یادداشت مریم محسنی‌زاده

"بازماندهٔ
        "بازماندهٔ روز" اثر کازوئو ایشی‌گورو است که موفق به دریافت جایزهٔ بوکر در ۱۹۸۹ شد. او تحت‌تأثیر نویسندگانی چون داستایفسکی، مارسل پروست و کافکا بود و در آثارش معمولاً خوانندگان را به تفکر دربارهٔ معنای زندگی و انسانیت دعوت می‌کرد.
ایشی‌گورو در شش سالگی به انگلستان مهاجرت کرد و آثارش را به زبان انگلیسی می‌نوشت. او در این رمان، شخصیت پیش‌خدمتی انگلیسی را به تصویر می‌کشد و عليرغم ژاپنی بودن، لحن و زبان انگلیسی را به‌خوبی درمی‌آورد که از تسلطش بر این زبان حکایت دارد. 
دریابندری برای ترجمهٔ کلاسیکِ کتاب، دنبال صدا و لحن مشابه برای شخصیت باتلر بود که آن را از لابه‌لای سفرنامه‌ها و خاطرات دورهٔ قاجار یافت.
لحن داستان متناسب با شخصیت‌پردازیِ پیش‌خدمت، رسمی، خشک و بی‌جان است. زبان نوکرمآب، اداری و لحن سرد به کمک شخصیت‌پردازی آمده و به استیونز تشخّص، متانت و رفتاری مبادی‌آداب بخشیده است. ازطرفی چنین لحن سرد و بی‌عاطفه‌ای، موجب ایجاد ریتمی آرام و کُند شده که ممکن است رمان‌ را برای برخی خوانندگان خسته‌کننده کند.

رمان، بافت چند سطحی دارد و به صورت غیرخطی پیش می‌رود. داستان پرکششِ "بازماندهٔ روز" در دو لایه به بیان مفاهیم عمیق روانشناختی، عشق، پشیمانی، وظیفه و مسئولیت می‌پردازد.
استیونز، شخصیت اصلی رمان، پیش‌خدمتی وفادار با سابقهٔ کاری بیش از سی سال خدمت است. او از خاطرات کار کردنش در خانهٔ یکی از اشراف انگلستان می‌گوید؛ حوادث خانهٔ دارلینگتون همزمان با وقایع تاریخی سال‌های بعد از جنگ جهانی اول برای کمک به نازی‌ها و آشتی دادن انگلیس با آلمان هیتلری پیش از جنگ جهانی دوم است. 
استیونز همچنین به آداب و رسوم انگلیسی و سفرش به غرب انگلستان در قالب یادداشت می‌پردازد. خاطراتی که به داستان عشقی ناکام پیوند می‌خورد. 
شخصیت‌پردازی قویِ پیش‌خدمتی که زندگی را وقف حرفه‌اش کرده و ازطرفی در بیان احساسات ناتوان است، نمونهٔ جدیدی از شخصیت‌های داستانی را رقم می‌زند که در کمتر اثری به آن پرداخته‌ شده. شخصیتی منفعل و محافظه‌کار که با تأمل در گذشته‌اش درمی‌یابد چطور بر اثر خودفریبی و وفاداری کورکورانه از ارباب، از بروز احساسات عاشقانه بازمانده است. 
استیونز یک سفر درونی و بیرونی توأمان دارد.‌ سفرش برای ملاقات با میس کنتن، سفری است به گذشتهٔ روانیِ خود؛ اینکه زندگی را صرف چه کرده و چه چیز در باقیماندهٔ روز برایش مانده است؟! به باقیمانده روزِ زندگی‌اش فکر می‌کند درحالی‌که سال‌های عمرش را صرف خدمت به ارزش‌های اشتباهی کرده و فرصت عاشقی را در ازای وظيفه‌شناسی ناشی از فقدان هویت از دست داده است. 

ویلیام ایندیک در کتاب "روانشناسی برای فیلمنامه‌نویسان" اشاره می‌کند، شخصیت استیونز از مکانیسم دفاعی واپس‌رانی (و انکار) استفاده می‌کند. کارکرد این مکانیسم نگه‌داشتن رانه و اجازه ندادن به آن برای خودآگاه‌شدن است. در این حالت شخصیت با پنهان کردن در اعماق ناخودآگاه، تمایل اولیه را واپسرانی می‌کند و ریشهٔ کشمکش را کاملاً می‌پوشاند. استیونز میل شدید خود را به میس کنتن واپس می‌راند و تمایل خود را مخفی می‌کند. او بعد از چند دهه جدایی و دیدار مجدد، عليرغم اینکه عشقش پابرجاست نمی‌تواند احساسات واپس‌راندهٔ خود را آزاد کرده و علاقه‌اش را به میس کنتن ابراز دارد. این حسی از کاتارسیس به مخاطب می‌دهد و اوج تراژدی ارسطویی را رقم می‌زند.
ایشیگورو در گفت‌وگویی با "گاردین" (۲۰۱۴) توضیح داد:
«استیونز خودش را فریب می‌دهد. او یک راوی غیرقابل اعتماد است، نه به این خاطر که دروغ می‌گوید، بلکه چون نمی‌تواند حقیقت را دربارهٔ خودش بپذیرد… برایم جالب بود که چطور آدم‌ها برای محافظت از خودشان، واقعیت را تحریف می‌کنند.»
در مصاحبه‌ای با "پاریس ریویو" (۱۹۹۵) آمده:
«می‌خواستم داستانی دربارهٔ یک آدم معمولی بنویسم که در پایان زندگی متوجه می‌شود وقتش را تلف کرده… این ایده از یک رانندهٔ تاکسی به ذهنم رسید که تعریف می‌کرد چطور همهٔ عمرش را صرف پس‌انداز برای بازنشستگی کرده، ولی حالا که بازنشسته شده نمی‌داند با زندگی‌اش چه کند!» او اشاره کرد که شخصیت استیونز را از ترکیب تصویر یک پیشخدمتِ حرفه‌ایِ انگلیسی (با الهام از فیلم‌های قدیمی) و احساس نسلی که بعد از جنگ‌جهانی دوم متوجه بی‌معنایی ارزش‌های گذشته شده‌اند، خلق کرده است.
همچنین در مصاحبه با "نیویورک تایمز" (۲۰۱۷) گفته:
«برخی خوانندگان پایان کتاب را ناامیدکننده می‌بینند، اما من آن را تلخ‌وشیرین می‌بینم. استیونز در آخر می‌فهمد که زندگی‌اش را براساس وفاداری کورکورانه بنا کرده که این بینش، خودش یک پیروزی کوچک است.»

فیلم (1993) The Remains of the Day با بازی آنتونی هاپکینز در نقش استیونز و اما تامپسون در نقش میس کنتن، یکی از بهترین اقتباس‌های سینمایی است. فکر می‌کنم اگر اول فیلم را ندیده بودم و کتاب را می‌خواندم، اینقدر  ازش خوشم نمی‌آمد. قطعاً کتاب یک سروگردن بهتر از فیلم است چون به زوایای پنهان استیونز بیشتر پرداخته است.
      
98

12

(0/1000)

نظرات

چرا عکس رو چپکی بارگذاری کرد؟! 😶🧐
درست هم نمی‌شه.

0