بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

منصوره جعفریان

@souri_ketab

8 دنبال شده

10 دنبال کننده

                      📚👪💍
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                ویلِت
نویسنده: شارلوت برونته
مترجم: رضا رضایی
چاپ یازدهم: ۱۴۰۱
نشر: نی
تعداد صفحات: ۷۱۱

📚📚📚📚📚📚📚📚📚

«می گویند بعضی از کلمات و اشتباهات به چاقو می مانند... زخم های عمیق شان هیچ گاه التیام نمی یابد.... تیغهٔ خاردار و زهرآگین شان جراحت و حقارت می نشاند... اما الحان نوازشگری هم هستند که به گوش جان می نشینند و پژواک مهرآسای شان همواره ادامه می یابد... زمزمهٔ محبت اند...خوشایندند، یک عمر طنین دارند، احساس شان رنگ نمی بازد، با فروغی خاموشی ناپذیر به ندای درون پاسخ می گویند، حتی از پس ابر تیره ای که بر مرگ سایه می اندازد.»

«ویلِت» آخرین رمان شارلوت برونته خالق اثر ماندگار « جین ایر» است.
«لوسی اسنو» دختر فقیری ست که به عنوان دختر خواندهٔ خانم برتُن نزد آنها زندگی می کند. بعد از مدتی خانوادهٔ برتن درگیر مشکلاتی می شوند و لوسی به عنوان پرستار و معلم چند جا مشغول به کار می شود. اما در نهایت تصمیم می گیرد به شهر «ویلِت» در کشور « لاباسکور» که فرانسوی زبان هستند برود. او باید با ناملایمات زندگی رو به رو شود و برای رسیدن به آرزوها و اهدافش تلاش کند.
لوسی بعد از چالش های فراوان، در نهایت در مدرسهٔ «مادام بِک» به عنوان معلم انگلیسی مشغول به کار می شود و در آنجاست که هم آشنایان قدیمی را بعد از سالیان دراز می بیند و هم درگیر ماجراهای عاشقانه و احساسی می شود. لوسی با رعایت اصول اخلاقی به پیشوازِ ماجراهایی می رود که برایش رخ می دهد.

شارلوت برونته در این کتاب چنان توصیفاتِ جزئی و زیبایی را ارائه می دهد که شخصیت ها و مکان ها و شرایط به خوبی قابل تجسم هستند. ارزش های اخلاقی نیز مورد توجه نویسنده قرار گرفته است. 
گفتگوهایی که میان لوسی و برخی از شخصیت های کتاب در حیطهٔ مذهب شکل می گیرد بر جذابیت کتاب افزوده است.

برای علاقمندان به آثار کلاسیک این کتاب پیشنهاد خوبی است.

🔺 «ویلت» شهری خیالی است که برونته در این کتاب خلق کرده است.


        
                خشم و هیاهو
نویسنده: ویلیام فاکنر
مترجم: صالح حسینی
چاپ چهارم: ۱۳۸۱
نشر: نیلوفر
تعداد صفحات: ۴۳۰

📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚

« انسان مساوی است با حاصل جمع بدبختیهایش. ممکن است گمان برند که عاقبت روزی بدبختی خسته و بی اثر می شود،اما آن وقت خود زمان است که سرچشمهٔ بدبختی ما خواهد شد.»
 «هر کسی سزاوار فرصتی دیگر است؛ اما نه برای همان اشتباه.»

کتاب چهار روز از سرگذشت خانوادهٔ از هم پاشیدهٔ« جیسن کامپسن» است.
 
فصل نخست(هفتم آوریل ۱۹۲۸) که به شیوهٔ جریان سیّال ذهن از زبان « بنجامین» پسر معلول ذهنی خانواده روایت می شود‌. ماجراها و گفتگوها مدام از زمانی به زمان دیگر می پرند و ذهن خواننده مدام درگیر یافتن یک تناسب در بین سطور کتاب است. بنجامین نسبت به خواهرش« کدی» احساس وابستگی می کند و مدام در جستجوی اوست. بر خلاف حسی که نسبت به مادرش «کاولین» دارد.

فصل دوم (دوم ژوئن ۱۹۱۰) از زبان « کونتین» پسر دیگر خانواده ست. او نیز خواهرش «کدی» را دوست دارد اما با احساساتی عاشقانه تر. و همین است که وقتی کدی نامشروع باردار می شود، این کونتین است که ادعا می کند او باعث ایجاد این وضعیت برای کدی شده و البته خانواده هیچگاه این گفتهٔ او را باور نمی کنند. ذهن کونتین مدام درگیر توقف زمان است و حتی ساعت جیبی که از پدرش به یادگار گرفته را می شکند. او در نهایت خودکشی می کند. این فصل نیز بسیار پیچیده است.
فصل سوم(ششم آوریل ۱۹۲۸) از زبان جیسن پسر کوچکتر و مادی طلب خانواده ست. بعد از مرگ پدر به علت مصرف بی رویه مشروبات الکی و خودکشی برادر و طرد کردن خواهرش، اوست که مسئولیت خانواده و حتی دختر کدی « کونتین» را می پذیرد و با کنار زدن آرزوهای خود برای تحصیل و کار سعی می کند خانواده را از نظر مالی تأمین کند. او مدام درگیر گفتگوهای خسته کننده با مادر تنبل، همیشه بیمار و ناامید خود کاولین است که تنها افتخار او بالیدن به نسب خانوادگی خود می باشد. این فصل بر خلاف دو فصل پیشین دیگر سخت و پیچیده نیست.
و در نهایت فصل چهارم (هشتم آوریل ۱۹۲۸) به صورت دانای کل روایت می شود و می توان گفت یک روز از زندگی « دیلسی»خدمتکار سیاهپوست خانواده ست و ماجراهایی که سرانجامِ خانواده کامپسن را مشخص می کند. بدون پیچیدگی های زمانی و گفتاری. 
فاکنر در بخش های زیادی از کتاب به تعالیم « کتاب مقدس» و مسیحیت گریزی می زند و کتاب را به عنوان یک اثر اخلاقی پیش روی خواننده می گذارد.
🎬در سالهای ۱۹۵۹و ۲۰۱۴ دو فیلم با اقتباس از این رمان ساخته شد.


        
                بودن
نویسنده: یرژی کاشینسکی
مترجم: مهسا ملک مرزبان
چاپ پنجم: ۱۳۹۵
نشر: آموت
تعداد صفحات: ۱۳۶
📚📚📚📚📚📚📚📚

«نمی‌دانیم چه جور آدمی هست اما دست کم می‌دانیم چه آدمی نیست.»

«چَنس با عوض کردن کانال تلویزیون خودش را عوض می‌کرد. مثل گیاهان باغ می‌توانست مراحل مختلفی را بگذارند، به همان سرعتی که کانال‌ها را عوض می‌کرد می‌توانست عوض شود. بعضی وقت‌ها بی‌درنگ روی صفحه‌ی تلویزیون ظاهر می‌شد، درست همان طور که آدم‌ها روی صفحه دیده می‌شدند. با تغییر کانال می‌توانست دیگران را ببیند. برای همین به این باور رسید که او، یعنی چنس است که خود را به بودن وامی‌دارد نه کس دیگر.»

پسری بعد از تولد و مرگ مادر توسط پیرمردی به خانه اش برده می شود. نامش را « چَنس» یعنی شانس می گذارد. چنس که حالا مردی میانسال است در خانهٔ پیرمرد زندگی می کند و انس عجیب و زیبایی با تلویزیون و باغ دارد.
هیچ کس جز خدمتکار خانه از وجود چنس باخبر نیست و بعد از مرگ پیرمرد و حضور کارشناسان یک شرکت دارایی مشخص می شود که هیچ نامی از او در اسناد و مدارک وجود ندارد. چنس فردی بدون هویّت بود. او ناچار به ترک خانه و باغ شد. همان روزی که « آن ماجرا پیش آمد». و او با دنیایی متفاوت از آنچه در طول چهل سال گذشته دیده بود مواجه شد.

به دنبال یک تصادف پای چنس به خانهٔ « بنجامین راند» « رئیس هیأت مدیره ی اولین مؤسسه سرمایه گذاری آمریکا » باز می شود و همین آغاز ماجراهایی ست که برای چنس رخ می دهد....

کتاب کم حجم امّا تأمل برانگیزی بود. گویی برای انسان در دورهٔ معاصر نوشته شده باشد. انسانی که در گیر و دار مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی گاه شخصیتی دروغین از خود به نمایش می گذارد و همین است که نگاهش به فردی ساده، صادق و آرام چون چنس جلب می شود. در همین رویارویی هاست که هر کس از نگاه خود برای چنس یک هویّت تعریف می کند.
ناگفته نماند که کتاب ترجمه ای بسیار روان دارد.

🎬📹«یرژی کاشینسکی فیلم نامه این رمان را نیز پس از انتشار آن تالیف کرده و هال اشبی بر اساس آن فیلمی با عنوان«آنجا بودن» را در سال 1979 ساخت. در این فیلم پیتر سلرز آخرین بازی زندگی اش را با ایفای نقش این باغبان انجام داده است.»
        
                پروانه ای روی شانه
نویسنده: بهنام ناصح
چاپ دوم: ۱۳۹۲
نشر: آموت
تعداد صفحات: ۳۲۰
📚📚📚📚📚📚📚📚

«وقتی بلند می شود
گلی به آسمان پرتاب می شود
پروانه ای روی شانه ام نشسته بود.»

« من که نمی توانم جهان را تغییر بدهم تنها کاری که می توانم بکنم این است که خودم را تغییر بدهم؛ جوری که کسی نتواند آزارم بدهد.»

همیشه نیاز نیست کتابی پر باشد از جملات و کلمات فلسفی و سخت که دل خواننده را ببرد. گاهی لا به لای سطرهای یک کتاب که روان و ساده نوشته شده غرق می شویم و خود را در دنیای شخصیّت ها تجسم می کنیم.

این کتاب از آن کتاب هاست که وقتی دستش گرفتم از  دغدغه های «منیر»  برای «نرگس و سوسن» دو دختر ناشنوایش، تا بدخلقی ها و یأس های همسرش « مسعود» و  از تنهایی و رازهای « منصوره» تا دنیای فلسفی و هنری «سیاوش» و در نهایت دلشکستگی و دنیای آرام «نرگس» همه و همه را لمس می کردم و دوست داشتم. حتّی نحوهٔ حرف زدن سیاوش و نرگس را که با سمعک می شنوند و انگار در وادی هنر به دنبال گم‌کرده های خود باشند. 

این کتاب انگار که گریزی بزند به دنیای آشفته و روزگار گاه تلخ و گاه شیرین آدمهایی که شاید بارها و بارها بی تفاوت از کنارشان رد شده ایم.

پنج شخصیت هر بار روایت های خود را در فصل های جداگانه به زبان می آورند و در هر روایت زاویه ای پنهان از شخصیت و زندگی خود را آشکار می کنند.

        
                صداهای دیگر
نویسنده: امیرحسین قاضی
چاپ اول: بهار ۱۴۰۱
نشر: آذرباد
تعداد صفحات: ۲۸۸
📚📚📚📚📚📚📚📚

«دستی با ناخن هایی که زیرش گل و لای و خون مردگی بود از تاریکی بیرون آمد و شانه ی پدرش را گرفت... نیما یکه خورد و عقب نشست.سرش را بالا گرفت. فرح پشت پدرش ایستاده بود. فک شکسته و دهان خونینش باز شدند. دندان هایی که سنگ آن ها را شکسته بود، نمایان شدند و جیغ کر کننده ای از حفره تاریک دهانش خارج شد.»

«نیما زند» مترجم و نویسندهٔ سی و پنج ساله ای ست که نه سال قبل نخستین کتابش « جایزهٔ کتاب سال جوانان» را به خود اختصاص داد، امّا از آن زمان نه تنها در حوزه نویسندگی که حالا در زندگی زناشویی اش درگیر مشکلاتی ست.
یک رخداد غیرمنتظره نیما را غافلگیر می کند. پیشنهاد عجیب مردی به نام «امین رحمانی» که از سوی موکلش از نیما می خواهد داستانِ خانهٔ متروکه در روستای کلارود(کنارود) طالقان را بنویسد. اگرچه این خانه رازی مخوف را بعد از سالها در سینهٔ خود پنهان دارد، امّا دستمزد نگارش کتاب از سویی و احتمال استقبال مخاطبان کتاب از دیگر سو، نیما را مشتاق نوشتن سرگذشت این خانه می کند. آن هم در شرایطی که همسرش نازنین باردار است و به زودی دخترشان به دنیا خواهد آمد.
نیما برای شناخت مکان و راز و رمزهای خانه راهی روستا می شود.خانه در روستایی واقع شده که نیما کودکی اش را در آنجا سپری کرده است. 
در این خانه سالها پیش در یک جنایت خونیم دختر جوانی کشته شده است و بعد از تمام این سالها شایعات و حقایقی از سوی اهالی روستا نقل شده که اجازه نمی دهد خانه به دست فراموشی سپرده شود. 
نیما مشتاق است که پرده از این راز وحشتناک بردارد و در ادامه ماجراهایی برای او رخ می دهد. یکی از این ماجراها دیدن شبح دختر در آینه است؛ شبحی ترسناک.
«صداهای دیگر» نخستین کتابی ست که در ژانر وحشت خواندم. با قلم روان و شیوای نویسنده از پیش آشنا بودم. در رمان «دیوار۱۳۵۸». توصیف دقیق مکان‌ها، فضاها، شخصیت ها و حتی صحنه های ترسناک چنان حقیقی ست که تجسّم آن چندان دشوار نیست. بدون اینکه نویسنده در نگارش جزئیات و حوادث درگیر اغراق های غیرضروری شود. آنچه غافلگیرم کرد پایان تکان دهنده و دور از ذهن این داستان بود.
واقعیت این است که «همهٔ ما اسیر گذشته مون هستیم.»
تاریخچهٔ این خانهٔ متروکه، برخی از شخصیتهای رمان و نیز مکان ها واقعی ست.

        
                دروغ های کوچک بزرگ
نویسنده: لیان موریارتی
مترجم: سحر حسابی
چاپ چهارم: بهار ۱۳۹۷
نشر: آموت
تعداد صفحات: ۴۴۸

📚📚📚📚📚📚📚📚📚

« دلش می خواست به او بفهماند که حداقل یک نفر در این جمع اشتباهات او را درک می کند. زمانی که او هم طرف مقابل را کتک می زد، زمانی که باید او را ترک می کرد و نکرد، زمانی که به او فرصتی دوباره داده بود، زمانی که از قصد با او مخالفت می کرد، زمانی که به فرزندانش اجازه می داد اتفاقاتی را شاهد باشند که نباید از آن چیزی بدانند، دلش می خواست به آن مرد بگوید از همه دروغ های کوچکِ بزرگی که طی سال ها به خود گفته بود باخبر است،چون او هم همین دروغ ها را به خود گفته بود.»

«مادلین»، «سلست» و «جین» سه دوستی هستند که به واسطهٔ همسن بودن بچه هایشان با هم ارتباط نزدیکی دارند. سه زن در سه دنیای متفاوت. آنها در « پیریوی» استرالیا زندگی می کنند. 
هر کدام رازی در دل دارند و برای نگهداشتن آن راز و البته جلوگیری از بی آبرویی با دروغ سعی در پنهان کردن اسرار خود دارند. 
در شب « جشن تیریویا» در مدرسه قتلی رخ می دهد. فلش بک هایی به چند ماه پیش از آن شب زده می شود و رازهای مگویی از زندگی این سه زن و البته برخی دیگر از شخصیت ها افشا می شود. اما تا صفحات پایانی نمی توان نام مقتول را حدس زد و همین بر جذابیت کتاب می افزاید.
آنچه این کتاب را خواندنی می کند سخن از خشونت خانگی علیه همسران و به ویژه زنان و عواقب آن در شکل گیری شخصیت فرزندان است. 
فاجعه ای که شاید اگر در قالب رمان بیان شود ملموس تر و قابل فهم تر خواهد بود.
« این اتفاق ممکنه برای هر کسی بیفته.»

نکته آخر اینکه ترجمهٔ کتاب بسیار روان بود.

@aamout
@yousefalikhani

📹🎬دروغ‌های کوچک بزرگ یک سریال درام آمریکایی محصول اچ‌بی‌او به کارگردانی ژان-مارک ولی و نویسندگی دیوید ای کلی است که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد. فصل نخست مجموعه براساس این رمان ساخته شده‌است. فصل دوم در سال ۲۰۱۹ با اضافه شدن مریل استریپ به گروه بازیگران منتشر شد.


        
                ربه کا
نویسنده: دافنه دوموریه
مترجم: حسن شهباز
چاپ سوم: ۱۳۸۳
نشر: جامی
تعداد صفحات: ۶۰۶

📚📚📚📚📚📚📚📚📚

« آری، همه جا ربه کا بود... هر جا که پای می گذاشتم، به هر جا که می نشستم و به هر سویی که نگاه می کردم شبحی از ربه کا وجود داشت. حتی در خیال و رؤیای من هم رسوخ کرده بود- به طوری که وقتی شب دیده بر هم می نهادم، ربه کا به خواب من می آمد و مرا از زندگانی می ترساند.»

« ربه کا» را می توان یک سایهٔ شوم و دهشتناک نامید بر سر راوی داستان که تا پایان کتاب، نامش فاش نمی شود.
طبق معمول هر سال، در بهترین شرایط آب و هوایی خانم « وان هوپر» و خدمتکار جوانش برای مدتی در هتلی در «مونت کارلو» اقامت دارند. یک روز در حین صرف غذا خانم وان هوپر که زن سالخورده اما ماجراجو و خوشگذرانی است، « ماکس دووینتر» مالک کاخ « ماندرلی» را در رستوران هتل می بیند و تلاش می کند که با او صحبت کند. ماکس به تازگی همسرش « ربه کا» را از دست داده است. این آشنایی به ازدواج ماکس و خدمتکار جوان ختم می شود و با ورود آنها به کاخ ماندرلی ماجراها آغاز شده و زندگی این دو دلداده را دستخوش تحوّلاتی می کند. 
بانوی جوان در همان ابتدای ورود به کاخ، مدام خود را در قیاس با ربه کای زیبا، مهربان و توانمند می بیند و از آنجا که کم رو و فاقد اعتماد به نفس است مشکلاتی برایش به وجود می آید. در این میان معماهایی دربارهٔ زندگی ربه کا و عشق میان او و ماکس در ذهنش شکل می گیرد و در نهایت پی به یک راز می برد. رازی هولناک از زندگی و مرگ ربه کا.
دوموریه بارها و بارها خواننده را درگیر احساساتی متناقض می کند. احساساتی مطبوع با وصف طبیعت شورانگیز ماندرلی به گونه ای که می توان خود را در آن طبیعت و فضای دل انگیز تجسم کرد و از سویی احساساتی سرشار از ترس و دلهره با نگاه های سرد و نفرت بار خانم «دانورس» دایه و ندیمهٔ وفادار ربه کا به عروس جدید ماندرلی و پیشامدهای ناگوار دیگر.
این رمان عاشقانه، روانشناختی،معمایی و جنایی برجسته ترین اثر « دافنه دوموریه» نویسنده انگلیسی است که من با ترجمه ای خوب از حسن شهباز خواندم.

📹🎬با اقتباس از این رمان در سالهای ۱۹۴۰ ( به کارگردانی آلفرد هیچکاک و برنده اسکار) و ۲۰۲۰ دو فیلم به همین نام ساخته شد.

        
                شوهر آهو خانم
نویسنده: علی محمد افغانی
چاپ بیستم: ۱۳۹۱
نشر: نگاه
تعداد صفحات: ۸۰۰

📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚

پیرانه سرم عشق جوانی بسر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم بدر افتاد
از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که بدان که درافتاد
حافظ

« این نیمچه خدا یا انسان مسیحادم، هم چون پروانه که قبل از پیله کرمِ زشت و زمین گیری بیش نیست، از لطف مخصوص خود بر دوش های تو بال های ظریفی رویانده است تاجولانگاهت آسمان، نشیمنت گل و غایت زندگی و آرمان هایت نور و زیبایی باشد. این طور نیست؟ امّا نه عزیزم، چشمهایت را باز کن تا به جای بال چه می بینی؟ شیطان لعین، هم چنان که شانه های ضحاک را لمس کرد و بر آن جفتی مار رویانید، بر دل تو بوسه زده است تا در آن کرمی پدید آید و کم کم به اژدها تبدیل گردد...اژدهایی آن قدر زشت و دوزخی که روزگارت را به سیاهی بکشاند؛ اژدهایی که خوراک آن از مغز سر کودکان من است.»

« شوهر آهو خانم» را می توان نخستین رمان فارسی دانست که در سال ۱۳۴۰ به چاپ رسید. داستان از سال ۱۳۱۳ آغاز و ۷ سال از زندگی پرتلاطم خانوادهٔ « سید میران سرابی » را به نگارش درآورده است. میران خبّازباشی خوشنام، درستکار و با دیانت کرمانشاهی ست که در پنجاه سالگی دل در گرو عشق رقاصه ای جوان به نام « هما» می بندد و در این مسیر زندگی همسرش « آهو » و فرزندانش را درگیر ماجراهایی زهرآلود می کند. 
افغانی که این کتاب نخستین اثر اوست، با توصیفاتی ژرف از روابط زناشویی، کسب و کار، تاریخ اجتماعی و سیاسی آن روزگار، نیز تمثیلاتِ فراوان از اساطیر و ضرب المثل های ایرانی و گزیده هایی از شاهکارهای ادبیات جهان از جمله آثار شکسپیر و بالزاک و .... اثری ارزشمند را به رشته تحریر درآورده است. اگرچه کتاب در بخش هایی دچار درازگویی ملال آور است.
شوهر آهو خانم داستانِ غم آلود زنانی ست که در طول تاریخ بارها و بارها در زیر چکش جفاها و نگاه های هوس آلود مرد له شد و باز زندگی از سر گرفت. بارها سایهٔ زنی دیگر را در کنار شوی دید و با وجود تمام بی مهری ها امّا به خاطر فرزندانش سر خم نکرد. آهو نمادی از این زنانِ ستمدیده امّا هوشیار و مقاوم است.

«افغانی این کتاب را در زندان نوشته‌است. وی در جایی گفته‌است که مأموران زندان جلوی نوشتن او را می‌گرفته‌اند و یادداشت‌های او را بازرسی می‌کرده‌اند، به همین دلیل در هنگام نوشتن یک دیکشنری انگلیسی جلوی خود باز می‌کرده تا وانمود کند در حال ترجمهٔ یک کتاب انگلیسی می‌باشد و کتاب، کتاب خوداونیست.»


        
                محاکمه
نویسنده:فرانتس کافکا
مترجم:امیر جلال الدین اعلم
چاپ چهارم: ۱۳۸۰
نشر: نیلوفر
تعداد صفحات:۳۴۲
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚

« هیچ شکی نیست که پشتِ همه کارهای این دادگاه، یعنی در پروندهٔ من، پشت بازداشتم و بازپرسی امروز، سازمان بزرگی در کار است. سازمانی که نه فقط نگهبانهای فاسد، بازرسهای خنگ، و بازپرسهایی را به کار می گمارد که درباره شان بهترین سخن آن است که محدودیتهای خودشان را می شناسند، بلکه همچنین یک سلسله مراتب بلند پایه— براستی بلندپایه ترین— قضایی را در اختیار دارد، همراهِ یک دسته ملتزِم واجب و پرشماره ای از خدمتگاران و منشیها و پلیس و دستیاران دیگر، شاید حتی جلّادان— من از به کار بردن این کلمه ابایی ندارم. و دلیل وجودیِ این سازمان بزرگ چیست، آقایان؟ این است که آدمهای بی گناه متهم به گناه می شوند، و آیین دادرسی پوچ و بی معنایی به ضدشان راه می افتد... چطور امکان دارد که مقامهای بالاتر جلوی فسادِ فاحش را در کارگزارانشان بگیرند؟ شدنی نیست. حتا بلندپایه ترین قاضی این سازمان نمی توان در برابر آن مقاومت کند. این جوری است که نگهبانها سعی دارند رختهای آدمهایی را که بازداشت می کنند از تن انها بدزدند، بازرسها بزور وارد خانه های بیگانه می شوند، و بی گناهان به جای آنکه منصفانه ازشان بازجویی شود، در حضور انجمنهای علنی خوار می شوند. »
« یوزف ک.» کارمند ارشد بانک یک روز صبح  با ورود افرادی ناشناس به خانه اش،بازداشت می شود. بدون اینکه خطایی کرده باشد با اتهامی که تا پایان کتاب ناشناخته می ماند. ک. در ابتدا چندان اهمیتی نمی دهد، اما در ادامه با انتخاب یک وکیل( دکتر هولد) تلاش می کند بی گناهی اش را اثبات کند. غافل از اینکه هر چقدر بیشتر تلاش کند، نتیجه ای معکوس در روند دادخواهی نصیبش می شود. همهٔ اینها در حالی رخ می دهد که ک. « در کشوری دارای نظام سیاسی قانونی زندگی می کرد، همه جا صلح و آرامش بود، همهٔ قانونها اجرا می شد»

🔺 مطالعهٔ این کتاب در بعضی قسمت ها کمی حوصله بر و کسل کننده است. اما مطالعه کتاب را پیشنهاد می دهم.
🔺کتاب بعد از مرگ کافکا توسط دوستش « ماکس برود» چاپ و منتشر می شود. اگرچه قسمت های از کتاب توسط نویسنده حذف شده، در عین حال هیچ نقصی در روند کلی داستان به چشم نمی خورد. در پایان کتاب این عبارات را می توانیم بخوانیم.

🎬📹 با اقتباس از این کتاب، «فیلم محاکمه یک بار در سال ۱۹۶۲ توسط اورسن ولز و یک بار هم بر اساس فیلمنامه هرولد پینتر که برگرفته از همین رمان بود، در سال ۱۹۹۳ ساخته شد.»

#محاکمه_کافکا #رمان_مهم_کافکا #فرانتس_کافکا #امیرجلال_الدین_اعلم
        
                خاطرات خانهٔ اموات
فئودور میخائیلوویچ داستایِوْسکی
مترجم: مهرداد مهرین
چاپ دوم: ۱۳۸۹
انتشارات: نگاه
تعداد صفحات: ۳۹۰
📚📚📚📚📚📚📚📚

« همه مردم به یک طرز امیدوار نمی باشند، مثلاً طرز امیدواری یک نفر زندانی خیلی با طرز امیدواری یک مرد آزاد فرق دارد. 
مرد آزاد در امیدواری همیشه یک هدف مشخص در نظر دارد. مثلاً می خواهد تغییری در محیط خارجی زندگی او رخ دهد و یا این که به آرزویی نایل گردد.
و در عین حال ممکن است روح و جسم او در حال فعالیت باشد. اصلاً غم و هم زندگی موجب می گردد مانع مستغرق شدن او در آرزوهایش گردد. صحیح است که زندانی هم فعالیت می کند ولی او در زندان کار و زندگی می کند.
و گناه او هر چه بخواهد باشد و هر قدر هم مجازات او به مورد باشد، او غریزتاً از قبول محکومیت خود به عنوان سرنوشت نهایی احتراز می کند! یک نفر زندانی، سلولی را که وی در آن به سر می برد، یک اقامتگاه موقت می داند نه خانه خویش.»
« خاطرات خانه اموات» نخستین کتابی بود که از داستایفسکی یا طبق نگارش این کتاب، داستایوسکی خواندم. نگاه متفاوتی که به زندانی ها و دنیای پرتلاطم شان در این کتاب شده برایم جالب بود. 
داستان از زبان یک نجیب زاده به نام « الکساندر پطروویچ» روایت می شود. او به خاطر قتل همسرش به ده سال زندان در سیبری محکوم می شود و در دفترچه خاطرات خود که بعد از مرگش پیدا می شود از تجربه های تلخ و معدود شیرین خود در زندان می نویسد. همینطور از شخصیت های زیادی که همزمان با او در زندان هستند. نام ها و سرگذشت هایی متفاوت. او به زندانی ها نه با نگاهی منفور، که به دید یک روانکاو نگاه می کند و ریشه رفتارهای ایشان را موشکافی می کند.
این ماجراها گوشه هایی از دیده های خود داستایفسکی در زندان است.
🔺 ترجمه به جز در قسمت های روان بود، امّا ایرادات نگارشی و تایپی به وفور در این نسخه از کتاب وجود دارد.

        
                خانهٔ کوچک
نویسنده: لورا اینگالز وایلدر
مترجم: مهرداد مهدویان
چاپ پنجم: ۱۳۹۱
انتشارات: قدیانی
تعداد صفحات: ۲۶۴(مصور)

📚📚📚📚📚📚📚📚📚

« هیچ وقت تا شکستی نباشد پیروزی به دست نمی آید.»

«خانهٔ کوچک» داستان واقعی از کودکی نویسندهٔ کتاب است که بارها در سراسر جهان منتشر شده و همچنان در میان علاقمندان به داستان های کلاسیک دارای جایگاه ویژه ای است.

«چارلز اینگالز» و همسرش « کارولاین» به همراه سه دختر کوچکشان مری،لورا و کَری خانهٔ کوچک خود را در « بیگ وودز ویسکانسین»  در شرق آمریکا ترک می کنند و راهی غرب، سرزمین سرخپوست ها می شوند.
آنها سوار بر ارّابه و با مشقّت فراوان سرانجام در دشتی حاصلخیز اقامت می کنند. خانه ای کوچک می سازند و به مرور با آن منطقه آشنا می شوند.  .
همسایه های خوبی مثل آقا و خانم « اسکات» و آقای «ادواردز» دارند و به روزهای پیش رو دل می سپارند.
بعد از یک سالِ سخت که زمین کشاورزی شان را شخم زده و آمادهٔ برداشت محصول می شوند، درگیر ماجراهایی می شوند و.... ادامهٔ داستان.

  داستان به زبانی ساده و دلنشین و گاه با چاشنی هیجان روایت می شود. طبیعت وحشی غرب و زندگی و فرهنگ سرخپوستان به زیبایی در این کتاب توصیف شده و خواننده غرق در دنیای شیرین مری دختر بزرگ و لورا دخترک بازیگوش و کنجکاو خانواده اینگالز می شود. 

🔺خانهٔ کوچک اگرچه رمانی برای ردهٔ سنی نوجوان است، امّا به عنوان یکی از نوستالژی های نسل های مختلف و به عنوان یک تجربهٔ شیرین کتابخوانی با ترجمه ای خوب پیشنهاد می شود. 

@ghadyanipub

📹🎬 با اقتباس از این کتاب سریال خانهٔ کوچک در چمنزار (به انگلیسی: Little House on the Prairie) در ۹ فصل ساخته و از ۳۰ مارس ۱۹۷۴ تا ۲۱ مارس ۱۹۸۳ هر هفته از کانال ان‌بی‌سی پخش می‌شد. این سریال نخستین بار در سال‌های ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۷ خورشیدی، با دوبلهٔ فارسی از تلویزیون ملی ایران پخش شد. 
بعدها سه فیلم سینمایی نیز در ادامه این سریال ساخته شد.


        
                ایراندخت
نویسنده: بهنام ناصح
چاپ چهارم: ۱۳۹۰
نشر: آموت
تعداد صفحات: ۲۰۴

📚📚📚📚📚📚📚📚📚

« اولین باری را که چشمش به او خورد، خوب به خاطر داشت. آن روز هم برای گرفتن آتش بیرون رفته بود. نزدیک آتشکده داشت به بالا نگاه می کرد؛ چشمان درستش از انعکاس آسمان برق عجیبی داشت. قلب ایراندخت تندتر تپید.
_«ببخشید می روید کنار تا من رد شوم؟»
_« آه ، بله، عذر می خواهم حواسم نبود.»
بی آنکه نگاهی به او بکند کنار رفت تا ایراندخت بگذرد اما دختر هرگز آن چهره و آن نگاه آسمانی از خاطرش نرفت. بعد از آن یک بار دیگر او را در آتشکده دید و فهمید روزبه پسر بدخشان بزرگ است.»

«ایراندخت» داستان عشق است... عشقی آسمانی و عشقی زمینی.... روزبه پسر بدخشان، موبد آتشکدهٔ شهر «جی» در جستجوی مذهب و آیینی ست که فساد روحانیان و فقر مردمان ساده دل را نبیند و ایراندخت دختر فقیر ماه بانو که دلدادهٔ روزبه است.
در سالهای آخر حکومت خسرو پرویز، دین تحت سیطرهٔ مغ ها و موبدان فاسد قرار گرفته و جوانان بسیاری از دین روی گردان شده اند.
روزبه به خاطر شک کردن به آیین زرتشت توسط سربازان حکومت ساسانی تحت تعقیب است. او به پیشنهاد پدر راهی سفری می شود که جانش را نجات می دهد و برای روزبه مسیری به سوی کشف حقیقت است. همزمان ایراندخت همزمان با عشق نهانش به روزبه، مسیری را به سوی بالندگی طی می کند.

داستان تاریخی نیست، امّا در دل تاریخ روایت می شود. به نام دوران ساسانی امّا انگار برای همه روزها و سالهاست. 
تاریخی که دین ملعبه ای می شود در دست موبدان و روحانیان و مردمی که فریب وعده های بهشت و آمرزش گناهان را می خورند و با وجود فقر جیب روحانیان پول پرست و فاسد را پر می کنند. چرا که « عادت کردن به بدبختی، از خود بدبختی هم بدتر است.»

🔺  کتاب پایان باز دارد.

🏆 شایسته تقدیر در جایزه کتاب فصل
🏆برنده جایزه گام اول
🏆نامزد جایزه کتاب سال حبیب غنی پور 



        
                کلاغ ها و آدم ها
نویسنده: جمال میرصادقی
چاپ اول: ۱۳۸۳
نشر: مجال
تعداد صفحات: ۲۶۷
📚📚📚📚📚📚📚📚

« شرط باشه یه روزی برسه که این فداکاری ها مختص به گروه خاصی نباشه، همهٔ مردم سره بلند کنن. درسته که حالا کار این ها ارتباطی با کیفیت فکر مردم نداره، بیشتر می شه گفت یه انتقام فردیه، انتقام روشنفکرهای انقلابی از حکومت دیکتاتوری؛ چه می دونم شاید صبر و حوصله شوم تموم شده و از این وضع نکبتی به جون اومدن و در برابر عمل حکومت عکس العمل نشون می دن. این ها روشنفکرهای انقلابی رو زیر شکنجه می کشن و روشنفکرهای انقلابی این ها رو اعدام انقلابی می کنن. کشتن به تنهایی دردی رو دوا نمی کنه، باید نظامی رو که این جور آدم ها رو به وجود میاره ، از میان برد. باید مردمو آگاه کرد.»

«آقای محمدی» کارمند سازمانی دولتی و همسرش « شیرین» به تازگی به مجتمعی نقل مکان کرده اند و بعد از چند ماه ناخواسته درگیر ماجراهایی سیاسی می شوند ‌و آرامش زندگی شان دستخوش بگیر و ببندهای سازمان امنیت کشور می شود.

«کلاغ ها و آدم ها» رمانی اجتماعی _سیاسی است که روایتگر بخشی از درگیری های حکومت و چریک های خلق در دههٔ پنجاه خورشیدی ست. 
راوی هم دانای کل است و هم شخصیت های  داستان. گاه فلش بکی به گذشته می زند و خواننده بدون اینکه درگیر زمان ها و زبان های متغیّر گفتگو شود غرق در داستان می شود.

میرصادقی رخدادهای سیاسی در دوره ای از تاریخ معاصر و تأثیر آن را بر زندگی اجتماعی مردمی که خود را «معمولی» می نامند، در قالب یک رمان بازگو می کند.

ماجرای کتاب من را یاد مادر جاوید نام #سیاوش_محمودی انداخت؟ #لیلی_مهدوی که گفته بود من هم فکر می کردم این اتفاق برای من نمی افتد اما افتاد. ( لب کلامش این بود.)

تاریخ این چهل پنجاه سال پر است از تکرار حوادثی شبیه به هم... پر از وقایعی که فارغ از زمان و مکان برای ما آشناست... 

🔺"همیشه از این بی عدالتی ها بوده و هست من که نمیگم فشار نیست ،اختناق نیست. خودتون میدونین که من چقدر پاشو خوردم و میخورم من میگم باید موقعش برسه. بچه رو نمیشه زودتر از شکم مادر در آورد"


        
                باخانمان
نویسنده: هکتور مالو
مترجم: محمد قاضی
چاپ هشتم: ۱۳۷۷
انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
تعداد صفحات: ۲۱۷

📚📚📚📚📚📚📚📚
« پرین بر بستر نرم برگ سرخس دراز کشید و چشمانش را بر هم نهاد و یک ساعتی چرت زدن ولی مواظب بود که خوابش نبرد. در اعصاب خود آرامشی احساس کرد و سردردش هم برطرف شد. اکنون آفتاب برآمده بود و از روزنه های دیوار آلاچیق به درون می تابید. در بیرون کلبه پرندگان زمزمه سر داده بودند و معلوم بود که روز آغاز شده است. سنجاقکها در نیزار به هر سو می پریدند و پشه ها را شکار می کردند. پرندگان در بیشه در ساحل برکه نوک برخاک می زدند و در پی طعمه می گشتند. مرغابی زیبایی به رنگ قهوه ای و خاکستری که خوشگلتر از اردکهای خانگی بود در حالی که بچه هایش به دنبالش روان بودند بر سطح برکه می سرید و نوک بر آب می زد و با صداهایی که می کرد معلوم بود که می خواهد بچه هایش را به دور خود جمع کند و نگذارد پراکنده شوند.»

«ادموند وولفران» بعد از ازدواج با دختری هندی از جانب پدر طرد و بعد از چند سال به همراه همسرش «ماری» و دخترش «پرین» در پی حوادثی به سوی پدر باز می گردد. «آقای وولفران» در شهر «ماروکو» کشور فرانسه با داشتن کارخانه های نساجی و ثروت فراوان در حسرت دیدن پسری ست که خود باعث گم شدنش شد.
آنها سوار بر یک گاریِ کهنه که توسط خری دوست داشتنی به نام «پالیکار» رانده می شود و به عنوان عکاس دوره گرد از کشورها و شهرها و روستاهایی بسیار عبور می کنند.
ادموند بعد از یک بیماری می میرد و پرین و مادر به مسیر ادامه می دهند.اما در پاریس پرین مادرِ بیمار و رنجور خود را هم از دست می دهد و به تنهایی و این بار بدون گاری و پالیکار حرکت می کند. 
او در ورودی ماروکو با دختری مهربان به نام «روزالی» آشنا می شود و از آنجا که نباید هویتش را فاش کند خود را « اورلی» معرفی می کند و فردای همان روز با کمک روزالی در کارخانهٔ پدربزرگ نابینایش مشغول به کار می شود. 
پس از چندی پرین به خاطر لیاقت و توانایی که از خود نشان می دهد محرم اسرار پیرمرد می شود. بدون اینکه او بداند پرین دختر پسر گمشدهٔ اوست.
🔺🐕در کتاب نامی از پاکوتاه سگِ بازیگوش پرین در انیمیشن نیست.

کتابی که برای کودکان و نوجوانان نوشته شده اما بد نیست که بزرگسالانِ علاقمند به ادبیات کلاسیک هم آن را ورق بزنند.


        
                دختر سروان
نویسنده: الکساندر سرگی یویچ پوشکین
مترجم: دکتر پرویز ناتل خانلری
چاپ چهارم: ۱۳۸۴
انتشارات: امیر کبیر
تعداد صفحات: ۲۰۵
📚📚📚📚📚📚📚📚📚

« واقعاً رابطه حوادث، تعجب آور بود. پوستین بچه گانه ای که من به ولگردی بخشیده بودم، مرا از دار نجات داده بود و بی سر و پایی که در میخانه ها متواری بود، شهرها را تسخیر کرده بنیان سلطنت را تهدید می کرد.»

«در روزگار گذشته، چنان شکنجه های شدیدی در محاکم معمول بود که قانون ناسخ آن، تا مدتی موقوف الاجرا ماند. اغلب اشخاص تصور می کردند که اعتراف جرم، برای محکومیت قطعی او، واجب است. در صورتی که این فکر نه تنها بی اساس بلکه برخلاف منطق نیز هست، زیرا وقتی که انکار متهم، موجب اثبات بی گناهی او نباشد، البته اقرار او نیز نباید دلیل گناهش محسوب شود.»

«دختر سروان» آخرین اثر پوشکین نویسندهٔ شهیر روس است که برای نخستین بار در سال ۱۸۳۶ میلادی
یعنی یکسال پیش از مرگش در سن ۳۸ سالگی چاپ رسید.
این رمانِ عاشقانهٔ تاریخی به وقایعی می پردازد که در زمان شورش علیه «ملکه کاترین دوم» در سال ۱۷۷۴_۱۷۷۳ به رهبری «یملیان پوگاچف» در زندگی «پتر آندرویچ» رخ می دهد.
پتر که تنها فرزند «آندره پترویچ» و «آودینا واسیلیو» است، در سن هفده سالگی بنا بر تصمیم پدرش که خود سرگردی بازنشسته است راهی خدمت نظامی می شود.
آن هم در یک منطقهٔ دورافتاده در «سمنوسکی». پتر به همراه نوکرش «ساولی ایچ» راهی آنجا شده و در طول مسیر مشکلاتی برایش رخ می دهد. 
پتر به قلعه سمنوسکی می رسد و آنجا دلباختهٔ «ماریا» دختر «سروان مینورو» شده و در این راه با رقیب عشقی اش دوئل می کند. 
تصویری که پوشکین در این کتاب از پوگاچف ارائه می دهد قابل توجه است. زمانی که در اوج خونریزی و کشتار، می بخشد و آزاد می کند.

📹🎷🎸«چندین فیلم سینمایی بر اساس این داستان ساخته شده و سزار کوئی آهنگساز روس هم اپرایی به همین نام ساخته و برای نگارش متن آن از این داستان اقتباس کرده‌است.»

🔫🔫نکتهٔ جالب اینکه مرگ پوشکین در نتیجهٔ یک دوئل بود.

📚اگر به تاریخ و ادبیات روسیه علاقمند باشید این کتاب انتخاب خوبی برای مطالعه است.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 596

پدر سیلاس جنبه های روشن تر کلیسای کاتولیک و خوبی هایش را هم به من نشان می داد، و از من می خواست که درخت را از روی میوه هایش بشناسم. من در جواب هم حس می کردم و هم به زبان می آوردم که این خوبی ها میوه کلیسای کاتولیک نیستند، فقط شکوفه های فراوان آن هستند، وعده های خوش برای آدمیان. شکوفه ها وقتی به ثمر می رسند رنگ و بویی از خیر و برکت ندارند. میوه کامل چیزی نیست جز جهل و فرومایگی و تحجّر. از درد و رنج انسان ها زنجیری برای بندگی و بردگی آن ها ساخته شده است. فقیران را می پرورند و به آن ها جامه و سرپناه می دهند تا آن ها را به اجبار به « کلیسا» پیوند بزنند. یتیمان را پرورش می دهند و تعلیم می دهند تا شاید در آغوش «کلیسا» ببالند. مریضان را تیمارداری می کنند تا شاید مطابق فرمول و قاعده«کلیسا» بمیرند. مردان رنج می کشند و زنان ایثار می کنند، و همه در دنیایی از پا می افتند که خداوند برای سعادت مخلوقاتش آن را مطبوع خلق کرده است، و آن وقت خداوندگار ما صلیبی سنگین و فرساینده به دوش می کشد تا این مردان و زنان به «کلیسا» خدمت کنند، به تقدسش شهادت دهند، قدرتش را تأیید کنند و دامنه نفوذ استبدادی اش را بگسترانند.

فعالیت‌ها

            ویلِت
نویسنده: شارلوت برونته
مترجم: رضا رضایی
چاپ یازدهم: ۱۴۰۱
نشر: نی
تعداد صفحات: ۷۱۱

📚📚📚📚📚📚📚📚📚

«می گویند بعضی از کلمات و اشتباهات به چاقو می مانند... زخم های عمیق شان هیچ گاه التیام نمی یابد.... تیغهٔ خاردار و زهرآگین شان جراحت و حقارت می نشاند... اما الحان نوازشگری هم هستند که به گوش جان می نشینند و پژواک مهرآسای شان همواره ادامه می یابد... زمزمهٔ محبت اند...خوشایندند، یک عمر طنین دارند، احساس شان رنگ نمی بازد، با فروغی خاموشی ناپذیر به ندای درون پاسخ می گویند، حتی از پس ابر تیره ای که بر مرگ سایه می اندازد.»

«ویلِت» آخرین رمان شارلوت برونته خالق اثر ماندگار « جین ایر» است.
«لوسی اسنو» دختر فقیری ست که به عنوان دختر خواندهٔ خانم برتُن نزد آنها زندگی می کند. بعد از مدتی خانوادهٔ برتن درگیر مشکلاتی می شوند و لوسی به عنوان پرستار و معلم چند جا مشغول به کار می شود. اما در نهایت تصمیم می گیرد به شهر «ویلِت» در کشور « لاباسکور» که فرانسوی زبان هستند برود. او باید با ناملایمات زندگی رو به رو شود و برای رسیدن به آرزوها و اهدافش تلاش کند.
لوسی بعد از چالش های فراوان، در نهایت در مدرسهٔ «مادام بِک» به عنوان معلم انگلیسی مشغول به کار می شود و در آنجاست که هم آشنایان قدیمی را بعد از سالیان دراز می بیند و هم درگیر ماجراهای عاشقانه و احساسی می شود. لوسی با رعایت اصول اخلاقی به پیشوازِ ماجراهایی می رود که برایش رخ می دهد.

شارلوت برونته در این کتاب چنان توصیفاتِ جزئی و زیبایی را ارائه می دهد که شخصیت ها و مکان ها و شرایط به خوبی قابل تجسم هستند. ارزش های اخلاقی نیز مورد توجه نویسنده قرار گرفته است. 
گفتگوهایی که میان لوسی و برخی از شخصیت های کتاب در حیطهٔ مذهب شکل می گیرد بر جذابیت کتاب افزوده است.

برای علاقمندان به آثار کلاسیک این کتاب پیشنهاد خوبی است.

🔺 «ویلت» شهری خیالی است که برونته در این کتاب خلق کرده است.


          
بریدۀ کتاب

صفحۀ 596

پدر سیلاس جنبه های روشن تر کلیسای کاتولیک و خوبی هایش را هم به من نشان می داد، و از من می خواست که درخت را از روی میوه هایش بشناسم. من در جواب هم حس می کردم و هم به زبان می آوردم که این خوبی ها میوه کلیسای کاتولیک نیستند، فقط شکوفه های فراوان آن هستند، وعده های خوش برای آدمیان. شکوفه ها وقتی به ثمر می رسند رنگ و بویی از خیر و برکت ندارند. میوه کامل چیزی نیست جز جهل و فرومایگی و تحجّر. از درد و رنج انسان ها زنجیری برای بندگی و بردگی آن ها ساخته شده است. فقیران را می پرورند و به آن ها جامه و سرپناه می دهند تا آن ها را به اجبار به « کلیسا» پیوند بزنند. یتیمان را پرورش می دهند و تعلیم می دهند تا شاید در آغوش «کلیسا» ببالند. مریضان را تیمارداری می کنند تا شاید مطابق فرمول و قاعده«کلیسا» بمیرند. مردان رنج می کشند و زنان ایثار می کنند، و همه در دنیایی از پا می افتند که خداوند برای سعادت مخلوقاتش آن را مطبوع خلق کرده است، و آن وقت خداوندگار ما صلیبی سنگین و فرساینده به دوش می کشد تا این مردان و زنان به «کلیسا» خدمت کنند، به تقدسش شهادت دهند، قدرتش را تأیید کنند و دامنه نفوذ استبدادی اش را بگسترانند.

            اینکه تعداد زیادی از آثار یک نویسنده شاهکار باشند یعنی آن نویسنده یک نابغه است. نابغه‌ای که شاید سده‌ها باید بگذرد تا همچون اویی بیاید. به عقیده من داستایفسکی نابغه ادبیات جهان است. برای اثبات این مدعا خواندن چندتا اثر از او کافی است از جمله همین کتاب. یعنی رنج‌کشیدگان و خوارشدگان. من تا قبل از اینکه این کتاب را بخوانم تعریف دو سه اثر از داستایفسکی را شنیده بودم که شاهکارهای او هستند اما وقتی این کتاب را خواندم معتقد شدم باید به آن لیست این کتاب را هم اضافه کرد. 
خوارشدگان و رنج‌کشیدگان یک شاهکار داستانی است با همان جهان ذهنی داستایفسکی. پر کشش و متحیر کننده. با شخصیت‌هایی زنده و پویا. داستانی عمیق و فراگیر. شاید بخش‌هایی از کتاب ابله و جنایات و مکافات مطول و ملالت بار باشد اما این کتاب اینگونه نیست. ضرب آهنگ داستان سریع و پر قدرت پیش می‌رود و همین سبب می‌شود شما هر بار منتظر بمانید که چه می‌شود. 
کتاب بخشی از جهان‌بینی نویسنده‌اش را نمایندگی می‌کند. داستایفسکی به حق یک متفکر بود‌ه. متفکری که انسان محروم، انسان رنج‌کشیده، انسان تنها، انسان سرگردان، انسان صادق و و و برایش اهمیت داشته است. این کتاب هم در همان جهان‌بینی قرار می‌گیرید.
بی‌تردید این کتاب یکی  خواندنی‌ترین کتاب‌ها است. بار دیگر این کتاب را خواهم خواند...
          
خشم و هیاهو
نویسنده: ویلیام فاکنر
مترجم: صالح حسینی
چاپ چهارم: ۱۳۸۱
نشر: نیلوفر
تعداد صفحات: ۴۳۰

📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚

« انسان مساوی است با حاصل جمع بدبختیهایش. ممکن است گمان برند که عاقبت روزی بدبختی خسته و بی اثر می شود،اما آن وقت خود زمان است که سرچشمهٔ بدبختی ما خواهد شد.»
 «هر کسی سزاوار فرصتی دیگر است؛ اما نه برای همان اشتباه.»

کتاب چهار روز از سرگذشت خانوادهٔ از هم پاشیدهٔ« جیسن کامپسن» است.
 
فصل نخست(هفتم آوریل ۱۹۲۸) که به شیوهٔ جریان سیّال ذهن از زبان « بنجامین» پسر معلول ذهنی خانواده روایت می شود‌. ماجراها و گفتگوها مدام از زمانی به زمان دیگر می پرند و ذهن خواننده مدام درگیر یافتن یک تناسب در بین سطور کتاب است. بنجامین نسبت به خواهرش« کدی» احساس وابستگی می کند و مدام در جستجوی اوست. بر خلاف حسی که نسبت به مادرش «کاولین» دارد.

فصل دوم (دوم ژوئن ۱۹۱۰) از زبان « کونتین» پسر دیگر خانواده ست. او نیز خواهرش «کدی» را دوست دارد اما با احساساتی عاشقانه تر. و همین است که وقتی کدی نامشروع باردار می شود، این کونتین است که ادعا می کند او باعث ایجاد این وضعیت برای کدی شده و البته خانواده هیچگاه این گفتهٔ او را باور نمی کنند. ذهن کونتین مدام درگیر توقف زمان است و حتی ساعت جیبی که از پدرش به یادگار گرفته را می شکند. او در نهایت خودکشی می کند. این فصل نیز بسیار پیچیده است.
فصل سوم(ششم آوریل ۱۹۲۸) از زبان جیسن پسر کوچکتر و مادی طلب خانواده ست. بعد از مرگ پدر به علت مصرف بی رویه مشروبات الکی و خودکشی برادر و طرد کردن خواهرش، اوست که مسئولیت خانواده و حتی دختر کدی « کونتین» را می پذیرد و با کنار زدن آرزوهای خود برای تحصیل و کار سعی می کند خانواده را از نظر مالی تأمین کند. او مدام درگیر گفتگوهای خسته کننده با مادر تنبل، همیشه بیمار و ناامید خود کاولین است که تنها افتخار او بالیدن به نسب خانوادگی خود می باشد. این فصل بر خلاف دو فصل پیشین دیگر سخت و پیچیده نیست.
و در نهایت فصل چهارم (هشتم آوریل ۱۹۲۸) به صورت دانای کل روایت می شود و می توان گفت یک روز از زندگی « دیلسی»خدمتکار سیاهپوست خانواده ست و ماجراهایی که سرانجامِ خانواده کامپسن را مشخص می کند. بدون پیچیدگی های زمانی و گفتاری. 
فاکنر در بخش های زیادی از کتاب به تعالیم « کتاب مقدس» و مسیحیت گریزی می زند و کتاب را به عنوان یک اثر اخلاقی پیش روی خواننده می گذارد.
🎬در سالهای ۱۹۵۹و ۲۰۱۴ دو فیلم با اقتباس از این رمان ساخته شد.
            خشم و هیاهو
نویسنده: ویلیام فاکنر
مترجم: صالح حسینی
چاپ چهارم: ۱۳۸۱
نشر: نیلوفر
تعداد صفحات: ۴۳۰

📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚

« انسان مساوی است با حاصل جمع بدبختیهایش. ممکن است گمان برند که عاقبت روزی بدبختی خسته و بی اثر می شود،اما آن وقت خود زمان است که سرچشمهٔ بدبختی ما خواهد شد.»
 «هر کسی سزاوار فرصتی دیگر است؛ اما نه برای همان اشتباه.»

کتاب چهار روز از سرگذشت خانوادهٔ از هم پاشیدهٔ« جیسن کامپسن» است.
 
فصل نخست(هفتم آوریل ۱۹۲۸) که به شیوهٔ جریان سیّال ذهن از زبان « بنجامین» پسر معلول ذهنی خانواده روایت می شود‌. ماجراها و گفتگوها مدام از زمانی به زمان دیگر می پرند و ذهن خواننده مدام درگیر یافتن یک تناسب در بین سطور کتاب است. بنجامین نسبت به خواهرش« کدی» احساس وابستگی می کند و مدام در جستجوی اوست. بر خلاف حسی که نسبت به مادرش «کاولین» دارد.

فصل دوم (دوم ژوئن ۱۹۱۰) از زبان « کونتین» پسر دیگر خانواده ست. او نیز خواهرش «کدی» را دوست دارد اما با احساساتی عاشقانه تر. و همین است که وقتی کدی نامشروع باردار می شود، این کونتین است که ادعا می کند او باعث ایجاد این وضعیت برای کدی شده و البته خانواده هیچگاه این گفتهٔ او را باور نمی کنند. ذهن کونتین مدام درگیر توقف زمان است و حتی ساعت جیبی که از پدرش به یادگار گرفته را می شکند. او در نهایت خودکشی می کند. این فصل نیز بسیار پیچیده است.
فصل سوم(ششم آوریل ۱۹۲۸) از زبان جیسن پسر کوچکتر و مادی طلب خانواده ست. بعد از مرگ پدر به علت مصرف بی رویه مشروبات الکی و خودکشی برادر و طرد کردن خواهرش، اوست که مسئولیت خانواده و حتی دختر کدی « کونتین» را می پذیرد و با کنار زدن آرزوهای خود برای تحصیل و کار سعی می کند خانواده را از نظر مالی تأمین کند. او مدام درگیر گفتگوهای خسته کننده با مادر تنبل، همیشه بیمار و ناامید خود کاولین است که تنها افتخار او بالیدن به نسب خانوادگی خود می باشد. این فصل بر خلاف دو فصل پیشین دیگر سخت و پیچیده نیست.
و در نهایت فصل چهارم (هشتم آوریل ۱۹۲۸) به صورت دانای کل روایت می شود و می توان گفت یک روز از زندگی « دیلسی»خدمتکار سیاهپوست خانواده ست و ماجراهایی که سرانجامِ خانواده کامپسن را مشخص می کند. بدون پیچیدگی های زمانی و گفتاری. 
فاکنر در بخش های زیادی از کتاب به تعالیم « کتاب مقدس» و مسیحیت گریزی می زند و کتاب را به عنوان یک اثر اخلاقی پیش روی خواننده می گذارد.
🎬در سالهای ۱۹۵۹و ۲۰۱۴ دو فیلم با اقتباس از این رمان ساخته شد.


          
بودن
نویسنده: یرژی کاشینسکی
مترجم: مهسا ملک مرزبان
چاپ پنجم: ۱۳۹۵
نشر: آموت
تعداد صفحات: ۱۳۶
📚📚📚📚📚📚📚📚

«نمی‌دانیم چه جور آدمی هست اما دست کم می‌دانیم چه آدمی نیست.»

«چَنس با عوض کردن کانال تلویزیون خودش را عوض می‌کرد. مثل گیاهان باغ می‌توانست مراحل مختلفی را بگذارند، به همان سرعتی که کانال‌ها را عوض می‌کرد می‌توانست عوض شود. بعضی وقت‌ها بی‌درنگ روی صفحه‌ی تلویزیون ظاهر می‌شد، درست همان طور که آدم‌ها روی صفحه دیده می‌شدند. با تغییر کانال می‌توانست دیگران را ببیند. برای همین به این باور رسید که او، یعنی چنس است که خود را به بودن وامی‌دارد نه کس دیگر.»

پسری بعد از تولد و مرگ مادر توسط پیرمردی به خانه اش برده می شود. نامش را « چَنس» یعنی شانس می گذارد. چنس که حالا مردی میانسال است در خانهٔ پیرمرد زندگی می کند و انس عجیب و زیبایی با تلویزیون و باغ دارد.
هیچ کس جز خدمتکار خانه از وجود چنس باخبر نیست و بعد از مرگ پیرمرد و حضور کارشناسان یک شرکت دارایی مشخص می شود که هیچ نامی از او در اسناد و مدارک وجود ندارد. چنس فردی بدون هویّت بود. او ناچار به ترک خانه و باغ شد. همان روزی که « آن ماجرا پیش آمد». و او با دنیایی متفاوت از آنچه در طول چهل سال گذشته دیده بود مواجه شد.

به دنبال یک تصادف پای چنس به خانهٔ « بنجامین راند» « رئیس هیأت مدیره ی اولین مؤسسه سرمایه گذاری آمریکا » باز می شود و همین آغاز ماجراهایی ست که برای چنس رخ می دهد....

کتاب کم حجم امّا تأمل برانگیزی بود. گویی برای انسان در دورهٔ معاصر نوشته شده باشد. انسانی که در گیر و دار مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی گاه شخصیتی دروغین از خود به نمایش می گذارد و همین است که نگاهش به فردی ساده، صادق و آرام چون چنس جلب می شود. در همین رویارویی هاست که هر کس از نگاه خود برای چنس یک هویّت تعریف می کند.
ناگفته نماند که کتاب ترجمه ای بسیار روان دارد.

🎬📹«یرژی کاشینسکی فیلم نامه این رمان را نیز پس از انتشار آن تالیف کرده و هال اشبی بر اساس آن فیلمی با عنوان«آنجا بودن» را در سال 1979 ساخت. در این فیلم پیتر سلرز آخرین بازی زندگی اش را با ایفای نقش این باغبان انجام داده است.»
            بودن
نویسنده: یرژی کاشینسکی
مترجم: مهسا ملک مرزبان
چاپ پنجم: ۱۳۹۵
نشر: آموت
تعداد صفحات: ۱۳۶
📚📚📚📚📚📚📚📚

«نمی‌دانیم چه جور آدمی هست اما دست کم می‌دانیم چه آدمی نیست.»

«چَنس با عوض کردن کانال تلویزیون خودش را عوض می‌کرد. مثل گیاهان باغ می‌توانست مراحل مختلفی را بگذارند، به همان سرعتی که کانال‌ها را عوض می‌کرد می‌توانست عوض شود. بعضی وقت‌ها بی‌درنگ روی صفحه‌ی تلویزیون ظاهر می‌شد، درست همان طور که آدم‌ها روی صفحه دیده می‌شدند. با تغییر کانال می‌توانست دیگران را ببیند. برای همین به این باور رسید که او، یعنی چنس است که خود را به بودن وامی‌دارد نه کس دیگر.»

پسری بعد از تولد و مرگ مادر توسط پیرمردی به خانه اش برده می شود. نامش را « چَنس» یعنی شانس می گذارد. چنس که حالا مردی میانسال است در خانهٔ پیرمرد زندگی می کند و انس عجیب و زیبایی با تلویزیون و باغ دارد.
هیچ کس جز خدمتکار خانه از وجود چنس باخبر نیست و بعد از مرگ پیرمرد و حضور کارشناسان یک شرکت دارایی مشخص می شود که هیچ نامی از او در اسناد و مدارک وجود ندارد. چنس فردی بدون هویّت بود. او ناچار به ترک خانه و باغ شد. همان روزی که « آن ماجرا پیش آمد». و او با دنیایی متفاوت از آنچه در طول چهل سال گذشته دیده بود مواجه شد.

به دنبال یک تصادف پای چنس به خانهٔ « بنجامین راند» « رئیس هیأت مدیره ی اولین مؤسسه سرمایه گذاری آمریکا » باز می شود و همین آغاز ماجراهایی ست که برای چنس رخ می دهد....

کتاب کم حجم امّا تأمل برانگیزی بود. گویی برای انسان در دورهٔ معاصر نوشته شده باشد. انسانی که در گیر و دار مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی گاه شخصیتی دروغین از خود به نمایش می گذارد و همین است که نگاهش به فردی ساده، صادق و آرام چون چنس جلب می شود. در همین رویارویی هاست که هر کس از نگاه خود برای چنس یک هویّت تعریف می کند.
ناگفته نماند که کتاب ترجمه ای بسیار روان دارد.

🎬📹«یرژی کاشینسکی فیلم نامه این رمان را نیز پس از انتشار آن تالیف کرده و هال اشبی بر اساس آن فیلمی با عنوان«آنجا بودن» را در سال 1979 ساخت. در این فیلم پیتر سلرز آخرین بازی زندگی اش را با ایفای نقش این باغبان انجام داده است.»