معرفی کتاب عقیل عقیل اثر محمود دولت آبادی کتابعمومیداستان عقیل عقیل محمود دولت آبادی 3.9 15 نفر | 7 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 20 خواهم خواند 10 ناشر موسسه انتشارات نگاه شابک 9789643512187 تعداد صفحات 64 تاریخ انتشار 1395/4/15 توضیحات کتاب عقیل عقیل، نویسنده محمود دولت آبادی. بریدۀ کتابهای مرتبط به عقیل عقیل مریم محسنیزاده 7 روز پیش عقیل عقیل محمود دولت آبادی 3.9 7 صفحۀ 44 آسمان را باید نگاه میکرد، آسمان دل بزرگی دارد. شبهای بسیاری میتوان در آن غوطه خورد. میتوان ماهی کوچکی بود در آبهایی که عمق و کرانهشان پیدا نیست. میتوان ذرهای گم بود. میتوان خود را در پناه ستارهای گم کرد. میتوان خیال کرد. میتوان گم بود. میتوان خیال شد. 0 1 لیستهای مرتبط به عقیل عقیل هانی عرب حسن آبادی 1402/1/31 محمود دولت آبادی 11 کتاب محمود دولت آبادی نویسنده ایست که داستان را نقاشی میکند اما -به نظر من- گاهی به قدری وقتش را صرف تصویرسازی میکند که داستان از دست میرود و خسته کننده میشود. داستان های وی عمدتا تلخاند و به مشکلات اجتماعی میپردازند اما گاهی این مشکلات به قدری نادرند که خواننده تنها پر غصه میشود بدون این که ذهنش درگیر مسئله شده باشد و شاید فقط از خودش بپرسد چرا باید همچین مسئله ای مطرح میشد. به نظر میرسد که دولت آبادی را میتوان در آثارش دید .... دوراهی های شخصیتی که گریبان گیر خودش بودند و شاید هستند .... 0 5 هانی عرب حسن آبادی 1402/1/25 ۱۴۰۲ 17 کتاب تو این لیست کتاب هایی که در سال ۱۴۰۲ خوندم و میخونم رو قرار میدم. 0 8 یادداشتها محبوبترین جدیدترین احمد کولی وندی 1403/4/25 ستارههای اثر برای بالا بردن امتیاز داستان است. اثر را بسیار پسندیدم البته ۴ ستاره کفایت میکرد. روابط درونی عقیل با فرزندانش و جنون و آشفتگی او به بهترین نحو وصف شده است. از آن لذت ببرید. پر از گردو خاک است. همه جایش... 0 1 سیده حمیده حسنی 🇮🇷 1404/2/3 فضاسازی عالی ، توصیف ها زنده ، پر از درد و رنج و البته امید . 0 28 Galile 1404/4/10 خب این دومین کتابی بود که از جناب آقای محمود دولت آبادی میخوندم و به طرز عجیبی اکنون به این نتیجه رسیدم که چقدر قلمِ آقای دولت آبادی، با آقای داستایوفسکی شباهت داره. یعنی نوع بیان درد و عمق دردی که میخوان داخل داستان هاشون نشون بدن، خیلی شبیه هم هست. نوع تاریخچه ای که برای شخصیت ها در نظر میگیرن و سرگذشت شخصیت ها و... همگی شباهتی زیاد به هم دارن(از نظر من).. و اینکه با خوندن کتاب سفر از آقای دولت آبادی و این کتاب، بیشتر به این نتیجه رسیدم که خوندن کتاب های ایرانی که نویسنده های ایرانی دارن، آنچنان هم بد نیست و خوبه که هر از چند گاهی به خودمون یادآوری کنیم که درسته ادبیات جهان و کشور های مختلف، خیلی زیبان((و موافقم که باید از ادبیات کشور های مختلف هم بخونیم))... ولی در این میان، در بین کتاب هایی که از نویسنده های به قول معروف خارجی میخونیم، خوبه که چند کتاب هم از نویسنده های وطنی و ایرانی زبان بخونیم🤍. 0 46 پیمان قیصری 1402/12/18 در خاف زلزلهای بزرگ اومده و بسیاری از اهالی زیر آوار مونده و جان دادند. عقیل پیرمردی اهل خاف خانوادهاش رو در این زلزله از دست داده. به جز دختر کوچکش که همراهشه و پسرش که در بیرجند سربازه و یک بز و چند مرغ و خروس چیزی براش نمونده. در این خرابی و آوار تصمیم میگیره بره پیش پسرش در بیرجند و این شروع مسیریه که داستان برای ما تعریف میکنه. داستان به اوج رسیدن غم تا از پا در اومدن انسان...ه 0 0 هانی عرب حسن آبادی 1402/2/10 روایتی داستانی از بازماندگان زلزله دشت بیاض و کاخک که در سال ۴۷ اتفاق افتاد ...... در این که محمود دولت آبادی استاد مسلم تصویرسازی و فضا سازی ست و توانایی این را دارد که فضا را به مثابه یک تابلو نقاشی در ذهن خواننده جا بندازد شکی نیست اما گاهی به قدری توصیف و تصویر سازی میکند که حوصله آدم سر میرود ...... این زیاده روی در داستان های گاواربان و عقیل عقیل به چشم میخورد 0 13 سید هادی میرمهدی 1403/9/19 ...دردمندی خود را به طلب رحمت،نمی خواست برای دیگران بازگوید.نمی خواست به رخ بکشد.حالا که آمده،حالا که در او خانه کرده،حالا که قلبش خزیده،دیگر از او است. جزیی از او است.خود او است. او خود،به تمامی رنج است.پس رنج را دوست می دارد.چنین است که فاسد فساد را،زاهد زهد را،کاری کار را،عالم علم را،و رنجور رنج را دوست می دارد. از این رو که در هر کدام از اینها،دو چیز یک چیز میشوند. یکانه می شوند،وحدت دست می دهد.فاعل فعل میشود...ص 50 این تبیین محمود را در فضای طلبگی خودمون داریم و مثال می زنیم که علي(علیه السلام)عدل یعنی اینقدر شدت عدالت امیرالمومنین بالا بود که عینیت وصف عدل در حضرتش متبلور است... کتابی بود شبیه دیگر کتابهای از #کارنامه_سپنج از خطه خراسان رضوی شهرستان خواف ملت زلزله زده و رنجور این بار بحث انتظار را با قلمش به رخ کشید... 0 1 مریم محسنیزاده 7 روز پیش داستان بلند "عقیل عقیل" به سرنوشت غمانگیز پدری میپردازد که همهٔ اعضای خانوادهاش را در زلزلهٔ خاف از دست داده و تنها پسرش، چند مرغ و خروس و یک بز برایش مانده است. پسرش تیمور، فرسنگها دورتر در پادگانی مشغول خدمت است. پدرِ سرگردان، به دنبال تیمور میرود تا این خبر تلخ را به او بدهد. این داستان در سال ۱۳۵۱ نوشته شده است. نثر خواندنی و تعابیر بسیار خوبِ نویسنده، درد و رنج مردم آواره را به تصویر میکشد. با اینکه قصه تلخ است ولی شیوهٔ روایتِ خوب، خواننده را با داستان همراه میکند. فضا و حالوهوای شخصیتهای مصیبتدیده، جوری توصیف شدهاند که موجب همذاتپنداری خواننده میشوند. گاه این توصیفات، ادبی شده یا حالت جانبخشی اشیاء به خود میگیرد. مثل سایر آثار دولتآبادی، نويسنده از اسمهای خاص و متفاوت برای نامگذاری شخصیتها استفاده میکند. به عقیدهٔ برخی منتقدان، این کتاب نمونهای از داستان ناتورالیسم است. شرح صادقانهٔ وضعیت مردم در شرایط جبری زمان و مکان، اشاره به جنبههای ناخوشایند و سیاه زندگی، لحن تلخ و گزنده و پایان تراژیک ازجمله ویژگی این سبک داستانهاست. "عقیل عقیل" با زاویهدید سوم شخصِ محدود به ذهن شخصیت اصلی، موضع فقر و رنج و درونمایهای که القاکنندهٔ ناگزیریِ مرگ است، به داستانهای ناتورالیسمی نزدیک میشود. 🔺ادامهٔ یادداشت داستان را لو میدهد: داستان روی شخصیت مرکزی (عقیل) تمرکز دارد. عقیل که خانوادهاش را از دست داده، به دنیای درونی پناه میبرد، با این استدلال که "مرد دل خود را پیش هرکی سفره نمیکند.". او بزش را مثل اولادش میداند و حاضر به فروشش نمیشود. او مثل کودکی وابسته میشود و احساساتش رقیق میگردد:" گاهی چنین است که مردهای پخته هم احساس یک طفل را پیدا میکنند." تنها امید زندگیِ چنین شخصیتی، پسرش میشود؛ "گویی تهمانده عمرش، در وجود تنها پسرش، در تیمور به امانت گذاشته شده بود. ... تیمور شیره و عصارهٔ همهٔ فرزندان و کسان او بود." او به جستجوی تیمور راهی سفری شده و در مسیر با قلندری آشنا میگردد که مثل پیر مرشد عمل میکند و حرفهای پندآمیز میزند:"من از تقدیر خودم گریزان نیستم. در جبین هر بشری حکمی نوشتهاند./ تن رها کن تا نخواهی پیرهن. جهان فانی، فنا باقی است. در قیدش مباش./ رنگی از رنگهای تعلق کم. این خودش توفیقی است. دنیا را به دنیا دار واگذار." اما عقیل که گویی به تعبیر خود نویسنده، عمر نوح دارد، "هرچه از خاف دورتر میشد، خوف مرگ بیشتر به او میپیچید. مثل اینکه حقیقت آن را بیشتر باور میکرد. باور میکرد که راست بوده. هرچه بیشتر فاصله میگرفت، روشنتر میدید. بیشتر تعجب میکرد. چشمهایش بیشتر وا میشدند. حتی گاهی در باطن از خودش میپرسید راست است که دیگر نیستند؟" 0 5