زهرا مجدزهرا مجددنبال کردن@z.majd125 دنبال شده105 دنبال کنندهسرکتابدوست(121 کتاب)2351امتیازدنبال کردن 16یادداشت92امتیاز0لیستکتابخانهنمایش کتابخانهخواندهام121 کتابدر حال خواندن24 کتابخواهم خواند83 کتابیادداشتهانمایش همهزهرا مجدسفر به گرای 270 درجهاحمد دهقان3.861 🛑 سفر به گرای ۲۷۰ درجه سفر به گرای ۲۷۰ درجه، روایتی داستانی از جنگ هشت ساله ایران و عراق است که با تصمیم ناصر برای بازگشت به جبهه آغاز میشود. در فصل نخست، واکنش هر یک از اعضای خانواده به تصمیم ناصر و حضور ناگهانی دوستش برای با خود بردن او به جبهههای جنگ را میخوانیم. فصلهای بعدی، شرح سفر ناصر به جبهه، عملیات کربلای ۵، کانال ماهی و گرای ۲۷۰ درجه است. در نهایت نیز داستان با تصویری از شهر و خانه به اتمام میرسد. از مهمترین نقاط قوت کتاب، شرح جزئیات و تصویرسازی کامل از فضاها و رویدادها بوده است. بهگونهای که مخاطب را کاملا در فضای داستان قرار میدهد؛ گویا همزمان با ناصر و دوستانش صدای خمپارهها را میشنود و بوی زهم ماهیهای مرده را استشمام میکند. از اصلیترین نقاط ضعف داستان هم میتوان به ضعف شخصیتپردازیها اشاره کرد. شخصیتهای داستان همچون پدر ناصر و خود او بهخوبی پرداخته نشدهاند و همذاتپنداری مخاطب را برنمیانگیزند. داستان همچنین سوالاتی را در ذهن ایجاد میکند که پاسخ درستی به آنها داده نمیشود. بهعنوانمثال تا پایان داستان، سنوسال شخصیت اصلی یا همان ناصر و نیز دلیل اصرار بسیار دوستان و فرماندهانش برای حضور او در عملیات بهدرستی قابل فهم و تشخیص نیست. اگرچه در جایی از عملیات مسئولیتی به ناصر داده میشود و بهنظر میرسد که احتمالا دلیل اصرار برای حضور ناصر در این عملیات همین موضوع بوده است؛ اما در عمل این مسئولیت آنچنان هم خاص نیست و بهنظر از عهده هر کس دیگری هم برمیآید! توصیف دقیق وضعیت شهدا و مجروحان و حتی شرح حال مجروحی که رودهاش از شکم بیرون زده، بسیار تلخ است؛ اما در درگیر کردن احساسات چندان موفق نیست و شاید هم نویسنده عامدانه برای آن تلاشی نکرده است. نویسنده، تمایز چندانی میان تجاوزگر و مدافع قائل نیست و در طول کتاب یک جنگ معمولی و غیرمقدس مثل همه جنگهای دیگر دنیا را با تمام سیاهیها و خشونتهایش توصیف میکند. در پایان کتاب نیز بلندگو یا همان رسانه را که از رزمندگان شجاع و دشمن زبون، و از جبهه حق علیه باطل سخن میراند، مورد نقد قرار میدهد. در مجموع میتوان گفت که نویسنده دو گفتمان "جنگ" و "نه به جنگ" را در برابر گفتمان رایج "دفاع مقدس" قرار داده و با نفی گفتمان دفاع مقدس، از این دو گفتمان دفاع کرده است. کتاب را در جمع دوستداشتنی حلقه مبنا خواندیم و خوانشها بر "تقدسزدایی" کتاب از جنگ هشت ساله ایران و عراق اجماع داشت. بر خلاف نظراتی که این تقدسزدایی را پسندیدند و از آن تحتعنوان روایتی واقعی از جنگ نام بردند، من اما همچنان دوست دارم جنگ هشتساله را دفاع مقدس بدانم و نه یک جنگ مثل جنگهای دیگر! نه طرفدار شعارزدگی هستم - و به همین دلیل بسیاری از کتابهای خاطرات شهدا را نمیپسندم - و نه موافق تقدسزدایی از امر مقدس هستم -که به خاطر آن این کتاب را دوست نداشتم-. برای من جنگ هشتساله یک امر مقدس است که ایدئولوژیها و آرمانهای دینی نقش پررنگی در آن داشته. معتقدم نقش باورها و آرمانهای دینی در میان رزمندههای دهه ۶۰ و در جنگ هشتساله ایران و عراق بسیار پررنگتر از آنچیزی بود که در این کتاب احمد دهقان آن را توصیف میکند؛ که اگر نبود این مقاومت هشتساله در برابر دشمنی با تجهیزات جنگی چندصدبرابر شاید حاصل نمیشد. کتاب احمد دهقان شاید برای مخاطبی که با روایتهای شعارزده احاطه شده، گزینه خوبی باشد تا تلخیهای جنگ را هم به او بچشاند؛ اما آن را به نوجوانان و به نسل جدیدی که از ارتباط بیواسطه با رزمندگان محرومند، توصیه نمیکنم. توصیه نمیکنم چون با آرمانزدایی و ایدئولوژیزدایی از ذهن نوجوانان و نسل جدید مخالفم. هنوز هم که هنوز است اگر بخواهم کتابی مرتبط با جنگ و حال و هوای آن و سرشار از شیرینیهای اردوگاه و سختیهای عملیاتها و به دور از شعارزدگی، به نسل جدید معرفی کنم بدون شک آن کتاب "نه آبی نه خاکی" خواهد بود. #حلقه_کتابخوانی_مبنا 012زهرا مجددختر ترکستانی: مجموعه داستان کوتاهسیداحمد مدقق3.84 یکی دو داستان اول را نپسندیدم؛ اما هر چه پیش رفتم، بهتر توانستم با کتاب ارتباط برقرار کنم. 04زهرا مجدپنجره های تشنه: روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین (ع) از قم به کربلامهدی قزلی4.136 از آن کتابهایی که باید شنید... هم کتاب را دوست داشتم و هم نسخه صوتی کمنظیرش را. 115زهرا مجدمیک هارته این جا بودباربارا پارک4.218 تصور کنید که در یک روز صبح، با برادر دوستداشتنیتان دعوا کردهاید. بعد از آن، درخواست او برای بردن دوچرخهاش به خانه را رد کردهاید؛ با او خداحافظی نکردهاید و پشتتان را به او کرده و با حالت قهر از هم جدا شدهاید. و درست در همان روز برادرتان که به ناچار با دوچرخه راهی خانه دوستش شده، در مسیر دچار حادثه میشود. نگران نباشید! چیزی از داستان کتاب لو نرفته است. این تازه آغاز کتاب "میک هارته این جا بود" است. قرار است در طول داستان با فیبی همراه شوید و همراه با او برای از دست دادن برادرش سوگواری کنید. اگرچه داستان بر موضوع تلخی دست گذاشته؛ پایانبندی کتاب آرامشبخش و در عین حال جذاب است. در پایان داستان با یک پند اخلاقی و توصیه ایمنی مواجه میشویم و این احساس به مخاطب منتقل میشود که تمام داستان صرفا برای ارائه آن پند و توصیه بیان شده است. با این حال، این احساس به هیچ وجه آزاردهنده نیست! چراکه نویسنده برای ارائه مقصود خود، در طول کتاب با ظرافت و هنرمندی از روایت جذاب و توصیفات دقیق بهره گرفت است. پی نوشت: کاش اگر میخواهیم در داستانهایمان پند و اندرز بگنجانیم، از نویسنده این کتاب یاد بگیریم! 02زهرا مجدخون خوردهمهدی یزدانی خرم3.265 استادی میگفت هنر بیبیسی تاریخزدایی از مسائل است. اینکه تاریخچه رویدادها را پنهان میکند و آنها را از همان نقطه تاریخی که خودش میخواهد روایت میکند و این برای مردمی که تاریخ نمیدانند و تاریخ نمیخوانند، بسیار تاثیرگذار است. خونخورده پیامهایش را کمابیش واضح و عریان میگوید و تلاش برای رمزگشایی از کدهای ایدئولوژیکش چندان سخت نیست؛ اما در تاریخزدایی و تحریف تاریخ استادانه عمل میکند. مثل حذف کردن تاریخچه جنگهای صلیبی و روایت کردن آن از همان نقطهای که خودش میخواهد و بهکارگیری آن در خدمت اهداف ایدئولوژیکش. 09زهرا مجدخمرههوشنگ مرادی کرمانی4.359 کتاب به خوبی تو را با خود همراه میکند؛ از جایی به بعد، بیش از آنکه نگران ترکهای خمره باشی، نگران ترکهای دل معلم ساده و دوستداشتنی روستا میشوی... کتاب انگار میخواست بگوید دلهای آدمها هم مثل خمرهست؛ مواظبشان باشیم؛ کاری نکنیم، حرفی نزنیم که ترک بردارند! شیرین و دلچسب. کوتاه و با پایانبندی خوب. #حلقه_کتابخوانی_مبنا 06زهرا مجداتاق شماره 6آنتون چخوف4.136 🛑 بخشهایی از کتاب، من رو یاد دیدگاههای فوکو درباره تيمارستان میانداخت. اینکه روانی بودن برچسبی هست که آدم های به ظاهر سالم روی عده ای دیگه میزنن و اونها رو از جمع جدا میکنند فقط به این دلیل که با اونها متفاوتند و متفاوت فکر میکنند. 🛑 اگه علاقه دارین درباره اندیشههای رواقی و مارکوس رومی بیشتر بخونین، کتاب "فلسفهای برای زندگی، رواقی زیستن در دنیای امروز" رو پیشنهاد میکنم. اگرچه در پایان کتاب اتاق شماره ۶ چخوف اندیشههای رواقی رو رد میکنه، ولی با خوندن این کتاب بهتر میشه با فلسفه رواقی آشنا شد. بهویژه فصل توصیههای رواقی درباره روابط اجتماعی، توهین و اندوه و خشم و... برای من خیلی جالب بود. به نظر من حتی گفتگو درباره شباهتها و تفاوتهای دیدگاه رواقی با دیدگاههای اسلامی، جالبه و جای بحث داره. 011زهرا مجدنه آبی نه خاکیعلی محمد موذنی3.912 🛑 نه آبی نه خاکی اعتراف میکنم که چیزی از تاریخ هشت سال دفاع مقدس و عملیات هایش نمیدانم! کوچک تر که بودم، چند بازی کارتی داشتیم. یکی از بازی ها درباره نماز بود. روی هر کارت اسم یک نماز و توضیحات مربوط به آن نوشته شده بود. اگر کارت هایی با تعداد قنوت بیشتر، یا تعداد سوره بیشتر یا سجده بیشتر و امثالهم در اختیار یک بازیکن قرار میگرفت احتمال برنده شدنش در بازی، بالا میرفت. چند بار که بازی میکردی، دستت می آمد که هر کدام از نمازها چند رکعت و چند سوره و چند قنوت و چند رکوع و سجود دارند. یک بازی دیگر هم داشتیم که درباره دفاع مقدس بود. کارت ها بر اساس عملیات های مختلف بود و منطقه عملیاتی و شعار هر عملیات و امثالهم در آن ذکر شده بود. بر خلاف بازی نماز، شرط شروع این بازی این بود که همان ابتدای کار باید همه توضیحات مربوط به هر عملیات را حفظ میکردی. یادم هست که حتی یک بار هم این بازی را انجام ندادیم و افتاد در گوشه ای در قفسه اسباب بازی ها. بزرگ تر که شدم، از کتابخانه دانشگاه یکی دو کتاب مرتبط با دفاع مقدس را امانت گرفتم. هیچ کدام جذبم نکرد. کتاب ها را نیمه رها نکردم. تا به آخر خواندم؛ اما چیزی از آنها در ذهنم باقی نمانده و هنوز هم که هنوز است میگویم چیزی از تاریخ دفاع مقدس و عملیات هایش نمیدانم. بعدها از ادبیات پایداری زیاد خواندم. اما دیگر سراغ داستان های جبهه نرفتم. خاطرات و زندگی نامه های شهدا از زبان همسرانشان و شرح فداکاری هایشان را میخواندم و بس. تا یادم نرفته این را هم بگویم که روزگاری یک سریال کره ای میدیدم به اسم عاشقان ماه. سریال که تمام شد اولین کاری که کردم جستجو در گوگل بود. میخواستم بدانم آخر و عاقبت سلسله گوریو چه شد و کلی اطلاعات از چند و چون این سلسله و شاهزاده هایش کسب کردم! با دوستانم که حرف میزنم جالب این بود که آنها هم به محض تمام کردن سریال، همین جستجوها را انجام داده بودند! همه این مقدمه چینی ها را کردم که برسم به کتاب "نه آبی نه خاکی"! کتابی که همین دیشب تمامش کردم و همین که تمام شد خیلی سریع کلیدواژه "عملیات هورالعظیم" را گوگل کردم تا در مورد آن عملیات و عاقبتش بیشتر بدانم. بعد به خودم آمدم و دیدم نیم ساعتی هست که دارم از خیبر و کربلای ۵ میخوانم و بعد تازه یادم آمد که از تاریخ دفاع مقدس و شرح عملیات هایش چیزی نمیدانستم! "نه آبی نه خاکی" با همه تلخی اش کتاب شیرینی بود و این از هنر نویسنده بود. مفاهیم بلندی داشت و اخلاص را خوب تعریف میکرد. از آن کتاب هایی بود که کنار گذاشتنش برایم سخت بود و دوست داشتم زودتر ادامه اش را بخوانم. چیزی که در کتاب های مشابهش تجربه نکرده بودم. با همه خوبی هایی که داشت، به نظرم یک جای کارش میلنگید که نفهمیدم چرا! اما برای من آن طور که باید با احساساتم بازی نکرد! تلخ ترین صحنه ها را توصیف میکرد و رد میشد و من هم همراهش رد میشدم و نمیفهمیدم چرا گریه نمیشوم از آن همه تلخی و غریبی و غصه. نمیدانم. شاید عیب از من بود. اما هر چه بود، به صراحت میگویم که برای من تا اینجا بهترین کتاب از میان نمونه های مشابهی بود که به وقایع و خاطرات شهدا از دفاع مقدس و عملیات هایش میپردازد. 05زهرا مجدهفته چهل و چند: بیست روایت از مادری در همین روزهامنصوره مصطفی زاده3.826 بعضی از روایت ها رو خیلی دوست داشتم. اما در مجموع نقدی که به کتاب دارم اینه که تصویر کلی که از مادر نمایش میداد تصویر یک "سوپر مام" یا "ابرمادر" بود. بیشتر روایت ها از زبان مادرهایی بود که فقط یک بچه داشتند و خب طبیعتا نحوه مادری کردن و تعامل با فرزند و وقتی که صرف اون فرزند میکنند، با شرایط چندفرزندی متفاوت هست. 013زهرا مجدتاوان عاشقیمحمدعلی جعفری4.167 عنوان کتاب شبیه عناوین رمان های عامه پسند بود؛ اما موضوعش جذبم کرد: داستان عشق یک دختر سنی از غزه و یک پسر شیعه از شیلی. همین برایم کافی بود تا بعد از مدت ها کتابی را بی آنکه تعریفش را از این و آن شنیده باشم، شروع به خواندن کنم. کتاب را آخرین روز اسفند ۱۴۰۱ شروع و سوم فروردین ۱۴۰۲ تمام کردم. کتاب کم حجمی بود و داستان زندگی آلاء آن قدر جذاب بود که بخواهم چند ساعته بخوانمش؛ اما دلم نیامد زود تمام شود! در تمام مدت خواندن کتاب، غصه خوردم... از تصوری که مردم غزه نسبت به ایران داشتند، غصه خوردم. تصویری که برایم بسیار دور از انتظار بود. 227زهرا مجدگتسبی بزرگاف. اسکات فیتزجرالد3.451 سرعت پیشرفت روایت را دوست داشتم و برخلاف بسیاری از آثار کلاسیک، روایت کتاب در خلال توصیفات زیاد متوقف نمیشد. بر خلاف دوستانی که گفته بودند، نسخه سینمایی این کتاب را ترجیح میدهند، من کتاب را بسیار بیشتر از اقتباس سینماییاش پسندیدم. به نظر من نسخه سینمایی، مفاهیم اصلی کتاب را منتقل نمیکرد. 05زهرا مجدهمسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه)زینب عرفانیان4.330 دوستی داشتیم که یک بار به عنوان مدافع حرم عازم سوریه شده بود. ماموریت چهل روزه اش که تمام شد، میخواست برای دخترکش سوغات بخرد. وارد بازار شام شده بود و از ابتدا تا انتهای بازار را اشک ریخته بود. تمام مسیر برایش روضه بود. آخر سر دست خالی آمده بود خانه. سوغاتی اش ترکش بود و چند پوکه خالی ..... مگر میشود احسان جاویدی، مداح پرستار مدافع حرم، در کوچه پس کوچه های شام قدم بزند؛ بی پناهی زنان و کودکان در شام را ببیند و روضه خانم جان نخواند؟ "همسایه های خانم جان" را دوست داشتم. روایت بکرِ تلخ و شیرینش را دوست داشتم. حس و حال تولد نوزادان سوری -و بعضا داعشی- در بحبوحه جنگ و زیر پرچم جمهوری اسلامی را دوست داشتم. خواندن نسخه الکترونیکی که تمام شد، تازه نسخه چاپی را خریدم. دلم نیامد جای "همسایه های خانم جان" در کتابخانه ام خالی باشد. #حلقه کتابخوانی مبنا 019زهرا مجدتنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریاناکرم اسلامی4.7165 سه ماه از ماجرای حاشیه ساز دیوارنگاره "زنان سرزمین من" و نیش و کنایه هایی که میگفت "شما حتی به اندازه چند تصویر یک بیلبورد هم در جبهه خودتان آدم حسابی ندارید!" میگذرد. در هنگامه پر تب و تاب پرسش از "الگوی زن ایرانی"، "تنها گریه کن" اشرف سادات روزی ام می شود و مهمان دنیای زنانه اش میشوم. پا در دنیای زنی میگذارم که منشش هم چون نامش شرافت را معنا میکند. پا در دنیای اشرف سادات میگذارم و پا به پایش میدوم و خسته نمیشوم. گرچه از اشرف سادات بسیار دورم -فاصله ام تا اشرف سادات، فاصله زمین تا آسمان است-؛ اما با هر قدمی که در پی قدم های اشرف سادات بر میدارم، به زن بودنم افتخار میکنم. در زمانه ای که لیبرالیسمش "اسارت" زن را طلب میکند و نئولیبرالیسمش از زن بودن، رقابت در کالا شدن و دیده شدن را میخواهد، همراه اشرف سادات "چادر مشکی ام را سر میکنم"، کتانی های همتم را میپوشم، دست هایم را مشت میکنم، به خیابان میروم و برای به ثمر نشستن مبارزه مقدس مان و برای زنده نگهداشتن راه امام حسین، فریاد میزنم و شعار آزادی حقیقی سر میدهم. "تنها گریه کن" برای من، قصه رشد زن ایرانی ست. وقتی میبینم که اشرف سادات چطور یک به یک از پله های سخت و نفسگیر مسیر رشدش عبور میکند و چطور در همان لحظه ها که گاه در پاگردهای مسیر، نفسش در آستانه بریدن است، خدا دستش را میگیرد و به او لبخند میزند. وقتی لبخند خدا، بیماری -به اصطلاح پزشکان- لاعلاج محمدش را علاج میکند، همراه با او لبریز از شوق میشوم و وقتی نیمه شب، غریبانه، مریم کوچکش را که سر تا پا در گچ فرو رفته، در کوچه ها به بغل میگیرد تا اندکی آرام گیرد - تا مبادا صدای بی قراری کودکانه اش همسایه ها را بیازارد-، بغض گلویم را چنگ میزند. اشرف سادات برای من -و برای ما- الگوی زن کنشگر حقیقی مسلمان ایرانی است. کنشگری که برخلاف فمینیست ها، کنشگری را در شبه مردانه شدن نمیجوید؛ که به گفته آقایمان، "تشبه به مردان برای زن ارزش محسوب نمیشود". که به گفته ایشان امتیاز ویژه زن این است که "آمیزه ای ظریف از لطافت و برندگی است". و اشرف سادات مصداق واقعی از تجلی لطافت مادرانه و برندگی ایمان است. اشرف سادات آن کار میکند که از هیچ مردی برنمی آید. به قول نادر: "هر جا زنی به خاطر عدالت میجنگد، آنجا عطری پیچیده ست شیرین و شورانگیز و بهشتی. ما بدون زنان خوب، مردان کوچکیم". اصلا چه کسی گفته "جنگ چهره زنانه ندارد"؟ وقتی اشرف سادات روایتی ناب از چهره زنانه جنگ را نشانمان داده؟ هرچند؛ شاید الکسیویچ بلاروس حق دارد بگوید جنگ چهره زنانه ندارد؛ وقتی میدانیم جنگ آنها کجا و دفاع مقدس ما کجا... در تنها گریه کن، محمد معماریان میگوید و اشرف سادات نشان مان میدهد که "کار که برای خدا باشد، دیگر آشپزخانه و خط مقدم ندارد. قیچی قندشکن و چرخ خیاطی و کارد آشپزخانه با اسلحه فرقی ندارد". کتاب که تمام میشود، دلم میخواهد یک دل سیر گریه کنم. برای تنهایی و دلتنگی های اشرف سادات؟ نه! حال او که گریه کردن ندارد. درست مثل خودش که برای محمدش گفت: "خوش به حالت مادر! حال تو که گریه کردن ندارد". حال ما اما اشک می طلبد. مایی که میراث داران انقلاب و خون شهدایش هستیم. مایی که تا محمدها و اشرف سادات ها کیلومترها فاصله داریم. کاش اشرف سادات ها را قدر بدانیم و وقتی از "زنان سرزمین مان" حرف میزنیم، از شیرزن های ناشناخته سرزمین مان یاد کنیم... 333زهرا مجدکوریژوزه ساراماگو4.1120 ساراماگو در "کوری" اش، جامعه ای را به تصویر میکشد که مردم آن بی هویت هستند و از بی هویتی خود، آگاهی ندارند. به همین دلیل است که ساراماگو حتی اسامی شان را از آنها گرفته و با صفاتی همچون داشتن عینک یا لوچ بودن و پیر بودن، از هم متمایزشان می کند. شخصیت های رمان کوری به باور نویسنده، "توده هایی" مبتلا به "ذهنیت کاذب" و کاملا مقهور نیروهای بیرونی هستند. ساراماگو میخواهد بگوید "جامعه توده ای" که تحت "سلطه هژمونیک"، فهم ها و برداشت هایش از حقیقت، به صورت نامحسوس کنترل میشود و خود نمیداند تا چه اندازه تحت سلطه طبقه حاکم قرار دارد، به معنای واقعی یک "جامعه کور" است. آنها نمیدانند که چیزی از حقیقت نمیدانند، پس کورند اگرچه فکر میکنند که میبينند! در جامعه توده ای، کوری و آگاهی کاذب توده ها، مسری است. در ابتدای داستان، جایی که ناجی نخستین مرد نابینا او را به خانه اش میرساند - و نویسنده احتمال میدهد که در ابتدا این کار را از سر جوانمردی انجام داده-، شاهد هستیم که این اقدام او با بی اعتمادی مرد نابینا مواجه میشود که به او اجازه نمیدهد تا آمدن همسرش در خانه بماند مبادا که چیزی از لوازم خانه را به سرقت ببرد. نتیجه این بی اعتمادی این است که مرد سابقا جوانمرد، با خروج از منزل، ماشین مرد نابینا را به سرقت میبرد. اینجا جایی است که ساراماگو نشان میدهد در جامعه سرمایه داری که سرمایه و مالکیت خصوصی اصالت دارد، اعتماد به همنوع و جوانمردی و خیرخواهی جایگاهی ندارد و جامعه رو به انحطاط میرود. و از همینجاست که سرایت کوری آغاز میشود. در ادامه داستان میبینیم که بعضی از توده های نابینا، در دنباله روی از نظام سرمایه داری، چنان غرق شهوت جمع آوری سرمایه شده اند که حتی در شرایطی که پول و ثروت به کارشان نمی آید هم دست از آن نمیکشند! در چنین جامعه ای تنها معدود نخبگان جامعه هستند که میبینند. زن دکتر نماد این گروه است. نماد نخبگانی که حقایق را میبینند و برای هدایت توده ها تلاش میکنند. میبينند و از محیط چرک آلودی که توده ها در آن تنفس میکنند، رنج میبرند. میبينند و گاه خسته میشوند و آرزو میکنند کاش آنها همچون توده ها نمی دیدند و از رنج دیدن خلاص میشدند. ساراماگو هشدار میدهد که در جامعه توده واری که در آن کوری و دوری از حقیقت مسری است، ظواهر مدرن، فناوری ها و پیشرفت ها بی حاصل است. او وعده میدهد که سرانجام نظام سرمایه داری شکست میخورد و نظام بانکداری فرو میپاشد. تلاش نخبگان آنجایی به ثمر مینشیند که زن دکتر توده ها را آگاه میکند که به نجات از سوی خدا و حاکمان دل نبندند. پس از آن است که توده ها هشیار و بینا میشوند. ساراماگو در سرتاسر رمان کوری، متعهد و در خدمت ارزش های کمونیستی خود و نقد نظام سرمایه داری است و عجیب آنکه بی بی سی میگوید و ویکی پدیا هم نقل میکند که ساراماگو "گرچه از سال ۱۹۶۹ به حزب کمونیست پرتغال پیوسته و به آرمانهای آن وفادار بوده است اما هیچگاه ادبیات را به خدمت ایدئولوژی در نیاورده است"! واقعیت اما این است که "کوری ساراماگو"، در خدمت ایدئولوژی اش است؛ گرچه خوانش ها و برداشت ها چیز دیگری میگوید! کتاب را در جمع حلقه کتابخوانی مبنا خواندم. جمعی که با کتاب بسیار همراه بود. جمعی که گاه خواب کوری را میدید. جمعی که با "بالاخره یک کتاب خوب میخوانیم" آغاز کرد و به "کی این کتاب تمام میشود که از زهر هرروزه آن خلاص شویم" رسید! و مهم تر از همه، جمعی که از توصیف محیط چرک آلودی که جامعه ساراماگو در آن دست و پا میزد، به خوانش های الهی میرسید. ساراماگو در کوری میگفت که با وجود داشتن چشم ظاهری، باید بی خدا باشی تا ببینی؛ اما ما در جمع مان برداشت میکردیم که حتی اگر از داشتن چشم ظاهر بی نصیب باشی، کافی است خدا را داشته باشی تا حقایق را ببینی و در منجلاب فساد و تباهی و انحطاط اخلاقی فرو نروی. اینجا جایی ست که ما میتوانیم به ساراماگو حمله کنیم و بگوییم اگر آسیب ها را به خوبی دیده اما در درک راه حل حقیقی "نابینا" بوده است؛ ساراماگو اگرچه در نقد نظام سرمایه داری موفق بوده؛ اما او هم به کوری مبتلا گشته و غرق در باورهای نظام کمونیستی، همه حقایق را نمیبیند. کوری یک رمان متعهد است! متعهد به ارزش های نویسنده! ساراماگو در کوری به ما یاد میدهد که میتوانیم متعهد به ارزش هایمان بنویسیم. میتوانیم نمادین اما پرکشش بنویسیم. مخاطب را چنان با خود همراه و درگیر سازیم که حتی خواب "کوری" را ببیند. میتوانیم ساده اما چندلایه بنویسیم و مخاطب را درگیر فهم معنای اثر و ایدئولوژی نهفته در آن کنیم، بی آنکه چیزی از جذابیت لایه نخستین و غیراستعاری اثر کاسته شود. به زعم من، شاهکار ادبی یعنی ادبیاتی که توانسته به بهترین نحو قدرت نویسندگی اش را در خدمت آرمانش به کار بگیرد و کوری ساراماگو این ویژگی را دارد. کوری را تمام میکنم و به این می اندیشم که کاش قدرت نویسنده در خدمت پیام والاتری به کار گرفته میشد. 120زهرا مجدپس از بیست سالسلمان کدیور4.6107 کتاب از نظر جذابیت و کشش داستانی، پنج ستاره ست. اما دیدگاه سیاسی که نویسنده سعی کرده به داستان قالب کند را نمیپسندم. 220باشگاههانمایش همههمخوانی کتاب116 عضوشب های روشندورۀ فعالباشگاه رواق216 عضوتصویر دوریان گریدورۀ فعالکتابخوانی خلاق36 عضودزیره (جلد ۲)دورۀ فعالچالشهاچالش روزی 30 صفحه به مدت 10 روزپایان چالش : 6 روز دیگر% 40چالش روزی 50 صفحه به مدت 10 روزاز کتابهای انتخابی% 100چالش روزی 50 صفحه به مدت 30 روزاز کتابهای انتخابی% 100چالش روزی 50 صفحه به مدت 20 روزاز کتابهای انتخابی% 100چالش روزی 20 صفحه به مدت 10 روزاز کتابهای انتخابی% 100بریدههای کتابزهرا مجدمیک هارته این جا بودباربارا پارک4.218صفحۀ 6شنیدهام که میگویند بعد از مرگ کسانی که دوستشان داریم، صدایشان را فراموش میکنیم. اما من صدای میک را فراموش نکردهام. حداقل هنوز.010زهرا مجدمیک هارته این جا بودباربارا پارک4.218صفحۀ 27پدرم جواب نداد. به جایش دستهایش را دورم حلقه کرد و من را به طرف خودش کشید. بعد سرم را بغل کرد و انگار که بخواهد نوزادی را بخواباند تکانم داد. خیلی آرام - مثل اینکه شکستنی باشم.04زهرا مجدمیک هارته این جا بودباربارا پارک4.218صفحۀ 44به طرف جایی نمیدویدم که او کشته شده بود. داشتم به آخرین جایی میرفتم که بود. زنده بود.02فعالیتهازهرا مجد میخواهد بخواند.17 ساعت پیشدرس گفتارهای ادبیات جهان: از حماسه ی گیلگمش تا هزارتوهای بورخسگرانت ال. وات4.0103زهرا مجد پسندید.زهرا عباد یادداشت نوشت.دیروزبیب بیب برو بخواب (قصه های قبل از خواب)تاد تارپلی4.01 یکی دیگر از مجموعه قصههای قبل از خواب. پسرک میخواهد رباتها را بخواباند و در نهایت آنها اورا میخوابانند. برای بچههایی که عاشق ربات اند خیلی ایدهآل است. 03زهرا مجد پسندید.زهرا عباد یادداشت نوشت.دیروزهمیشه ی همیشه دوستت دارمجاناتان امت4.04 یک کتاب جذاب و دوستداشتنی و لطیف برای کودکان که در حالت عادی یا قبل از خواب میتوانید بخوانید. برای بالای دو سال مناسب است یعنی درواقع برای بچه ای که کتاب را نمیخورد و پاره نمیکند. صفحات کتاب گلاسه نیست و حس کاغذهای قدیمی با بوی دلچسب کاغذ را به آدم میدهد. موش بزرگ و کوچک در حال بازیاند. و لحظات زیبایی را با هم میگذرانند. اینکه در کتاب نمیگوید موش بزرگ پدر است یا مادر، باعث میشود هم مادرها هم پدرها بتوانند این کتاب را برای فرزندشان بخوانند و با هم لذت ببرند. 04زهرا مجد پسندید.زهرا عباد یادداشت نوشت.دیروزجهان به سفر میرودزهرا شجاعی و حانیه شجاعی4.64 کتاب، داستان آدمی به اسم جهان است که دنبال خانه جدید میگردد ولی در نهایت میفهمد خانه خودش خیلی خوب است و فقط تنها بودن ناراحتش میکرده و در این سفر ها چند دوست پیدا میکند و به خانه میآورد. تصاویر ناب کتاب از کاردستی های بازیافتی است و روش تهیه آنها هم در آخر کتاب گفته شده است. برای بچههای ۵ سال به بالا مناسب است اما ساخت کاردستی ها احتمالا نیاز به سن کمی بالاتر دارد یا کمک بزرگترها. 04زهرا مجد پسندید.زهرا عباد یادداشت نوشت.دیروزبابای موشک ها4.01 کتابی کودکانه درباره شهید طهرانی مقدم. از کودکی او شروع میشود تا شهادتش. یک جمله کلیدی در کتاب هست: اینجوری نمیشود، بلید فکر بهتری بکنم. حسن هرجا گیر میکند این جمله را میگوید و در آخر کتاب بعد از شهادتش مردم ایران این جمله را میگویند و پیشرفت میکنند. کتاب برای بالای ۵ سال مناسب است. البته زیر ۵ سال هم اگر حوصله کتاب طولانی داشته باشد میتواند متوجه داستان شود. اما نکته شهادت در پایان کتاب برای بچههای که تا به حال از مرگ و شهادت چیزی نشنیده سوال ایجاد میکند، پس جوابهای خود را برای این سوالها آماده کنید. 05زهرا مجد تا صفحۀ 134 خواند.دیروزاز طرف فرزند کوچک شما؛ این بار فرزندان از پدر و مادر روایت می کنندفاطمه لیالی134 / 151 % 8803زهرا مجد امتیاز داد.دیروزو کسی نمیداند در کدام زمین میمیردمهزاد الیاسی بختیاری3.635 02زهرا مجد امتیاز داد.دیروزجام جهانی در جوادیهداود امیریان4.138 03زهرا مجد امتیاز داد.دیروزعقرب های کشتی بمبکفرهاد حسن زاده3.919 02زهرا مجد امتیاز داد.دیروزبندهادومنیکو استارنونه4.154 02زهرا مجد میخواهد بخواند.2 روز پیشراز سربند: روایت زندگی 85 ماه و چند سال رزم شهید ترور، سردار علی اکبر جمراسیفاطمه دولتی0.001زهرا مجد کتاب را تمام کرد.3 روز پیشگیرنده شناخته نشدکاترین کرسمن تیلور3.92803زهرا مجد به چالش پیوست.3 روز پیشچالش روزی 30 صفحه به مدت 10 روزپایان چالش : 6 روز دیگرروند پیشرفت مطالعه 4 روز از 10 روز03زهرا مجد شروع به مطالعه کرد.3 روز پیشگیرنده شناخته نشدکاترین کرسمن تیلور3.92800زهرا مجد میخواهد بخواند.4 روز پیششهدا برای چه افقی جنگیدند؟: از جنگی که بود تا جنگی که هستوحید جلیلی4.6400زهرا مجد میخواهد بخواند.6 روز پیشمرزصدف فقیهی4.4901زهرا مجد میخواهد بخواند.6 روز پیشقلعه مالویلروبر مرل4.22500زهرا مجد چالش را تمام کرد.1403/02/10چالش روزی 30 صفحه به مدت 10 روزچالش با موفقیت تمام شده. 10 روز از 10 روز05زهرا مجد تا صفحۀ 53 خواند.6 روز پیشآمیخته به بوی ادویه هامریم منوچهری53 / 104 % 5004زهرا مجد تا صفحۀ 23 خواند.7 روز پیشآمیخته به بوی ادویه هامریم منوچهری23 / 104 % 2203
زهرا مجدزهرا مجددنبال کردن@z.majd125 دنبال شده105 دنبال کنندهسرکتابدوست(121 کتاب)2351امتیازدنبال کردن 16یادداشت92امتیاز0لیستکتابخانهنمایش کتابخانهخواندهام121 کتابدر حال خواندن24 کتابخواهم خواند83 کتابیادداشتهانمایش همهزهرا مجدسفر به گرای 270 درجهاحمد دهقان3.861 🛑 سفر به گرای ۲۷۰ درجه سفر به گرای ۲۷۰ درجه، روایتی داستانی از جنگ هشت ساله ایران و عراق است که با تصمیم ناصر برای بازگشت به جبهه آغاز میشود. در فصل نخست، واکنش هر یک از اعضای خانواده به تصمیم ناصر و حضور ناگهانی دوستش برای با خود بردن او به جبهههای جنگ را میخوانیم. فصلهای بعدی، شرح سفر ناصر به جبهه، عملیات کربلای ۵، کانال ماهی و گرای ۲۷۰ درجه است. در نهایت نیز داستان با تصویری از شهر و خانه به اتمام میرسد. از مهمترین نقاط قوت کتاب، شرح جزئیات و تصویرسازی کامل از فضاها و رویدادها بوده است. بهگونهای که مخاطب را کاملا در فضای داستان قرار میدهد؛ گویا همزمان با ناصر و دوستانش صدای خمپارهها را میشنود و بوی زهم ماهیهای مرده را استشمام میکند. از اصلیترین نقاط ضعف داستان هم میتوان به ضعف شخصیتپردازیها اشاره کرد. شخصیتهای داستان همچون پدر ناصر و خود او بهخوبی پرداخته نشدهاند و همذاتپنداری مخاطب را برنمیانگیزند. داستان همچنین سوالاتی را در ذهن ایجاد میکند که پاسخ درستی به آنها داده نمیشود. بهعنوانمثال تا پایان داستان، سنوسال شخصیت اصلی یا همان ناصر و نیز دلیل اصرار بسیار دوستان و فرماندهانش برای حضور او در عملیات بهدرستی قابل فهم و تشخیص نیست. اگرچه در جایی از عملیات مسئولیتی به ناصر داده میشود و بهنظر میرسد که احتمالا دلیل اصرار برای حضور ناصر در این عملیات همین موضوع بوده است؛ اما در عمل این مسئولیت آنچنان هم خاص نیست و بهنظر از عهده هر کس دیگری هم برمیآید! توصیف دقیق وضعیت شهدا و مجروحان و حتی شرح حال مجروحی که رودهاش از شکم بیرون زده، بسیار تلخ است؛ اما در درگیر کردن احساسات چندان موفق نیست و شاید هم نویسنده عامدانه برای آن تلاشی نکرده است. نویسنده، تمایز چندانی میان تجاوزگر و مدافع قائل نیست و در طول کتاب یک جنگ معمولی و غیرمقدس مثل همه جنگهای دیگر دنیا را با تمام سیاهیها و خشونتهایش توصیف میکند. در پایان کتاب نیز بلندگو یا همان رسانه را که از رزمندگان شجاع و دشمن زبون، و از جبهه حق علیه باطل سخن میراند، مورد نقد قرار میدهد. در مجموع میتوان گفت که نویسنده دو گفتمان "جنگ" و "نه به جنگ" را در برابر گفتمان رایج "دفاع مقدس" قرار داده و با نفی گفتمان دفاع مقدس، از این دو گفتمان دفاع کرده است. کتاب را در جمع دوستداشتنی حلقه مبنا خواندیم و خوانشها بر "تقدسزدایی" کتاب از جنگ هشت ساله ایران و عراق اجماع داشت. بر خلاف نظراتی که این تقدسزدایی را پسندیدند و از آن تحتعنوان روایتی واقعی از جنگ نام بردند، من اما همچنان دوست دارم جنگ هشتساله را دفاع مقدس بدانم و نه یک جنگ مثل جنگهای دیگر! نه طرفدار شعارزدگی هستم - و به همین دلیل بسیاری از کتابهای خاطرات شهدا را نمیپسندم - و نه موافق تقدسزدایی از امر مقدس هستم -که به خاطر آن این کتاب را دوست نداشتم-. برای من جنگ هشتساله یک امر مقدس است که ایدئولوژیها و آرمانهای دینی نقش پررنگی در آن داشته. معتقدم نقش باورها و آرمانهای دینی در میان رزمندههای دهه ۶۰ و در جنگ هشتساله ایران و عراق بسیار پررنگتر از آنچیزی بود که در این کتاب احمد دهقان آن را توصیف میکند؛ که اگر نبود این مقاومت هشتساله در برابر دشمنی با تجهیزات جنگی چندصدبرابر شاید حاصل نمیشد. کتاب احمد دهقان شاید برای مخاطبی که با روایتهای شعارزده احاطه شده، گزینه خوبی باشد تا تلخیهای جنگ را هم به او بچشاند؛ اما آن را به نوجوانان و به نسل جدیدی که از ارتباط بیواسطه با رزمندگان محرومند، توصیه نمیکنم. توصیه نمیکنم چون با آرمانزدایی و ایدئولوژیزدایی از ذهن نوجوانان و نسل جدید مخالفم. هنوز هم که هنوز است اگر بخواهم کتابی مرتبط با جنگ و حال و هوای آن و سرشار از شیرینیهای اردوگاه و سختیهای عملیاتها و به دور از شعارزدگی، به نسل جدید معرفی کنم بدون شک آن کتاب "نه آبی نه خاکی" خواهد بود. #حلقه_کتابخوانی_مبنا 012زهرا مجددختر ترکستانی: مجموعه داستان کوتاهسیداحمد مدقق3.84 یکی دو داستان اول را نپسندیدم؛ اما هر چه پیش رفتم، بهتر توانستم با کتاب ارتباط برقرار کنم. 04زهرا مجدپنجره های تشنه: روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین (ع) از قم به کربلامهدی قزلی4.136 از آن کتابهایی که باید شنید... هم کتاب را دوست داشتم و هم نسخه صوتی کمنظیرش را. 115زهرا مجدمیک هارته این جا بودباربارا پارک4.218 تصور کنید که در یک روز صبح، با برادر دوستداشتنیتان دعوا کردهاید. بعد از آن، درخواست او برای بردن دوچرخهاش به خانه را رد کردهاید؛ با او خداحافظی نکردهاید و پشتتان را به او کرده و با حالت قهر از هم جدا شدهاید. و درست در همان روز برادرتان که به ناچار با دوچرخه راهی خانه دوستش شده، در مسیر دچار حادثه میشود. نگران نباشید! چیزی از داستان کتاب لو نرفته است. این تازه آغاز کتاب "میک هارته این جا بود" است. قرار است در طول داستان با فیبی همراه شوید و همراه با او برای از دست دادن برادرش سوگواری کنید. اگرچه داستان بر موضوع تلخی دست گذاشته؛ پایانبندی کتاب آرامشبخش و در عین حال جذاب است. در پایان داستان با یک پند اخلاقی و توصیه ایمنی مواجه میشویم و این احساس به مخاطب منتقل میشود که تمام داستان صرفا برای ارائه آن پند و توصیه بیان شده است. با این حال، این احساس به هیچ وجه آزاردهنده نیست! چراکه نویسنده برای ارائه مقصود خود، در طول کتاب با ظرافت و هنرمندی از روایت جذاب و توصیفات دقیق بهره گرفت است. پی نوشت: کاش اگر میخواهیم در داستانهایمان پند و اندرز بگنجانیم، از نویسنده این کتاب یاد بگیریم! 02زهرا مجدخون خوردهمهدی یزدانی خرم3.265 استادی میگفت هنر بیبیسی تاریخزدایی از مسائل است. اینکه تاریخچه رویدادها را پنهان میکند و آنها را از همان نقطه تاریخی که خودش میخواهد روایت میکند و این برای مردمی که تاریخ نمیدانند و تاریخ نمیخوانند، بسیار تاثیرگذار است. خونخورده پیامهایش را کمابیش واضح و عریان میگوید و تلاش برای رمزگشایی از کدهای ایدئولوژیکش چندان سخت نیست؛ اما در تاریخزدایی و تحریف تاریخ استادانه عمل میکند. مثل حذف کردن تاریخچه جنگهای صلیبی و روایت کردن آن از همان نقطهای که خودش میخواهد و بهکارگیری آن در خدمت اهداف ایدئولوژیکش. 09زهرا مجدخمرههوشنگ مرادی کرمانی4.359 کتاب به خوبی تو را با خود همراه میکند؛ از جایی به بعد، بیش از آنکه نگران ترکهای خمره باشی، نگران ترکهای دل معلم ساده و دوستداشتنی روستا میشوی... کتاب انگار میخواست بگوید دلهای آدمها هم مثل خمرهست؛ مواظبشان باشیم؛ کاری نکنیم، حرفی نزنیم که ترک بردارند! شیرین و دلچسب. کوتاه و با پایانبندی خوب. #حلقه_کتابخوانی_مبنا 06زهرا مجداتاق شماره 6آنتون چخوف4.136 🛑 بخشهایی از کتاب، من رو یاد دیدگاههای فوکو درباره تيمارستان میانداخت. اینکه روانی بودن برچسبی هست که آدم های به ظاهر سالم روی عده ای دیگه میزنن و اونها رو از جمع جدا میکنند فقط به این دلیل که با اونها متفاوتند و متفاوت فکر میکنند. 🛑 اگه علاقه دارین درباره اندیشههای رواقی و مارکوس رومی بیشتر بخونین، کتاب "فلسفهای برای زندگی، رواقی زیستن در دنیای امروز" رو پیشنهاد میکنم. اگرچه در پایان کتاب اتاق شماره ۶ چخوف اندیشههای رواقی رو رد میکنه، ولی با خوندن این کتاب بهتر میشه با فلسفه رواقی آشنا شد. بهویژه فصل توصیههای رواقی درباره روابط اجتماعی، توهین و اندوه و خشم و... برای من خیلی جالب بود. به نظر من حتی گفتگو درباره شباهتها و تفاوتهای دیدگاه رواقی با دیدگاههای اسلامی، جالبه و جای بحث داره. 011زهرا مجدنه آبی نه خاکیعلی محمد موذنی3.912 🛑 نه آبی نه خاکی اعتراف میکنم که چیزی از تاریخ هشت سال دفاع مقدس و عملیات هایش نمیدانم! کوچک تر که بودم، چند بازی کارتی داشتیم. یکی از بازی ها درباره نماز بود. روی هر کارت اسم یک نماز و توضیحات مربوط به آن نوشته شده بود. اگر کارت هایی با تعداد قنوت بیشتر، یا تعداد سوره بیشتر یا سجده بیشتر و امثالهم در اختیار یک بازیکن قرار میگرفت احتمال برنده شدنش در بازی، بالا میرفت. چند بار که بازی میکردی، دستت می آمد که هر کدام از نمازها چند رکعت و چند سوره و چند قنوت و چند رکوع و سجود دارند. یک بازی دیگر هم داشتیم که درباره دفاع مقدس بود. کارت ها بر اساس عملیات های مختلف بود و منطقه عملیاتی و شعار هر عملیات و امثالهم در آن ذکر شده بود. بر خلاف بازی نماز، شرط شروع این بازی این بود که همان ابتدای کار باید همه توضیحات مربوط به هر عملیات را حفظ میکردی. یادم هست که حتی یک بار هم این بازی را انجام ندادیم و افتاد در گوشه ای در قفسه اسباب بازی ها. بزرگ تر که شدم، از کتابخانه دانشگاه یکی دو کتاب مرتبط با دفاع مقدس را امانت گرفتم. هیچ کدام جذبم نکرد. کتاب ها را نیمه رها نکردم. تا به آخر خواندم؛ اما چیزی از آنها در ذهنم باقی نمانده و هنوز هم که هنوز است میگویم چیزی از تاریخ دفاع مقدس و عملیات هایش نمیدانم. بعدها از ادبیات پایداری زیاد خواندم. اما دیگر سراغ داستان های جبهه نرفتم. خاطرات و زندگی نامه های شهدا از زبان همسرانشان و شرح فداکاری هایشان را میخواندم و بس. تا یادم نرفته این را هم بگویم که روزگاری یک سریال کره ای میدیدم به اسم عاشقان ماه. سریال که تمام شد اولین کاری که کردم جستجو در گوگل بود. میخواستم بدانم آخر و عاقبت سلسله گوریو چه شد و کلی اطلاعات از چند و چون این سلسله و شاهزاده هایش کسب کردم! با دوستانم که حرف میزنم جالب این بود که آنها هم به محض تمام کردن سریال، همین جستجوها را انجام داده بودند! همه این مقدمه چینی ها را کردم که برسم به کتاب "نه آبی نه خاکی"! کتابی که همین دیشب تمامش کردم و همین که تمام شد خیلی سریع کلیدواژه "عملیات هورالعظیم" را گوگل کردم تا در مورد آن عملیات و عاقبتش بیشتر بدانم. بعد به خودم آمدم و دیدم نیم ساعتی هست که دارم از خیبر و کربلای ۵ میخوانم و بعد تازه یادم آمد که از تاریخ دفاع مقدس و شرح عملیات هایش چیزی نمیدانستم! "نه آبی نه خاکی" با همه تلخی اش کتاب شیرینی بود و این از هنر نویسنده بود. مفاهیم بلندی داشت و اخلاص را خوب تعریف میکرد. از آن کتاب هایی بود که کنار گذاشتنش برایم سخت بود و دوست داشتم زودتر ادامه اش را بخوانم. چیزی که در کتاب های مشابهش تجربه نکرده بودم. با همه خوبی هایی که داشت، به نظرم یک جای کارش میلنگید که نفهمیدم چرا! اما برای من آن طور که باید با احساساتم بازی نکرد! تلخ ترین صحنه ها را توصیف میکرد و رد میشد و من هم همراهش رد میشدم و نمیفهمیدم چرا گریه نمیشوم از آن همه تلخی و غریبی و غصه. نمیدانم. شاید عیب از من بود. اما هر چه بود، به صراحت میگویم که برای من تا اینجا بهترین کتاب از میان نمونه های مشابهی بود که به وقایع و خاطرات شهدا از دفاع مقدس و عملیات هایش میپردازد. 05زهرا مجدهفته چهل و چند: بیست روایت از مادری در همین روزهامنصوره مصطفی زاده3.826 بعضی از روایت ها رو خیلی دوست داشتم. اما در مجموع نقدی که به کتاب دارم اینه که تصویر کلی که از مادر نمایش میداد تصویر یک "سوپر مام" یا "ابرمادر" بود. بیشتر روایت ها از زبان مادرهایی بود که فقط یک بچه داشتند و خب طبیعتا نحوه مادری کردن و تعامل با فرزند و وقتی که صرف اون فرزند میکنند، با شرایط چندفرزندی متفاوت هست. 013زهرا مجدتاوان عاشقیمحمدعلی جعفری4.167 عنوان کتاب شبیه عناوین رمان های عامه پسند بود؛ اما موضوعش جذبم کرد: داستان عشق یک دختر سنی از غزه و یک پسر شیعه از شیلی. همین برایم کافی بود تا بعد از مدت ها کتابی را بی آنکه تعریفش را از این و آن شنیده باشم، شروع به خواندن کنم. کتاب را آخرین روز اسفند ۱۴۰۱ شروع و سوم فروردین ۱۴۰۲ تمام کردم. کتاب کم حجمی بود و داستان زندگی آلاء آن قدر جذاب بود که بخواهم چند ساعته بخوانمش؛ اما دلم نیامد زود تمام شود! در تمام مدت خواندن کتاب، غصه خوردم... از تصوری که مردم غزه نسبت به ایران داشتند، غصه خوردم. تصویری که برایم بسیار دور از انتظار بود. 227زهرا مجدگتسبی بزرگاف. اسکات فیتزجرالد3.451 سرعت پیشرفت روایت را دوست داشتم و برخلاف بسیاری از آثار کلاسیک، روایت کتاب در خلال توصیفات زیاد متوقف نمیشد. بر خلاف دوستانی که گفته بودند، نسخه سینمایی این کتاب را ترجیح میدهند، من کتاب را بسیار بیشتر از اقتباس سینماییاش پسندیدم. به نظر من نسخه سینمایی، مفاهیم اصلی کتاب را منتقل نمیکرد. 05زهرا مجدهمسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه)زینب عرفانیان4.330 دوستی داشتیم که یک بار به عنوان مدافع حرم عازم سوریه شده بود. ماموریت چهل روزه اش که تمام شد، میخواست برای دخترکش سوغات بخرد. وارد بازار شام شده بود و از ابتدا تا انتهای بازار را اشک ریخته بود. تمام مسیر برایش روضه بود. آخر سر دست خالی آمده بود خانه. سوغاتی اش ترکش بود و چند پوکه خالی ..... مگر میشود احسان جاویدی، مداح پرستار مدافع حرم، در کوچه پس کوچه های شام قدم بزند؛ بی پناهی زنان و کودکان در شام را ببیند و روضه خانم جان نخواند؟ "همسایه های خانم جان" را دوست داشتم. روایت بکرِ تلخ و شیرینش را دوست داشتم. حس و حال تولد نوزادان سوری -و بعضا داعشی- در بحبوحه جنگ و زیر پرچم جمهوری اسلامی را دوست داشتم. خواندن نسخه الکترونیکی که تمام شد، تازه نسخه چاپی را خریدم. دلم نیامد جای "همسایه های خانم جان" در کتابخانه ام خالی باشد. #حلقه کتابخوانی مبنا 019زهرا مجدتنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریاناکرم اسلامی4.7165 سه ماه از ماجرای حاشیه ساز دیوارنگاره "زنان سرزمین من" و نیش و کنایه هایی که میگفت "شما حتی به اندازه چند تصویر یک بیلبورد هم در جبهه خودتان آدم حسابی ندارید!" میگذرد. در هنگامه پر تب و تاب پرسش از "الگوی زن ایرانی"، "تنها گریه کن" اشرف سادات روزی ام می شود و مهمان دنیای زنانه اش میشوم. پا در دنیای زنی میگذارم که منشش هم چون نامش شرافت را معنا میکند. پا در دنیای اشرف سادات میگذارم و پا به پایش میدوم و خسته نمیشوم. گرچه از اشرف سادات بسیار دورم -فاصله ام تا اشرف سادات، فاصله زمین تا آسمان است-؛ اما با هر قدمی که در پی قدم های اشرف سادات بر میدارم، به زن بودنم افتخار میکنم. در زمانه ای که لیبرالیسمش "اسارت" زن را طلب میکند و نئولیبرالیسمش از زن بودن، رقابت در کالا شدن و دیده شدن را میخواهد، همراه اشرف سادات "چادر مشکی ام را سر میکنم"، کتانی های همتم را میپوشم، دست هایم را مشت میکنم، به خیابان میروم و برای به ثمر نشستن مبارزه مقدس مان و برای زنده نگهداشتن راه امام حسین، فریاد میزنم و شعار آزادی حقیقی سر میدهم. "تنها گریه کن" برای من، قصه رشد زن ایرانی ست. وقتی میبینم که اشرف سادات چطور یک به یک از پله های سخت و نفسگیر مسیر رشدش عبور میکند و چطور در همان لحظه ها که گاه در پاگردهای مسیر، نفسش در آستانه بریدن است، خدا دستش را میگیرد و به او لبخند میزند. وقتی لبخند خدا، بیماری -به اصطلاح پزشکان- لاعلاج محمدش را علاج میکند، همراه با او لبریز از شوق میشوم و وقتی نیمه شب، غریبانه، مریم کوچکش را که سر تا پا در گچ فرو رفته، در کوچه ها به بغل میگیرد تا اندکی آرام گیرد - تا مبادا صدای بی قراری کودکانه اش همسایه ها را بیازارد-، بغض گلویم را چنگ میزند. اشرف سادات برای من -و برای ما- الگوی زن کنشگر حقیقی مسلمان ایرانی است. کنشگری که برخلاف فمینیست ها، کنشگری را در شبه مردانه شدن نمیجوید؛ که به گفته آقایمان، "تشبه به مردان برای زن ارزش محسوب نمیشود". که به گفته ایشان امتیاز ویژه زن این است که "آمیزه ای ظریف از لطافت و برندگی است". و اشرف سادات مصداق واقعی از تجلی لطافت مادرانه و برندگی ایمان است. اشرف سادات آن کار میکند که از هیچ مردی برنمی آید. به قول نادر: "هر جا زنی به خاطر عدالت میجنگد، آنجا عطری پیچیده ست شیرین و شورانگیز و بهشتی. ما بدون زنان خوب، مردان کوچکیم". اصلا چه کسی گفته "جنگ چهره زنانه ندارد"؟ وقتی اشرف سادات روایتی ناب از چهره زنانه جنگ را نشانمان داده؟ هرچند؛ شاید الکسیویچ بلاروس حق دارد بگوید جنگ چهره زنانه ندارد؛ وقتی میدانیم جنگ آنها کجا و دفاع مقدس ما کجا... در تنها گریه کن، محمد معماریان میگوید و اشرف سادات نشان مان میدهد که "کار که برای خدا باشد، دیگر آشپزخانه و خط مقدم ندارد. قیچی قندشکن و چرخ خیاطی و کارد آشپزخانه با اسلحه فرقی ندارد". کتاب که تمام میشود، دلم میخواهد یک دل سیر گریه کنم. برای تنهایی و دلتنگی های اشرف سادات؟ نه! حال او که گریه کردن ندارد. درست مثل خودش که برای محمدش گفت: "خوش به حالت مادر! حال تو که گریه کردن ندارد". حال ما اما اشک می طلبد. مایی که میراث داران انقلاب و خون شهدایش هستیم. مایی که تا محمدها و اشرف سادات ها کیلومترها فاصله داریم. کاش اشرف سادات ها را قدر بدانیم و وقتی از "زنان سرزمین مان" حرف میزنیم، از شیرزن های ناشناخته سرزمین مان یاد کنیم... 333زهرا مجدکوریژوزه ساراماگو4.1120 ساراماگو در "کوری" اش، جامعه ای را به تصویر میکشد که مردم آن بی هویت هستند و از بی هویتی خود، آگاهی ندارند. به همین دلیل است که ساراماگو حتی اسامی شان را از آنها گرفته و با صفاتی همچون داشتن عینک یا لوچ بودن و پیر بودن، از هم متمایزشان می کند. شخصیت های رمان کوری به باور نویسنده، "توده هایی" مبتلا به "ذهنیت کاذب" و کاملا مقهور نیروهای بیرونی هستند. ساراماگو میخواهد بگوید "جامعه توده ای" که تحت "سلطه هژمونیک"، فهم ها و برداشت هایش از حقیقت، به صورت نامحسوس کنترل میشود و خود نمیداند تا چه اندازه تحت سلطه طبقه حاکم قرار دارد، به معنای واقعی یک "جامعه کور" است. آنها نمیدانند که چیزی از حقیقت نمیدانند، پس کورند اگرچه فکر میکنند که میبينند! در جامعه توده ای، کوری و آگاهی کاذب توده ها، مسری است. در ابتدای داستان، جایی که ناجی نخستین مرد نابینا او را به خانه اش میرساند - و نویسنده احتمال میدهد که در ابتدا این کار را از سر جوانمردی انجام داده-، شاهد هستیم که این اقدام او با بی اعتمادی مرد نابینا مواجه میشود که به او اجازه نمیدهد تا آمدن همسرش در خانه بماند مبادا که چیزی از لوازم خانه را به سرقت ببرد. نتیجه این بی اعتمادی این است که مرد سابقا جوانمرد، با خروج از منزل، ماشین مرد نابینا را به سرقت میبرد. اینجا جایی است که ساراماگو نشان میدهد در جامعه سرمایه داری که سرمایه و مالکیت خصوصی اصالت دارد، اعتماد به همنوع و جوانمردی و خیرخواهی جایگاهی ندارد و جامعه رو به انحطاط میرود. و از همینجاست که سرایت کوری آغاز میشود. در ادامه داستان میبینیم که بعضی از توده های نابینا، در دنباله روی از نظام سرمایه داری، چنان غرق شهوت جمع آوری سرمایه شده اند که حتی در شرایطی که پول و ثروت به کارشان نمی آید هم دست از آن نمیکشند! در چنین جامعه ای تنها معدود نخبگان جامعه هستند که میبینند. زن دکتر نماد این گروه است. نماد نخبگانی که حقایق را میبینند و برای هدایت توده ها تلاش میکنند. میبينند و از محیط چرک آلودی که توده ها در آن تنفس میکنند، رنج میبرند. میبينند و گاه خسته میشوند و آرزو میکنند کاش آنها همچون توده ها نمی دیدند و از رنج دیدن خلاص میشدند. ساراماگو هشدار میدهد که در جامعه توده واری که در آن کوری و دوری از حقیقت مسری است، ظواهر مدرن، فناوری ها و پیشرفت ها بی حاصل است. او وعده میدهد که سرانجام نظام سرمایه داری شکست میخورد و نظام بانکداری فرو میپاشد. تلاش نخبگان آنجایی به ثمر مینشیند که زن دکتر توده ها را آگاه میکند که به نجات از سوی خدا و حاکمان دل نبندند. پس از آن است که توده ها هشیار و بینا میشوند. ساراماگو در سرتاسر رمان کوری، متعهد و در خدمت ارزش های کمونیستی خود و نقد نظام سرمایه داری است و عجیب آنکه بی بی سی میگوید و ویکی پدیا هم نقل میکند که ساراماگو "گرچه از سال ۱۹۶۹ به حزب کمونیست پرتغال پیوسته و به آرمانهای آن وفادار بوده است اما هیچگاه ادبیات را به خدمت ایدئولوژی در نیاورده است"! واقعیت اما این است که "کوری ساراماگو"، در خدمت ایدئولوژی اش است؛ گرچه خوانش ها و برداشت ها چیز دیگری میگوید! کتاب را در جمع حلقه کتابخوانی مبنا خواندم. جمعی که با کتاب بسیار همراه بود. جمعی که گاه خواب کوری را میدید. جمعی که با "بالاخره یک کتاب خوب میخوانیم" آغاز کرد و به "کی این کتاب تمام میشود که از زهر هرروزه آن خلاص شویم" رسید! و مهم تر از همه، جمعی که از توصیف محیط چرک آلودی که جامعه ساراماگو در آن دست و پا میزد، به خوانش های الهی میرسید. ساراماگو در کوری میگفت که با وجود داشتن چشم ظاهری، باید بی خدا باشی تا ببینی؛ اما ما در جمع مان برداشت میکردیم که حتی اگر از داشتن چشم ظاهر بی نصیب باشی، کافی است خدا را داشته باشی تا حقایق را ببینی و در منجلاب فساد و تباهی و انحطاط اخلاقی فرو نروی. اینجا جایی ست که ما میتوانیم به ساراماگو حمله کنیم و بگوییم اگر آسیب ها را به خوبی دیده اما در درک راه حل حقیقی "نابینا" بوده است؛ ساراماگو اگرچه در نقد نظام سرمایه داری موفق بوده؛ اما او هم به کوری مبتلا گشته و غرق در باورهای نظام کمونیستی، همه حقایق را نمیبیند. کوری یک رمان متعهد است! متعهد به ارزش های نویسنده! ساراماگو در کوری به ما یاد میدهد که میتوانیم متعهد به ارزش هایمان بنویسیم. میتوانیم نمادین اما پرکشش بنویسیم. مخاطب را چنان با خود همراه و درگیر سازیم که حتی خواب "کوری" را ببیند. میتوانیم ساده اما چندلایه بنویسیم و مخاطب را درگیر فهم معنای اثر و ایدئولوژی نهفته در آن کنیم، بی آنکه چیزی از جذابیت لایه نخستین و غیراستعاری اثر کاسته شود. به زعم من، شاهکار ادبی یعنی ادبیاتی که توانسته به بهترین نحو قدرت نویسندگی اش را در خدمت آرمانش به کار بگیرد و کوری ساراماگو این ویژگی را دارد. کوری را تمام میکنم و به این می اندیشم که کاش قدرت نویسنده در خدمت پیام والاتری به کار گرفته میشد. 120زهرا مجدپس از بیست سالسلمان کدیور4.6107 کتاب از نظر جذابیت و کشش داستانی، پنج ستاره ست. اما دیدگاه سیاسی که نویسنده سعی کرده به داستان قالب کند را نمیپسندم. 220باشگاههانمایش همههمخوانی کتاب116 عضوشب های روشندورۀ فعالباشگاه رواق216 عضوتصویر دوریان گریدورۀ فعالکتابخوانی خلاق36 عضودزیره (جلد ۲)دورۀ فعالچالشهاچالش روزی 30 صفحه به مدت 10 روزپایان چالش : 6 روز دیگر% 40چالش روزی 50 صفحه به مدت 10 روزاز کتابهای انتخابی% 100چالش روزی 50 صفحه به مدت 30 روزاز کتابهای انتخابی% 100چالش روزی 50 صفحه به مدت 20 روزاز کتابهای انتخابی% 100چالش روزی 20 صفحه به مدت 10 روزاز کتابهای انتخابی% 100بریدههای کتابزهرا مجدمیک هارته این جا بودباربارا پارک4.218صفحۀ 6شنیدهام که میگویند بعد از مرگ کسانی که دوستشان داریم، صدایشان را فراموش میکنیم. اما من صدای میک را فراموش نکردهام. حداقل هنوز.010زهرا مجدمیک هارته این جا بودباربارا پارک4.218صفحۀ 27پدرم جواب نداد. به جایش دستهایش را دورم حلقه کرد و من را به طرف خودش کشید. بعد سرم را بغل کرد و انگار که بخواهد نوزادی را بخواباند تکانم داد. خیلی آرام - مثل اینکه شکستنی باشم.04زهرا مجدمیک هارته این جا بودباربارا پارک4.218صفحۀ 44به طرف جایی نمیدویدم که او کشته شده بود. داشتم به آخرین جایی میرفتم که بود. زنده بود.02فعالیتهازهرا مجد میخواهد بخواند.17 ساعت پیشدرس گفتارهای ادبیات جهان: از حماسه ی گیلگمش تا هزارتوهای بورخسگرانت ال. وات4.0103زهرا مجد پسندید.زهرا عباد یادداشت نوشت.دیروزبیب بیب برو بخواب (قصه های قبل از خواب)تاد تارپلی4.01 یکی دیگر از مجموعه قصههای قبل از خواب. پسرک میخواهد رباتها را بخواباند و در نهایت آنها اورا میخوابانند. برای بچههایی که عاشق ربات اند خیلی ایدهآل است. 03زهرا مجد پسندید.زهرا عباد یادداشت نوشت.دیروزهمیشه ی همیشه دوستت دارمجاناتان امت4.04 یک کتاب جذاب و دوستداشتنی و لطیف برای کودکان که در حالت عادی یا قبل از خواب میتوانید بخوانید. برای بالای دو سال مناسب است یعنی درواقع برای بچه ای که کتاب را نمیخورد و پاره نمیکند. صفحات کتاب گلاسه نیست و حس کاغذهای قدیمی با بوی دلچسب کاغذ را به آدم میدهد. موش بزرگ و کوچک در حال بازیاند. و لحظات زیبایی را با هم میگذرانند. اینکه در کتاب نمیگوید موش بزرگ پدر است یا مادر، باعث میشود هم مادرها هم پدرها بتوانند این کتاب را برای فرزندشان بخوانند و با هم لذت ببرند. 04زهرا مجد پسندید.زهرا عباد یادداشت نوشت.دیروزجهان به سفر میرودزهرا شجاعی و حانیه شجاعی4.64 کتاب، داستان آدمی به اسم جهان است که دنبال خانه جدید میگردد ولی در نهایت میفهمد خانه خودش خیلی خوب است و فقط تنها بودن ناراحتش میکرده و در این سفر ها چند دوست پیدا میکند و به خانه میآورد. تصاویر ناب کتاب از کاردستی های بازیافتی است و روش تهیه آنها هم در آخر کتاب گفته شده است. برای بچههای ۵ سال به بالا مناسب است اما ساخت کاردستی ها احتمالا نیاز به سن کمی بالاتر دارد یا کمک بزرگترها. 04زهرا مجد پسندید.زهرا عباد یادداشت نوشت.دیروزبابای موشک ها4.01 کتابی کودکانه درباره شهید طهرانی مقدم. از کودکی او شروع میشود تا شهادتش. یک جمله کلیدی در کتاب هست: اینجوری نمیشود، بلید فکر بهتری بکنم. حسن هرجا گیر میکند این جمله را میگوید و در آخر کتاب بعد از شهادتش مردم ایران این جمله را میگویند و پیشرفت میکنند. کتاب برای بالای ۵ سال مناسب است. البته زیر ۵ سال هم اگر حوصله کتاب طولانی داشته باشد میتواند متوجه داستان شود. اما نکته شهادت در پایان کتاب برای بچههای که تا به حال از مرگ و شهادت چیزی نشنیده سوال ایجاد میکند، پس جوابهای خود را برای این سوالها آماده کنید. 05زهرا مجد تا صفحۀ 134 خواند.دیروزاز طرف فرزند کوچک شما؛ این بار فرزندان از پدر و مادر روایت می کنندفاطمه لیالی134 / 151 % 8803زهرا مجد امتیاز داد.دیروزو کسی نمیداند در کدام زمین میمیردمهزاد الیاسی بختیاری3.635 02زهرا مجد امتیاز داد.دیروزجام جهانی در جوادیهداود امیریان4.138 03زهرا مجد امتیاز داد.دیروزعقرب های کشتی بمبکفرهاد حسن زاده3.919 02زهرا مجد امتیاز داد.دیروزبندهادومنیکو استارنونه4.154 02زهرا مجد میخواهد بخواند.2 روز پیشراز سربند: روایت زندگی 85 ماه و چند سال رزم شهید ترور، سردار علی اکبر جمراسیفاطمه دولتی0.001زهرا مجد کتاب را تمام کرد.3 روز پیشگیرنده شناخته نشدکاترین کرسمن تیلور3.92803زهرا مجد به چالش پیوست.3 روز پیشچالش روزی 30 صفحه به مدت 10 روزپایان چالش : 6 روز دیگرروند پیشرفت مطالعه 4 روز از 10 روز03زهرا مجد شروع به مطالعه کرد.3 روز پیشگیرنده شناخته نشدکاترین کرسمن تیلور3.92800زهرا مجد میخواهد بخواند.4 روز پیششهدا برای چه افقی جنگیدند؟: از جنگی که بود تا جنگی که هستوحید جلیلی4.6400زهرا مجد میخواهد بخواند.6 روز پیشمرزصدف فقیهی4.4901زهرا مجد میخواهد بخواند.6 روز پیشقلعه مالویلروبر مرل4.22500زهرا مجد چالش را تمام کرد.1403/02/10چالش روزی 30 صفحه به مدت 10 روزچالش با موفقیت تمام شده. 10 روز از 10 روز05زهرا مجد تا صفحۀ 53 خواند.6 روز پیشآمیخته به بوی ادویه هامریم منوچهری53 / 104 % 5004زهرا مجد تا صفحۀ 23 خواند.7 روز پیشآمیخته به بوی ادویه هامریم منوچهری23 / 104 % 2203
زهرا مجد میخواهد بخواند.17 ساعت پیشدرس گفتارهای ادبیات جهان: از حماسه ی گیلگمش تا هزارتوهای بورخسگرانت ال. وات4.0103
زهرا مجد پسندید.زهرا عباد یادداشت نوشت.دیروزبیب بیب برو بخواب (قصه های قبل از خواب)تاد تارپلی4.01 یکی دیگر از مجموعه قصههای قبل از خواب. پسرک میخواهد رباتها را بخواباند و در نهایت آنها اورا میخوابانند. برای بچههایی که عاشق ربات اند خیلی ایدهآل است. 03
زهرا مجد پسندید.زهرا عباد یادداشت نوشت.دیروزهمیشه ی همیشه دوستت دارمجاناتان امت4.04 یک کتاب جذاب و دوستداشتنی و لطیف برای کودکان که در حالت عادی یا قبل از خواب میتوانید بخوانید. برای بالای دو سال مناسب است یعنی درواقع برای بچه ای که کتاب را نمیخورد و پاره نمیکند. صفحات کتاب گلاسه نیست و حس کاغذهای قدیمی با بوی دلچسب کاغذ را به آدم میدهد. موش بزرگ و کوچک در حال بازیاند. و لحظات زیبایی را با هم میگذرانند. اینکه در کتاب نمیگوید موش بزرگ پدر است یا مادر، باعث میشود هم مادرها هم پدرها بتوانند این کتاب را برای فرزندشان بخوانند و با هم لذت ببرند. 04
زهرا مجد پسندید.زهرا عباد یادداشت نوشت.دیروزجهان به سفر میرودزهرا شجاعی و حانیه شجاعی4.64 کتاب، داستان آدمی به اسم جهان است که دنبال خانه جدید میگردد ولی در نهایت میفهمد خانه خودش خیلی خوب است و فقط تنها بودن ناراحتش میکرده و در این سفر ها چند دوست پیدا میکند و به خانه میآورد. تصاویر ناب کتاب از کاردستی های بازیافتی است و روش تهیه آنها هم در آخر کتاب گفته شده است. برای بچههای ۵ سال به بالا مناسب است اما ساخت کاردستی ها احتمالا نیاز به سن کمی بالاتر دارد یا کمک بزرگترها. 04
زهرا مجد پسندید.زهرا عباد یادداشت نوشت.دیروزبابای موشک ها4.01 کتابی کودکانه درباره شهید طهرانی مقدم. از کودکی او شروع میشود تا شهادتش. یک جمله کلیدی در کتاب هست: اینجوری نمیشود، بلید فکر بهتری بکنم. حسن هرجا گیر میکند این جمله را میگوید و در آخر کتاب بعد از شهادتش مردم ایران این جمله را میگویند و پیشرفت میکنند. کتاب برای بالای ۵ سال مناسب است. البته زیر ۵ سال هم اگر حوصله کتاب طولانی داشته باشد میتواند متوجه داستان شود. اما نکته شهادت در پایان کتاب برای بچههای که تا به حال از مرگ و شهادت چیزی نشنیده سوال ایجاد میکند، پس جوابهای خود را برای این سوالها آماده کنید. 05
زهرا مجد تا صفحۀ 134 خواند.دیروزاز طرف فرزند کوچک شما؛ این بار فرزندان از پدر و مادر روایت می کنندفاطمه لیالی134 / 151 % 8803
زهرا مجد میخواهد بخواند.2 روز پیشراز سربند: روایت زندگی 85 ماه و چند سال رزم شهید ترور، سردار علی اکبر جمراسیفاطمه دولتی0.001
زهرا مجد به چالش پیوست.3 روز پیشچالش روزی 30 صفحه به مدت 10 روزپایان چالش : 6 روز دیگرروند پیشرفت مطالعه 4 روز از 10 روز03
زهرا مجد میخواهد بخواند.4 روز پیششهدا برای چه افقی جنگیدند؟: از جنگی که بود تا جنگی که هستوحید جلیلی4.6400
زهرا مجد چالش را تمام کرد.1403/02/10چالش روزی 30 صفحه به مدت 10 روزچالش با موفقیت تمام شده. 10 روز از 10 روز05