یادداشت مریم محسنیزاده
4 روز پیش
ناداستان "تابستان" دربارهٔ انزوا و تنهایی است و مقالهها و جستارهایی در باب شهرها و سایر موضوعات دارد. کتاب ترجمهٔ خوبی دارد. توی متن، توصیفات زنده، تعابیر جالب و گاه شاعرانه به چشم میخورد که در فلسفه تنیده و به اساطیر ارجاع دارد. "وهران شهر شادمان و واقعیتگرا"، "تبعید هلن" و "پرومته در دوزخ" ازجمله متنهای کتاب هستند. برخی از متنها به توصیف شهر، محیط جغرافیایی و فرهنگ مدیترانهای میپردازد. کامو به الجزایر ارادت خاصی داشت و آن را سرزمین خودش میدانست. او در بخشهایی، از علاقهاش به ساکنان این سرزمین میگوید. کامو از الجزایر تبعید میشود و به شهری میرود که از دریا و آفتاب دور است این موجب نوعی افسردگی در کامو میشود. همچنین باعث میشود که در پاریس حس غربت و تنهایی کند و این احساسات زمینهای میشوند برای نوشتن رمان "بیگانه". آلبر کامو به زیبایی این شهر را توصیف میکند. میگوید «در شهری که هیچ چیز در آن ذهن را مشغول و مجذوب نمیکند چطور میشود از چیزی متأثر شد؟ شهری که در آن حتی زشتی نیز نامی ندارد، و گذشته تا مرتبه هیچ کاسته شده. تهی محض، ملال و آسمانی بیقید. پس جاذبهٔ این شهر در چیست؟ بیشک در انزوا و شاید در مخلوقاتش. [...] اینجا سرزمین بیگناهی و خلوص است، اما لازمهٔ خلوص ماسه و سنگ است و انسان زیستن با این دو را فراموش کرده است.» شهرِ بدون گذشته در نگاه کامو، چیزی برای تأمل و اندیشه ندارد جز تلاطم و هیجان. کامو در بخشهایی از "تابستان"، طبیعت را نمادی از زیبایی و زندگی و مقاومت در برابر پوچی میداند؛ متن "راز" به این مسئله اشاره دارد. گویی کامو در این کتاب، شادی و ارتباط با طبیعتِ انسان طغیانگر را، راه گریزی از پوچی میداند. او به توصیف آفتاب و دریا میپردازد و آنها را نماد هماهنگی انسان با جهان میداند. دو عنصری که برآمده از کودکی کامو هستند و در آثار مختلف این عشق به دریا و آفتاب نشان داده شده است. 🔅 بیوگرافی آلبر کامو براساس پادکست اپیتومی بوکس: آلبر کامو در الجزایر به دنیا آمد و در یک سالگی یتیم شد. او در کتاب "آدم اول" بازتابهایی از کودکیاش را نشان میدهد و به زندگی در محلهٔ فقیرنشین اشاره دارد. کامو در هفده سالگی متوجه بیماری سل شد و تجربهٔ مرگ را از سر گذراند. این تجربه باعث شد به بیاعتنایی مرگ پی ببرد، و بفهمد بودونبودش برای جهان هیچ فرقی نمیکند. او به خاطر بیماری سل، فوتبال را رها کرد اما علاقهاش به آن همچنان در او باقی ماند. آلبر کاموی فرانسویِ فلسفهخوانده، کارش را با روزنامهنگاری شروع کرد. او مدتی به حزب کمونیست و جبههٔ مقاومت فرانسه پیوست. اگرچه آدم ایدئولوژیکی نبود و از افرادی که برای یک عقیده حاضر به انجام هر کاری بودند، نفرت داشت! جالب است که کامو پانزده سال قبل از چاپ کتاب "انسان طاغی" کمونیسم را نفی کرد. با سردبیری روزنامه نبرد، وارد دنیای نوشتن شد. آثار کامو دربارهٔ وضعیت انسان، انسانگرایی، مفاهیم عدالت، آزادی، مرگِ انسانِ متعهد و زندگی و نهیلیسم است؛ نهیلیسم با بیارزش کردن ارزشها، باعث جلب مردم به ایدئولوژیها میشود. کامو همزمان با ورود به کمونیسم، کار در تئاتر را بهعنوان بازیگر، کارگردان و نمایشنامهنویس شروع کرد. او میگفت «نمایشنامههایم را به زبان عمل نوشتم، رسالههایم را به شکل منطقی و رمانهایم را دربارهٔ تیرگی و ابهام دل.» رمان "بیگانه" در سال ۱۹۴۲ و "طاعون" در ۱۹۴۷ نوشته شد که موفقیت چشمگیری برایش داشت. رمان "سقوط" در ۱۹۵۶ منتشر شد و در سال ۱۹۵۷ برندهٔ نوبل ادبیات شد. او از فاکنر، بوتزاتی، کالدِرون و داستایفسکی اقتباس میکرد. کامو دین را شکلی از خودفریبی تعریف میکرد که جلوی بشر را برای درک پوچی و بیمعنا بودن زندگی میگیرد. او علیرغم دلمشغولیات مسیحی، به وجود خدا یقین نداشت! بر این باور بود که خدایی وجود ندارد، بشر در جهانی بیاعتنا از نیازهای بشری رها شده. اگرچه گاه میگفت خدا هست ولی خاموش است یا اینکه خدا فقط با بعضی از برگزیدگان حرف میزند و بقیه را نادیده میگیرد. او به صورت تفننی به فلسفه رو آورد و هنر و فلسفه را در خدمت انسان میخواست. کامو خودش را درگیر ساختن سیستمی فلسفی نکرد. زندگی برای او پر از تناقض بود و میگفت همین تناقضها سرمنشأ تفکرات بزرگ میشود. کامو در برهههایی از زندگی احساس تنهایی میکرد و در برخی آثارش به خودکشی اشاره داشت. ازطرفی فلسفهٔ نوافلاطونی هم در آثارش دیده میشد. ارزش زندگی کردن ازجمله بنیادیترین سوالها برای کامو بود. به عقیدهٔ او، تقابل بین انسان و جهان پوچ است. بشر در جهانی بیمعنا زندگی میکند و زندگی معنایی ندارد چون برای نیازهای انسان در این دنیا جوابی وجود ندارد، پس جهان پوچ است. ریشهٔ این تفکر را باید در مبتلا شدن به سل و مواجهه با مرگ دانست؛ اینکه برای جهان هیچ فرقی ندارد که او زنده بماند یا بمیرد. کامو سیگاری قهاری بود و آنقدر گربهاش را دوست داشت که اسمش را سیگار گذاشته بود. توی همهٔ عکسها هم یا سیگار توی دستش بود یا روی لبش. او بر اثر سانحهٔ رانندگی جان باخت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.