یادداشت سارا رحیمی

        سومین کتاب 1403 بود.
از جهت فرم و ساختار فوق‌العاده و همه‌چیز تمام بود. می‌توانی بخوانی و یاد بگیری. نویسنده به معنای حقیقی چیره‌دست است. نمادهای فوق‌العاده‌ای کاشته بود. واقعاً رشک‌برانگیز!
از نظر محتوا ولی روحم را خراش داد.
١۶6 صفحه درباره‌ی خیانت و بی‌مسئولیتی خواندن، واقعاً کار سختی بود. انگار نویسنده اصرار داشت شخصیت‌هایش هیچ‌جا نقطه‌ی روشنی برایت نسازند. انگار نمی‌خواست عاشق هیچ‌کدامشان باشی.  شخصیت زن قصه رسماً شکنجه‌گرم بود. انقدری که بخش اول را با زجر می‌خواندم. اینهمه خواری، انتخاب زجردادن خود و دیگری، برنگشتن به زندگی و کمر بستن به نابود کردن تصور بچه‌ها از پدرشان، همه بی‌اندازه اذیتم می‌کرد. حکایت نیش عقرب بود که در ظرف چینی روسی گذاشته باشند و خیلی خوب آراسته باشندش. تلخ و گزنده. 
چیز دیگری که در محتوا اذیتم می‌کرد انتخاب‌های بزدلانه چه از جانب مرد و چه از جانب زن بود. اواسط کتاب دیگر داشتم به التماس می‌افتادم که: آقای استارنونه، محض رضای خدا یک اقدام شجاعانه نشانم بده. حتی وقتی زن و مرد وسط خانه‌ی آش‌ولاش بگومگو کردند، امیدوار شدم که اتفاقی رخ بدهد، ولی هیچ! 


 از خواندنش پشیمان نیستم. کلاس درس رمان بود. 
      
1

34

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.