند به هستی بود و باید از شخصیتهای متفاوتی کپی کرد، سپس به رقابت با قهرمانان پرداخت) ▫️کتابی را بنویسید که خودتان مشتاق خواندنش هستید. ▫️فراموش نکنید که در دنیای دیجیتال هم از دستانتان و شیوهٔ آنالوگ استفاده کنید تا خلاقیتتان بیشتر شده و ذهنتان به کار گرفته شود. ▫️گاهی از کار دور شوید و به خودتان استراحت بدهید تا باعث تمرکزتان شود. ▫️اگر به چند موضوع اشتیاق دارید، آنها را رها نکنید. بلکه برای همهشان وقت صرف کنید و بگذارید علایقتان با همدیگر ارتباط برقرار کنند. بعد چیزی شبیه خلاقیت شروع به اتفاق افتادن میکند. ▫️تجربه کنید. کارها را فقط برای تفریح و لذت انجام دهید. چون وقتی گمنام هستید، هیچچیز نمیتواند توجهتان را منحرف کند. ▫️باید هر روز کار کنید و ممکن است شکست بخورید، اما کار خوب را انجام بدهید و آن را با دیگران به اشتراک بگذارید؛ مثلاً اشتراک در فضای مجازی. ▫️میتوانید چیزی را پیدا کنید که باعث شگفتیتان میشود و آن را با بقیه در فضای مجازی به اشتراک بگذارید. ▫️یک فایل از تمجید و تحسینهایی که شدید درست کنید تا به عنوان انرژی محرک، در روزهای ناامیدکننده بهشان مراجعه کنید. ▫️خلاقیت به انرژی زیادی نیاز دارد پس وقتتان را صرف کارهای بیهوده نکنید. ▫️سعی کنید شغلهایی را قبول کنید که ازطریقشان چیزهایی برای کارهای آیندهتان بیاموزید. ▫️سکون، قاتل خلاقیت است. پس به حرکت توی مسیر ادامه دهید، وگرنه ترس بر شما چیره خواهد شد. ▫️رمز موفقیت شغلی، پیدا کردن کاری قابلتحمل با درآمد آبرومندانه است تا انرژی لازم را برای انجام کارهای موردعلاقه در وقت آزاد، بهتان بدهد. ▫️یک تقویم روزانه برای انجام کارها تهیه کنید و جلوی زنجیره کارها در هر روز ضربدر بزنید (سعی کنید جلوی پاره شدن این زنجیر را بگیرید) ▫️اگر فرصت روزانهنویسی ندارید، یک دفتر رویداد تهیه کنید؛ فهرستی از کارهایی که در طول روز انجام میدهید تهیه کنید (مثلاً روی چه پروژهای کار کردید؟ ناهارتان را کجا خوردید؟ چه فیلمی دیدید؟)، این باعث میشود جزئیات بزرگ را راحت به یاد بیاورید. ▫️خلاقیت از محدودیت میآید. در عصر ارتباطات کسی پیروز است که توانایی کنار گذاشتن و چشمپوشی کردن داشته باشد تا بتواند روی مسائل مهم تمرکز کند. 0 3 مریم محسنیزاده 1404/2/31 یک روز (داستان کوتاه) لوئیجی پیراندلو 4.3 1 لوئیجی پیراندلو نمایشنامهنویس و نويسندهٔ ایتالیایی است که در سال ۱۹۴۳ م. جایزهٔ نوبل ادبیات را از آن خود كرد. داستانهای این مجموعه از کتابی به نام «داستانهایی برای یکسال» از پیراندلو جمعآوری شده که شامل ۳۶۵ داستان است؛ یعنی یک داستان برای هر روز از سال. پرسوناژها و سوژههای متفاوت این مجموعه، نمایانگر دیدگاه تلخ و پر رنج پیراندلو نسبت به زندگی میباشد. در این آثار، نسبیبودنِ واقعیت محور اصلی بهشمار میآید. داستان "تأثیرات خوابی ناتمام"، "خانهٔ مرگ" و "اقبال اسب بودن" بهخاطر جانبخشی به اشیاء یا کانون قرار دادن حیوانات ایدهٔ جالبی دارند. داستان "آزمایش" و "درختان شهرنشین" به ترتیب به حکایت و ناداستان شباهت دارند. برخی از داستانها هم چندان جذابیت ندارند؛ مثل "یک گل شمعدانی در شب". نکتهای که در بیشتر داستانها به چشم میخورد، پایانبندی معمولی و نسبتاً ضعیف است. 0 5 مریم محسنیزاده 1404/2/29 مینی مال ها رسول یونان 3.5 1 مینیمالهای رسول یونان از ایدههای جالب و لحظات خاصی نشأت میگیرند که همذاتپنداری مخاطب را به دنبال دارند. هر مینیمال، قابی احساسی یا طنز را به تصویر میکشد که گاه به فِلَشفیکشِن و کاریکلماتور شباهت مییابد. نشر مشکی در توضیح داستانهای مینیمالیستی مینویسد:" هدف نویسنده در این داستانها، نشان دادن یک اتفاق بیرونی است طوریکه خواننده حس کند حوادث پیش رویش رخ میدهد. درونمایهٔ داستانهای مینیمالیست، دغدغههای کلی انسان مثل مرگ و عشق و تنهایی است. طرح چنین داستانهایی ساده و مینیمال است و محدودیت مکان و زمان دارند؛ به علت کوتاه بودن داستان و حجم روایت، زمان رویداد و حوادث کوتاه است یعنی کمتر از یک روز، چند ساعت یا چند لحظه. کانون طرح چنین داستانهایی یک شخصیت واحد یا واقعهای خاص است. نویسنده لحظهٔ خاصی از تحول شخصیت را به نمایش میگذارد؛ لذا انتخاب لحظهٔ وقوعِ حادثه در چنین داستانهایی اهمیت دارد." 0 5 مریم محسنیزاده 1404/2/29 آواز بلند علیاصغر عزتیپاک 3.6 10 داستان "آواز بلند" مربوط به اتفاقات سالهای جنگ است که در شهر همدان میگذرد و اشارهای به حزب کومله دارد. راوی اول شخص، پسر نوجوانی است که وضعیت خانواده در فراق دایی گمشده و بمباران شهر را روایت میکند. داستان فرعی عاشقانه هم بخشی از ماجرا را شکل میدهد. داستان شروع معمولی دارد و هرچه جلو میرود مخاطب بیشتر جذب ماجرایی تلخ میشود. اگرچه کتاب از زاویهای متفاوت به جنگ پرداخته اما در کل نسبت به سایر آثار دفاع مقدس معمولی است. توصیف و "نگو، نشان بِده"های زیاد و خوبی دارد؛ اگرچه گاه داستان به جزئیاتگویی میگذرد. جای تعجب است که دیالوگها به زبان معیار نوشته شدهاند! کلمات غیرداستانی توی متن به چشم میخورد. بعضی از واژهها و جملهبندیها هم نامفهوم یا عجیب بودند، که احتمالاً به گویش برمیگردد. 0 25 مریم محسنیزاده 1404/2/29 جنایات مرموز دکتر مرا ادوگاوا رانپو 3.3 11 به نظر میآید رانپو در این کتاب خیلی بیشتر از بقیهٔ آثارش تحتتأثیر ادگار آلنپو و دویل بوده. بعضی از داستانها عجیب و غریب بودند و بعضی سعی میکردند از علم فیزیک و روانشناسی مایه بگیرند. وجه بیمارگونه و شخصیتهای روانپریش توی این داستانها کمتر وجود دارد. مورد جالبتوجهی که در داستانهای رانپو دیده میشود، توجه به سنت و فرهنگ ژاپنی و عقاید بودایی است؛ مثلاً اشاره به نمایش کابوکی، ساز کوتو، طرز پوشش کیمونو و ... . 0 6 مریم محسنیزاده 1404/2/24 مارمولک سیاه ادوگاوا رانپو 2.9 12 "مارمولک سیاه" مثل سایر آثار رانپو از عناصر مشترکی بهره میبرد؛ شخصیت زن فریبنده و اغواگر، اتفاقِ جنایت، رفتارهای روانپریشانه و ايجاد حس هیجان، دلهره و انزجار. ماجرای این رمان از دعوت به مبارزه شروع میشود؛ جایی که سارقی ملقب به مارمولک سیاه، پای کارآگاه آکچی را به سرقتی باز میکند و داستانی پرکشش و سرگرمکننده رقم میزند. از جذابیتهای رمان، نقشههای متفاوتی است که سارق و کارآگاه میکشند و اینکه نویسنده با زاویهٔ دانایکل موضعگیری خاصی نسبت به شخصیتها نشان نمیدهد و حتی خواننده را از این منظر به خطا میاندازد. نویسنده چندباری به داستان ورود پیدا میکند و با خواننده همکلام میشود. یکجا هم به داستان "صندلی انسانی" خودش از کتاب "اتاق قرمز" ارجاع میدهد. با اینکه اواخر داستان با ذهنِ مریض و روان آشفتهٔ شخصیتها روبرو میشویم، اما شاید این کتاب سالمترین اثری باشد که از رانپو میتوان خواند. رانپو به پدر ادبیاتِ پلیسیِ ژاپن شهرت دارد و آثارش بارها مورد اقتباس قرار گرفته؛ از رمان "مارمولک سیاه" فیلمی توسط کینجی فوکاساکو ساخته شده است. 0 4 مریم محسنیزاده 1404/2/24 نگران نباش داستایوفسکی چارلز بوکوفسکی 3.6 1 چارلز بوکوفسکی با نام اصلی هاینریش کارل، متولد آلمان بود و بعداً به تبعیت آمریکا درآمد. شعر بوکوفسکی خالی از صنایع ادبی و تکلف است؛ شعری ساده، صریح و تأثیرگذار که عموماً پایان خوشی ندارد. شعرهای این مجموعه برگرفته از اواخر عمر بوکوفسکی هستند و نمایانگر جهان شاعر میباشند؛ شخصیتی منزوی و فاصله گرفته از ارزشهای جامعه که دربارهٔ الکل، زنان و در ستایش تنهایی مینوشت. شعرها در عین سادگی اغلب پایانی کوبنده، عمیق، تلخ و تأملبرانگیز دارند که خواننده را به فکر فرومیبرند. اگرچه مخاطب در واقعیت از لحظاتی که بوکوفسکی میسازد فراری است اما شعرها جوری احساسات خواننده را برمیانگیزند که تمایل به همذاتپنداری و شوق دوباره خواندن آنها را در او بیدار میسازند. بوکوفسکی در شعرهایش به وجهِ رنج بودن زندگی تأکید دارد و در شعری میگوید: [یکی از بهترین سطرهای لورکا این است: "رنج، همیشه رنج..."] فضای یأس و سردی در بیشتر اشعار موج میزند؛ ازاینرو شاید دور از ذهن نباشد اگر جلد کتابهایش به رنگ آبی اقیانوسی و با طرحِ هزارتوی عمیق پلکانی میبود. بوکوفسکی در انتخاب عناوین خلاقانه عمل میکند و تشبیهات جالبی در شعرها به کار میبرد. در شعر "لبخند یادگاری" که عنوان متناقضی با متن دارد، تصویر دردناکی میدهد: [... مادرم، ماهی بدبخت، که دلش میخواست خوشحال باشد حداقل دو سه بار در هفته کتک میخورد به من هم میگفت خوشحال باشم "لبخند بزن هنری! چرا هیچ وقت لبخند نمیزنی؟" بعد خودش لبخند میزد که من هم یاد بگیرم، و این غمگینترین لبخندی بود که دیدهام. یک روز ماهی قرمزهامان هر پنجتاشان مُردند به پهلو روی آب افتاده بودند چشمهاشان هنوز باز بود و وقتی پدرم به خانه آمد آنها را کف آشپزخانه انداخت جلوی گربه انداخت و ما تماشا میکردیم و مادرم لبخند میزد] 0 3 مریم محسنیزاده 1404/2/24 شکار و تاریکی ادوگاوا رانپو 3.8 42 رمان جنایی_ معمایی "شکار و تاریکی" ساختار و شخصیتپردازی خوبی دارد و شخصیت اصلی هوشمندانه انتخاب شده. راوی اول شخص، نویسندهٔ جنایینویسی است که علاقمند به کشف معمای رماننویس جنایی دیگری میشود. غیرقابلپیشبینی بودن و غافلگیری رمان در یافتن قاتل، به ایجاد تعلیق و لذت کمک کرده است؛ اگرچه قاتل برایم قابل حدس بود. جایی از رمان نویسنده میگوید:" وقتی تعداد سرنخها از حد معمول میگذرد، محقق باید بیشتر مراقب باشد." شگردی که رمان از آن بهخوبی بهره برده است. منطق نویسنده و استدلالهایی که برای حل معما آورده، داستان را پرکشش کرده. بهطوریکه خواننده در یک نشست میتواند کتاب را تمام کرده و احساسات ترس، هیجان و دلهره را تجربه کند. اگرچه مثل سایر آثار رانپو، بهخاطر شخصیتهای سادیست، روانپریش و ذهن مریض، رمان با حسی از انزجار و دلزدگی همراه است. به نظر میآید "شکار و تاریکی" پایان باز دارد؛ رانپو تصمیمگیری را به عهده خواننده میگذارد و با ایجاد شک از شِگرد مشارکتِ مخاطب بهره میبرد. شیوهای که با ایجاد گره ذهنی و طرح سوالِ همیشگیِ "واقعیت و حقیقت؟" خواننده را به فکر فرو میبرد تا داستان مدتها در ذهنش ادامه یافته و به یاد آورده شود. رانپو در امضایش مینوشت:" دنیای مرئی وهم است، واقعیت در رویاهای شبانه است." 0 28 مریم محسنیزاده 1404/2/23 ناصر ارمنی: مجموعه داستان رضا امیرخانی 3.4 49 "ناصر ارمنی" مجموعهای از داستانهای کوتاه است که بیشترشان ایدهٔ مذهبی دارند و پیرامون سالهای جنگ میچرخند. از نقطهقوتهای کتاب دیالوگهای خوب و باورپذیر و زبان طنزآمیز است. بعضی از داستانها پیرنگ قوی و جذابی دارند، برخی هم معمولی هستند. پ.ن: در داستان "انگشتر" منظور نویسنده از نوشتن یهودا به جای مسیحا را متوجه نشدم! 0 4 مریم محسنیزاده 1404/2/23 بگو که او ... علی صفایی حائری 4.4 9 در "بگو که او" آقای صفایی حائری سوالاتی از هستی جهان و خدا میپرسد و بعضی از نظریات ماتریالیسم را به نقد میکشد. روند تفسیری سوره به این مسئله منتهی میشود که جهان مبدأیی دارد و در ادامه به صفات خالق هستی میپردازد. یگانگی، بینیازی، نازایی، نامحدودی، احاطه و حضور، علم و حکمت و عدالت، بیمانندی، یکتایی، قدرت و عزت ازجمله این اصول هستند. کتاب بیشتر شکل و شمایل اثباتی دارد و خواندنش کمی حوصله و علاقه میخواهد. 2 5 مریم محسنیزاده 1404/2/23 چو مرغ شب، خواندی و رفتی: ترانه های محمدابراهیم جعفری محمدابراهیم جعفری 2.5 2 "چو مرغ شب خواندی و رفتی" مجموعهای از ترانههای محمدابراهیم جعفری است؛ نقاشی که شعر و ترانه هم میسرود. ترانهها عموماً ساده هستند و چندتاش بیشتر از بقیه به دل مینشیند. بعضی از ترانهها با الهام از موسیقیهای محلی یا قصهٔ پهلوانی سروده شده، بعضی هم با تأثیر از حالوهوای خود شاعر هست. 0 1