احلی احسنیان

تاریخ عضویت:

تیر 1404

احلی احسنیان

@ahlaa

3 دنبال شده

1 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        کتاب بشدت خوشخوان و قشنگ و دلپذیری بود. واقعا بود. وقتی شروعش کردم، نصفشو یه ضرب خوندم، اتفاقی که مدتها بود با کتابی برام نیفتاده بود.
با وجود اینکه داستان خیلی ناقصه و از بخش هایی از زندگی فروغ که اتفاقا خیلی مهم و تاثیرگذار بودن اصلا حرفی زده نشده، بازم برای من کتاب ارزشمندی بود.
اینکه کل اتفاقات از زبون فروغ روایت میشد جالب بود و این دیدگاه نویسنده رو نشون میداد که نمیخواد قضاوتی روی داستان زندگیش داشته باشه. اما یه جاهاییم اعصاب خورد کن میشد. با اینکه با بخش های اخر کتاب اشک ریختم، ولی نمیشه اینو انکار کرد که روایت کردن مرگ خودش، از زبون خودش، یکم کار مسخره ای بود:))
یکی دیگه از نکات مهم اینه که خیلی جاها میبینیم که از این کتاب به عنوان "زندگینامه فروغ فرخزاد" اسم برده میشه، که واقعا نیست و حتی خود نویسنده هم همچین ادعایی نداره، چون بخش هایی از زندگیش و مرگش هستن که هیچوقت قرار نیست بفهمیم واقعیت اتفاق هایی که افتاده چی بوده. "رمانی بر اساس زندگی فروغ فرخزاد" بهترین توصیف برای این کتابه.
خیلی جاها دیدم این نقد رو که: وقتی داستان تماما واقعی نیست و خیلی جاها حتی نویسنده تخیل کرده یه سری چیزارو، چرا باید این کتاب رو خوند؟
این کتاب، میتونه شخصیت فروغ رو، بر اساس شعر هاش، مصاحبه ها، حرف های خودش و اطرافیانش ترسیم کنه. شخصیتی که اگر تصویری ازش داشته باشیم، خوندن و فهمیدن شعر هاش خیلی تاثیر گذار تر میشه.
پی نوشت: من واقعا نفهمیدم چرا نویسنده اسم ابراهیم گلستان رو به اسم مستعار داریوش گلشیری تغییر داده بود. من اوایلش حقیقتا قاطی کرده بودم‌:))
      

0

        شخصیت کلارا، شاید خالص‌ترین و عجیب‌ترین وجودِ غیر انسانی‌ای باشه که تاحالا توی داستانی بهش پرداخته شده. اینکه خودش رو وقف جوسی کرد بدون هیچ چشمداشتی، با اینکه مشخصا خودش هم امیال و علاقه‌های دیگه‌ای داشت، واقعا جای فکر داره. 
اونجایی که مادر جوسی بهش گفت که ازش میخواد ادامه‌ی جوسی باشه، خود جوسی باشه و در برابر اینکار عشقی غیرقابل تصور دریافت کنه، میتونست به سادگی از کمک‌کردن به جوسی صرف نظر کنه ولی تمام تلاششو کرد که حال جوسی خوب بشه، تمااام تلاششو کرد و از خودش گذشت، که جوسی خوب بشه…   با سادگی تمام حتی کارایی کرد که وظیف‌ش نبود… خلوص از این بیشتر؟
من قبل از این کتاب، بازمانده‌ی روز رو مدتها پیش از کازئو ایشی‌گورو خونده بودم و با وجود اینکه اون رو هم خیلی دوست داشتم ولی این داستان به نظرم خیلی متفاوت بود و قدرت تخیل و قلم ایشی‌گورو رو خیلی خوب نشون داده بود. قطعا بازم ازش کتاب میخونم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        توضیح کتاب خیلی ساده به نظر میرسه : " روایت زن هایی که توی جنگ جهانی دوم توی جبهه روسیه جنگیدن. "
اما خوندنش انقدرا ساده نیست.
 من راستش خیلی خوشم نمیاد که چیزهایی خشن رو صرفا مردانه و چیزهایی لطیف رو زنانه ببینیم. چون خیلی هم حقیقت نداره. ولی چیز غیر قابل انکار اینه که زن ها، به سبب هم خصوصیات فطری و هم تربیتی، هرچیزی رو از چندتا زاویه میتونن ببینن.
خیلی جالب بود برام، توی کتاب از چیزایی گفته شده بود که من هیچوقت درمورد جنگ نشنیده بودم و نخونده بودم و بخوام صادق باشم، مطمئنم جای دیگه ای پیدا نمیکردم. روایت هایی از زنای رزمنده، کسایی که یه عمر بهشون گفته بودن تو لطیفی، تو بشین تو خونه، تو بچه‌داریتو بکن، و حالا که بهشون نیازه بدون هیچ چشمداشتی و با تمام وجودشون جنگیدن.
خوندن این کتاب سخت بود. با این که نثرش روون بود و روایت ها هم کوتاه و ساده بودن، ولی یه جاهایی کتابو میبستم و اشکامو پاک میکردم و میدیدم دیگه نمیتونم ادامه بدم. جنگ خیلی فراتر از روایت های ساده ایه که ازش میشنویم. خیلی...
و در آخر بگم، خود نویسنده‌ی کتاب، سوتلانا اَلکسویچ، خیلی آدم تحسین بر انگیزیه. با این که این تازه دومین کتابیه که ازش خوندم، واقعا تحسینش میکنم. پیشنهاد میکنم چندتا مصاحبه ازش ببینید حتما. همین.
      

0

        تموم شد.
نمیتونم بگم چقدر خوندنش بهم کیف داد.
کتابای توسعه شخصی نه تنها مورد علاقم نیستن، حتی نزدیک به مورد علاقمم نیستن و شاید توی سال یکی دوتاشونو به زور بخونم، ولی این کتاب...
خیلی فراتر از هر کتاب و هر چیزی بود که درمورد بحث توسعه شخصی (اگه بشه اسمشو این گذاشت) خونده بودم و شنیده بودم. خیلی متفاوت بود.
اول از همه اصلا شعار نمیداد. خیلی ساده، یه سری داستان از زندگی خودش و چیزای دیگه تعریف میکرد و بعدش ازشون به نتیجه گیری میرسید.
دوم اینکه میشه گفت کل این کتاب، مثال بارز این بود که "هر چیز عمیقی نباید به زبون سخت و قلمبه سلمبه گفته بشه" موضوعات عمیق رو میشه به ساده ترین زبون گفت و یاد گرفت و ازشون استفاده کرد.
سوم اینکه، این دیدگاهی که مارک منسن به زندگی داره، نسخه خیلی کامل شده و فکر شده از دیدگاهی بود که من قبل از خوندن این کتاب به زندگیم داشتم. شاید یکی از دلایلی که خیلی از خوندنش لذت بردم همین بود که انگار یه سری افکار نصفه نیمه‌ام رو کامل میکرد و یه رنگ دیگه ای بهشون میداد.
چیز جالب دیگه این بود که بعضی موضوعات کتاب انقدر برام جالب بود و ذهنمو درگیر میکرد که تا مدتها بهشون فکر کردم، با بقیه درموردشون حرف زدم و نظرات اونارم شنیدم و انگار فضایی به وجود میومد که این مفاهیم رو توی مغزم هی پراسس کنم و بهشون فکر کنم و انقدر بپزمشون که توی ذهنم حک بشن. این چیزیه که یه کتاب توسعه شخصی رو متفاوت میکنه. اینکه صرفا دستورالعمل نباشه، مفاهیمی باشه که بهشون فکر کنی و به روش خودت توی زندگی به کارشون ببری.
واقعا هر کسی باید این کتابو بخونه توی زندگیش.
پی نوشت: زبان اصلی کتاب به انگلیسی خیلی روون و راحته (حداقل برای من بود) و چون ترجمه رسمی درستی توی ایران ازش موجود نیست، فکر میکنم بهترین کار زبان اصلی خوندنش باشه
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.