اتاق شماره 6

اتاق شماره 6

اتاق شماره 6

آنتون چخوف و 1 نفر دیگر
4.1
137 نفر |
46 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

243

خواهم خواند

134

ناشر
هرمس
شابک
9789643638016
تعداد صفحات
92
تاریخ انتشار
1399/7/27

توضیحات

        
این داستان ماجرای دکتر و پنج بیماری است که در اتاق شماره 6 بیمارستانی قرار دارند که فقط یکی از آن ها از طبقه ممتاز و بقیه پیشه ور و کاسب کارند... در یکی از روزهای اوایل بهار که برف سنگینی آمده بود، در گودال واقع در کنار گورستان دو جنازه کهنه پیدا می شود. یکی از آن ها جسد یک پیرزن و دیگری جسد بچه ای است که آثار مرگ غیرطبیعی در آن ها مشاهده می شود. شایعه کشف این دو جنازه و وجود قاتل ناشناسی در شهر ورد زبان ها می گردد و... 

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به اتاق شماره 6

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

اتاق شماره 6

تعداد صفحه

8 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به اتاق شماره 6

نمایش همه

پست‌های مرتبط به اتاق شماره 6

یادداشت‌ها

          همگی چخوف را به داستان کوتاه‌های  محشرش می‌شناسند. کسی که در  زمانه‌ی خودش بی شک در داستان کوتاه بی رقیب می‌نمود.
یک شاخصه‌ی مهم داستان‌های چخوف سادگی در پردازش داستان ‌هایش است، اما نه به این معنا که سطحی و ساده!
او  افکار چندین و چند فیلسوف را که کتابهایشان به قطر گردن یک انسان بالغ است را آنچنان با ظرافت و دقیق در چند صفحه و آنهم در چند شخصیت بسیار  ساده جا می‌دهد  که جا دارد تمام فیلسوفان و روانکاوان  ترک منصب کنند و دو زانو  در کلاس نویسندگی چخوف  درس پس دهند، تا شاید بیشتر مردم آنان را  بخوانند ودرک کنند.
اتاق شماره ۶ هم یکی از آن شاهکار های این نویسنده بزرگ روسی است.  ماجرای این شاهکار استادانه در فضایی که به آن دیوانه‌خانه یا تیمارستان می‌گویند می‌گذرد. جایی که دیوانه‌های بی آزار و با آزار را از سطح شهر جمع می‌کنند و برای معالجه به آنجا می‌فرستند( البته که آنها نمی‌توانند دیوانگی را درمان کنند و تنها صرفا آنرا کنترل می‌کنند)
سرپرست آنجا یک دکتر میانسال است به نام آندری که در زندگی‌اش هیچ وقت نخواسته است چیزی به نام درد و رنج را بپذیرد.
حال یک دانشجوی موفق حقوق دچار ترس از تعقیب می‌شود و سر و کله‌اش از اتاق شماره ۶ دیوانه خانه پیدا می‌شود. دکتر برای معالجه(کنترل دیوانگی) به اتاق شکاره ۶ سر می‌زند. مثل همیشه با بیمارش صحبت می‌کند. اما اینبار بیمارش خیلی او را تحت تأثیر سخنانش قرار می‌دهد. سخنانی که می‌گوید درد و رنج در ذات آدم‌هاست و نمی‌توان آنرا ندیده گرفت. 
آندری به فکر فرو می‌رود و در ادامه داستان فراز و نشیب‌های متعددی را دنبال می‌کند.
 به خوبی این کتاب باید ترجمه روان آبتین گلکار را هم اضافه کرد که چه خوب و روان آنرا از روسی به فارسی برگردانده است.
خلاصه‌اش اینکه برای یکبار هم که شده کمی از گپشی‌تان فاصله بگیرید و این داستان را قبل مردن بخوانید تا نخوانده از دنیا نرفته باشید😌


        

17

زینب

زینب

1403/9/11

          نمی‌دونم این چیزی که می‌نویسم درسته یا نه، ولی به نظرم این کتاب علاوه بر این‌که درباره‌ی رنجِ زندگیه، دو تا دیدگاهِ فلسفی متفاوت رو هم نشون می‌ده.

«اتاق شماره‌ی ۶» اتاقِ مخصوصِ بیماران روانیِ یک بیمارستانه.
با بازدیدِ دکتر از این اتاق، مکالمه‌‌ی عمیق و قابل تأملی بینِ دکتر و یکی از بیمارهای اتاق شکل می‌گیره. 

از نظرِ دکتر آرامش و رضایتِ انسان فقط به خودش و درونش بستگی داره، نه دنیای بیرون. معتقده که اگه انسان فکر کنه و عاقل و اندیشمند باشه، براش هیچ فرقی نداره که تو یه محیط خوب زندگی کنه یا تو تیمارستان بستری( شما بخونید زندانی) باشه!

اما بیمار کاملا با دکتر مخالفه؛
از نظرش انسان باید به درد و رنج و پستیِ زندگی واکنش نشون بده،
اصلا چطور ممکنه انسان نسبت به درد بی‌اعتنا باشه و اسم خودش رو بذاره انسان؟! از دکتر می‌پرسه واقعا تا حالا تو زندگیِ خودت رنج کشیدی؟
چون اگه سختی نکشیدی اصلا صلاحیت نداری درباره‌ی رنج دیگران اظهار نظر کنی!

داستانِ کوتاه و تاثیرگذاریه، ارزشِ مطالعه داره و باعث می‌شه فکر کنیم…
        

3

Haniyeh

Haniyeh

1402/12/8

          "لعنت به این زندگی! از همه تلخ‌تر و ناراحت‌کننده‌تر این است که در آخر این زندگی به خاطر رنج‌ها هیچ پاداشی نصیب آدم نمی‌شود، بر خلاف اپرا هیچ صحنه‌های باشکوه پایانی نیست بلکه فقط مرگ است."

داستان درباره دکتری به نام "آندره یفیمیچ" هست که در بیمارستانی روانی کار میکنه و به واسطه کتابهایی که خونده، عقاید فلسفی مخصوص به خودش رو داره. از نظر آندره یفیمیچ، تمام افرادی که در اطرافش هستن، به عقل و تفکر توجهی ندارن و وقتشون رو صرف کارهای بیهوده میکنن. 
بعد از مدتی کار در بیمارستان، توجه اش به اتاق شماره ۶ و بیماری به اسم "ایوان دمیتریچ" جلب میشه و اونو هم صحبت خوبی برای خودش پیدا میکنه. ایوان دمیتریچ نظریات متفاوتی نسبت به آندره یفیمیچ درباره رنج و درد در زندگی داره و یکی از مسائل مهم در این داستانه که بهش پرداخته میشه. مسئله قابل توجه دیگه هم، عجیب بنظر رسیدن صحبت کردن یک دکتر با مریض روانیشه که به مزاق بقیه خوش نمیاد.

اولین اثری بود که از آنتون چخوف خوندم، جالب ولی غم انگیز بود. به نظرم شروعش ممکنه یکم آدمو سردرگم کنه، بهش فرصت بدید. پیشنهادی.
        

26

سارا 🦋

سارا 🦋

1402/8/25

          نمی‌دونید چه قدر ذوق دارم برای نوشتن یادداشت روی این کتاب :)
کتابی با کمتر از یک صد صفحه اما محتوای خوب!
انسان به طور طبیعی نسبت به محرک‌های اطرافش (از جمله اونایی که باعث القای درد و رنج می‌شن) واکنش نشون می‌ده و قادر نیست با نادیده گرفتن مشکلات از سختی زندگیش کم کنه.
حالا چی می‌شه اگه نسخه زندگی کسی توسط فردی پیچیده بشه که موقعیت بهتری نسبت بهش داره و قادر به درک شرایط دردناک و کلافه کنندش نیست؟ :)
این چیزی بود که به نظرم جناب چخوف در فضای دلگیر تیمارستان، بین یک پزشک و بیمار روانیش بیان کرد تا بفهمیم چه حسی داره نادیده گرفته شدن و درک نشدن رنج و اندوه ما توسط دیگران :)

و اما درباره خود کتاب:
"راگین" یک پزشک فرهیختست که درد و رنج رو صرفا از مطالعه کتاب‌ها و فلسفه‌بافی‌های ذهنیش درک کرده و معتقده برای داشتن احساس رضایت از زندگی کافیه اون حس رو بدون در نظر گرفتن شرایط بیرونی (از جمله موقعیت اجتماعی و مالی و ...) در ذهن به وجود آورد.
از طرفی یکی از بیماران اتاق شماره ۶ به نام "گروموف" مردیست رنج دیده و سختی کشیده که کسی دغدغه‌ها و نگرانی‌هاش رو درک نمی‌کنه و در بیمارستانی با شرایط بسیار بد بستری و حتی می‌شه گفت زندانی شده!
به زودی شاهد تقابل اندیشه‌ و جایگاه‌ "راگین" و "گروموف" خواهیم بود و این جا همون جاییه که این کتاب کوتاه، عظمت خودش رو نشون می‌ده :)
در نهایت برای جلوگیری از اسپویل شدن کتاب توضیحاتم رو به این توصیه ختم می‌کنم که حتما کتاب رو بخونید و بذارید یه تلنگر درست و حسابی بهتون بزنه؛ پشیمون نمی‌شید :)
از خوندن یادداشت‌های دوستان هم غافل نشید که خیلی به فهم کتاب کمک می‌کنه^^
        

52

نرگس

نرگس

1402/12/9

          کوتاه اما عریض و خواندنی! با اینکه میشه یک روزه خوندش اما حیفم اومد و بعضی قسمت‌هاشو شاید چندبار خوندم(◡‿◡✿).

داستان با توصیف محیط بیرونی یک بیمارستانِ به ظاهر معمولی شروع میشه و تا داخل و اتاق شماره‌ی ۶ ادامه پیدا می‌کنه؛ به توصیف ۵ بیماری که داخل این اتاق سکونت دارن و علت بستری‌شون می‌پردزاه. اما چرا اتاق شماره۶؟ چون شایعه شده که دکتر بیمارستان به این اتاق رفت‌وآمد داره! و جالبه که بدونید که این بیماران، به علت بیماری روانی بستری شدن (≖ᴗ≖). 

شاید یکی از درون‌مایه‌های اصلی داستان “رنج” باشه.
🌱از متن کتاب:
+فرض کنیم باید رنج‌ها را خوار شمرد و از هیچ‌چیز تعجب نکرد. ولی آخر شما بر چه اساس این را تبلیغ می‌کنید؟ شما متفکرید؟ فیلسوفید؟
-نه فیلسوف نیستم، ولی هرکسی باید این تبلیغ را بکند، چون عاقلانه و منطقی است.
+نه، می‌خواهم بدانم برای چه خودتان را در مورد زندگی و‌خوار شمردن رنج و این قبیل چیزها صاحب صلاحیت می‌دانید؟ اجازه بفرمایید ببینم: شما را در بچگی کتک می‌زدند؟
-نه، پدر و مادر من از تنبیه بدنی نفرت داشتند.
+ولی من بی‌رحمانه از پدرم کتک می‌خوردم و…
-..
+..
مکالمه‌ی طولانی و جالبی که شمارو به فکر‌ وامیداره.

و در نهایت اینکه یه مطلبی رو چندوقت پیش توی یکی از پادکست‌ها گوش میدادم؛ فکر میکنم مربوط به اروپا بود:
اروپا در ابتدایی که به سمت تغییرات فکری نوین میرفته، خب طبیعیه که درصد کمی از مردمش باسواد بودن. درصد کمی ازین قشر کتابخون، درصد کمی ازین قشر کتابخون ریسرچر و متفکر بودن و تا نتیجه‌ی این تحقیقات و فکرها به بخش عمده‌ای از جامعه و طبقات پایین برسه، مدت زمان زیادی طول میکشیده.
و حالا وقتی این کتاب رو خوندم، توی یکی از مکالماتش یاد اون بحث افتادم! اینکه درصد کمی از کتابخون‌ها متفکر هستند و افکارشون در جهت تعالی و رشد انسانه، درسته🤷🏻‍♀️. و اگر هم درین راستا باشه طول میکشه تا افراد متوجهش بشن! و در مقابل، شما اگر از زمانه‌ی خودتون جلوتر هم باشید، مردمی که شمارو نمی‌فهمن شمارو به دردسر می‌اندازن!


❌⚠️احتمال لو رفتن داستان:
بنظرم نقطه‌ی اوج داستان گفتگوی دکتر (آندری یفیمیچ) با ایوان دمیتریچه. تقابل دو انسان کتاب‌خوان و فلسفه باف با دو دیدگاه متفاوت. یکی در بند و دیگری آزاد؛ و این آزاد بودنه چقدر تأثیر داشته روی نحوه‌ی فلسفه‌بافیش!
کنجکاو بودم ببینم این مکالمه چه تأثیری روی شخصیت اصلی و‌ ادامه‌ی داستان داره که متوجه شدم بعله ایوان برنده شد. جایی که دکتر اعتراض میکرد و میگفت: سوتفاهم شده و من بزودی ازینجا خارج میشم!

و یه نکته‌ی دیگه این‌که بی‌تفاوتی آدم‌ها چقدر عجیبه!؟!
یعنی هیچ راه دیگه‌ای وجود نداره که رنج و ناراحتی بقیه رو درک کنیم قبل ازینکه نوبت خودمون بشه؟
وقتی کاری از دستمون برمیاد پشت گوش نندازیم و کوچیک نشمریمش؟
Σ(-᷅_-᷄๑)
        

60

          اتاق شماره شش نوشته‌ی آنتون چخوف داستان پزشکی است که برای مدیریت بیمارستانی در شهری کوچک اعزام می‌شود. او در ابتدا از وضعیت فاجعه‌بار بیمارستان شوکه می‌شود، اما از آنجا که قاطعیت لازم برای اصلاح امور را ندارد تن به رویه جاری می‌دهد. کم کم حضور کمرنگ‌تری در بیمارستان پیدا می‌کند. اوقات فراغتش را در تنهایی صرف کتاب خواندن و فلسفه بافی می کند. او که از مردم شهر که آنها را افرادی عامی و نادان می‌شمارد گریزان است، تنها با کارمند اداره پست که پیشینه‌ای اشرافی داشته دم خور است و او را مصاحب خود می‌داند. به این طریق بیست سال در این شهر سرپرست بیمارستان است تا این روزی به طور اتفاقی، گذارش به بخش بیماران روانی بیمارستان که به اتاق شماره شش معروف است می‌افتد و زندگی‌اش زیر و رو می‌شود.
این داستان، قصه‌ی روبرویی فرد با فلسفه‌بافی‌ها و ادعاهای ذهنی‌اش است. چخوف مانند سایر همتایان روسی خود با ذکر جزئیات فراوان ما را در این داستان همراه پزشک می‌کند و تجربه‌ی جدیدی به خواننده هدیه می‌کند.
اگر به ادبیات روسیه علاقه‌مند هستید و از دست و پنجه نرم کردن با تقابل فلسفه و زندگی واقعی لذت می‌برید این داستان بلند برای شما جذاب خواهد بود. 
من این داستان را با ترجمه آبتین گلکار که توسط نشر هرمس چاپ شده مطالعه کردم.
        

30

          بسم الله الرحمن الرحیم

دکتر آندری یفیمیچ به عنوان دکتر اصلیِ بیمارستان یکی از شهرستان‌های روسیه انتخاب می‌شود. بیمارستانی به شدت فاسد که صرفا برای فریب اهالی شهر وجود دارد و نه تنها کمکی به بهداشت آن شهر نمی‌کند، بلکه ضرر هم دارد. در اتاق شماره شش این بیمارستان پنج دیوانه بستری هستند. یکی از این دیوانگان به نام ایوان دیمیتریچ به شدت دکتر را جذب خودش می‌کند و کم کم شایعاتی در مورد دکتر در شهر پخش می‌شود...

چخوف در سال ۱۸۹۲ تازه با فلسفه اورلیوس آشنا شد(کتاب تأملات اورلیوس در این سال به روسی ترجمه شد) و اندکی بعد شروع به نوشتن اتاق شماره شش بر مبنای فلسفه اورلیوس کرد. اما چخوف در هنگام نوشتن این کتاب در نامه‌ای به لاوروف اینچنین نارضایتی خود از این داستان را اعلام می‌کند:
((...واقعا باید رنگ تازه‌ای به اتاق زد، و اگر نه از آن بوی بیمارستان و سردخانه به مشام می‌رسد. من علاقه‌ای به این قبیل داستان‌ها ندارم!))
همچنین در نامه‌های مختلف این داستان را مشمئزکننده و درجه چندم خواند. 
حتی بعد از انتشارش در نشریه اندیشه روسی چخوف تغییراتی در آن ایجاد کرد و نسخه اصلاح شده‌اش را در مجموعه‌ای که سال ۱۸۹۳ چاپ شد استفاده کرد.
با این همه از این کتاب استقبال بسیار زیادی شد و برای مثال نمیروویچ دانچِنکو(کارگردان روس) در نامه‌ای به چخوف اینچنین می‌نویسد: ((امروز دارم اتاق شماره ۶ را می‌خوانم که در تمام گوشه و کنار مسکو فقط از آن حرف می‌زنند.))

مسئله اصلی چخوف در این داستان، رنج است. چخوف شخصیت رنج نکشیده‌ی دکتر را در برابر ایوان دیمیتریچی قرار می‌دهد که در اثر رنج بسیار کارش به جنون کشیده. دکتر وقتی متوجه می‌شود نمی‌تواند این بیمارستان را اصلاح کند، به فلسفه‌ای پوچ انگارانه روی می‌آورد: اینکه وقتی منتهای همه چیز مرگ است پس چه تفاوتی دارد که انسان رنج بکشد یا نه؟ فلسفه‌ای که ایوان دیمتریچ آن را به چالش می‌کشد و صراحتا به دکتر می‌گوید که تنبلی، شما را فیلسوف کرده. دکتر هم در جواب می‌گوید که او حتی اگر در رنج بود باز هم بر این عقیده می‌ماند‌. اما در انتهای داستان وقتی دکتر با رنجی هولناک مواجه می‌شود، وحشت زده و پریشان می‌شود و مدام پرخاش می‌کند‌. تا جایی که حتی ایوان دیمیتریچ هم با او همدردی می‌کند‌. 
شاید این بخش تقریبا پایانی داستان چخوف همان چیزی است که آن همه مخاطب را جذب این کتاب کرد و بسیاری گمان می‌کنند این کتاب چیزی غیر از دیگر نوشته‌های پوچ‌گرایانه چخوف است. اما این کتاب تنها تفاوتش این است که مسیر رسیدنش به پوچی، جذاب‌تر است. و اگر نه همان نگاه چخوف در دیگر آثارش را دارا است. دکتر در انتهای داستان وقتی به آن لحظات ترس و وحشت فکر می‌کند و یادش می‌آید که سرنوشت او مرگ است، شرمگین شده و رنج را فراموش می‌کند و تا پایان ماجرا در همان پوچی سابق باقی می‌ماند. 
در واقع چخوف شاید مهم‌ترین مسئله‌ای که در طول تاریخ، بشر با آن دست و پنجه نرم کرده، یعنی رنج، به چالش می‌کشد و آن را بی‌ارزش می‌خواند و حتی تلاش بشر برای مقابله با آن را مضحک و شرم‌آور می‌داند.

توصیفات، در کل داستان یکنواخت هستند و آن هم به علت ملال شخصیت اول است. همچنین اینکه راوی هر چند سوم شخص است‌، اما تا حدود زیادی محدود به شخصیت اول است.
 
اتاق شماره شش در بین تمام آثاری که از چخوف خواندم، خوشخوان‌ترین آنها بود. اگر همیشه با چخوف مشکل داشتید پیشنهاد می‌کنم این کتابش را بخوانید.
        

37

          - چرا این کتاب را مطالعه کردم؟
+ مقرری یک انجمن مطالعاتی بود که در آن فعالیت می‌کنم.

- موضوع کتاب؟
+ روایتگر یک بیمارستان روانی با ۶ بیمار است و به ماجرایی که بین یکی از این بیماران و پزشک معالجشان پیش می‌آید می‌پردازد.

- خواندنش را به چه افرادی توصیه می‌کنم؟
+ علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه و مختصر، آن‌هایی که پایان‌های غیرقابل پیش‌بینی را می‌پسندند و کمی هم علاقه‌مندان به فلسفه.

- خواندنش را به چه افرادی توصیه نمی‌کنم؟
+ افرادی که مسیر بیشتر از نتیجه برایشان لذت‌بخش است و داستان‌های بلند را می‌پسندند و آن‌هایی که خیلی دوست ندارند فکر کنند.

- تعداد صفحات؟
+ ۹۲ صفحه.

- شروع و اتمام مطالعه‌اش چه اندازه طول کشید؟
+ اولین‌باری که مطالعه‌اش کردم دو روز و دومین بار یک هفته.

- انگیزه‌ای که باعث شد این کتاب را مطالعه کنم؟
+ نظر تولستوی نسبت به این اثر که گفته بود عجب داستان خوبی است.

- آیا کتاب‌های دیگری از این نویسنده مطالعه کرده‌ام؟
+ بله، چند داستان کوتاه به نام‌های شرط‌بندی، بلیط بخت‌آزمایی، انگور فرنگی، تهمت و سرخوش.

- هزینه‌ی کتاب چقدر است؟
+ چاپ یازدهم، ۳۲۰۰۰ تومان.

- بخوانیم یا نخوانیم؟
+ به نظرم حتما بخوانید. کم پیش می‌آید اثری را پیدا کنید که در مقیاس کم و کوچک مفاهیم عمیقی را به شما عرضه کند.
        

14

          

 نگرشی کلی به رمان اتاق شماه 6 نوشته انتوان چخوف
 
گذری از جزییات یک کل را به راحتی در سطر به سطر این کتاب میتوان دید. چخوف وقایع را با قلمی
روان و ذهنی خلاق روایت می کند. جوری که حتی با دیدی غیر مسلح هم به درک کلی ای از کلام او 
خواهیم رسید. یکی از جذابیت های قلم چخوف را این می دانم که معادله ای را جلوی ما می گذارد که
هر چقدر جای ایکس و ایگرگ هارا با چیزهای دیگر عوض میکنیم جواب قانع کننده ای می دهد. 
هر چند که این قابلیت در مغز هر انسانی هست و من هم ان را تجربه کردم ولی شکوفایی و خیره کننده
بودن این اثر ستودنی است.
در کل" داستان روایت اعضای تشکیل دهنده یک چیز است مانند اعضای حیاتی یک بدن " افراد یک جامعه و یا هرچیز از این قبیل.
به دلیل فاکتورها و شخصیت های زیاد" امکان ندارد حد اقل با یک فصل این رمان همزاد پنداری نکنید
 
اگر رمانی می خواهید که در هر دو یا سه سطر برق در چشمانتان بی اندازد و با خود بگویید" بالاخره یک نفر افکارم را می فهمد" این اثر میتواند برایتان براورده کند 
 
 
سجاد عرفانی یزدی
 
 
 
 


 

 

 


        

14