آخرین دختر، سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش)

آخرین دختر، سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش)

آخرین دختر، سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش)

نادیا مراد و 3 نفر دیگر
4.2
26 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

43

خواهم خواند

25

شابک
9786004611756
تعداد صفحات
376
تاریخ انتشار
1399/8/24

توضیحات

        نادیا مراد در کوچو، روستایی کوچک متشکل از کشاورزان و چوپانان در شمال عراق، متولد و بزرگ شد. او و خواهران و برادرانش، اعضای جامعه ایزدی، زندگی آرامی داشتند. نادیا آرزو داشت معلم تاریخ شود یا سالن زیبایی خودش را باز کند.در 15 اوت سال 2014، زمانی که نادیا فقط بیست و یک سال داشت، این زندگی به پایان رسید. شبه نظامیانِ خلافت اسلامی مردم روستای او را قتل عام کردند؛ مردانی را که اسلام را نمی پذیرفتند و زنان مسن را که نمی توانستند از آنها به عنوان برده جنسی استفاده کنند، تیرباران کردند. شش تن از برادران نادیا و کمی بعد، مادرش را کشتند و جسدهای آنها را در گورهای دسته جمعی انداختند. نادیا به موصل برده شد و همراه با هزاران دختر ایزدی دیگر در بازار برده فروشی داعش خریدوفروش شد.چندین شبه نظامی نادیا را به اسارت گرفتند و بارها مورد تجاوز و ضرب و شتم قرار گرفت. او درنهایت موفق شد از طریق خیابان های موصل فرار کند و در خانه یک خانواده مسلمان اهل تسنن پناه بگیرد. بزرگ ترین پسر آن خانواده زندگی خود را به خطر می اندازد تا او را قاچاقی به مکانی امن برساند.سرگذشت نادیا-به عنوان شاهدی بر وحشی گری خلافت اسلامی، نجات یافته ای از تجاوز، یک پناهنده و یک ایزدی-جهان را مجبور ساخته به یک نسل کشی در حال وقوع توجه کنند. این یک فراخوان برای عمل، یک گواهی بر تمایل انسان برای بقا و نامه ای عاشقانه به کشوری ازدست رفته، به جامعه ای آسیب پذیر و به خانواده ای است که جنگ آن را از هم پاشید.
      

لیست‌های مرتبط به آخرین دختر، سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش)

یادداشت‌ها

          همینکه #داعش بیفتد به جان فرقه‌ای به نام ایزدی‌ها و در ادامه هم #دختران و #زنان جوان‌شان را به بردگی ببرد، فی‌نفسه آنقدر درام و تراژیک هست که
 نیازی به پیازداغ رسانه‌ای نداشته باشد. یک موقعیت دهشتناک انسانی که به شدت کنتراست پیدا می‌کند با وضعیت امروز بشر. اجازه بدهید همین‌جا توقف کوچکی داشته باشیم. 
وقتی به سمت چنین کتاب‌هایی می‌روید باید تاب این کنتراست اخلاقی و انسانی را داشته باشید. عمق فاجعه به شدت بالاست. این را از این باب گفتم که اگر تصمیم گرفتید سراغ «#آخرین_دختر» بروید، قبلش به تن اعصاب و روان‌تان، زره پولادین بپوشانید تا دست به دست شدن متعدد این برده‌های جنسی و تجاوزهای متعدد فردی و گروهی به آنها، اذیت‌تان نکند. این یک! 
دو دیگر آنکه با وجود نکته قبل اما راوی، روایت روان و درخشانی هم از بافت زندگی جامعه محدود و کوچک ایزدی‌ها در شمال #عراق دارد. به جرات می‌شود گفت خواندن صد صفحه اول #کتاب، شناخت خوبی به مخاطب می‌دهد در مورد #ایزدی_ها و رسم و رسومات و زندگی‌شان و ایضا روابط و تعاملاتی که با کردهای مسلمان دارند و همسایگان سنیِ عرب زبان‌شان. 
سوم آنکه راوی بعد از #اسارت وارد مرحله روایت از درون داعش می‌شود و بعضی ساختارها و قواعد و اخلاقیات خاص‌شان به تصویر میکشد. از توضیح و تفصیل نوع نظام اداری گرفته تا نوع رفتارهایی که در اندرونی با دختران ایزدی دارند و مسائل داخل منزل و حتی سلائق جنسی‌شان. از این جهت می‌شود گفت زاویه خوبی به درون داعش باز می‌کند؛ چه آنهایی که به ایدئولوژی داعش معتقدند چه آنهایی که از سر جبر روزگار تن به سلطه آنها داده‌اند. جالب آنکه فرار راوی هم در نهایت با کمک افرادی از جنس دوم رقم می‌خورد. 
نادیا بعد از فرار به #اقلیم_کردستان، در قالب یک طرح حقوق بشری به آلمان می‌رود و تحت درمان قرار می‌گیرد. به مرور هم تبدیل می‌شود به یک فعال #حقوق_بشری. سال گذشته هم برنده جایزه #صلح_نوبل شده. توی صفحه اینستاگرامش بالا و پایین می‌رفتم که متوجه شدم یک سال است ازدواج کرده. روی تصویر تگش کرده‌ام. اگر درباره جامعه ایزدیان سوال و ابهامی دارید این #کتاب پیشنهاد خوبی است. ناشرش هم انتشارات #کتاب_کوچه است. ترجمه‌شان هم خوب است و روان. #نادیا_مراد اسم کتاب را #آخرین_دختر گذاشته تا شاید با گسترش مبارزه با تکفیری‌ها، آخرین دختری باشد که چنین تجربه‌هایی دارد.
        

4

          #آخرین_ دختر کتاب خوبی است، خصوصا برای نوجوان و جوان ایرانی!
و البته کتاب خوبی نیست چون اگر چه حقیقت را گفته است ولی تمام آن را نگفته!
آخرین دختر سرنوشت دختری ایزدی است به نام #نادیا_مراد که روستایشان به اشغال داعش در می‌آید و برادرانش قتل عام می‌شوند و او و خواهرانش به اسارت داعش در‌می‌آیند!
حوادث تلخ و شکنجه‌های روحی و جسمی پرتعداد بر دخترکی جوان که دست به دست بین داعشی‌ها گردانده می‌شود؛ ذهن خواننده را سخت مشغول می‌کند و ترسی ناپیدا بر پیکرش می‌نشیند!
نادیا مراد بخاطر بازگویی جنایات داعش علیه ایزدی‌ها، با کمک رسانه‌های آلمانی و انگلیسی در میان افکار عمومی جهان شناخته شد و بخاطر تلاش‌های بشردوستانه‌اش برنده جایزه صلح نوبل گشت!
ولی حقیقت آن است که نادیا مراد همه ی حقیقت را نگفته است در حالی که بعید است نداند، چرا که در صفحات پایانی کتاب در حد یک کلمه اشاره‌ای کرده است و گذشته است!
برنده جایزه صلح نوبل که خود قربانی خشونت جنسی داعش است بارها اشاره می‌کند که شهر و روستایشان به اشغال داعش در‌آمده است در حالی که مردان ایزدی دست به سلاح نبردند و مقاومت نکردند چرا که دل به دفاع گروهی از پیشمرگان کرد خوش کرده بودند!
نتیجه اما مشخص بود؛ پیشمرگان کرد نتوانستند و یا نخواستند دفاع کنند و فاجعه چون ریزش کوهی بزرگ بر سر جامعه ایزدی فرو ریخت!
مردان ایزدی قتل عام شدند و زنان‌شان چون برده در بازارهای موصل و رقه خرید و فروش!
این همان کابوسی بود که اگر مدافعان حرم نبودند، پس از عراق و سوریه در کمین ایران بود! شاید اولین شهری که سقوط می‌کرد کرمانشاه و بعد همدان و قطعا تهران بهشت تروریستهای داعش می‌شد و بازار فروش کنیزان جایی حوالی زعفرانیه یا تجریش برپا می‌شد!
نادیا مراد دقیقا همین جا را سانسور کرده است؛ او چندین بار می‌گوید آمریکایی‌ها برای حمله به داعش برنامه ریزی کرده‌اند!
ولی نمی‌گوید که همان آمریکایی‌ها در ایجاد نطفه‌ی آن نقش اول را داشتند و مهم‌تر از آن اگر ایران به میدان جنگ با داعش ورود نمی‌کرد آیا داعش از بین می‌رفت؟
صدها جوان شیعه‌ی ایرانی و عراقی و افغانستانی و لبنانی اگر پا به میدان جنگ تن به تن نمی‌گذاشتند؛ آیا داعش از بین رفتنی بود؟
چند بمباران پراکنده ائتلاف آمریکایی‌ها کمر داعش را شکست یا خون هزاران هزار جوان شیعه‌ که قدم استوار کردند و چشم در چشم دشمن تکفیری، آنها را به درک واصل کردند!
نادیا مراد حشد الشعبی و ایران و حاج قاسم و یارانش را سانسور کرده است، همان طور که روشنفکر وطنی سانسور کرده است حماسه مدافعان حرم را!
و صلح نوبل اگر بنا بود بنا بر شایستگی داده شود غیر حاج قاسم سلیمانی و شهید حججی‌ها چه کسی شایسته‌ی آن است؟
جبهه‌ی رسانه‌ای مقاومت بعد از نبرد و شکست داعش کار سخت‌تری دارد و آن‌ هم جنگ روایت‌هاست!
اگر روایت حقیقی را نگوید، آن وقت همان که پول داده و سلاح رسانده تا داعش شکل بگیرد، همان با امپراطوری دروغ، خودش می‌شود قهرمان زمین زدن داعش!
با همه این اوصاف در کنار خواندن کتابهای زندگی شهدای مدافع حرم، خواندن کتاب آخرین دختر را واجب می‌دانم برای دهه شصتی و هفتادی و هشتادی‌ها!
        

1

          درست روزهایی که به هم ریخته‌ام و نه تنها شرایط من بلکه شرایط دنیا آشوب است، آخرين دختر را برای خواندن انتخاب کردم. دلیل؟ نمی‌دانم 
کتاب برشی از زندگی دختری به نام نادیاست. دختری ایزدی در شهر کوچو. زندگی عادی و خوبی دارد تا اینکه خطر داعش آنها را تهدید می‌کند و در نهایت در اوت 201‪4 این تهدید عملی می‌شود. از اینجا به بعد داستان را می‌دانيد. مردان کشته می‌شوند، پسران اسیر، زنان مسن کشته و دختران جوان...
از اینجا به بعد است که به قول نادیا کثافت تاریخ بر سرش آوار می‌شود. 6 برادرش، پدرش، مادرش کشته می‌شوند. خواهرانش، خواهرزادگانش، زن‌برادرهایش برده‌ی...
نادیا 3 ماه اسیر است و پس از 3 ماه زجر کشیدن و آنچه که نه خودش دوست داشت بازگو کند و نه من تحملش را دارم به طرز معجزه آسایی فرار می‌کند.
آخرین دختر بر خلاف کتاب #دختری_که_از_دست_داعش_گریخت ماجرای اسارت را کمتر گفته و بیشتر به ماجرای فرار و رسیدن به خانواده و در انتها پناهنده شدن به آلمان را گفته که در نوع خودش جدید و هیجان انگیز بود.
و در آخر بیشتر و بیشتر دلم برای حاج قاسم تنگ شد. و اینکه متاسفم برای کسانی که اسلام را، اسلام خود ساخته‌ی داعش می‌شناسند و این دو را یکی می‌دانند
        

4