آوسنه بابا سبحان آوسنه بابا سبحان محمود دولت آبادی 4.2 12 نفر | 4 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 1 خواندهام 19 خواهم خواند 8 ناشر موسسه انتشارات نگاه شابک 9789643512118 تعداد صفحات 152 تاریخ انتشار 1395/4/15 توضیحات کتاب آوسنه بابا سبحان، نویسنده محمود دولت آبادی. لیستهای مرتبط به آوسنه بابا سبحان میم مهرابی 1401/9/29 بهترینِ داستانیِ ایران 21 کتاب فرض کنید که "چاقسلامتی" کردیم! اما بعد: انگشت گذاشتن روی کتابهای داستانی ایرانی، برای من سختکاریه. بهدلیل اینکه زود فرصت زندگی، تنفس در فضایقصه، درکِدغدغههای مردمشون رو پیدا میکنم. البت که شده برای شادی روح نویسنده هم بهبهچهچهای میگم که: « اِی بر پدر مخالفت لعنت که چقدر خوب نوشتی!» وخلاصه ممکن بیشتر هم بشه و با کتاب: بخندم، احساساتی بشم عاقبتشه جلوم کوهِدستمال، استرس و هیجان بکشم، زندگی کنم، ارتباط بگیرم و دست آخر که تمام شد، کتاب رو محکم ببندم و خیره بشم بهجایی و "هوم" از تهدلی بگم! معیار انتخاب من همینهاست: بهترینهایی که باهاشون عمیق ارتباط گرفتم! بس که لامذهب همهچیزش خوب بوده!(هرچند که هنوز دارم برای خوندن و این لیست شاید بروز شه.) بسمالله: 6 70 هانی عرب حسن آبادی 1402/1/25 ۱۴۰۲ 17 کتاب تو این لیست کتاب هایی که در سال ۱۴۰۲ خوندم و میخونم رو قرار میدم. 0 8 هانی عرب حسن آبادی 1402/1/31 محمود دولت آبادی 11 کتاب محمود دولت آبادی نویسنده ایست که داستان را نقاشی میکند اما -به نظر من- گاهی به قدری وقتش را صرف تصویرسازی میکند که داستان از دست میرود و خسته کننده میشود. داستان های وی عمدتا تلخاند و به مشکلات اجتماعی میپردازند اما گاهی این مشکلات به قدری نادرند که خواننده تنها پر غصه میشود بدون این که ذهنش درگیر مسئله شده باشد و شاید فقط از خودش بپرسد چرا باید همچین مسئله ای مطرح میشد. به نظر میرسد که دولت آبادی را میتوان در آثارش دید .... دوراهی های شخصیتی که گریبان گیر خودش بودند و شاید هستند .... 0 4 یادداشتها محبوبترین جدید ترین سید هادی میرمهدی 1403/9/19 باز هم دولت آبادی این بار آوسنه بابا سبحان! مسیب به راه رسید، پاهایش را از هم باز گذاشت ،رو به مردمی که به نظاره اش ایستاده بودند ایستاد و با صدایی که انگار خروسک گرفته بود شروع به خواندن نوحه حضرت قاسم کرد.می خواند،سینه می زد و کف می ریخت.سر تا پایش خاکستر بود و خاک.... بابا سبحان رسید.بیلش را پای دیوار قهوه خانه انداخت و به طرف مسیب رفت تا بگیردش.... یک افسانه و داستان بلند که گزارشگری از وضعیت جامعه محلی خراسان در دهه 40 میکند ارباب و رعیت،پر تلاشی مردم،زحمتکشی بسیار، نان حلال و ... از طرفی هم برخی از آداب و اخلاق های ناپسند ارباب و بدتر از همه اینکه زمین به یک زن ارث رسیده باشد ... به قول عنوان یک فیلم سینمایی همیشه پای یک زن در میان است خودخواهی،طمع،هوس ،و... که منجر به قتل جوانی زحمتکش و روستایی میشود که خود هم در آن زمین سهامدار است گرچه داستان بود ولی ... عجب از جهل ما مردم..... 0 1 میم مهرابی 1401/7/19 شاید این حرف کمی بزرگنمایی بهنظر بیاد، اما باید اعتراف کنم در تمام مدتی که"آوسنه بابا سبحان" میخواندم، به این میرسیدم که این قصه یکتابلو کوچکِ هنری دراماتیک هست! ... مهارت دولتآبادی در خلق خردهروایتهای قوی، تصویرسازی و توصیفات و حفظ تیپ شخصیتی و رقم زدن قصههای تودرتو و درگیرکننده من رو مجاب به بیشترخوندن از قصه کرد تا نهایت به خودم امدم و پایان صفحات روبهرو شدم... 0 14 هانی عرب حسن آبادی 1402/2/6 بسیار غمانگیز .... چقدر از دست مادر شوکت حرص خوردم .... چقد از عادله متنفر شدم ..... و چقدر با مسیب همذات پنداری کردم .... و بیچاره بابا سبحان..... همینقدر راجع به خوبی این داستان بگم که به قدری شخصیت ها زنده و توصیفات زیبا هستن که انگار داری فیلم تماشا میکنی 0 4 رعنا حشمتی 1401/12/14 اولین چیزی بود که از دولتآبادی میخوندم. و هی تعجب و ذوق میکردم. از اینکه اینطوری با لهجه حرف میزدن همه و میفهمیدم. و عجب این که بقیهای که خراسانی بلد نیستن چطوری میفهمن راحت که چی داره میگه؟ :)) و داستان تلخ و تلخ. قلبم گرفت. 2 2