یادداشت پیمان قیصری
1402/12/18
در خاف زلزلهای بزرگ اومده و بسیاری از اهالی زیر آوار مونده و جان دادند. عقیل پیرمردی اهل خاف خانوادهاش رو در این زلزله از دست داده. به جز دختر کوچکش که همراهشه و پسرش که در بیرجند سربازه و یک بز و چند مرغ و خروس چیزی براش نمونده. در این خرابی و آوار تصمیم میگیره بره پیش پسرش در بیرجند و این شروع مسیریه که داستان برای ما تعریف میکنه. داستان به اوج رسیدن غم تا از پا در اومدن انسان...ه
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.