شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
ملیکا

ملیکا

15 ساعت پیش

        محشرررر بوددد!!!!
نویسنده احساساتم رو مث یه توپ  فوتبال درآورد و تا می‌تونست باهاش بازی کرد و قلش داد تو هوا و زمین و کهکشان .(بله متاسفانه حجم احساساتم همینقدره.)
خوشمزه ترین و دوست داشتنی ترین داستان کلیشه ای بود که خوندم. چه‌جور کلیشه ای؟مث کلیشه های انیمیشن های دیزنی مورد علاقه‌اتون.
شخصیت ها خیییییلی دوس داشتنی بودن و هرکدوم سرگذشت و داستان زندگی خودشون رو داشتن و دونه دونه روایت می‌شد

از همین الان یه هشدار بهتون بدم
نویسنده هرجایی از داستان رو گیر بیاره خزعبل میگه. و من با تمام وجود عاشق خزعبلاتش شدممم
خیلی وقت بود همچین قلمی رو تجربه نکرده بودم.(تا الان فقط قلم لمونی اسنیکت من رو اینقدر به ذوق آورده بود)

اگه بخواید می‌تونید کلی ایراد ریز و درشت از کتاب بگیرید ولی بهتره اینکارو نکنید و عاشقش بشید.
خیلی خوشحالم این کتاب رو خوندم

این کتاب چیا داره؟ خود نویسنده این جواب رو میده:
"شمشیر بازی،بزن بزن، شکنجه، زهر، عشق واقعی، نفرت،انتقام، غول، شکارچی، آدم های بد، آدم های خوب، زیباترین زنان، مار، عنکبوت، دیوهایی از همه نوع، رنج مرگ، آدم های شجاع، آدم‌های ترسو، دروغ، حقیقت، شور و شوق، معجزه."

لطفا بخونید و دوسش داشته باشید.
پایان.

      

3

عطیه ملکی

عطیه ملکی

16 ساعت پیش

        «دومین کتاب تیرماه 1404»
اگه بخوام خیلی ساده بگم، رمان "بندها" داستان یه زندگیه که به ظاهر ترمیم شده، اما توی دلش پر از ترک و زخم و حسرت باقی مونده.
ماجرای مردیه که خانواده‌ش رو ول می‌کنه، می‌ره دنبال عشق و آزادی، ولی بعد از چند سال برمی‌گرده، اما نه خودش دیگه همون آدمه، نه زنش، نه بچه‌هاش. انگار همه‌شون یه چیزی از دست دادن و هیچ‌وقت هم نتونستن دوباره پیدا کنن.
اسم کتاب خیلی قشنگ انتخاب شده، چون نشون می‌ده که تو زندگی یه سری بندهایی هست که نمی‌شه پاره‌شون کرد. بندهای بین زن و شوهر، بین پدر و بچه‌ها... وقتی دیگه هیچ علاقه‌ای نمونده، باز هم یه جور بند ناپیدا هست که اونا رو به هم وصل نگه می‌داره.
شخصیت‌ها خیلی واقعی‌ان. نه زن فرشته‌ست، نه مرد شیطان. هر دوشون یه جاهایی اشتباه کردن و یه جاهایی صادق بودن. زن داستان قوی ولی خشمگین و زخمیه. مرد انگار بین خودخواهی و پشیمونی دست‌وپا می‌زنه. بچه‌هاشونم قربانی دعواهای قدیمی و حرف‌های نگفته‌ن.
چسبید. نه یک‌بار بلکه ده‌بار هم بخونمش کمه! 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

♡Fatemeh Ghadam♡

♡Fatemeh Ghadam♡

16 ساعت پیش

        کتابِ زیبا "صدایم کن"، داستانی تکاندهنده و پراحساس دربارهٔ دختری به نام زیبا است؛ دختری که در غیاب پدر و مادرش، تنها و بیپناه مانده، اما هنوز امید در قلبش زنده است. پدرش، با وجود دوری و شرایط دشوار، هرگز او را فراموش نکرده و حتی از تیمارستان فرار میکند فقط برای اینکه در روز تولد دخترش حاضر باشد و لبخندی بر لبانش بنشاند. عشق او چنان عمیق است که حاضر است هر رنجی را تحمل کند، هر خطری را بپذیرد، و هر کاری انجام دهد تا شادی را،برای یک لحظه، به قلب زیبا بازگرداند.  

و زیبا، با تمام وجود، این عشق بیقید و شرط را میفهمد. او هم به پدرش کمک میکند تا از زندان تیمارستان بگریزد، زیرا میداند که این تنها راهی است که آنها میتوانند در کنار هم باشند. عشق پدر و دختر، فراتر از کلمات است؛ گاهی آنقدر بزرگ و بیکران میشود که حتی نمیتوان توصیفش کرد... گویی آسمان است که هرگز به پایان نمیرسد، یا دریایی که عمقش را نمیتوان اندازه گرفت.  

این کتاب، روایتی است از وفاداری، امید و عشقی که هیچ دیواری نمیتواند آن را متوقف کند.
      

4

زینب

زینب

18 ساعت پیش

        به خاطر تغییر حس و حالم تصمیم گرفتم یکی از داستان‌های مورد علاقه‌ی دوران نوجوانیم رو بازخوانی کنم: سارا کورو.
حالا که بعد از گذشت سال‌ها دوباره این داستان رو مرور می‌کنم، نگاه متفاوتی به آن دارم. این داستان تصویری غیرواقعی و ایده‌آل‌گرایانه از استعمارگران و نظام طبقاتی ارائه می‌کند.
شخصیت‌هایی مثل پدر سارا و دوستش، که در هند به ثروت رسیده‌اند، در واقع بخشی از سیستم استعماری‌ای بودند که بر مردم هند ظلم می‌کرد، اما اینجا به عنوان افرادی نیکوکار و دوست‌داشتنی به تصویر کشیده شده‌اند. رابطه ارباب-رعیتی، مثلا روابط بین انگلیسی‌ها و هندی‌ها، در این داستان بیشتر رابطه‌ای دوستانه و از سر لطف نشان داده شده.
ثروت حاصل از معادن الماس محصول بهره‌کشی از نیروی کار کشورهای استعمارشده بود، اما در این داستان، دوست آقای کورو، یکی از صاحبان این معادن، فرد بسیار خیرخواهی است که در به در دنبال سارا می‌گردد و از فرط عذاب وجدان در بستر بیماری افتاده! آقای خیرخواه، ظلمی که بر کارگران این معادن می‌رود را هم می‌بینی؟!

در حالی که داستان ظاهراً از ارزش‌های اخلاقی مثل مهربانی و فروتنی دفاع می‌کند، اما در نهایت مدافع جایگاه طبقاتی و ثروت است. سارا در نهایت نه به خاطر ارزش‌های درونی‌اش، بلکه به خاطر کشف دوباره ثروتش نجات پیدا می‌کند. ثروتمندانی همچون پدر سارا، کریسفورد، و کارمایکل همه فرشته‌صفت و بخشنده‌اند و فقرا (نمونه‌اش بکی) تنها با لطف و عنایت همین اشراف نجات پیدا می‌کنند.

در کل، سارا کورو، با همه خاطرات خوشی که ازش دارم، قصه‌ای فانتزی است که شاید حتی فقر را هم رمانتیزه کرده: 
«اگر فقط به اندازه کافی خوب، مؤدب، و رؤیاپرداز باشی، زندگی‌ت درست میشه!»
      

0

        پل یه پسر نوجوون نیویورکیه که تو خواب و بیداری می‌بینه در واقع ارباب تاریکی یه دنیای دیگه‌ست و در این نقش، کارهای وحشتناکی ازش سر می‌زنه و انگار این صحنه‌ها نه زاییدهٔ یه ذهن مشوش که نشونه‌هایی از حقیقته...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

من اصولا خیلی با کمیک (داستان مصور ) حال نمی‌کنم و تا الان خیلی کمیک‌های کمی خوندم (اگه اون داستان‌های مجلهٔ دوست تو بچگی رو حساب نکنیم 😄).
بنابراین فکر می‌کنم قضاوتم در مورد کمیک‌ها احتمالا خیلی عادلانه نیست و قطعا اصلا حرفه‌ای نیست.

این یکی هم بد نبود ولی به نظرم سوراخ‌های زیادی داشت و کلی سوال بی‌جواب باقی گذاشت.
یعنی حس می‌کنم اگه همین طرح داستان به صورت یه رمان معمولی نوشته می‌شد، با تجربه‌ای که از سندرسون دارم، احتمالا چیز خیلی جذابی از آب در می‌اومد (مطمئن نیستم ولی به نظرم حرفش بود که دقیقا می‌خواد همین کار رو بکنه، البته با تفاوت‌های با سیر داستان تو این کتاب).

به هر حال، پایان کتاب برام پر از سوال بود و البته کلیت داستان اینقدر جذاب بود که دلم بخواد بدونم در ادامه چی می‌شه، که خب ادامه‌ای در کار نبود 😕

سندرسون یه مجموعهٔ کمیک دیگه هم داره به اسم شن سفید که از این خیلی منسجم‌تره و خط داستانی مشخص‌تری هم داره. ولی خب، از اونجایی که گفتم کلا خیلی با کمیک حال نمی‌کنم شن سفید رو هم اصولا خیلی کمتر از کتاب‌های دیگهٔ سندرسون دوست داشتم.

ولی اگه شما اهل کمیک باشید احتمال داره حتی از این کتاب هم خوشتون بیاد و ایضا از شن سفید.
هرچند که ترجمه نشده و نمی‌دونم کسی برنامه‌ای برای ترجمه‌ش داره یا نه 😅
      

7

                                                       به نام خدا 
کتاب پروفسور فوفو یکی از بهترین ، جالب ترین و  تخیلی ترین کتابی بود که خوانده‌ام. 
مطلبی که در این کتاب 📚 برایم خیلی جالب و زیبا  بود :  خانم نویسنده  پاکیزگی هوا ، آلودگی صوتی ، اهمیت دادن به حیوانات و معایب ریختن زباله ها در طبیعت...  که این کارها خیلی در زندگی ما مسئله ی مهمی هستند و خیلی هایمان به این ها اهمیت نمی دهیم را در  قالب یک داستان همراه شخصیت  و کارهای تخیلی نوشته و بیان کرده است . به نظرم این کار خلاقانه ،داستان را زیبا کرده ویژگی های  جالب  زیادی در داستان هست که هرچه بگویم تمام نمیشود.
یک چیز جالب دیگر هم که در داستان موج می زد این بود که سحر داستان ،هر کس و هرچیز را که میدید جوری توصیفش می‌کرد که منی که در حال خواندن داستان بودم حس می کردم کنار سحر هستم. ⭐️
 شخصیت سحر را خیلی دوست داشتم  زیرا  باهوشی ،کنجکاوی و کارآگاه بازی اش در داستان من را خیلی خنداند و خیلی داستان را جالب کرده بود . 
این کتاب ارزش خواندن رو داره و بسیار جالبه و البته کسی که کتاب را می‌خواند باید تحمل چیز های خیلی تخیلی کتاب را داشته باشه مثلا سرزمین گلیم گوش ها که اصلا در کت من نمی‌رود و نمی‌توانم  با آن کنار بیایم البته دوست دارم خودم یک سرزمین گلیم گوش را کشف کنم و یک ذره از کنجکاوی و کارآگاه بازی های سحر در من هم باشد.    من پیشنهاد میکنم که همه این کتاب را بخوانند .



      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.