معرفی کتاب پنجره های تشنه: روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین (ع) از قم به کربلا اثر مهدی قزلی

پنجره های تشنه: روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین (ع) از قم به کربلا

پنجره های تشنه: روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین (ع) از قم به کربلا

4.1
170 نفر |
64 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

303

خواهم خواند

86

شابک
9786001752193
تعداد صفحات
380
تاریخ انتشار
1393/12/16

توضیحات

        
رسیدیم به روستای نهرمیان.مردم یا حسین گویان می دویدند سمت ضریح،انگار که بخواهند تریلی را فتح کنند.چند دقیقه ایستادیم و موقعی که تریلی داشت حرکت می کرد،به مردم می گفتیم لبه حفاظ را ول کنند که یک وقت زمین نخورند.پسر جوانی سماجت می کرد.گفتم:پسر جان ول کن الان زمین می خوری.پسر که فهمید دیر یا زود باید تریلی را رها کند به من گفت:ببین من فرشادم،من را به اسم دعا کن کربلا.بعد تریلی را ول کرد.داشتیم دور می شدیم که داد زد:فرشاد....
یادت نره.همان جا نشست به گریه و کف دستش را کوبید زمین.دور می شدیم و فرشاد نشسته بود کنار جاده.من هم نشستم پشت تریلی به گریه.حاضر بودم همه چیزم را بدهم جایم را با فرشاد،عوض کنم.

      

لیست‌های مرتبط به پنجره های تشنه: روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین (ع) از قم به کربلا

نمایش همه
قیام حسین (ع)فتح خونهفت شهر عشق: نگاهی نو به حماسه عاشورا

کاروان کتاب حسینی (مناسب محرم و صفر🏴)

24 کتاب

﴿عالم همه در طواف عشق است و دایره‌دار این طواف حســـین﴾ در این لیست مجموعه کتاب‌های مناسب ایام‌ محرم‌ و صفر آورده شده. برای راحتی در انتخاب، کتاب‌ها با توجه به موضوع یا نوع نگارش دسته‌بندی شده‌اند. ◾️(۱) نگرش تاریخی و روایت عاشورا: قیام حسین (ع)، فتح خون، هفت شهر عشق، در اوج غربت. ◾️(۲) تحلیل عاشورا: سلام بر خورشید، عاشورا. ◾️(۳) سخنرانی: حسین وارث آدم، سفر شهادت. ◾️(۴) شخصیت‌های عاشورا: کربلا به روایت دیگر، خادم ارباب کیست؟، پدر عشق پسر. ◾️(۵) مقتل: لهوف علی قتل الطفوف. ◾️(۶) روایت، داستان و رمان: کآشوب، رهیده، پنجره‌های تشنه. ◾️(۷) نمایشنامه: هفتادوسومین نفر. ◾️(۸) اقتباس: موهای تو خانهٔ ماهی‌هاست. ◾️(۹) شعر و مرثیه: منظومه ظهر روز دهم، با کاروان نیزه‌، آغاز روشنایی آیینه. ◾️ (۱۰) زنان عاشورایی: زینب فریاد فرمند. ◾️(۱۱) روضه: ◾️(۱۲) کودک و نوجوان: خیمهٔ ماهتابی، چرا؟چرا؟چرا؟، داستان آن عزیز خدا. پ.ن: این لیست براساس کتاب‌هایی که خواندم تنظیم شده و به مرور بر آن افزوده می‌شود. کاش بهخوان این قابلیت را داشت که در قسمت ضمیمه کردن کتاب‌ها، می‌توانستیم دسته‌بندی داشته باشیم.

4

آن بیست و سه نفرپنجره های تشنه: روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین (ع) از قم به کربلاگلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان)

تقریظ رهبری

61 کتاب

تقریظ به معنی ستودن مکتوب، مطلبی است که در تجمید کتاب یا نوشته‌ای می‌نویسند. صفحه تقریظ یا اپیگرام، صفحه و درآمدی ستایش‌آمیز است که بر یک اثر همراه با تأیید و ستایش نویسنده، و نیز معرفی کتاب می‌نویسند و معمولاً در صفحات آغازین کتاب قرار می‌گیرد. تقریظ اغلب شامل بیانیه و مطالبی است مختصر، جالب، به یاد ماندنی و گاهی اوقات تعجب‌آور یا آمیخته به طنز با استفاده از کلمات قصار و امثال و حکم. این سنت ادبی بیش از دو هزار سال قدمت دارد. اما در ایران پس از انقلاب اسلامی از سوی مقام معظم رهبری این سنت از اواخر دهه 60 و ابتدای دهه 70 آغاز می‌شود. حدود 30 سال است که رهبری به عنوان یک مقام والای کشور، فرهنگ و ادبیات را دغدغه خود می‌دانند و توجه ویژه‌ای به کتاب و کتاب‌خوانی دارند. ایشان از هر راهی در تلاش هستند تا فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی به‌خصوص آثار مربوط به انقلاب و دفاع مقدس را گسترش دهند. مقام معظم رهبری پیش از انقلاب به عنوان یکی از چهره‌های فرهنگی علاقه‌مند به حوزه شعر و ادبیات در میان ادبا و فعالان این حوزه شناخته شده بودند. این روحیه هم‌اینک نیز در ایشان دیده می‌شود. روحیه‌ای که سبب می‌شود تا ایشان هر سال به بازدید از نمایشگاه کتاب بیایند و یا نکاتی را در خصوص آثار متعدد بیان کنند. آنچه این روزها از تقریظات ایشان بر آثار متعدد به چاپ می‌رسد، نشان‌دهنده همین روحیه است

25

پست‌های مرتبط به پنجره های تشنه: روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین (ع) از قم به کربلا

یادداشت‌ها

          اگر اهل ادبیات باشید، گوشه و کنار کتاب پر است از ادب و معرفت. اگر داستان‌دوست باشید، کتاب قصه دارد، سیر دارد، نقطه شروع و پایان دارد، شخصیت دارد و مهم‌تر از همه، اوج دارد. اگر سفرنامه‌خوان باشید، یک سفرنامه تمام‌عیار پیش‌رویتان است. حتی اگر روان‌شناس و جامعه‌شناس هم باشید، این کتاب داده‌هایی در اختیارتان می‌گذارد که در هیچ کلاس دانشگاه و هیچ کتاب درسی و مقاله‌ای پیدایشان نمی‌کنید و در نهایت هرکه هستید و هر اندیشه‌ای که دارید، خواندنش از نخواندنش برایتان بهتر است.کتاب، شرح سفر ضریح جدید امام‌حسین (ع) است، از قم تا کربلا. ضریحی که کاملا مردمی ساخته شده و در ساخت آن ریالی از دخالت سازمان‌ها و ارگان‌ها و مسؤولان استفاده نشده و به هیچ شخص متمولی اجازه نداده‌اند بانی کلان بشوند. هیات امنای مردمی بالای سر کار بوده که فقط شرح کمک‌های مردمی برای ساخت ضریح، خودش مثنوی هفتادمن خواهد شد. ضریحی که نه با مثقال مثقال طلا و فلزات گرانبها، بلکه به معنای واقعی کلمه با ذره‌ذره عشق و ارادت مردمی ساخته شده‌ است. مردمی که خیلی‌هایشان هرگز پایشان هم به کربلا نرسیده بود و احتمالا هرگز هم نخواهد رسید!
خوش‌ذوقی هیات امنای ساخت ضریح باعث رقم خوردن این اتفاق به‌یادماندنی بوده است. همین‌که به‌جای آن‌که تمام ضریح را با هواپیما به عراق بفرستند، بخشی از آن را نگهدارند و با تریلی شهر به شهر از مقابل چشم مردم عبورش بدهند تا چشم دل‌ها سیر شود و کربلادیده‌ها تجدید خاطره کنند و کربلاندیده‌‌ها حس حضور را تجربه کنند.
اهمیت این اتفاق فقط از منظر این نیست که اتفاقی همیشگی نیست و سال‌ها از پی هم باید بیایند و بروند تا مگر تکرار شود، بخش بزرگی از اهمیت این اتفاق در این است که مردم تمام معادلات روی کاغذ را به هم زدند. مسؤولان شهری و نیروی انتظامی و حتی دشمنانی از جنس وهابیت در هیچ شهر و روستا و کوی و برزنی، نتوانستند مردم را درست پیش‌بینی کنند. از جمعیت و حضور گرفته تا حال و هوا و همکاری و مدیریت. سفر ده دوازده روزه کاروان انتقال ضریح امام حسین (ع)، کاروان سفینةالنجاة، سفر بهت و شکوه بود. شهر به شهر، روستا به روستا و آدم به آدم.
یک توصیه کوچک ولی با اهمیت هم برای شما دارم. شمایی که می‌خواهید «پنجره‌های تشنه» را بخوانید. اگر شرایطش را دارید کتاب را با وضو دست بگیرید، از من این را داشته باشید که بسته به حال و هوا و دل خودتان، به صفحات و جملاتی می‌رسید که مجلس روضه کوچکی می‌شود برایتان. بندهایی دارد که دلتان می‌شکند و جز اشک و هق‌هق راهی پیش‌پایتان نمی‌ماند. اصلا به همین دلایلی که گفتم، توصیه دومم را هم بشنوید. کتاب را وسط کارهای روزانه نخوانید. وقتی بخوانیدش که حداقل یکی دوساعتی زمان آزاد دارید، ترجیحا خلوت و تنهایی برایتان میسر است و تمرکزتان را افراد و صداها و رفت‌وآمدها برهم نخواهد زد.
مهدی قزلی را هم به‌خاطر این اشک‌ها و این بغض‌ها و این انقلاب‌هایی که در دل می‌چشید، دعا کنید و شریک ثواب و بهره احتمالی‌تان از این حس و حال.
        

25

          ایده همراهی نویسنده با چنین کاروانی ایده جالبی ست اما بخش زیادی از کتاب درگیر تکرار مکررات است در هر شهر و هر موقف ازدحام جمعیت، اشتیاق مردم و ممانعت شان از رفتن کاروان ضریح موضوعی طبیعی ست که این میزان از بیان آن لازم نبود. شاید به جای نوشتن سفرنامه اگر مجموعه روایت ها از این سفر جمع آوری شده بود کتاب مختصر و مفید تری به دست ما می‌رسید.

اما حکایت خود ضریح هم حکایت جالبی ست. 
ضریح مجموع چندین قطعه طلا و نقره نیست، نشان ارادت و عشق این مردم به امام و مولای شان است کسی که به قطعه ای فلز دخیل می‌بندد می‌خواهد چنگ بزند به دامن پر مهر امام، که بگوید: آقا ما با عشق شما به خدا نزدیک می‌شویم «اتقرّب الی الله بحبکم» نه تنها خودتان بلکه به هر چیزی که به شما مرتبط باشد عشق می‌ورزیم چرا که شما رحمت واسعه خدا و باب نجات امت هستید.

در حال و هوای این کتاب که روایت انتقال ضریح امام حسین علیه السلام به کربلا ست، اپیزود اول فیلم هیهات هم می‌تواند مورد توجه قرار بگیرد.
https://www.aparat.com/v/v3500l5
مستند ضریح نیز از روند ساخت این ضریح با طراحی استاد فرشچیان و روند ساخت آن است.
https://telewebion.com/episode/0x5939b27 
این برنامه هم گفت و گو با آقا رضای کتاب که راننده تریلی حامل ضریح است که دیدنش خالی از لطف نیست.
https://tv3.ir/program/77953
        

0

          #پنجره‌های_تشنه

وقتی اسم این کتاب را دیدم که برای هم‌خوانی انتخاب شده بود اصلا برایم آشنا نبود نه اسم کتاب و نه اسم نویسنده!

چند روز بعدش که مسیرمان به کتابشهر‌ افتاد کتاب را دیدم و باید اعتراف کنم اولین دلیلی که ترغیبم کرد برای خرید، طرح جلدش بود و بعد هم قیمت مناسبش که ۶۰ هزار تومن بود و این حتی پول قابِ شیشه‌مانندی که روی جلد کتاب بود هم نمی‌شد!


اگر بخواهم راستش را بگویم اصلا قصد نوشتن یادداشت برای این کتاب را نداشتم همان‌طور که برای خیلی از کتاب‌هایی که اخیرا خواندم یادداشت ننوشتم کتاب‌هایی مثل #اربعین_طوبی #حریر #چراغ‌ها_را_من_خاموش_می‌کنم #شمّاس_شامی #انتری_که_لوطی‌اش_مرده_بود
و و و ...
 

برایشان یادداشت ننوشتم چون احساس می‌کردم وقتم و عمرم به اندازه‌ی کافی با خواندنشان تلف شده است و با نوشتن یادداشت، بیشتر از این وقتم را تلف نکنم:)

اما تعاریف دوستانِ گروهِ هم‌خوانی را که دیدم احساس کردم باید بنویسم...

از این که دوستان از کتاب لذت بردند خوشحال شدم اما به نظر من، کتاب در حدی نبود که بشود ازش تعریف کرد یا به دیگران معرفی‌اش کرد نه سفرنامه بود نه داستان بود نه جستار و نه...
نمیدانم اسمش را چه بگذارم😶

کتاب به شدت ساده و ابتدایی نوشته شده بود و ایرادات نگارشی‌ هم کم نداشت.

شروعش بد نبود و من منتظر بودم که صفحه به صفحه بهتر شود اما از نیمه‌ی کتاب به بعد فقط داشتم به خودم فشار می‌آوردم که تمامش کنم چون متاسفانه یا خوشبختانه عادت ندارم کتابی را نصفه رها کنم و امروز به لطف بیرون رفتن و مشغول شدن پدر و پسر با منقلِ کباب، موفق شدم تمامش کنم.


درصد زیادی از مطالب کتاب تکراری و حوصله سر بر بود!
نماز خواندیم، ناهار خوردیم، رفتم پشت تریلی، آمدم جلوی اتوبوس، کجا دستشویی رفتیم، چطور دستشویی رفتیم و و و ... و البته بعضی از مطالب کتاب هم شاید بهتر بود اصلا در کتاب نمی‌آمد مثلا آن‌جا که می‌گوید:
"وقتی بالگرد بلند شد از آن بالا دیدیم سعید شلوارش نشست و همان وسط بیابان خودش را از ترس خالی کرد، شانس آوردیم توی بالگرد خودش را خیس نکرد."
صرف نظر از اسم و فامیل این شخص که  کامل در کتاب آمده است اگر مثلا این بخش در کتاب نمی‌آمد قطعا به جایی برنمی‌خورد!
و چه زیادند این بخش‌ها...


بله نمی‌شود انکار کرد که بعضی وقت‌ها متن کتاب اشک آدم را در می‌آورد آن‌هم به دلیل ارادت مردم به ضریح امام حسین -علیه السلام- و ابراز این ارادت‌ها به شیوه‌هایی متفاوت.


اما به نظر من هیئت امنای ساخت ضریح با سپردنِ ثبتِ این اتفاق بزرگ و زیبا و به‌یاد‌ماندنی به آقای قزلی، فقط باعث حیف‌شدن‌ِ آن شده‌اند.😬



جای‌جایِ کتاب، این احساس را به خواننده منتقل می‌کرد که نویسنده صرفا به لحاظ کاری و من‌بابِ رفع تکلیف و وظیفه‌ی شغلی‌اش با این کاروان همراه شده است و ارزش کار را نمی‌داند و بارها از حوصله نداشتن و خستگی و بدخوابی و گرسنگی و قاشق و چنگال پلاستیکی و ... شاکی بوده و برای پایان سفر لحظه‌شماری می‌کرده‌ است.


انگار اصلا نمی‌دانسته‌ کجاست و یا چند هزار نفر آرزو دارند جای ایشان باشند و چندین برابر این سختی‌ها را هم به جان بخرند.


البته اگر بخواهم منصف باشم باید بگویم بعضی وقت‌ها تلنگری بهشان می‌خورد و برای چند دقیقه متأثر می‌شدند؛ اما در کل، ورِ بی‌حوصلگی و رفع تکلیف در کتاب قوی‌تر و برجسته‌تر بود:(



بعید می‌دانم از این‌که کتاب‌های #حسین_از_زبان_حسین و #حسین_وارث_آدم را -که می‌خواستم برای محرم بخوانم و - به‌خاطر کتاب‌های هم‌خوانی کنار گذاشتم خودم را ببخشم:)



#معرفی_کتاب
#یادداشت
#مهدی_قزلی
#پنجره‌های_تشنه
#کتاب_محرم
        

11

          قطرِ کتاب به ۵سانت هم نمیرسد اما هربار که کتاب را باز کردم با تمامِ قد ۱۷۰سانتی ام در جریانِ جاریِ آن غوطه ور شدم. 
 در سطری  دست هایم به سوی تریلیِ حاملِ ضریح دراز شدند، در بین کلماتی پاهایم بی اراده باازدحامِ مردم همراهند، در صفحه بعد در اتوبوسِ همراهان، میانِ جمعِ خسته اما شاداب به خاطره هایشان میخندم و نگاهم به حاج محمد است که در سکوت به امور درونی اتوبوس میپردازد، در روز دیگر درون ضریح گوشم به بحث هایِ مسئولین و.. ست و دل توی دلم نیست تا رفتنِ زمینیِ تریلی تصویب شود.میبینی هنرِ نویسنده که با روایتِ عشق ترکیب شود چه می آفریند؟!حتی باوجود تکرارِ مکررات هم تمایلم به ادامه کاسته نشد. 
صفحات پایانی کتاب جمع اضداد شد در من، ازطرفی دلم خنک شد با خنک شدن دلشان و از طرفی دلتنگی ام و.. بماند. 

کتاب و ماجرایِ انتقالِ ضریح ،مصداقی ست بر حقیقتِ"حُبُّ الحُسَینِ یَجمَعُنا".

دروغ چرا، نگاهی حرفه ای به فرم کتاب نداشتم، هربار احساساتم درگیر میشدند، اگر هم نکته قابل توجهی بود،من سرم جای دیگر گرم بود. 

        

4