بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

نجواگر

نجواگر

نجواگر

الکس نورث و 3 نفر دیگر
4.3
60 نفر |
29 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

121

خواهم خواند

112

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

در این کتاب هیجان انگیز و تاریک، الکس نورث داستان چند نسلی از پدر و پسری را می سازد که در تیررس تحقیقاتی قرار گرفته اند که قرار است طی آن، قاتلی زنجیره ای در شهری کوچک دستگیر شود. تام کندی، پس از مرگ ناگهانی همسرش، معتقد است که یک شروع تازه به او و پسر جوانش جیک کمک می کند تا بهبود پیدا کنند. یک شروع جدید، یک خانه جدید، یک شهر جدید. اما این شهر گذشته ای تاریک دارد. بیست سال پیش، یک قاتل زنجیره ای پنج نفر از ساکنان را ربوده و کشته است. تا زمانی که فرانک کارتر سرانجام دستگیر نشد، او را "مرد نجواگر" می نامیدند، زیرا شب ها با زمزمه کردن زیر پنجره های قربانیان، قربانیان خود را به بیرون می کشاند. درست زمانی که تام و جیک در خانه جدید خود مستقر می شوند، یک پسر جوان ناپدید می شود. ناپدید شدن او شباهت بی نظیری با جنایات فرانک کارتر دارد و شایعات قدیمی مبنی بر اینکه او یک همدست دارد را برانگیخته است. در حال حاضر، کارآگاهان آماندا بک و پیت ویلیس باید تا دیر نشده پسر را پیدا کنند، حتی اگر این بدان معنا باشد که پیت باید در زندان، دشمن بزرگ خود را ببیند: مرد نجواگر. و سپس جیک دست به کارهای عجیب وغریب می زند. صدای نجوا را از پنجره اش می شنود و ... .

لیست‌های مرتبط به نجواگر

نمایش همه

پست‌های مرتبط به نجواگر

یادداشت‌های مرتبط به نجواگر

▪️داستان:
                ▪️داستان: مهیج، ترسناک، غم‌انگیز، مبهم؛ 
▪️متن کتاب: درخشان، گیرا، روانکاو، خاکستری و آبی؛
▪️شخصیت‌های پدربزرگ، پدر و پسر: غمگین، عاشق، آسیب دیده. 

• نویسنده از همان صفحهٔ اول شروع به تحریک حس کنجکاوی در خواننده می‌کند، ظرافت بیان داستان برای شرح جزئیات عالی‌ست!

• در مورد جنبه‌های روانشناختی داستان مثل:
- دوست خیالی جیک
- پسرک در زیرزمین 
-  آقای شب
۱. دوست خیالی نمادی برای ایجاد عنصری ماوراء طبیعی در داستان هست که تعاملاتِ جیک به عنوان خاطرات او از دوران کودکی با مادرش و سپس با «فرانسیس کارتر» رو توضیح می‌ده. در هر مورد، دوست خیالی نشان‌دهندهٔ تلاش‌های جیک برای کنار آمدن با تروما و دنیای بزرگسالان هست، چراکه او چیزهایی که می‌ترسانندش را با گفتگو به همراه خیالی خود منتقل می‌کند.

۲. آقای شب که دوست خیالی تام در کودکی‌ست و نمادی از سرزدن‌های شبانهٔ پدرش هست و در صفحات پایانی، مواجههٔ جیک با شخصیتی خیالی به‌عنوانِ نمایندهٔ پیت(پدربزرگش) نشان دهندهٔ از دست‌دادن و مبارزه با اندوه است. این چهره‌ها فقط از این جهت شبیه ارواح هستند که در هیأت افرادی قرار می‌گیرند که شخصیت‌ها از دست داده‌اند.

من به فاصلهٔ کوتاهی بعد از دیدن فیلم سکوت بره‌ها، این کتاب و بعدش هم کتاب «کلکسیونر» رو خوندم؛ طبیعیه که فوبیای پروانه گرفتم نه؟😬
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

لعیا عرب

1403/01/16

            نجواگر | الکس نورث

نزدیک ۱ ساعت و ۴۰ دقیقه بدون وقفه ۱۵۰ صفحه‌ی آخر کتابو خوندم و تمومش کردم و الان با دستای یخ زده و عرق کرده فقط میتونم بنویسم خدای من!
بعد از کمتر از یک ماه ریدینگ اسلامپ ملایم تونستم یه کتابو تموم کنم و چه کتابی بود!
کتاب حول محور شخصیتی به اسم نجواگر میچرخه که سابقه‌ی تاریکی در دزدیدن پسربچه ها و به قتل رسیدنشون داره و چندین ساله که در زندانه ، اما با خبر دزدیده شدن یک پسربچه دیگه همه چی به حالت چندین سال قبلش برمیگرده و در همین حین یک پدر و پسر به همون محل نقل مکان میکنن و با اتفاقات عجیبی مواجه میشن.
کشش داستان بسیار زیاده و حتی مواقعی که هیجانی وجود نداره و همه چی آرومه یه چیزی شمارو مجاب به خوندن میکنه تا معماهایی که نویسنده توی ذهن شما ایجاد کرده سریعتر حل بشن و جواب خودشون رو پیدا کنن.
شخصیت پردازی این کتاب میتونم بگم بی نقصه و انگاری تمام شخصیت ها با هر سن و جایگاهی یک روح لمس کردنی دارن که شما به راحتی میتونید باهاشون ارتباط بگیرید ؛ هر کدوم ازونها از یه سری شرایط سخت و طاقت فرسا اومدن بیرون و هر کدوم با زخم هایی که روحشون داره در حال تلاش برای بهتر کردن شرایط هستن و این جنبه کتاب برای من خیلی زیبا بود.
اتفاقات و حقایقی از شخصیت ها میفهمید و هیجان ناشی از این غیرقابل توصیفه!
خلاصه که من این کتابو واقعا دوست داشتم!
پ.ن۱ : کاش یه آپشنی وجود داشت که میتونستی وارد دنیای کتابت شی و بعضی از شخصیت هارو فقط بغل کنی ، مثل جیک.
          
شراره

1402/06/21

            تقریبا اولین رمانی بود که توی این ژانر خواندم(جنایی ترسناک روانشناختی)...روون و گیرا بود...یه جاهایی واقعا استرسزا میشد...اوایل داستان مدام فکر میکردم چقدر شبیه فیلم ترسناکاییه که دیدم و یه وجه کلیشه‌ای توش هست...اما بازم جذاب بود...و یه جاهایی هم فکر میکردم قرار داستان خیلی فانتزی و غیر منطقی بشه اما اصلا اینطور نشد... 

خیلی خوب نقش رفتار والدین بر کودکان و انتخاب خوب و بد را توی زندگی نشون میده پسری که انتخاب میکنه مثل پدرش باشه و پسری که انتخاب میکنه مثل پدرش نباشه و از اون رابطه درس میگیره و رابطه بهتری با خانوادش میسازه و در نهایت سرانجام هر انتخاب...حتی اگر انتخابت خوب بودن باشه بازم قرار نیست بهت آسون بگذره و همه چیز گل و بلبل باشه... 

نویسنده تاکید زیادی داشت روی آموزش نحوه صحیح برخورد با کودک در موقعیت های تنشزا...
برای مثال چه طور به بچه‌ها یاد بدیم در عین حال که از دستشون عصبانی هستیم عاشقشون هم هستیم و دوستشون داریم حتی وقتی با هم دعوامون میشه یا دعواشون میکنیم...

چند جمله از کتاب: 

فکرهای بد برای ذهن های خالی است 

زندگی همیشه و تحت هر شرایطی ادامه دارد 

هیچوقت آدم بزرگها به حرفهای بچه ها خوب گوش نمیدهند


          
• نامه عاش
            • نامه عاشقانه به توماس هریس.

• در یک شهر کوچک طبیعتاً باید همه چی آرام باشد اما نه ، اینطور نیست ، قاتلی معروف به نجواگر دوباره پس از ۲۰ سال شروع به دزدیدن بچه‌ها و کشتنشان کرده اما نکته این است که قاتل تمام این مدت در زندان اسیر بوده.

• در طول خواندن این کتاب الکس نورث ( که اسم واقعیش در واقع استیو مازبی هست) نمی‌تونستم یاد قلم توماس هریس و فیلم Se7en از فینچر نیوفتم که البته بعد از بیشتر دونستن از این نویسنده و شناختن الگوهای زندگیش آنچنان هم دور از انتظار نبود.

• داستان با دو نوع روایت مختلف دنبال می‌شود روایتی اول شخص و روایت‌های سوم شخص که با وجود شخصیت سازی بی‌نظیر حس خوبی را هنگام خوندن در مخاطب برپا می‌کند.
 • جزئیات روانشناختی همچون یک باران در وجود کتاب باریده و با نشون دادن موضوعاتی همچون اعتیاد ، مرگ ، جدایی ، والد بودن و گذر کردن تخم همدلی را در دل خواننده کاشته و کاری می‌کند همچون یک دوست صمیمی به دنبال داستان شخصیت‌ها پیش برید.

• ترجمه کتاب و پانوشت‌ها بسیار خوب بود و خبری از سانسورهای اعصاب خردکن و چرخ کردن گوشت کتاب نبود که همین دلیل محکمی است که مترجمان کتاب( میلاد بابا نژاد و الهه مرادی) کارشان را به خوبی انجام دادند.

• در بخش پایانی کتاب حفره‌ای باقی نموند اما خیلی سریع و جمع و جور به پایان رسید و جوری به نظر می‌رسید که انگار نویسنده فقط به فکر این بوده که هرچه زودتر داستان کتاب رو به پایان برسونه در حالی که پتانسیل بیشتر و بهتری در خود داشته و می‌توانسته بیشتر به شخصیت منفی داستان توجه نشون بده.