معرفی کتاب همسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه) اثر زینب عرفانیان

همسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه)

همسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه)

4.3
61 نفر |
36 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

118

خواهم خواند

47

شابک
9786222850357
تعداد صفحات
268
تاریخ انتشار
1399/12/3

توضیحات

کتاب همسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه)، نویسنده زینب عرفانیان.

لیست‌های مرتبط به همسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه)

یادداشت‌ها

        دوست دارم این نکته رو بهتون بگم که این کتاب با فضای غالب روایت‌های دفاع مقدس و دفاع از حرم تفاوت مهمی داره؛ اونم اینکه حس بزرگ جاری توی این کتاب، غم نیست. پرستاری از ایران می‌ره توی یکی از شهرهای سوریه بیمارستان زنان و زایمانی برپا می‌کنه. اینطور که فهمیدم اون شهر چندسال دست داعش بوده و مردهای شهر خیلی‌هاشون به داعش پیوسته بودن اما اون پرستار به زن‌ها و بچه‌های ساکن شهر به چشم «همسایه‌های خانم‌جان» نگاه می‌کنه و به خاطر همین تمام انرژی و تلاشش رو برای کمک به اون ها می‌ذاره؛ و نتیجه تلاشش رو هم می‌بینه. کار به جایی میرسه که همونایی که روزای اول از ایرانی‌ها می‌ترسیدن یا بدشون می‌اومد حالا اسم این پرستار ایرانی رو روی نوزادای پسر و اسم خانمش رو روی نوزادای دخترشون میذارن.
کتاب حس خوبی داره. خوشحال میشید از خوندنش.
زینب عرفانیان هم مثل کتابای دیگه‌اش هنرمندی خودش رو نشون داده.
اما من فکر میکنم قاطی کردن دو تا زمان با هم توی کتاب (زمانی که راوی توی سوریه هست و زمانی که توی ایران براش اتفاقی رخ میده) خوب درنیومده و مخاطب رو اذیت می‌کنه. یه جاهایی از کتاب هم احساس پراکندگی داشتم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

12

          کتابی که در من شوق نوشتن رو زنده کنه قطعاً کتاب خوبیه. وقتی دوست داشته باشم درباره اون کتاب حرف بزنم و بنویسم یعنی چیزی رو در من زنده کرده. صفحه به صفحه موقع خوندن کتاب  با نویسنده حرف زدم و بعد از تموم شدنش با راوی. اما فقط در حد چندتا نکته کلی. دلم می‌خواد ساعت‌ها بشینم و درباره کتاب باهاشون حرف بزنم.
قبل از خوندن کتاب از اسم #همسایه‌های_خانمجان تصور خاصی نداشتم.
همسایه‌های خانمجان کیا هستن به نظرتون؟ 
اونهایی که در جوار #حضرت_زینب(س) زندگی می‌کنن، حتی اگه دشمن و دشمن‌زاده باشن. 
این کتاب #خاطرات یک پرستاره که مأمور می‌شه برای همسایه‌های خانمجان یه کار مهم انجام بده. نمی‌خوام بگم چه کاری چون بخشی از هیجان خوندن کتاب به همینه. چیزی که این کتاب رو متفاوت کرده اینه که خود راوی اصلا مهم نیست. کاریه که انجام داده مهمه.
نه که مهم نباشه. در واقع راوی شخص خودش رو نادیده گرفته. اتفاقات شیرین تو این کتاب زیاده ولی #پیرنگ کتاب یه جوریه که مدام آدم اشکی می‌شه. البته روایت‌های تلخ رو ناگفته نذاشتن ولی زود از روش عبور کردن. یا جایی روایت‌ش کردن که زهرش کمتر باشه. و چه کار خوبی کردن. چون به اندازه کافی قلب آدم فشرده میشه با خوندن این کتاب.
نقطه‌ی قوت کتاب، روایت کار بزرگیه که انجام شده.  اما قطعاً اگه چینش هنرمندانه و نثر خوب نویسنده نبود شاید روایت راوی هم به ثمر نمی‌نشست. هر دو مکمل هم هستند و بدون یکی دیگری چیزی رو از پیش نمی‌بره.
ولی نویسنده هم خیلی هنرمندانه پشت متن پنهان شده و حضورش اصلا حس نمی‌شه.
خوشحالم که زود خوندمش. شما هم بخونید.
        

18

          قبل از هرچیز باید بگویم که همسایه‌های خانم جان یک روایت کم‌نظیر است. بعید می‌دانم شبیه چیزی که در این کتاب، راوی خوش‌سلیقه روایت کرده و نویسنده‌ی خوش‌ذوق با قلم روانش به جان مخاطب ریخته، قبلا در کتابی خوانده باشید. شما قرار است یک روایت انسانی از چهار ماه حضور خاطره‌انگیز راوی در سوریه را بخوانید، یک روایت انسانی محض و البته به اقتضای فضای جنگ، مقداری ناراحت‌کننده. جایی که شخصیت راوی باید یک نیروی داعشی قسم‌خورده را معاینه کند، یا به اعضای خانواده‌اش خدمات پزشکی بدهد. شما یک روایت انسانی پزشکی خواهید خواند از دکتر احسان، که دلش می‌خواسته تفنگ دستش بگیرد و در خط مقدم این‌طرف و آن‌طرف کند، اما از قسمت و تقدیر خوبش فرستاده می‌شود به جایی که خیلی ربطی به تیر و تفنگ ندارد، و به جایش باید یک بیمارستان محلی را اداره کند و سلاحش ابزار پزشکی باشد و بیش‌تر روی مردم تاثیر مثبت بگذارد. یک روایت ساده، محکم و خوش‌خوان که البته به مقدار لازم هم، روضه‌های نمکین دارد برای بارانی‌شدن آسمان دل‌تان. و این ریشه در مداح بودن راوی دارد که از قضا چند دوست نزدیکش هم شهید شده‌اند و او را جا گذاشته‌اند.
 بیش‌ از این اگر بگویم، مزه‌ی کتاب از بین می‌رود. خودتان باید بخوانید؛ که همسایه‌های خانم جان، روایت جذاب و منحصر به فردی است. قبلا تا نیمه‌ی آن را تضمین کرده بودم که از خواندنش پشیمان نخواهید شد، حالا اما کل کتاب را. به سلیقه‌ی من که بسیار جذاب بود و روان، شاید برای شما هم تجربه‌ی روان و دوست‌داشتنی‌ای باشد. دست مریزاد به هر دو چهره‌ی کتاب: راوی‌ خوش‌سلیقه و نویسنده‌ی خوش‌ذوق.
        

11

          بسم الله الرحمن الرحیم 
این کتاب یه حفاریه
حفاری ظریف به لایه‌های زیرین جنگ
هر جنگی بین حق و باطل
ولی این کتاب فرق داره
شروعش مثل بقیه است
انتظارت برای اعزام شدن با راوی، رسیدن به خط مقدم و دفاع از حرم
برای اینکه پابه‌پای راوی رجزخوانی‌های زیارت عاشورا ییت (که تسلیم باشی مقابل هرکی تسلیم اهل‌بیت است و تیغ کشیدن برای اونی که توی روی اهل‌بیت تیغ کشیده) رو در عمل ثابت کنی

اما یه جایی می‌فهمی این بار فرق داری، اعزام می‌شی برای پرستاری

آخه خانم جان هم خواهر همان برادریه که تا لحظه آخر دنبال نجات آدماس، حتی اگه شمر باشه
آخه خانم جان دختر همون مادری است که تو دعاهاش هوای همسایه‌ها رو داشت، هرچند همسایه‌های بی‌معرفتی بودن
حالا خانم جان دکتر احسان رو بعد پنج سال التماساش برای پذیرش، دعوت کرده با یه سری‌های دیگه گلچین کرده تا بشن ویترین نمایش زینت اهل‌بیت (همون کونُوا لَنا زَيْناً وَ لا تَکونُوا عَلَيْنا شَيْناً) تا بشن مراقب همسایه‌های خانم جان
کاری که حتی مجبوری به سلامت انجامش بدی و هیچ جوری سوءاستفاده نکنی وقتی همه‌جور امکان لزرش فراهم است
خط به خط بخونید و اشک بریزید و لعن بفرستید بر کسانی که با استفاده از جهل آدما بین مردم شبهه میندازن تا از تفرقه بینشون سود خودشونو ببرن و نمی‌ذارن حقیقت به گوش همه برسه
اما دکتر احسان حواسش هم هست بین خاطراتی که تلخی جنگ و کشتار رو تا ته حلقمون می‌بره شوخی و مزاح هم بذاره که دلمون مچاله نشه از شقاوت اشقیا تا دلمون گرم بشه به بودن اولیا

ممنون از  احسان جاویدی ها بابت بودنشون
با خوندن خط به خط کتاب براشون دعا کردم جزو پرستاران فتح قدس باشن


        

4

          ‍ همسایه‌های خانم جان روایت پرستار احسان جاویدی از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه است که به قلم خانم زینب عرفانیان است. این توصیفی است که جلد کتاب به ما ارزانی می‌کند و توصیفی درست اما نه دقیق از کتاب است.جلوه عجیب این کتاب، تضاد مرگ و تولد، جنگ و زایش در زایشگاه ساخته شده توسط ایرانی‌ها و خدمت ایرانی‌ها و سوری‌های غیرداعشی به زنان و کودکان و بازمانده مردمان شهری‌است که زمانی با داعش همراهی کرده و تحت حکومتش زندگی کردند. 
بیمارستان که در واقع بیشتر زایشگاهی‌است، با ورود آقای جاویدی در شهر ابوکمال در خانه‌ای بزرگ و خالی از سکنه احداث می‌شود و خیلی زود، بی‌اعتمادی ساکنین تبدیل به اعتماد می‌شود و زن‌های باردار برای تولد فرزندانشان به این مرکز مراجعه می‌کنند و دکتر احسان در گوش آنها اذان می‌گوید.
این کتاب، در کنار معجزه‌ها، امدادهای غیبی و فداکاری‌ها، معجزه‌ی انسانی نیز رخ می‌دهد. مردمی که کینه‌ یکدیگر را، به واسطه آنچه امروزه جنگ رسانه می‌نامند، در دل دارند، کم‌کم نسبت به هم محبت پیدا می‌کنند و نزدیک می‌شوند. 
نثر کتاب روان و گیراست، هر چند خالی از ایرادات نوشتاری و ویرایشی و ... نیست. مخصوصا فصل اول که زمان‌ها و روایت‌ها درهم و آشفته‌اند، اما جلوتر که می‌رویم، کم کم با این شیوه نگارش (درست یا غلط) نویسنده آشنا می‌شویم و خو می‌گیریم و کمتر سردرگم می‌شویم. 
کتاب، مثل کتابهای مشابه، آلبوم تصاویر هم دارند، آن هم رنگی، اما برعکس غالب آنها، عکس‌ها در انتهای آن جمع نشده‌اند بلکه در پایان فصل‌ها، عکس‌های مرتبط با آن دوره از زمان، آورده شده‌اند که برای خواننده‌ای که تمایل بیشتری به تصویر سازی ذهنی دارد جذابیت بیشتری ایجاد می‌کند.  کتاب خوش خوان و گیراست و اگر شرایط مساعد باشد ناگاه متوجه می‌شوید که بیشتر کتاب را خوانده‌اید. 
کتاب اطلاعات مختصر جالبی هم در مورد نقش آمریکا در تصرفات داعش و اهمیت استراتژیک منطقه‌های تحت حکومت داعش ارائه می‌کند که خالی از لطف نیست.
به لطف مداح بودن آقای جاویدی، لابه‌لای روایت‌ها، روضه‌های کوچک و نمکین، و توسل‌های کوچک و دلچسبی هم هست که پر از شگفتی است. 
در نهایت این کتاب، کتابی خوشخوان و روان، با نگاهی متفاوت به حضور مدافعان حرم (در غالب تیم پزشکی) است که ارزش خواندن دارد. توصیه می‌کنم مطالعه این کتاب را از دست ندهید.
این کتاب توسط نشر شهید کاظمی چاپ شده است.
        

3

          کتابی خواندنی و گیرا 
کتاب که تمام شد، نزدیک صورتم گرفتم‌اش. انگشت شستم را کم‌کم بر روی صفحاتش شل کردم تا برگه‌هایش یکی‌یکی در بروند و نسیم کتاب به صورتم بخورد.

کتاب خواندنی‌ای بود. حتما که من کم توفیق بوده‌ام تا از حضور ایران در جبهه مبارزه با داعش و مدافعان حرم چیزی بخوانم اما حقیقتا چند کتاب استخوان‌دار و قوی نوشته شده‌است؟

اول از همه خدا را شاکرم که از قبل همراهی آن با #حلقه_جمع_خوانی_مبنا، #همسایه‌خوانی نصیبم شد. چه راوی و چه روایتگر الحق سنگ تمام گذاشته‌اند. نحوه روایت بسیار زیبا و پرکشش بود. رفت و برگشت ایران و سوریه عالی درآمده بود.
و دوم آنچه در ادامه می‌آید به هیچ‌وجه به منزله نادیده گرفتن نیت‌های خالصانه و تلاش‌های صرف شده نیست، بلکه صرفا به عنوان یک مخاطب عام آنچه به ذهنم می‌آید را می‌گویم. شاید پاسخی بشنوم و یا شاید اصلاحی را سبب بشوم...
۱. بهره‌مندی از تصاویر رنگی بسیار راهگشا بود، کاش منابع تصاویر نیز ذکر می‌شد. ضمن آنکه صحافی صفحات رنگی در مواردی مرتب نبود.
۲. در استفاده از شعرهای کاظمی، شاعر افغانستانی و نیز فرازهای دعای زیارت جامعه، ای کاش منبع ذکر می‌شد.
۳. مخاطب کتاب اگر من عامی هستم ورود به توضیحات پزشکی چه ضرورتی داشت(ص۲۱۵).
۴. اصطلاحات تخصصی در مرتبه اول باید داخل گیومه باشد.
۵. برخی جملات توپر bold شده‌است (ص۱۶۹)؛ برخی هم ایتالیک (ص۱۸۶) و گاه حتی یک کلمه (ص۱۹۰)؛ معلوم نیست چرا.
والسلام
        

20

          ✍🏼 خلاصۀ نقاط قوتِ کتاب؛

_ عنوانِ «همسایه‌های خانم جان» فوق‌العاده خوبه؛ غایتِ هماهنگی اسم با محتوی. مخصوصاً با توضیحاتی که از «خانم جان» و «همسایه‌ها» در کتاب می‌خوانیم.
_ چه خوب که نوشتند، چه خوب... حقایقِ شنیدنی‌ای بودند. خداروشکر که نسلِ راوی‌های الکی‌متواضع که خاطرات مهمشون رو به گور می‌برند و صفحات تاریخ رو سفید می‌گذارند، داره منقرض میشه. شاید یه روزی سکوت اجر و قرب داشته ولی حالا گفتن و روایت کردن حکم جهاد تبیین داره.
_ قلم نویسنده روون و پرکشش بود. هرچند گاهی قد علم می‌کرد در برابر اصلِ ماجرا که «ببینید منِ نویسنده چه خوب بلدم با کلمات بازی کنم»، اما پیوستگی و انسجام که عنصرِ گمشدۀ بیشترِ کتاب‌های این مدلیه رو حفظ کرده بود. برخی توصیفات هم دوست داشتم، مثل: «هوای ترد صبح را بوی باروت می‌شکند».

✍🏼 اما بعد، یک انتقاد کلی:

«کتابی است برای مخاطب‌های گزینش شده». یعنی شما یک مطلب مهمِ تاریخی و فرهنگی رو برای کسانی نوشتی که  چه این کتاب رو بخونند و چه نخونند، تأثیری در انتخاب مسیرشون نداره؛ برای مخاطب مذهبی؛ تشنگانِ روضه و استادان بسط دادن روضه‌های سنگین و مکشوف به جریان عادی زندگی.
این بده؟ نه. ولی من کتاب رو نمی‌تونم بدم دست اون دوستم که شک و شبهه داره، نمی‌تونم صادر کنم به آمریکا و اروپا، نمی‌تونم باهاش به غریبه‌ها نشون بدم حق کدوم طرفه. نهایتاً بشه تعریف کرد براشون یا تو بحث‌ها به عنوان حقیقت تاریخی استفاده کرد. حیف نیست خب؟ 

ممنون از آقای احسان جاویدی که به همۀ ما یادآوری کردند؛ جنگ فقط کُشتن نیست، گاهی زنده کردن هم جنگیدنه...


#کتابخانۀ_اتاق_کناری 
@anbarivaotaghekenari
        

12