معرفی کتاب گاواربان اثر محمود دولت آبادی کتابعمومیداستانایران گاواربان محمود دولت آبادی 3.7 11 نفر | 7 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 23 خواهم خواند 6 ناشر موسسه انتشارات نگاه شابک 9789643512088 تعداد صفحات 72 تاریخ انتشار 1395/4/15 توضیحات کتاب گاواربان، نویسنده محمود دولت آبادی. بریدۀ کتابهای مرتبط به گاواربان مریم محسنیزاده 1404/5/7 گاواربان محمود دولت آبادی 3.7 7 صفحۀ 15 آدم اگر پیش از بلا شروع به غصه خوردن کند، بلا زودتر او را از پا میاندازد. 0 17 لیستهای مرتبط به گاواربان 𝙷𝚘𝚖𝚊 𝚃𝚊𝚟𝚘𝚞𝚜𝚒𝚊𝚗 1404/4/3 لیست کتاب های خوانده شده ی 404 98 کتاب کتاب هایی که از اول سال 1404 تا به امروز خوندم 7 18 هانی عرب حسن آبادی 1402/1/31 محمود دولت آبادی 11 کتاب محمود دولت آبادی نویسنده ایست که داستان را نقاشی میکند اما -به نظر من- گاهی به قدری وقتش را صرف تصویرسازی میکند که داستان از دست میرود و خسته کننده میشود. داستان های وی عمدتا تلخاند و به مشکلات اجتماعی میپردازند اما گاهی این مشکلات به قدری نادرند که خواننده تنها پر غصه میشود بدون این که ذهنش درگیر مسئله شده باشد و شاید فقط از خودش بپرسد چرا باید همچین مسئله ای مطرح میشد. به نظر میرسد که دولت آبادی را میتوان در آثارش دید .... دوراهی های شخصیتی که گریبان گیر خودش بودند و شاید هستند .... 0 5 هانی عرب حسن آبادی 1402/1/25 ۱۴۰۲ 17 کتاب تو این لیست کتاب هایی که در سال ۱۴۰۲ خوندم و میخونم رو قرار میدم. 0 8 یادداشتها محبوبترین جدیدترین هانی عرب حسن آبادی 1402/1/27 قلم محمود دولت آبادی برام جذاب نبود و جدای از این باید خدا رو شکر کنم که دوستی آشنا به زبان منطقه خراسان دارم وگرنه بخش های زیادی از داستان رو به خاطر استفاده زیاد از کلمات محلی متوجه نمیشدم. داستانی کوتاه در مورد مردم روستایی که ارتشی ها برای بردن جوانانشون به سربازی قراره به اون روستا بیان ..... کل داستان رو میشه ظرف ۳ دقیقه برای یک نفر توضیح داد بدون این که چیز مهمی رو از دست بده ..... بخش هایی از داستان واقعا اضافه گویی بود به طور کل میشه گفت داستانی اعتراضی به شیوه برخورد نظامی های قبل انقلاب با مردم و نحوه به سربازی بردن جوان ها است 0 3 سید هادی میرمهدی 1403/9/19 ... و گفت خیال دارد کاری کند که اجباری ها دستشان به بال یکی از بچه های قلعه هم نرسد... و گفت که غصه اش را نخورد،چون که آدم اگر پیش از بلا شروع به غصه خوردن کند بلا زودتر اورا از پا می اندازد... حاشیه: گاواربان ،ایده ای سیاسی اجتماعی که در سال 48 تو سط دولت آبادی نگاشته شد... دردی بود که جامعه ایران زمان از آن رنج می برد، سخت کوشی کمی امکانات قناعت کم حرفی از ویژگی های اهالی قلعه ... اما با ورود اجباری ها ، علی رغم فرهنگ سازی اما همانند دیگر ممالک با خشونت،تندی،عصبیت و توحش دنبال استثمار جامعه خود بود... توصیف زمانه در نگارش محمود ظریف و زیبا بود پ ن:متنی که از کتاب گزارش شد را اقتباسی از کلام اهل بیت علیهم السلام (البلاء موکل بالمنطق) دانستم... به همین جهت انتخابش نمودم... 0 0 افسانه عزیزی 1402/5/26 امروز این داستان را شنیدم ، به دلم ننشست کتاب های دولت آبادی را باید خواند، باید حسش کرد کلمه به کلمه اش را 0 9 𝙷𝚘𝚖𝚊 𝚃𝚊𝚟𝚘𝚞𝚜𝚒𝚊𝚗 1404/4/11 یک داستان بلند در سبک رئالیسم از محمود دولتآبادی. با اینکه قلم ایشون قدرتمند و تأثیرگذاره، اما این داستان برای من خیلی جذاب نبود و نتونستم ارتباط زیادی باهاش برقرار کنم. 0 2 احمد کولی وندی 1403/4/25 مانند تمام آثار دولت آبادی روند داستان کند است، اما زیبایی های اثر انسان را مجاب میکند لاکپشت وار پشت سر قلم او به راه بیافتد. صحنه چاه فوق العاده زیبا توصیف شده و آب را به دهان میخشکاند. پ.ن. برسد به دست آنها که میگویند رضاخان روحت شاد... نمیدانم چرا جنایات طالبانی رضاخان همیشه ضرورت روزگار است، اما ما نصف این پلشتیها راهم به مظفرالدین میرزا (امضا کننده مشروطه) نمیبخشیم؟ 0 0 منصوره جعفریان 1402/7/2 گاوارِبان نویسنده: محمود دولت آبادی چاپ اول: ۱۳۸۳ انتشارات: نگاه تعداد صفحات: ۷۱ 📚📚📚📚📚📚📚📚 « گفت که غصه اش را نخورد، چون که آدم اگر پیش از بلا شروع به غصه خوردن کند، بلا زودتر او را از پا می اندازد. و گفت که تا برف نیامده آدم پارو بر نمی دارد و بالای بام نمی رود.» « وقتی که یک آدم کارآمد از خانه دور می شود مثل این است که در تنهٔ مردی، مهرهٔ پشتش شکسته باشد. دیگر نه می تواند خوب کار کند، نه خوب راه برود، نه خوب بخندد و نه خوب نفس بکشد؛ حتی نمی تواند که خوب بگرید. فقط پوست صورتش جمع می شود، چروکهای پیشانی و کنار چشمها و بیخ بینی اش گودتر می شود، و در ته چشمهایش غمی دایمی گلوله می شود و می ماند، و آن مرد، با چشمهای مات خودش کاهیدن همهٔ زندگانی اش را نگاه می کند تا تمام شود.» «گاوارِبان» رمانی ست از محمود دولت آبادی که در سال ۱۳۴۸ برای نخستین بار چاپ و منتشر شد. عده ای نظامی برای بردن جوانان به اجباری وارد روستا می شوند. « قنبرعلی» پسر «عمو قربانعلی» گاواربان که پیشتر از اجباری فرار کرده، این بار هم با شنیدن خبر آمدن نظامی ها و اعلام آن به جوانان روستا، خود نیز در جایی پنهان می شود. جوانان روستا که می بایست بعد از پدران خود روی زمین کار کنند پنهان می شوند و در نتیجهٔ آن گروهبان با خشونت با اهالی روستا برخورد می کند. زمانی که قنبرعلی توسط نامزدش «صفورا» متوجه شرایط پدرش می شود، به جدال نظامیان می رود و این بار دستگیر می شود و .... قنبرعلی اما شهامت جدال با نظامیان را دارد.... « من که چوب بر می دارم!» آثار دولت آبادی را نمی توان خواند و دوستشان نداشت.....فضاهای روستایی و نوشتن از فقر مردم و جدال با حاکمان از برجستگی های آثار اوست. پیشتر #جای_خالی_سلوچ، #سایه_ها_و_گلدسته_ها و #بیابانی_و_هجرت را از وی خوانده ام. #رمان_گاواربان #گاواره_بان #گاواربان_دولت_آبادی #گاواره_بان_محمود_دولت_آبادی #داستان_ایرانی #رمان_اجتماعی #محموددولتابادی #محموددولت_آبادی 0 1 مریم محسنیزاده 1404/5/8 واژهٔ "گاوارهبان" به معنای گاوچران یا شبان است. این داستان بلند در سال ۱۳۴۸ نوشته شده و مضمون مبارزه با ظلم و عشق دارد. در وهلهٔ نخست، زبان داستانی و نثر گیرای نویسنده مخاطب را جذب اثر میکند و او را به یاد قلم احمد محمود میاندازد. به فراخور محیطِ روستا از واژههای محلی استفاده شده که به دیالوگها لحن میدهد، اما این مسئله مشکلی در فهم داستان ایجاد نمیکند. توصیفات خوبِ دولتآبادی به فضاسازی کمک کرده و باعث شده تا خواننده بهراحتی محیط را در ذهن ترسیم کند. 🔺 ادامهٔ یادداشت داستان را لو میدهد: سیدِ عاشق خبر میآورد که نظامیها در راه قلعه هستند تا جوانانی را که در برابر اجباری یا سربازی مقاومت و فرار میکنند، دستگیر کنند. قنبرعلی که قبلاً از اجباری گریخته، با جار زدن در دِه همه را مطلع میکند و به مقابله با ظلم برمیخیزد. او که کشتیگیر ماهری است و به صفورا علاقهمند است، تسلیم دوراهی میشود. بااینکه مدتی شخصیت به حاشیه میرود و نور روی صفورا میافتد، درنهایت این قنبرعلی است که بهعنوان قهرمان ظاهر میشود و دربرابر قدرت میایستد. کتاب شروع قدرتمند و پرداخت خوبی دارد اما بعد از دستگیری قنبرعلی، داستان افت میکند. قنبرعلی بهراحتی تسلیم میشود، گرچه چارهای برایش نمانده و در دوراهی تسلیم و نجات پدر قرار دارد. قنبرعلی که در ابتدا شخصیتی شجاع و امیدوار معرفی میشود، گویی پا پس میکشد؛ در بخشی از کتاب آمده: "وقتی که یک آدمِ کارآمد از خانه دور میشود، مثل این است که در تنهٔ مردی، مهرهٔ پشتش شکسته باشد. دیگر نه میتواند خوب کار کند، نه خوب راه برود، نه خوب بخندد و نه خوب نفس بکشد؛ حتی نمیتواند خوب بگرید. فقط پوست صورتش جمع میشود، چروکهای پیشانی و کنار چشمها و بیخ بینیاش گودتر میشود و در ته چشمهایش غمی دائمی گلوله میشود و میماند." 0 8