شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
        به نظرم ایده‌ی این نمایشنامه جسورانه و متفاوت بود، بطوریکه چند خط ابتدایی دچار تردید شدم که ایا اسامی آورده شده درست است یا تنها تشابه اسمی‌ست! در مقایسه با مرد بالشی که اخیرا خوانده بودم ضعیف‌تر بود اما کماکان،شخصیت پردازیهای خاص، همان قلم خشن،طنز‌ سیاه وگنجاندن داستانهایی دیگر در یک داستان را داشت.ضمنا این اثر آخرین نوشته‌ی مک دونا در حال حاضر است.

ماجرا از این قرار است که دو نویسنده‌ی بزرگ "چارلز دیکنز" و" هانس کریستین اندرسن" در این نمایشنامه در قالبی غیر متعارف، هر یک با زندانی کردن کوتوله‌‌ای سیاه، در جعبه‌ای کوچک به سبکی خشن و غیر انسانی، از آنها نگهداری و نوشته‌هایشان را به نام خود ثبت و اجرا می‌کنند...

** نه هر که نشان می‌دهد همان است**
حتی درخشان ترین ستاره‌ها گاهی پشت ابر حقیقت پنهان می‌شوند! آدمهای بزرگ نیز گاهی آنطور که نشان می‌دهند نیستند و خوب نقش بازی می‌کنند.
نژاد پرستی،سلطه جویی اشخاص،تاثیر نویسندگان بر افکار عمومی و تغییر یا شکل دهی به حقایق توسط آنها از دیگر مفاهیم این نمایشنامه بود.

      

8

Ava

Ava

دیروز

        نظر من راجب کل این پنج جلد کتاب خارق‌العاده‌ایه که خوندم.
این مجموعه معرکه بود، گزیده مجموعه‌ای توی ژانر خودش. نویسنده انقدر قوی همه‌چیز رو شرح میده؛ چه کارکترسازی‌ها (از نظر ابعاد شخصیتی، نه ظاهری) و چه فضاسازی‌هاش، که نسبت تک‌تکشون  شناخت پیدا می‌کنید ـتقریباـ و فضاهارو کاملا تو ذهنتون می‌سازید.

کتاب واقعا واقعا قوی بود؛ ایده‌های نو، سیر داستانی جذاب و گیرنده، وقایع بسیار شگفت‌آور و هزاران چیز دیگه. من به شدت از کتاب لذت بردم مخصوصا سه جلد اول که سریع تمومشون کردم و جلد آخر که یکم کشش برای من کم بود و به نظرم جلد آخر اگر جلد اول می‌بود و جلد چهارم جلد دوم، بهتر می‌شد. هرچند الان هم عیبی بهش وارد نیست.

بعد جلد سوم، جلد آخر واقعا دیوونه‌م کرد، واقعا! مخصوصا صفحات آخر که دید و حدسیاتم راجب ترزا رو کاملا زیر و رو کرد. جلد چهارم هم همینطور! چون حقایق خیلی زیادی رو افشا و شبهات زیادی رو رفع می‌کرد. هرچند جلد چهارم خیلی کند به اتمام رسوندم چون اون کشش رو نداشت هرچند اینکه با کارکترها زیاد زندگی نکرده بودم هم بی‌تاثیر نبود.

واقعا کتاب طوریه که هر لحظه سوپرایز میشید و مطلقا هیچ‌چیز ـیا نهایتا چندتا معدودـ رو نمی‌تونید حدس بزنید و هرسری نویسنده می‌ذاره تو کاسه‌تون = ))) همچنین وقایع و ترتیبشون واقعا حرفه‌ای بود.

هرچند نسبت به آخر داستان یکم حالم گرفته شد چون خیلی مبهم نویسنده تمومش کرد و این واقعا ناراحت‌کننده بود که این‌همه مارو همراهش بکشونه و ما تموم اون غم‌ها نسبت به مرگ عزیزترین کارکترامون رو به دوش بکشیم و آخرش نویسنده اینطوری حالمونو بگیره. آقای شینر واقعا حق ما نبود لااقل یه پایان خوش نصیبمون کنید؟ پایان دیزنی‌وار نخواستیم که، یه پایان با امنیت و آرامش.

این تیکه دارای اسپویله:
راجب توماس که بعضیا کهکتبو خوندن گفتن خودخواه بوده، جلدهای اول من هم همین فکر می‌کردم اما همونطور که نویسنده به خوبی نشون میده؛ توماس با فرضیه اولیه اینکه قراره دنیا رو نجات بده پیش قدم میشه و واقعا تو زمینه‌های مختلف هم با شرارت همراهی می‌کنه، اما از یه جایی به بعد می‌فهمه انگار شرارت هیچ‌وقت قرار نیست به جواب برسه و درواقع داره سواستفاده صورت می‌گیره، پس نقشه می‌ریزه و ضد شرارت میشه. راستی، از ترزا متنفرم.
پایان اسپویل.

تنها ناراحتیم از نویسنده، به علاوه پایان مبهمی که گذاشت، این بود که زوایای دید کارکترای مختلفو نشون نداد. به شخصه دوست داشتم بدونم تو کله‌ی ترزای فرمان‌بردار چی می‌گذره که چنین تصمیماتی می‌گیره، اما نود درصد داستان به جز جلد چهارمش، فقط از دید و زبون توماس بود.

در کل این مجموعه، از بهترین‌و قوی‌ترین داستان های علمی تخیلیه، اگه این ژانر رو دوست دارین قطعا بهتون پیشنهاد میشه. در ضمن مهم نیست فیلمشو دیدید یا نه، کتابش خیلی چیزهای جدیدتری داره و همچنین بیشتر کارکترهارو می‌شناسید و می‌بینید که نه! اونطور که تو فیلم نشون داده هم نبودن.

در آخر از آقای جیمز شینر بسیار ممنونم بابت این شاهکاری که در ژانر علمی تخیلی خلق کرد، این خط داستانی شگفت‌انگیز و چیزهای دیگه‌ای که تا ذهن یاری کرد قید کردم.
      

6

        «این کتاب قصیده‌ای‌ست برای عاشقانی که تنها مانده‌اند و آنانی که حتی وقتی عشق می‌ورزند، نمی‌توانند نزدیک شوند.»

مک‌کالرز در این داستان، عشقی را ترسیم می‌کند که نه از جنس شور و گرما، بلکه از دل درد و دگرگونی است. عشقی که لزوماً منجر به رشد و رهایی نمی‌شود، بلکه نابود می‌کند، می‌فرساید، و پوچ می‌سازد.

خانم آملیا، زن بلندبالا و عضلانی، صاحب کافه‌ای کوچک است. نه زیباست، نه گرم‌خو، نه اهل معاشرت. اما قدرتی در او هست که مردم را ناخودآگاه جذب می‌کند. آملیا زنی است که همه عمر با مردان درافتاده و حتی ازدواجش با مردی به نام ماروین میسی به شکلی فاجعه‌بار ختم شده: پس از ده روز، شوهرش را از خانه بیرون می‌کند و تنهایی را ترجیح می‌دهد. اما ورود موجودی عجیب، گوژپشتی کوتاه‌قامت و ضعیف با نام لایمن، زندگی‌اش را متحول می‌کند. برخلاف هر منطق ظاهری، آملیا عاشق این مردک نحیف می‌شود، به او جا و غذا می‌دهد، و حتی از چهره‌ی سرد و جدی‌اش لبخند بیرون می‌ریزد. رابطه‌ی این دو مثل آتشی در زمستان سرد شهر است؛ مردم دوباره دور کافه جمع می‌شوند. امیدی کوتاه می‌درخشد. اما این تعادل، مثل هر چیز زیبا و شکننده‌ای، دوامی ندارد. ماروین، همسر سابق آملیا، پس از سال‌ها غیبت با خشم و خشونت بازمی‌گردد. مردی خشن، تلخ، و انتقام‌جو. داستان به وضوح نشان می‌دهد که ماروین در گذشته عاشق آملیا بوده، اما این عشق هم‌چون عشق دیگر شخصیت‌ها، محکوم به زوال و تحقیر شده است. لایمن، همان کسی که آملیا همه‌چیزش را برای او داده، در نهایت به سمت ماروین گرایش پیدا می‌کند. شاید از ترس، شاید از وابستگی، شاید صرفاً از نیاز به کسی که قدرت بیشتری دارد. او با ماروین متحد می‌شود و آملیا را درهم می‌شکنند — نه فقط فیزیکی، بلکه روحی و احساسی. صحنه‌ی دعوای نهایی بین آملیا و ماروین یکی از پرتنش‌ترین لحظات و حتی ویران‌کننده‌ترین بخش است. نه از بابت مشت‌هایی‌ که رد و بدل می‌شود، بلکه از بابت نگاه آخر آملیا وقتی می‌بیند کسی که به او اعتماد کرده، کسی که عاشقش بوده، از پشت به او خنجر زده است. پس از آن، کافه بسته می‌شود، شهر دوباره در خاموشی فرو می‌رود و آملیا در و پنجره های خانه را تخته‌کوب می‌کند تا برای همیشه در سکوت و تنهایی، پشت آن در های بسته زندگی کند.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

م.مهدوی

م.مهدوی

دیروز

        با اینکه خواندن این کتاب بسیااااار طول کشید اما واقعا آخرش حس خیلی خوبی نسبت بهش داشتم و با خواندن مقدمه حتی دلم خواست یه قسمت هایی رو مرور کنم و کردم. 
واقعا چیدن این‌همه جزئیات در داستان به شکلی که همه چیز به‌هم مرتبط باشه خیلی هوشمندانه بود؛ در حالی که حین خواندن این ارتباط کاملا حس نمیشه و بنظر میاد نویسنده بیش از حد حاشیه رفته و اما آخر کتاب معلوم میشه تمام اون ریز جریانات قرار بوده تصویر نهایی رو بسازه. 

خواندن مقدمه هم خیلی خیلی به درک بهتر کتاب کمک کرد.
مقدمه آقای کریمی حکاک فوق العاده بود و جای هیچ تعریف و تحلیل اضافه‌ای نگذاشت.  
البته توصیه می‌کنم مقدمه رو پس از اتمام داستان بخونید. اینطوری بهتر می‌فهمید و داستان هم لو نمیره. 

و دیگه اینکه فصل‌های اول هر کتاب در حکم مقدمه‌ای بود که نویسنده نظریات خودش رو مستقیما ارایه می‌داد و من خیلی نپسندیدم و نمی‌تونستم توجه خوبی بهشون داشته باشم.

در آخر به کسانی که حوصله خواندن یک رمان کلاسیک (با تمام طول و تفصیل هایی که حوصله بسیار می‌طلبد) دارند توصیه می‌کنم بخوانند و لذت ببرند. 
در غیر این صورت به خواندن نسخه‌های تلخیص شده دعوت می‌کنم.

+شاید تنها ایرادی که می‌شد نسبت به کتاب داشت سنگینی و حجم زیادش بود که مطالعه رو محدود به حالت نشستن می‌کرد و این سخت و خسته کننده بود.
      

2

        به نام خدا
بالاخره این کتاب هم به پایان رسید. مدت طولانی گذشت تا من بتونم این کتاب رو به پایان برسونم، اگر بخوام از علت هاش بگم باید بیان کنم که من زمانی که این کتاب رو خریدم اصلا اطلاعاتی درمورد انتشارات نامعتبر و یا همون اصطلاح غربی که بهش میگن نشر فیک نداشتم و اصلا درمورد تاثیر انتشارات بر روی کتاب اطلاعی نداشتم.
خب من زمانی که خوندن کتاب رو آغاز کردم تا نمیه اول کتاب تقریبا با کتاب و متنش کنار اومده بودم اما تقریبا از نیمه دوم به بعد انگار اون کتاب دیگه برام جذابیتی نداشت و خوندنش من رو اذیت می کرد به حدی که برای مدت ها کلا از خوندن ادامه این کتاب صرف نظر کردم و کتاب رو کنار گذاشتم، و شروع چالش جدیدی در بهخوان به من کمک کرد که بالاخره این کتاب رو در این روز به پایان برسونم.
متاسفانه این کتاب کتابی نبود که هر لحظه مشتاق تورق و رفتن به صفحه بعدش باشم، 
از طرف دیگه ای نکات و حرف های خیر اخلاقی که در داستان زده می شد در مورد ارتباطات و ... اصلا برای من خوشایند نبود و دوست نداشتم که وسط داستان چنین بحث هایی پیش بیاد.
در هر صورت که متاسفانه من خاطرات خوبی با خوندن این کتاب برام ثبت نشد.

«انتشارات این کتاب معتبر نیست.»
      

2

Ava

Ava

دیروز

        نمی‌دونم راجب این اثر چطور بگم که حق مطلب ادا بشه! بله، همونطور که از آقای بکمن انتظار می‌رفت، این مجموعه‌ش هم معرکه بود. شخصیت‌پردازی‌ها بی‌نقص و زاویه دیدی که نسبت به زندگی کارکترها در اختیار خواننده‌ها قرار می‌گرفت بی‌نقص‌تر! طوری زندگی و کارکترها به تصویر کشیده می‌شدن که خواننده کاملا اون‌هارو درک بکنه.

من به فردریک بکمن افتخار می‌کنم بابت شجاعتی که داشت و دست گذاشت روی همچین موضوع مهمی. عاشق این کتابم و خواهم بود، من با تک‌تک کارکترهای کتاب زندگی کردم، دقیقا همون چیزی که کتاب‌ها و قلم بکمن به من هدیه میده: زندگی در عمق کتاب‌ها، لمس کامل کارکترها و زندگی‌ها.

این جلد این مجموعه بی‌نقص بود، زیبا و به شدت قوی ـخدای من! چطور میشه انقدر عمیق نوشت؟ چطور میشه مجذوب قلم نویسنده نشد؟ـ اما جلدهای بعدی نقدهایی جدی بهشون وارده که توی کامنت‌های خودشون خواهم گفت. اما این جلد، روح من رو پرواز میده. بابتش قلبم از غم فشرده میشه، به مایا افتخار می‌کنم و غم‌و دردش رو با کوشت و پوستم درک. و از جناب بکمن ممنونم که صدای این قربانی‌ها شد.
 
داستان انقدر قوی نوشته شده که کاملا شمارو با سیر داستان همراه و شناور می‌کنه و بعضی جاها اجازه میده درونش غرق بشین. به تک‌تک کارکترها می‌پردازه و شرحشون میده، به غم‌ها و رنج‌هاشون. خوشحالم که این کتاب رو خوندم، این "مجموعه" رو خوندم. تمام دغدغه‌ها، مشکلات و همه‌چیز این شهر رو واضح و شفاف و ظریف شرح میده طوری که کاملا قابل درک باشه و خواننده متوجه بشه. 

قطعا یکی از نقاط قوت کتاب‌های فردریک بکمن به نمایش درآوردن حقیقت‌های دنیاییه. هیچ‌وقت داستان رو سمت فانتزی‌ها نمی‌کشونه، یا همه‌چی رو به شکل کلیشه‌واری خوب و خوش تموم نمی‌کنه، خانواده‌ها واقعی‌ان؛ همون چالش‌ها و همون عشق‌ها. نوجوون‌ها رو کاملا درک می‌کنه، و عاشقانه‌هاش، و عاشقانه‌های آقای فردریک! خود عشق واقعی‌ان. بدون هیچ فانتزی‌ای، بدون هیچ مثلث عشقی چرت و پرتی؛ عشق‌هایی که بکمن توی کتاب‌هاش میارن خود خود عشقن. همونقدر دوست‌داشتنی، التیام‌دهنده، واقعی، برنده و نابودکننده. و این نقطه قوت توی این کتبش نیز هست.
آقای فردریک بکمن همیشه انقدر خوب کارکترهاش رو به تصویر می‌کشه که مهم نیست تو چه سنی باشن؛ پیر، نوجوون یا یه به هفت‌ساله، تمام دغدغه‌هاشون کاملا با جزئیات به نمایش درمی‌آن. 

من لذت بردم و با تک‌تک لخظات و هیجان‌ها و غم‌و دردهای عمیق این مجموعه کاملا همراه شدم و درس‌های خیلی زیادی ازش گرفتم، هرچند شیفته‌ی هیچ‌کدوم از جلدهای این مجموعه به اندازه جلد اولش نشدم. ازت ممنونم آقای بکمن، بابت آثارهای فوق‌العاده‌ای که خلق می‌کنی.
      

6

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.