این زاویه دید با این راوی غیر قابل اعتماد و پریشان ذهن و این کشش داستانی...
بیشتر از هر چیز شیوه بیان و لحن داستان(چگونه گفتن) من رو به خودش جذب کرد؛ اگرنه داستان گره و پیچیدگی خاصی ندارد.
شخصیت پردازی خاصی در کار نبود؛ حتی صحنه پردازی خاصی.
شخصیت ها حتی اسم نداشتند ( البته چه بهتر)؛ اما شخصیت ها عیان بودند چون نویسنده به درون شخصیت ها سفر کرده و ما را با ابعاد درونی شخصیت ها آشنا میکند.
در داستان قرار نیست ما به کسی حق بدهیم . سیاه و سفیدی وجود ندارد و نخواهد داشت. کتاب یک نشخوار ذهنی تمام عیار است و برای همین در فکر دیگران نمیشود موضع گیری کرد.
فکر میکنم چیزی که از داستان مدرن میخواهیم همین است. گفت گوی بین خودمان و بین شخصیت ها. یک گفت و گوی کاملا ذهنی...