بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

Pardis

@pardisam

40 دنبال شده

56 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

فعالیت‌ها

Pardis پسندید.
            فقر احمق میکند کتابی از آخرین دسته کتاب های اقتصادی است که به جای بازی با ریاضیات و تصویر انسان ها به عنوان شی، پیوند دیرینه اقتصاد و روانشناسی را برقرار کرده و دنبال ترسیم انسان به عنوان موجودی بسیار تاثیر پذیر از عوامل روانی است. 
در این کتاب به سراغ تاثیر کمیابی بر انسان ها رفته که عامل بسیاری از پایین بودن بهره‌وری ها و مشکلات در زندگی فردی، کاری و اجتماعی ما انسان هاست.
خواندن این کتاب هم برای مخاطب عام و هم مخاطب تخصصی اقتصاد مهم است و برای هر دو راهگشاست. مخاطب عام می‌تواند از آنچه در این کتاب به دست می‌آورد زندگی شخصی خودش را بهبود یابد یا اگر مدیر و صاحب کسب و کاری است با این نگرش جدید به کارکنان خود نگاه کند و کارایی را بالا ببرد.
از سوی دیگر اقتصادی ها و علاقه مندان به این علم نیز می‌توانند از این مسئله برای فهم بسیاری از بحران ها مانند بحران فقر، بیکاری، بهره وری و ... استفاده کنند و این موارد را نیز در مدلسازی های خود تا جای ممکن وارد کنند.
          
Pardis پسندید.
Pardis پسندید.

از اهمیت سیسرو زیاد می‌توان گفت، اما به اختصار: "ما را گریز از کلاسیک‌خوانی نیست". این حکم چه در ادبیات، چه در فلسفه و سیاست و مثل آن مصداق دارد. این گزیده متن بسیار خلاصه از سیسرو نیز دقیقا در همین اتمسفر معنای خود را کسب می‌کند. یعنی این متن علاوه بر اینکه حامل نکته‌سنجی‌ها و حکمت‌هایی چند است، فراتر از آن می‌تواند لعبتِ دستِ آدم باشد برای فهم گذشته! فهم ‌گذشته داستان‌پردازی صرف نیست (اصلا چه کس گفته داستان‌‌سرایی بد است؟) و لزوما هم قرار نیست منفعتی داشته باشد. منظور منفعت کوتاه مدت است، منفعت عاجل! آثار کلاسیک و استخوان‌دار، حتما و یقینا بینش‌هایی را حمل می‌کنند که پس از گذر زمان اهمیت آن بر مراجع مشخص می‌شود. خلاصه که واقعا 40صفحهٔ خوبی بود. چقدر مقدمه دبیر مجموعه خوب بود، واقعا نکته‌سنجی داشت. چند تا نکته دارم که به اختصار: 1) نشر چشمه/پارسه به جوری این سری کتاب‌ها (یک سری کتاب از و بعدا توضیح می‌دم) رو چاپ کرده آدم فکر می‌کنه کتاب‌ِ زرد اند ولی خب، حاشا و کلا که نیستند. 2) یه ذره با اینکه دبیر مجموعه اصلی یا نویسنده هر جلد (منظور نسخه انگلیسیِ انتشارات دانشگاه پرینستون است) در توضیحات همش حرف‌های سیسرو را مصداق معاصر می‌یافت، خیلی منو مشکوک می‌کرد که نویسنده به دامان "تاریخ‌پریشی/Anachronisme" بیفتد. استفاده درست از این اصطلاح را از دکتر گمینی یاد گرفته ام که در یادداشت این کتاب توضیح خواهم داد. البته نویسنده به دامان زمان‌پریشی نیافتاده است و حرفه‌ای برخورد کرده است، اما خب. 3) گویی انتشارات دانشگاه پرینستون سویه‌های محافظه کاری قوی‌ای دارد و برایم جالب بود در مقایسه با انتشارات دانشگاه‌های دیگه. (خیلی ایده خامی است و من اصلا مرد این بررسی نیستم.صرفا نوشتم که نوشته باشم.) می‌دونم باید سارتر بخونم، ولی این رو شروع کردم و داره تموم می‌شه...

Pardis پسندید.
            گاهی عناوین فرعی کتاب‌ها بسیار مهمتر و تاریخ سازتر از عناوین اصلی‌اند. مثلا مشهورترین کتاب دکارت رو به خاطر بیارید. «تأملات» به خودی خود عنوان خنثی‌ایه ولی «رساله‌ای در اثبات خدا و بقای نفس» عنوانیه که در ترکیبش با پیش‌زمینه‌ای که از دکارت داریم آدم رو مجاب میکنه که این رساله رو باید خوند.
کتاب مری شلی هم از این دست کتاب‌هاست. در مواجهه با «فرانکنشتاین» فقط یه غول وصله پینه شده تو ذهن آدم میاد که نهایتا یه رمان گوتیک خوب باشه و لابد دست مایه‌ای بوده برای ترسوندن بچه‌های اون زمان ولی وقتی عنوان «پرومته مدرن» رو میشنویم شاخک‌های آدم تیز میشه. منم کتاب رو به خاطر عنوان فرعیش خوندم.
اولا باید دقت کرد که فرانکنشتاین اسم خالق اون هیولاست نه اسم خود هیولای داستان و پرومته مدرن هم اطلاق به اون scientist (دانشمند) میشه و نه باز اون هیولا. 
با این دقت میشه سراغ داستان رفت. آقای فرانکنشتاین در کالج با علوم جدید مخصوصا شیمی مواجه میشه و خودش رو به صورت دیوانه‌واری وقف این علوم میکنه. بعد از چندی به راز حیات پی میبره و تصمیم میگیره خودش موجودی خلق کنه و کل داستان شرح همین خلق و ما وقع بعدشه.
 مری شلی تو دوره‌ای این داستان رو نوشته که قدرت علوم جدید مخصوصا علوم تجربی داشت هویدا میشد و بشر به نوعی داشت به ورطه جنون میرسید. مثلا یه نمونه از این جنون رو میشه تو شخصیت بازارف رمان پدران و پسران تورگینیف دید. به نوعی میشه رمان فرانکنشتاین رو اخطاری به انسان مدرن دید که اگر انسان بخواد پا جای پای خدایان بذاره و به اصطلاح پرومته بازی در بیاره نهایتا به رنج پرومته هم گرفتار خواهد شد و این رنج تا دم مرگ گریبان انسان رو خواهد گرفت که خطابه آخر هیولا خطاب به جسد فرانکنشتاین هم به نوعی این مفهوم رو میرسونه.