معرفی کتاب خون خورده اثر مهدی یزدانی خرم

خون خورده

خون خورده

3.4
197 نفر |
83 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

27

خوانده‌ام

378

خواهم خواند

146

شابک
9786220100782
تعداد صفحات
272
تاریخ انتشار
1399/9/4

توضیحات

        چهارمین رمانِ مهدی یزدانی­ خُرّم (1358) قصه­ ی پنج برادر است در سال­ های دهه­ ی شصتِ ایران. از تهران تا اصفهان، از بیروت تا آبادان و از مشهد تا کلیسایی کوچک در محله­ ی نارمَک که دو روح روی صلیبِ لق­ شده اش نشسته­ اند. قصه­ ی برادرانِ «سوخته». برادرانی که گم شده­ اند…» رمان در یک پروسه ی زمانی بین سالِ 1360 تا 1367 در زمانِ گذشته و بخشی از آن در یکی دو سالِ اخیر رخ می دهد.مهدی یزدانی خرم در جشن رونمایی این کتاب در مشهد در مورد نظرش درباره نویسندگی در ایران گفت:سالها روزنامه نگاری من باعث شد در معرض خبر قرار بگیرم. این حجم خبر در ایران به نوعی شگفت انگیز است که با آن مواجه هستیم. خبرهای عجیب و غریب که به نوعی ارجاع به تاریخ ما دارد. من همیشه در همه جا این جمله مرحوم داریوش شایگان را گفته ام: برایم خیلی عجیب است نویسندگان از ایران مهاجرت می کنند. این همه گسست در تاریخ، دو انقلاب، این همه تحولات اجتماعی. کجای دنیا این همه ماجرا برای یک نویسنده است! اگر با درصد پایین در نویسندگی باشی، با دانستن تکنیک، یک نویسنده ی ایرانی می تواند بهترین نویسنده و درجه یک جهانی باشد.رمان نویسی حاصل یک پروژ ه ی تحقیقی و فکری است. رمان نویسی بدون کنکاش در شخصیت ها و خواندن منابع امکان پذیر نیست. حتی ذهنی ترین رمان ها و غیر تاریخی ترین رمان ها هم باید پشت آن تحقیق و مطالعه باشد.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به خون خورده

نمایش همه

پست‌های مرتبط به خون خورده

یادداشت‌ها

          اولش خون بود. بود؟
آخرش آب بود. بود؟
راستش برای من، اول و آخرش زیبا بود. چه فرقی می‌کند آب یا خون! سرخ یا آبی. همه ما در این رمان زندگی کرده ایم. ندانسته! وقتی از کنار مفتاح رد شده ایم در هنگامی که چمباتمه زده و برای قبری کهنه و کمی شکستگی دار، سوره یوسف می‌خواند! راستی ما آن دو روح را دیده‌ایم؟ روح شاعر آزادی‌خواه و روح خبیث خالدار. آه. اینجایند. کنار من! روی پلی از کاغذ کاهی!
خون خورده، رمانی از مجموعه داستان! داستان با روایتی از زندگی محسن مفتاح، مرده‌خور ( دوست دارم اینطور صدایش کنم! ) بهشت زهرا، در آرزوی دانشگاه بیروت، آغاز می‌شود. و با قصه پنج برادر سوخته پیوند می‌خورد. گوش که تیز کنی، صدای صفیر تیر هارا هم می‌شنوی که از کنار گوش صلاح الدین ایوبی می‌گذرد! فاتح قدسی تو ای صلاح الدین! 
دو راوی داستان دارد. میکاییل! و راوی ای بالاتر از او. شاید از دوربین خدا.
شخصیت پردازی، توصیف، فضاسازی، پیرنگ، درونمایه، تعلیق، غافلگیری، این کتاب همه چیز تمام است. فراتر از انتظارم بود از نویسنده ای ایرانی!
بخوانیدش که بدجور خواندنی ست این سرخِ سیاه...
        

22

          فرم مهم‌تره یا محتوا؟
به نظر من محتوای پیچیده شده در فرم. 
و چه بسیارند نویسندگانی که انقدر به محتوا اعتماد می‌کنند که به خیالشون هر نیتی که دارن مخاطب می‌پذیره ازشون. و برخی انقدر درگیر فرم‌های پیچیده میشن که آخر سر مخاطب اصلاً نمی‌فهمه حرف کتاب چی بود.
خون خورده نه محتوای غریبی داشت و نه فرم عجیبی.
فرم و محتوا با چنان مهارتی در هم تنیده شدند که نمیشه یکی رو بر دیگری برتری داد.
یک داستان رئالِ تنیده شده در فضای سوررئال که بخش کوچکی از اون در سال ۱۳۹۶ میڱذره و بخش عمده اون در سال شصت. 
از محله‌های تهران گرفته تا کوچه پس کوچه‌های اصفهان و مشهد تا جبهه‌های جنگ و جاده‌های پر پیچ و خم لبنان.
از نقش پررنگ دین در زندگی. 
از زندگی دوستانه مسلمان و مسیحی گرفته تا کینه راهبه مسیحی از فرمانده‌ای به نام صلاحدین که اجداد او رو از ارض مقدس بیرون کرده و اینجاست که سوء تفاهم باعث کینه میشه. صلاح‌الدین میتونست اجداد او رو بکشه. ولی نکشت.
تو این کتاب یکی از بهترین روایت‌ها رو درباره جوانان قهرمانی خوندم که آبادان رو از حصر نجات دادند و برای نجات چند زن غیر مسلمان جونشون رو به خطر انداختن.
چه مادرانی چشم انتظار بودن و چه افراد بی‌گناهی قربانی شدن.
و همه اینها بدون شعار.
و قربانی فقط اونهایی نیستن که کشته می‌شن.
چقدر داستان داره این کتاب و چقدر شخصیت.
تقریباً هشتاد درصد آدمهای این کتاب شخصیت هستن نه تیپ. 
یک کتاب با هفت ماجرا که بدون هم اصلا جذاب نیستن و با هم یه کل واحد رو تشکیل میدن. بدون اینکه مخاطب گیج بشه.
به نظرم هنرجوهای داستان نویسی باید این کتاب رو ده بار بخونن تا علاوه بر موارد بالا یاد بگیرن چطور انقدر هنرمندانه از پل تداعی برای رفتن به گذشته و برگشتن به حال استفاده کنن.
پ.ن اولین کتابیه که از آقای یزدانی خرم خوندم. اینکه آدم اولین بار کدوم کتاب یه نویسنده رو بخونه خیلی مهمه.
        

21

          خون. خونی که می‌غلطد. خونی که نشت می‌کند. خونی که گم می‌شود. اما این داستان «خون‌خورده» نیست. خون، حامل داستان است؛ و خواننده را از خراسان تا بیروت می‌گرداند.
مهدی یزدانی خرم در «خون‌خورده» قصه می‌گوید؛ قصه‌ی پنج برادر سوخته، که هر کدام همه‌چیز را گذاشتند و به ناکجایی رفتند، به هوای چیزی بزرگ‌تر از همه چیز لابد. اگر رمان، از بزنگاه‌های برادران سوخته در ناکجا شکل گرفته، پس داستان را چه کسی تعریف می‌کند؟
جوانی که نشسته بر سر قبرهاشان و فاتحه پولی می‌خواند؟ یا روح شاعر آزادی‌خواه معاصر و روح خبیث خال‌داری از زمانه‌ی صلاح‌الدین ایوبی که هم‌پرسگی می‌کنند، این‌ها همه را به تماشا نشسته‌اند، و ما را در زمان پیش و پس می‌برند؟
نه! این‌ها اگرچه تماشاچیان داستانند اما راوی آن نیستند، نمی‌توانند باشند. داستانی که در گستره‌ی ایران‌زمین بزرگ و در اعماق تاریخ پرسه می‌زند، لابد باید راوی‌ خدای‌گونه‌ای هم داشته باشد، که این همه را از بالا بر فراز زمان و مکان ببیند. راوی‌ای که اگرچه بارها به بهانه‌های مختلف شاهد حضورش هستیم اما تنها در صفحات پایانی کتاب است که هویتش فاش می‌شود.
این‌ها همه از خون‌خورده داستانی چندلایه اما نه سخت‌خوان ساخته است. داستانی خوش‌خوان که گاه با درنگی توصیفی بخت نفس کشیدن در جای و زمانه‌ای دیگر را به مخاطب می‌دهد و بعد پیش از آن که این درنگ توصیفی ملال‌آور شود، چنان نفس‌گیر و ورق‌برگردان می‌شود، که نتوانی زمینش بگذاری.
«خون‌خورده» ساختاری سنجیده و درست دارد؛ ساختاری پیچیده و تودرتو، بی آن که این پیچیدگی مزاحمتی در روانی داستان و فهم آن برای مخاطب ایجاد کند. با روابطی بینامتنی و فرامتنی، چه با متون کلیدی دیگر و چه با جهان واقعی پیرامون ما، که مزاحمتی هم برای کسی که نه آن متن‌ها را خوانده و نه آن ارجاعات فرامتنی را دریابد ایجاد نمی‌کند. نویسنده زمینه‌ی داستانش را از همین دنیای واقعی برگزیده و یافته‌هایش از میان بریده‌های روزنامه‌ها و سنگ‌ قبرها تا تاریخ و سیاست و انسان را در هم بیامیزد و چالش‌های هستی‌شناختی عمیقی را پیش روی مخاطب بگذارد، بی آن که داستان را با دست‌اندازهای بیهوده و نمایشی رایج فرمالیستی بیالاید. شگفت آن که آن بریده‌ها و سنگ‌ها هم، اگرچه در جهانی که آن بیرون است (یعنی بیرون از کتابی که چشمه منتشر کرده) واقعیت نداشته‌اند، اما مگرنه که (به تعبیر اومبرتو اکو) واقعیت‌های جهان داستان هم بالاخره واقعی‌اند و آن چه بر سنگ و کاغذ نگاشته شد، می‌ماند؟ پس چرا نویسنده واقعیت و تاریخ خویش را نیافریند و مدعی نشود که همه چیز رمانش واقعی است؟
        

10

          اولش خون است آخرش با آب تمام می‌شود؛ و نویسنده، ناتوان از اینکه از سر تا ته داستان، ارتباط محکمی بین این دو ایجاد کرده باشد و بدل کرده باشدشان به خونابه!
زبان در برخی جمله‌ها روان است و در دیگر جمله‌ها، سرشار از دست‌انداز و پستی و بلندی.
جابجایی‌های زمانی بین روایت اصلی و‌ روایت ضمنی، کاملاً محسوس و ملموس اتفاق می‌افتند و باعث سردرگمی هر مخاطبی می‌شوند. آنقدر که اگر روایت ضمنی را برداریم، کمک بزرگی به مخاطب کرده‌ایم.
حاشیه‌های بینامتنی و پراکنده‌گویی، آن‌قدر زیاد است که نویسنده را در جای‌جای مختلف، از پرداختن به اصل مطلب باز داشته. و بیشتر این
حاشیه‌ها و سخن‌های پراکنده، تاثیر چندانی در اصل روایت ندارند، مگر اینکه در ساحت اطلاعات بیشتر، صرفاً بیان شده باشند.
گذشته از همه این‌ها، با چند تصویر ناقص از مرگ مواجه‌ایم که هیچکدامشان درست و حسابی پردازش نشده‌اند. بطوریکه، نویسنده برای ظاهر کردن هرکدامشان، خود و مخاطبش را کلّی اسیر کرده است و (عامیانه بگویم:) مُفت‌مُفت تمامش می‌کند، انگار که یک کاغذ بدون وضوح را از داخل لابراتور بیاورد بیرون و قاب کند و نقش دیوار کند. دست آخر هم توقع داشته باشد مخاطب ایده‌آل‌گرایی را هم مشتری دائم عکاسخانه خود کرده باشد.
رُک بگویم: خون‌خورده را به هیچکس پیشنهاد نمی‌کنم. با خواندنش فقط وقتم را تلف کردم!
        

24

          از خوبی‌های این کتاب بسیار نوشتند و من نمی‌خوام تکرار کنم. فکر می‌کنم لازمه که به بعضی ضعف‌ها هم پرداخته بشه.

اولین نکته‌ای که به نظرم ضعفی برای کتاب بود، ناهمخوانی داستان و زبان بود. داستان‌ها موضوعات ساده‌ای داشتند اما نویسنده تلاش می‌کرد با به هم زدن ساختار جملات زبان کتاب رو ادبی کنه. از طرفی بین شیوه‌ی سخن گفتن صلاح‌الدین و محمود سوخته هیچ تفاوتی وجود نداشت در حالی که این دو نفر صدها سال فاصله‌ی زمانی دارند.

دوم تکرار بیش از اندازه‌ بود. اگر جملات و سخنان تکراری حذف میشد احتمالا حجم کتاب حدود صد صفحه کاهش پیدا می‌کرد. 
جمله‌ی تاریخ پر است از.... به قدری تکرار شده بود که خواننده رو کلافه می‌کرد و از اون بدتر این که این جمله حتی در جای درستی هم به کار نمی‌رفت. مثلا تاریخ پر است از دخترانی که تلفن می‌کنند😐 خب؟ اولا که اختراع تلفن هنوز به تاریخ نپیوسته‌. دوم، مگه تلفن کردن یک دختر کار عجیبیه؟ پس با این حساب تاریخ پر است از دخترانی که کفش می‌پوشند. آیا لازمه که این موضوع کاملا طبیعی در یک کتاب گفته بشه؟؟

مورد بعدی وجود دو روح بود که نه نقش اثرگذاری داشتند و نه جذابیتی در داستان ایجاد می‌کردند.


در کل به نظرم اگرچه کتاب فاجعه‌باری نبود اما اگر نخوانید هم هیچ چیزی رو از دست ندادید.
        

21

          بسم‌الله الرحمن الرحیم 

"و تاریخ پر است" از خرده داستان‌هایی که هیچ وقت نمی‌فهمیم و هیچ دانای کلی هم نیست تا روایت کنه از تمام خون‌هایی که در بدن موندن، یا از سر قطع شده جهیدن، یا از سوراخ‌های گلوله‌های در بدن شره کردن، یا از بدن‌های تکه پاره پاشیده شدن یا لخته شدن و سکته دادن یا حتی از ماشین حمل خون پخش شدن کف چهارراه سرسبز که عذاب وجدان بدن به محسن. اون هم درست روز شنبه که کلی سفارش قرآن‌خونی داشت و فرصت تعویض رخت و لباس نداشت. غیر از چند قبر مختلف، باید سر قبر پنج برادر سوخته می‌رفت که مادرشون گفته بود برای هر کدوم یک سوره مشخص بخونه. 
و باز هم روح شاعر آزادی‌خواه و روح خبیث خال‌دار که بعد هفتاد سال همزیستی، تنها شاهد جزئیات زندگی و مرگ تمام این آدم‌ها هستن از صلاح‌الدین ایوبی که مارونی‌ها رو امان داد که قرن‌ها بعد انتقام غرور له شده رو وسط جنگ داخلی لبنان از منصور سوخته بگیرن تا سکته مسعود سوخته بیست و شش ساله از غصه دختران صائبی و سیاوش و رفیق کیوکوشین‌کار مشهدی تا سر مقدس یحیی که تو بایگانی کلانتری فراموش شده و...
----------------------------
"خون خورده" کتاب چهارم یزدانی خرم. از من به شما نصیحت این کتاب رو شب نخونین. واقعیت‌ها به حدی دردناک و محکم تو صورتتون کوبیده میشه که خواب از چشمتون میره هیچ، هر چند پاراگراف باید از کتاب سر بلند کنین و انگار که زیر آب بودین، نفس عمیقی بگیرین و هوا به ریه‌ها بفرستین تا قلبتون بتپه و خون تو رگ‌هاتون بهتر پیش بره. خون... تمام خون‌های ریخته روی زمین از تهران تا آبادان و لبنان... نثر یزدانی‌خرم تو این کتاب به حدی پخته شده که شما در ازاش می‌سوزی از تمام داغ‌هایی که به این سرزمین رفته و هنوز سرپاست... 
.
مهدی یزدانی خرم در جشن رونمایی این کتاب گفت:
سالها روزنامه نگاری من باعث شد در معرض خبر قرار بگیرم. این حجم خبر در ایران به نوعی شگفت انگیز است که با آن مواجه هستیم. خبرهای عجیب و غریب که به نوعی ارجاع به تاریخ ما دارد. من همیشه در همه جا این جمله مرحوم داریوش شایگان را گفته ام: برایم خیلی عجیب است نویسندگان از ایران مهاجرت می کنند. این همه گسست در تاریخ، دو انقلاب، این همه تحولات اجتماعی. کجای دنیا این همه ماجرا برای یک نویسنده است! اگر با درصد پایین در نویسندگی باشی، با دانستن تکنیک، یک نویسنده ی ایرانی می تواند بهترین نویسنده و درجه یک جهانی باشد.
        

7

          کتاب خون خورده آخرین اثر نویسنده و روزنامه نگار معاصر ایرانی، مهدی یزدانی خرم است که در سال ۹۷ منتشر شد. این رمان که یکی از رمان‌های پرفروش ایرانی است، روایتی از پنج سنگ قبر از پنج برادر است که سرنوشتی عجیب و مهیب برای‌‌شان رقم می‌خورد و جسم هر کدام روایتی تلخ را پشت سر می‌گذارد.
رمان خون خورده به نوعی ادامه‌ی دو اثر قبلی نویسنده تحت عناوین «به گزارش هواشناسی فردا این خورشید لعنتی» و «سرخ سفید» محسوب می‌شود.
این کتاب ۲۷۱ صفحه‌ای رمان خوشخوان و روانی است که شما را در دل تاریخ به دنبال خود می‌کشد. بنابراین به کسانی که به داستان‌های تاریخی چه اسلام چه معاصر علاقه‌مندند این کتاب را توصیه می‌کنم.
در این کتاب از عشق، آزادی، اسارت و تاریخ گفته شده است. در اتفاقات آن شاید دنبال مقصر بگردید اما به نظر من که نویسنده آن را معرفی نکرده است. 
این کتاب در دسته کتاب هایی قرار می گیرد که ذهن شما را تا مدت ها درگیر خواهد کرد. 

بخشی از کتاب:
«این خاصیت تاریخ است که پر است از چیزهایی که کسی نمی‌بیند، اما اتفاق می‌افتد و وقتی هم که گم می‌شوند، کک کسی نمی‌گزد.»
        

0

          خون خورده هم تموم شد.
داستانی پر قصه و پر غصه از دل تاریخ💔.
داستان پنج برادر که گم شدند در دل تاریخ،و تاریخ پر است از آدمهای گمشده.
.
🔻نکته ای که راجع به این کتاب دوست دارم بگم اینه که این کتاب ساختارگراست و داستان و اتفاقات آن از زوایای مختلف روایت میشه  و هنگام خوندن حتما باید کمی تمرکز داشته باشید تا رشته داستان از دستتون در نره.
🔻نکته دیگه اینه که این کتاب به لحاظ ساختار، عامه پسند نیست و اگر اهل خوندن داستانهای شیرین،روان و خوشخوان هستید لطفا سراغ این کتاب نرید.
.
🔸این کتاب داستانی عجیب و خواندنی دارد،داستانی که وقتی درونش حل میشوی حس های زیادی (به جز حس سبک شدن و شادی) رو تجربه میکنید.
داستانی که تا مدتها (و یا شاید هرگز)سرنوشت آدم هایش را فراموش نکنید.
داستانی که می ارزد بخوانیدش و درموردش فکر کنید.
داستانی پر از خون.
.
📎اگر سلیقه کتابخونیتون به من نزدیک باشه، 
حتماً این کتاب رو میخونید.


🌻شروع:۲۹اردیبهشت
پایان:۱۰خرداد ۹۹🌻
        

6

          کتاب خون خورده، اثر مهدی یزدانی خرم داستانی درباره مرگ، جنگ، عشق و زن است.  نویسنده داستان را با شوک «اولش خون بود» شروع و صحنه‌سازی گیرایی خلق می‌کند که خواننده را با خود همراه می‌سازد. تا انتهای صفحه اول متوجه فضای متفاوت داستان می‌شویم: دو روح در داستان وجود دارد. قلم پُر قوت یزدانی‌خرم وجود این دو روح را به راحتی باور پذیر می‌کند. داستان با روایت محسن مفتاح جوان دانشجوی ادبیات عرب شروع می‌شود که سوادی تحصیل در دانشگاه بیروت را دارد و برای گذران زندگی، شغل پدر را که قرآن خواندن بر سر قبور اموات ادامه داده است. اما خون خورده در واقع داستان سرگذشت پنج برادر است که محسن وظیفه دارد، هر شنبه به قبورشان سر بزند. برادرانی با سرنوشت‌هایی عجیب و قبرهایی عجیب‌تر که در دهه شصت شمسی مرده‌اند و سرنوشت آنها با جنگ و نوعی از عشق گره خورده است. در کنار روایت آنها خرده روایت داستان روح‌ها را نیز دنبال می‌کنیم.
زبان مهدی یزدانی خرم در این رمان، زبانی خاص و گیراست که باعث جذابیت بیشتر داستان شده است. اگر از اشتباه فاحش و عجیب نویسنده در ابتدای داستان، در مورد خطوط متروی تهران و مسیریابی آن چشم‌پوشی کنیم، اطلاعات تاریخی و جغرافیایی نویسنده و احاطه کاملش به جغرافیا و زمان و تاریخی که در داستان به آن پرداخته به قوت داستان افزوده است. حداقل برای منِ کم اطلاع قابل توجه بود.
کتاب در مجموع برای من کتابی خواندنی و زمین نگذاشتنی بود. زمان‌هایی که فراغت لازم را داشتم که یک نفس و پیوسته بخوانم، چنان در فضای داستان فرو می‌رفتم که از اطراف و گذر زمان غافل می‌شدم. 
با این همه از پیشنهاد کتاب به هر کسی مطمئن نیستم، چون در جمعی که کتاب را کمابیش با آنها جمع‌خوانی می‌کردم افرادی بودند که فضا و نگارش داستان برایشان ناخوشایند بود. از این جهت شاید این کتاب را نتوان به هر کسی توصیه کرد. اما احتمالا رمان‌خوان‌های حرفه‌ای و عشاق داستان، از خوانش این کتاب لذت کافی ببرند.
قطع چاپ کتاب برای من معضل بزرگی بود. استاندارد نبودن قطع کتاب، حمل و خوانش را برای منی که کتاب را در وسایل حمل و نقل عمومی و غالبا ایستاده می‌خوانم دشوار کرده بود. چیزی که به نظر من واقعا ضرورتی نداشت.
        

9