یادداشت
1403/7/28
درست روزهایی که به هم ریختهام و نه تنها شرایط من بلکه شرایط دنیا آشوب است، آخرين دختر را برای خواندن انتخاب کردم. دلیل؟ نمیدانم کتاب برشی از زندگی دختری به نام نادیاست. دختری ایزدی در شهر کوچو. زندگی عادی و خوبی دارد تا اینکه خطر داعش آنها را تهدید میکند و در نهایت در اوت 2014 این تهدید عملی میشود. از اینجا به بعد داستان را میدانيد. مردان کشته میشوند، پسران اسیر، زنان مسن کشته و دختران جوان... از اینجا به بعد است که به قول نادیا کثافت تاریخ بر سرش آوار میشود. 6 برادرش، پدرش، مادرش کشته میشوند. خواهرانش، خواهرزادگانش، زنبرادرهایش بردهی... نادیا 3 ماه اسیر است و پس از 3 ماه زجر کشیدن و آنچه که نه خودش دوست داشت بازگو کند و نه من تحملش را دارم به طرز معجزه آسایی فرار میکند. آخرین دختر بر خلاف کتاب #دختری_که_از_دست_داعش_گریخت ماجرای اسارت را کمتر گفته و بیشتر به ماجرای فرار و رسیدن به خانواده و در انتها پناهنده شدن به آلمان را گفته که در نوع خودش جدید و هیجان انگیز بود. و در آخر بیشتر و بیشتر دلم برای حاج قاسم تنگ شد. و اینکه متاسفم برای کسانی که اسلام را، اسلام خود ساختهی داعش میشناسند و این دو را یکی میدانند
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.