معرفی کتاب میک هارته این جا بود اثر باربارا پارک مترجم نازنین دیهیمی

میک هارته این جا بود

میک هارته این جا بود

باربارا پارک و 1 نفر دیگر
4.2
46 نفر |
25 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

70

خواهم خواند

39

ناشر
ماهی
شابک
9789642090570
تعداد صفحات
82
تاریخ انتشار
1397/12/26

توضیحات

        
رمانی کوتاه و ساده اما تاثیرگذار درباره ی بازگشت زندگی و امید به خانواده ای که یکی از بچه هایش مرده. کسی که عزیزی را از دست داده باشد، با خواندن این اثر احساس می کند نویسنده حالات و احساسات او را توصیف کرده است. همه ی ما عزیزانی را از دست داده ایم و به خوبی با لحظات ابتدایی نبودِ او آشناییم؛ این اثر توصیف همین لحظات است از زبان دختری نوجوان.فیب، دختری نوجوان که برادرش میک طی یک سانحه می میرد، به بیان خاطرات و روحیات خودش و خانواده اش می پردازد. بجز چند اختلاف جزئی فرهنگی، می توان گفت که حس و حال فیب و خانواده اش با تمام آدم های دیگری که کسی را از دست داده اند یکی است. نویسنده ماهرانه توانسته فضا و حال وهوای آن ها را توصیف کند. داستان در چند قسمت اتفاق می افتد که هر کدام مکانهایی هستند که راوی (فیب) در آنها به شرح حال و زندگیش می پردازد، از خانه تا مراسم سخنرانی. هرچند که همه چیز درباره میک (برادر فقید فیب) است اما این فیب است که داستان را روایت می کند و اوست که بار سنگین فقدان برادر را به دوش می کشد.باربارا پارک، نویسنده ی ادبیات کودک و نوجوان، در 21 آوریل 1947 در ایالت نیوجرسی در امریکا به دنیا آمد. در سال 1965 به کالج رایدر رفت و دو سال بعد فوق دیپلم گرفت. در سال 1967 به دانشگاه آلاباما رفت و در سال 1969 از آن جا فارغ التحصیل شد. در همان سال با ریچارد ای پارک ازدواج کرد. وی در شهر فینیکس در ایالت آریزونا زندگی می کرد. باربارا پارک داستان های زیادی برای کودکان و نوجوانان نوشته است، اما مشهورترین آن ها مجموعه داستان های جونی بی جونز است که طرفداران زیادی دارد. او شش جایزه به انتخاب کودکان و چهار جایزه به انتخاب والدین برده است. پارک در 15 نوامبر 2013، در سن 66 سالگی، درگذشت..
      

لیست‌های مرتبط به میک هارته این جا بود

پست‌های مرتبط به میک هارته این جا بود

یادداشت‌ها

          دردِ از دست دادن یکی از اعضای خانواده بدترین درد است.
 اینکه بعد از این اتفاق ناگوار چه بر سر افراد خانواده خواهد آمد، یا چقدر زمان خواهد برد و یا چگونه با فقدان این حلقه‌ی گمشده از زنجیره‌ی خانوادگی کنار خواهند آمد ، چیزیست که در این داستان مرور میکنیم .‌"میک هارته اینجا بود" داستانی‌ست درباره‌ی سوگواری،درباره‌ی حس این درد و رنج عمیق.

داستان از زبان "فیبی" دختر نوجوانی روایت می‌شود که در یک روز عادی، کاملا اتفاقی برادرش را از دست می‌دهد و از آنجا به بعد است که با زبانی ساده به بیان احساسات ، برداشتهای متفاوت و چگونگی پذیرش افراد خانواده و اطرافیان به این غم بزرگ می‌پردازد.
شاید خیلی از ما این شانس رو داشته باشیم که هنوز به این درد و فقدان ابدی مبتلا نشده باشیم اما توصیفات کتاب آنقدر ملموس و قابل درک بود که خواننده کاملا با افراد خانواده در این غم همراه می‌شود.
در این کتاب خواهیم دید که مرگ نزدیکان چطور دید تازه ای به بعضی مسائل می‌دهد و ارزش بسیاری از چیزها حتی پیش پا افتاده ترین ‌ها نیز رنگ و بوی دیگری به خود خواهند گرفت؛ یعنی به شکلی متفاوت ارزش زندگی به ما فهمانده خواهد شد. به گفته‌ی فیبیِ داستان" بهش میگن دیدن دور نمای زندگی.اونجا که دیگه خط اتوی شلوار چندان مهم نیست و همبرگرها در شکل و اندازه‌های مختلف درست می‌شوند".به بیان دیگر افراد خانواده‌ی غم دیده هرگز آن خانواده‌ی قبلی نخواهند شد. میخندند،راه میروند،زندگی میکنند اما...با دیدی کاملا متفاوت از قبل.

موضوع جالب دیگری که در داستان به زیبایی نقل شده بود اهمال کاری بود.جایی که کار اشتباهی می‌کنیم،شانس همراهمان میشود ، جان سالم به در می‌بریم، و این دفعات شانس زیاد می‌شود و ما گمان می‌کنیم قرار است هر دفعه خوش شانس باشیم اما.....درست در جاییکه خیالمان راحت است آنچه نباید، می‌شود!
"میک هارته اینجا بود" داستانی کوتاه، دردناک و زیبا بود
        

7

          زبان روایت و نثر کتاب خوب و خوشخوان و البته غم‌انگیز است و ویراستاری هم خوب است.

راوی خواهرِ میک است به نام فیبی که حدود 10 ماه از میک بزرگتر است و با برنامۀ پدر و مادر شیمیدانش متولد شده است و میک ناخواسته به دنیا آمده است، آن هم تنها 10 ماه پس از تولد فیبی...

مسئلۀ سوگ بسیار سنگین، سخت و طاقت‌فرسا است و در این شرایط، بهترین کار تنها شنیدن درد دل‌ها و سخنان مصیبت دیده است و دوری از نصیحت و توصیه به تحمل کردن و بیان اینکه من هم درد کشیده‌ام و می‌دانم چه می‌گویی و پرهیز از این قبیل سخنان است.

و دیگر اینکه در کنار آنان بودن، فرصت در خود فرو رفتن و فکر کردن و یادآوری خاطرات فردِ درگذشته را کمتر می‌کند و هر چه این زمان‌های تنهایی، از زمان داغدار شدنِ فرد، به تاخیر بیفتند؛ برای او بهتر است تا شرایط و روحیۀ بهتری برای مواجهه و روبرو شدن با یاد خاطرات فرد درگذشته، به وجود بیاید.

این یکی از مهم‌ترین جاها و زمان‌هایی است که افرادِ همه‌چی‌دان تنها با حرف‌های خود، داغ دل فرد مصیبت دیده را بیشتر می‌کنند و باید بدانند که نصیحت کمکی به فرد نمی‌کند و همراهی همراه با گوشی شنوا داشتن، بهتر و مفیدتر است.

از عمق جان برایتان آرزو می‌کنم که از این فقدان، یعنی از دست دادن عزیزانتان دور باشید و در کنار خانواده‌های محترم، روزگار را به خوشی و خوبی، تندرستی و شادی بگذرانید. آمین رب العالمین.
        

12

          مرگ کسانی که دوستشان داریم از آن اتفاق هاییست که تا قبل از آن که از نزدیک تجربه اش نکنیم، نمیتوانیم هیچگاه از بزرگی این مصیبت درکی داشته باشیم. 
فیپ دختر سیزده ساله ایست که از برادرش صحبت میکند. همان برادری که حتی یک ساعت قبل از مرگش هم پیش او بود، اما بعد دیگر میک هارته ای وجود نداشت. فیپ از تمام احساستش میگوید؛ آنقدر دقیق میگوید که حرف هایش با تک تک وجودتان لمس میشود و شما را به عمق ماجرا میکشد. فیپ بی وقفه درگیر خاطره هایش با میک است، به دعوا هایشان فکر میکند، به حسرت های در دلش و تمام آن لحظاتی که با هم می خندیدند. یک وقت هایی آن چنان غرق در خاطرات میک و فیپ میشدم، که خودم را کنار آن ها میدیدم و همه چیز برایم وقعی بودند... 
باربارا پارک شخصیت ها را طوری طراحی کرده است که حتی بعد از بستن کتاب آن چنان فکر و ذهن درگیر کتاب میشود که تا مدتی آن ها را کنار خودمان تصور میکنیم. 
این کتاب از آن کتاب هاییست که بعض آدم را میشکند و از یک جایی به بعد، اشک هایت هستند که داستان را همراهی میکنند. 


        

3

Pardis

Pardis

1402/4/25

        یک سری کتاب ها هستن که ادم انعکاس خودش رو درون اونها پیدا میکنه و همون لحظه دوست داره قلبشو دربیاره و بزاره وسط  کتاب :) این دسته از کتاب ها برای هدیه دادن خیلی مناسبن  و "میک هارته اینجا بود " دقیقا همچین کتابیه.
کتاب کوتاهه ولی انقددددر حرف برای گفتن داره که آدم بعد از تموم کردنش نمیدونه به کدوم باید اول فکر کنه ، نمیدونه کدوم یکی از شیطنت های میک رو باید روی خواهر یا برادر‌ش پیاده کنه و ناخودآگاه به دنبال سیمان خیس میگرده:))))
جمله مورد علاقم :
تو واقعا فکر میکنی وفتی یک نفر می‌میره، لابه‌لای ابرها شناور میشه؟ اون وقت چی کار میکنه؟ یه هاله‌ی نورانی روی سرش سبز میشه و چنگ و عود میزنه؟ 

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

32

          تصور کنید که در یک روز صبح، با برادر دوست‌داشتنی‌تان دعوا کرده‌اید. بعد از آن، درخواست او برای بردن دوچرخه‌اش به خانه را رد کرده‌اید؛ با او خداحافظی نکرده‌اید و پشت‌تان را به او کرده و با حالت قهر از هم جدا شده‌اید. و درست در همان روز برادرتان که به ناچار با دوچرخه راهی خانه دوستش شده، در مسیر دچار حادثه می‌شود. 
نگران نباشید! چیزی از داستان کتاب لو نرفته است. این تازه آغاز کتاب "میک هارته این جا بود"  است. قرار است در طول داستان با فیبی همراه شوید و همراه با او برای از دست دادن برادرش سوگواری کنید. 

اگرچه داستان بر موضوع تلخی دست گذاشته؛ پایان‌بندی کتاب آرامش‌بخش و در عین حال جذاب است. در پایان داستان با یک پند اخلاقی و توصیه ایمنی مواجه می‌شویم و این احساس به مخاطب منتقل می‌شود که تمام داستان صرفا برای ارائه آن پند و توصیه بیان شده است. با این حال، این احساس به هیچ وجه آزاردهنده نیست! چراکه نویسنده برای ارائه مقصود خود، در طول کتاب با ظرافت و هنرمندی از روایت جذاب و توصیفات دقیق بهره گرفت است.
پی نوشت: کاش اگر می‌خواهیم در داستان‌هایمان پند و اندرز بگنجانیم، از نویسنده این کتاب یاد بگیریم!
        

2