معرفی کتاب بندها اثر دومنیکو استارنونه مترجم امیرمهدی حقیقت

بندها

بندها

4.0
272 نفر |
103 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

30

خوانده‌ام

443

خواهم خواند

163

شابک
۹۷۸۶۲۲۰۱۰۸۲۸۳
تعداد صفحات
166
تاریخ انتشار
1400/12/14

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        The Strega Award–winning Italian author’s “scalding and incisive” novel of marriage and family bonds that come undone in the wake of an affair (Library Journal, starred review).

A New York Times Notable Book of the Year

A Sunday Times and Kirkus Reviews Best Book of the Year

Winner of the 2015 Bridge Prize for Best Novel

Italy, 1970s. Like many marriages, Vanda and Aldo’s has been subject to strain, attrition, and the burden of routine. Yet it has survived intact. Or so things appear. The rupture in their marriage lies years in the past, but if one looks closely enough, the fissures and fault lines are evident. It is a cracked vase that may shatter at the slightest touch. Or perhaps it has already shattered, and nobody is willing to acknowledge the fact.
Domenico Starnone’s thirteenth work of fiction is a powerful short novel about relationships, family, love, and the ineluctable consequences of one’s actions. Known as a consummate stylist and beloved as a talented storyteller, Domenico Starnone is the winner of Italy’s most prestigious literary award, the Strega.

“The leanest, most understated and emotionally powerful novel by Domenico Starnone.”―The New York Times
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به بندها

نمایش همه

یادداشت‌ها

          عالی بود! شروعش درخشان و پایانش غافل‌گیرکننده... 
کتاب سه راوی دارد: واندا، آلدو و آنا. قصد اسپویل ندارم و وارد جزئیات نمی‌شوم، اما حول رابطه‌ای است که از هم می‌پاشد و زخم‌هایی که هیچ‌وقت التیام پیدا نمی‌کنند. 
بخوانیدش. با تمرکز و سرِ صبر. بعد همانطور که لاهیری گفته دوباره بخوانیدش... من هم دوباره می‌خوانم. 

پی‌نوشت ۱:
راستش را بخواهید، من از حدود ۲۰ تا ۲۵ سالگی شیفته‌ی ادبیات ایتالیایی بودم، عاشق کالوینو و موراویا و بنّی و باریکّو. بعد با دِ سِس پِدِس و تامارو گذاشتمش کنار؛ انقدر کنار که حتی نتوانستم النا فرانته‌ها را بخوانم. الان بعد از مدت‌ها این ایتالیایی پُر جان -که شبیه کالوینو و موراویا و  بنّی نیست- حسابی چسبید. دوست دارم دوباره بروم سراغ فرانته‌ها، شاید تا مزه این یکی زیر زبانم است، آن‌ها را هم تمام کنم. 

پی‌نوشت ۲:
همنام و مترجم دردها سال‌ها کتاب‌های مورد‌علاقه‌ام بودند، به همین خاطر وقتی فهمیدم جومپا لاهیری انگلیسی را ول کرده و رفته سراغ ایتالیایی غصه خوردم که احتمالا دیگر از مهاجران و فرزندان‌شان نخواهد نوشت. پاتوق‌ها که ترجمه شد با خوش‌بینی خواندمش، اما باز هم کم مایگی‌اش -در قیاس با کتاب‌های انگلیسی لاهیری- توی ذوقم زد. اما حالا با خواندن بندها، باز به لاهیری امیدوار شده‌ام. نمی‌دانم اولین ترجمه‌اش از ایتالیایی‌ست یا نه، اما انتخاب فوق‌العاده‌ای است. حالا گیرم خودش ننوشته، شبیه کتاب‌های خودش است. درباره‌ی مهاجرت نیست، اما درباره‌ی خانواده و تنهایی است و رابطه‌ی خوشبختی و آزادی. دوستش دارم.
        

25

          بندها در حقیقت، روایت بند است. بند کفشی که اگر حواست نباشد به بند جفت دیگر گره می‌خورد و آن وقت است که آدم را با سر به زمین می‌زند. اگر شانس یاری‌اش کند که بند اشتباهی را باز کند، به زندگی قبل برمی‌گردد. اما با آثار به جا مانده از زمین خوردن و زخم و زیلی های گونه و سر و کتفش چه کند؟

موضوع داستان تکراریست. خیانت؛ اما به هیچ عنوان کلیشه نیست. استفاده از مضامینی مثل فریب خوردن، گذر زمان و پیری، عشق، زخم خوردن از گذشته و پیروی از نفس به خوبی دیده میشه. ما تک تک این‌ها رو در رفتار شخصیت‌ها می‌بینیم و با کشف داستان آنها را می‌سنجیم. 

نکته‌ی طلائی کتاب به نظرم علاوه بر شخصیت پردازی فوق العاده و زبان حرفه‌ای، چفت و بست تعریفی در تمام داستان است! فصل اول از زبان زنی زخم خورده و خیانت دیده است که تمام تلاشش را برای برگرداندن همسرش به زندگی می‌کند. با اینکه نویسنده مرد است اما به ظرافت رفتار همچین زنی را به تصویر میکشد و قدرت قلمش را، رو میکند. 
از خواندنش بی‌نهایت لذت بردم.
        

26

          دوستی در تعریف کتاب خوب می گفت"کتابی که همه چیزش راست و ردیف باشد و آن را بخوانی و سر تکان دهی و بگذاری در قفسه ،کتاب خوبی نیست! کتاب خوب کتابی است که تو را به فکر فرو برد.دنبال کسی باشی که در مورد آن گفتگو کنی.ذهنت را مشغول کند و چراها و چگونگی های داستان تو را تحت تاثیر قرار دهد"
کتاب بندها با نام اصلی بند کفش اثر دومنیکو استارنونه یکی از همین بهترینهاست. وقتی کتاب را تمام کردم در بهت فرو رفته بودم و حال غریب و تازه‌ای در قلبم حس می کردم. در سرم افکار گوناگونی چرخ می زد مطمئن بودم که حرف و نگاهی تازه در ذهنم جا گرفته است. 
متخصصان نویسندگی می گویند می‌شود از عادی ترین سوژه‌ها،از اتفاقاتی که بارها و بارها پیش چشم ما رخ داده است،داستان نوشت به شرطی که دریچه‌ی نگاه تازه‌ای به آن واقعه گشوده شود.
بندها بدون شعارزدگی و درگیر کلیشه شدن ،از شخصیت‌هایی می گوید که در خانواده و تحت تاثیر رفتارهای یکدیگر ،کنش های متفاوتی از خود بروز می‌دهند.
ماجرا همان خیانتی است که بارها و بارها موضوع کتاب‌ها و فیلم ها بوده است اما حالا ما به واسطه شناخت روانی درست و نزدیک شدن نویسنده به شخصیتها به شکلی دیگر به آن نگاه می کنیم.
آلدو مردی است که به همسرش خیانت کرده است . فصلی از داستان مختص اوست که از خودش بگوید،از احساسات و دلایل  رفتارهایش.
واندا زنی است که مورد ظلم واقع شده است.او شخصیت بی گناه و سفید داستان نیست او هم قصه ای جالب و شنیدنی دارد و بچه ها مهم‌ترین و برجسته ترین بخش کتاب تاثیر  این حادثه روی رفتار آنهاست.
بندها پر کشش و جذاب شروع می‌شود و در عین سادگی چنان عمقی دارد که علاوه بر تاثیر عمیق روی خواننده،به او اجازه نمی دهد کتاب  را ببندد.بلکه او را ترغیب می کند یک نفس به تماشای داستانی از یک خانواده بنشیند و تا تمام شدن این داستان آرام نگیرد.
عناصر داستان و قلم نویسنده حرفه‌ای و کم نقص است.نحوه پرداخت داستان  ایرادی ندارد. از آن دست کتاب‌هایی است که هیچ وقت فراموشش نخواهید کرد.
همین حالا که مدتی است از خواندن کتاب می گذرد از فکر کردن به ابعاد گوناگون کتاب قلبم به تپش می افتد و دلم می خواهد ساعتها از حیرت و تعجبم و احساسی که از خواندن بندها به من دست داد، صحبت کنم.
کتابی که ساعتها و جلسات زیادی می‌طلبد تا به لایه‌های دقیق و عمیق آن دست یابیم.از آثار بزرگ نمی توان زیاد صحبت کرد.حق مطلب فقط وقتی ادا می شود که خوانندگان این یادداشت ،شروع به خواندن اثر کنند.
یادداشت مترجم در انتهای کتاب نیز(جومپا لاهیری)درخشان  و پر قدرت است و به فهم و درک بهتر و بیشتر اثر کمک خواهد کرد.
داستان مناسب گروه سنی بزرگسال است.
        

53

          دومنیکو استارنونه در رمان بندها، یک خانواده اهل ایتالیا را روایت می‌کند. خانواده ای که سنگ بنای آن در سال 1962 گذاشته شده است و  در فاصله سال های  1974 تا 1978 درگیر یک بحران می‌شود و نهایتا روایت داستان این خانواده در بازه زمانی دهه اول قرن 21، پایان می‌یابد.
استارنونه با یک ظرافت خاص، بندهای ارتباطی بین اعضای این خانواده را از زاویه دید مادر، پدر و دختر خانواده در این بازه زمانی حدودا 40 ساله به تصویر کشیده است.
با توجه به استقبالی که از این کتاب در سطح بین‌المللی شده است، این فرضیه می‌تواند مطرح باشد که استارنونه نوعی از زیست حقیقی اجتماعی موجود در جامعه اروپایی را به تصویر کشیده است.
با این فرض، بعد از اتمام مطالعه این رمان، طوفانی از گزاره‌های مختلف در ذهن من شکل گرفت:
از چرایی اهمیت تقویت بنیان خانواده از منظر دین، فرهنگ ایرانی و احیانا فرهنگ اروپایی تا اهمیت جایگاه خانواده در تقابل تمدنی بشر با ابلیس و حتی فلسفه وجود حق طلاق برای مرد در نظام حقوقی اسلام.

نهایتا این که شاید برای خیلی‌ها این کتاب، صرفا یک فرم جذاب از روایت حقیقت اجتماعی باشد، ولی برای من یک شاهد مثال از یک جدال تمدنی چند هزار ساله است.
        

3

        هر آدم نرمالی دوست داره که آزادی و استقلال داشته باشه و در قید و بندِ محدودیت نباشه،دقیقا چیزی که آلدو هم میخواست.
البته که میل و اشتیاقی که به رهایی داشت کاملا درک میکردم،اما مشکل اونجا بود که آلدو این آزادی رو در مجرد بودن و خودش رو در بند محدودیتی به اسم«خانواده» می دید به قول خودش«زن و بچه داشتن نه نشانه آزادی بلکه از عقب ماندگی حکایت داشت»!!.و همین باعث شده بود خیانت به همسرش براش یه عادت بشه تا خودش رو قانع کنه که با اینکه ازدواج کرده اما هنوز تعهد و مسئولیتی نسبت به کسی نداره. که در نتیجه تاثیرات جبران ناپذیر روی روح و روان بچه هاش و مخصوصا زنش شد!(:
#آلدو_نباشیم!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

          "حکایت آدم هایی که بندهای زندگی شان را به هم گره کور زدند..."
.
داستان کتاب بندها در ایتالیا می‌گذرد. "واندا" و "آلدو" به همراه دو فرزندشان "آنا" و"ساندرو" چهار شخصیت‌ اصلی این کتاب هستند. آلدو استاد دانشگاه و واندا زنی خانه‌دار است که سعی می‌کند نهایت تلاشش را برای ایفای تمام‌وکمال نقش مادری و همسری به کار گیرد و به مفهوم خانواده، پای‌بند بماند. کتاب آغازی طوفانی دارد. نخستین جملات کتاب، خبر از بحرانی دارد که این زن به‌ظاهر آرام و مطیع و تودار را به طغیان و مطالبه واداشته و تشویش و نگرانی او برای از دست رفتن ثبات و امنیت عاطفی و احساسی‌اش را آشکارا نمایان می‌سازد:

«اگر یادت رفته آقای عزیز، بگذار یادت بیندازم: من زنت هستم. می‌دانم که زمانی از این بابت خوشحال بودی ولی حالا شده اسباب ناراحتی‌ات. می‌دانم خودت را به آن راه می‌زنی انگار که وجود ندارم، و هیچ وقت وجود نداشته‌ام، چون که نمی‌خواهی وجهه‌ات جلو آدم‌های باکلاسی که باهاشان نشست‌وبرخاست می‌کنی خراب شود...»

این کتاب در سه فصل کلی و از زبان سه راوی بازگو می‌شود:

-فصل اول در قالب نامه‌های بی‌جوابی است که واندا برای شوهرش آلدو می‌فرستد و علی‌رغم پذیرش زخم عمیقی که از خیانت آلدو به روح‌ و روانش رسیده، خواهان توضیح از سوی آلدو است. واندا در این قصه نمادی است از آنان که هنوز برای خانواده و عشق و تعهد زناشویی ارزش قائلند و دگرگونی‌های اخلاقی و فرهنگی عصر جدید -دهه‌ی ۶۰ میلادی و پس از آن- را به‌سختی می‌پذیرند. زمانی که مفهوم خانواده دچار تغییر شده بود و آزادی‌های جنسی امری مقبول و طبیعی قلمداد می‌شد.

-روایت فصل دوم کتاب از زبان آلدو و از جایی روایت می‌شود که سال‌ها از زندگی زناشویی‌اش با واندا گذشته و حالا هر دوی آن‌ها در ایام سالخوردگی و بازنشستگی راهی سفری در تعطیلات آخر هفته شده‌اند اما وقوع بحرانی جدید دوباره سر زخم‌های کهنه را باز می‌کند و نشان می‌دهد که انگار گذشته‌ها هنوز نگذشته!
در این فصل خواننده فرصت می‌یابد تا از نگاه آلدو به قضیه بنگرد و به قضاوتی متعادل‌تر از داستان و نحوه‌ی کنش و واکنش شخصیت‌ها دست یابد.

-راوی فصل سوم، آنا دختر کوچک خانواده است که حالا در سن میانسالی به سر می‌برد و تجربه‌ی روابط عاطفی متعدد هنوز او را به برقراری پیوند عاشقانه‌ای پایدار مطمئن نکرده است. او و برادرش ساندرو فرصتی می‌یابند تا یک‌بار دیگر در خانه‌ی  والدینشان باهم روبه‌رو شوند و به مرور آن‌چه در کودکی گذشته است و ردی عمیق در تصمیمات و مسیر زندگی بزرگسالی آن‌ها گذاشته است بپردازند و از احساساتی بگویند که در زمان جدایی والدین و ترک خانه از سوی پدر داشته‌اند. این فصل از کتاب به‌خوبی بر اثر مغفول اما مهم خیانت زناشویی بر فرزندان پرداخته و نشان می‌دهد که تصمیمات بعضاً خودخواهانه و بی‌ملاحظه‌ی  والدین چگونه بر افکار و عواطف فرزندان در ایام بزرگسالی سایه می‌افکند و آن‌ها را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.
...
نیاز به "نگه‌داشتن" و "رهاکردن" دو مضمون اصلی کتاب بندها به‌قلم دومنیکو استارنونه، نویسنده‌ی ایتالیایی است. مضامینی که در تقابل با مفاهیمی چون عشق، خانواده، سنت و قوانین اجتماعی به چالش‌هایی جدی بر می‌خورند.

بندها، روایت نحوه‌ی مواجهه و برخورد اعضای یک خانواده با بحرانی است که آن‌ها را در مرز گسستگی عاطفی و اخلاقی قرار داده و همچون زلزله‌ای سهمگین، اعتقاد هر یک را برای ساختن و بنا کردن ارتباطی امن و پایدار متزلزل کرده است.
...
این کتاب از "نشر سرچشمه" و به ترجمهٔ "جناب آقای امیرمهدی حقیقت" است؛ ایشان حقیقتا حقِ ترجمه را اَدا کرده اند و علاقه و استعداد ایشان در نوشته هایشان به وضوح مشهود است.
"خانم جومپا لاهیری"، نویسندهٔ هندی-آمریکایی اما، مترجم کتاب از ایتالیایی به انگلیسی هستند؛
و جناب آقای حقیقت، تقریبا همهٔ کتاب های ایشان را به فارسی ترجمه کرده اند و اینطور که بنده متوجه شدم،
جناب حقیقت، نسخهٔ ترجمهٔ انگلیسی خانم لاهیری را به فارسی برگرداندند.
*حرف درمورد نویسنده و مترجم های کتاب زیاد دارم؛ اما این نوشته، مجال سخن بیشتر نمی دهد..!
امیدوارم این نوشته شمارا به مطالعهٔ کتاب علاقه مند کرده باشد🌱
حالتان خوب
زندگی تان پر از کتاب های خوب🪴
        

22

مانا

مانا

1404/1/6

          من یه تعبیری دارم به اسم زنجیر، بندها همون زنجیریه که من قبلا بهش فکر کردم. به رسم آنا و واندا دسته بندی می کنم، هرچند که شبیهشون نیستم :)
اول. نویسنده اومده چنان خفن متن نوشته که تو به همه حق می دی. چون دنیا سیاه و سفید نیست. آدم ها فرشته و شیطان نیستن ولی خب من تو نظرات یه عده حق به جانب دیدم که نگران ترویج فرهنگ "پلید" غرب بودن و به صفر و صد فکر کردن خودشون ادامه می دن و ظاهرا کتاب خوانی باعث نشده درک کنن آدم ها می تونن متفاوت از تو فکر کنن و همچنان از تو پلیدتر نباشن. 
دوم، هروقت کسی بهت خیانت کرد این کتاب رو بخون. شاید باعث بشه خودت رو ذلیل نکنی، حقیر نباشی و خودت رو وابسته به یک دیگری نبینی که بدون اون نمی تونی زندگی کنی. به اینجانب خیانت شده. پس دوستان فرشته و شیطان سنج یه طرفه به قاضی نرن. هروقت هم خواستی به کسی خیانت کنی این کتاب رو بخون. کتاب به درد هر دو گروه می خوره
سوم. ببین، بپذیر، رد شو. چند ماه پیش غزاله اینو بهم گفت و از اون موقع من با همین عبارت خیلی حال بهتری داشتم، انتظارم از آدم ها رو پایین آوردم و خیلی کمتر از اطرافیانم رنجیدم و زندگی راحت تر شده 
چهارم. من بچه نمی خواستم. یک سال و دو ماهه جانان به دنیا اومده و من دایی شدم. لذت بخشه ولی من به همین لذت قانعم و نمی خوام پدر باشم. پدر معنوی؟ شاید 😂 ولی بیولوژیک؟ حاشا و کلا 😁
پنجم. روابط تکراری می شن، دچار روزمرگی می شن. این توی دنیای سریع تیک تاک و اینستاگرام اوج گرفته. اگه باهاش مشکل داری، مراقبش باش. تلاش کن براش. با طرفت مدام تجربه ی جدید ثبت کن تا حرفی برای گفتن باشه، هرچند که این مسیرهای جدید هم باز ممکنه شما رو از هم دور کنه.داگه دور کرد؟ بپذیر، رد شو. تبدیل نشو به زندانبان طرف مقابل. و البته، انسان ها آزادن به خانواده بها بدن و بهش بچسبن، و  همچنین آزادن خانواده‌ رو زنجیر کنن. نسخه پیچی یه عده فقط باعث میشه "متفاوت ها" زجر بکشن!
ششم. امسال از ایران برو!
۶ فروردین ۱۴۰۴
۲۶ مارس ۲۰۲۵
مانا
        

2