معرفی کتاب یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه اثر مارتین مک دونا مترجم بهرنگ رجبی

یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه

یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه

مارتین مک دونا و 1 نفر دیگر
3.7
21 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

42

خواهم خواند

13

ناشر
بیدگل
شابک
9786226401012
تعداد صفحات
94
تاریخ انتشار
1398/12/21

توضیحات

        راز تاریک و هولناک هانس کریستین اندرسن چیست؟همه ما نام هانس کریستین اندرسن را شنیده ایم. نویسنده معروف داستان های کودکان. در این نمایشنامه اما قرار است با چهره ی دیگری از او آشنا شویم.«یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه» جدیدترین نمایشنامه? مارتین مک دوناست که در پاییز 2018 به صحنه برده شده است.شخصیت اصلی این نمایشنامه «هانس کریستین اندرسن» نویسنده? معروف داستان های کودک و نوجوان است. اندرسن چگونه داستان هایش را می نوشته است؟ مک دونا با طنز تلخ همیشگی اش، راز تاریک و هولناک کریستین اندرسن در خلق آثارش را روایت می کند.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه

عروسک خانهپدر عروسی خون

رپرتوار اول هامارتیا ( آشنایی با زبان درام )

45 کتاب

💫 بارها و بارها با این سوال رو به رو می شدم که نمایشنامه خوانی رو از کجا باید شروع کرد یا این که چطوری نمایشنامه بخونیم؟ یا حتی سوالی اساسی تر : ❓ چرا باید نمایشنامه خوند؟ 💥هر بار به دنبال این بودم که برای کسانی که خیلی با این سبک ادبی آشنا نیستند یک لیست درست کنم که وقتی کسی گفت میخوام نمایشنامه بخونم ، این لیست رو بهش بدم و بگم اینا رو بخون. اما این لیست باید یک سری ویژگی ها هم میداشت. ⚠️ اول اینکه لیست سختی نباید می بود . مثلا نباید ادیپ یا هملت رو بهش معرفی می کردم. چون وقتی کسی هنوز با نمایشنامه آشنا نیست ، ممکنه خوندن این آثار علیرغم شاهکار بودنشون باعث بشه که شخص درک درستی از این اثار نداشته باشه در نتیجه عطای نمایشنامه خوانی رو به لقاش ببخشه. 📍 دوم اینکه این لیست باید علیرغم ساده بودن یک نمای کلی از ژانرهای مختلف نمایشی رو هم در بر میگرفت که شخص علاوه بر خوندن نمایشنامه و علاقه مند شدن بهش ، بتونه یک دید کلی به ژانرهای نمایشی داشته باشه. 🙄 اما درست کردن این لیست هی عقب میفتاد و هربار که شخصی ازم میخواست که بهش نمایشنامه برای شروع معرفی کنم ، دوباره با خودم میگفتم که ای کاش درست کردن لیست رو پشت گوش نمینداختم. 🌸 پارسال بود که با افتتاح باشگاه 🎭 هامارتیا 🎭 ، این لیست هدفمند ساخته شد. در باشگاه نمایشنامه خوانی هامارتیا قرار بر این شد که کنار هم نمایشنامه بخونیم و درباره این آثار به گپ و گفت بشینیم. 🤔 اما همخوانی تنها کافی نبود و نیست. در هامارتیا ابتدا به این پرداختیم که چرا باید نمایشنامه خوند؟ فرق نمایشنامه با رمان و داستان کوتاه چیه. 💡 به این پاسخ رسیدیم که نمایشنامه یک گونه ادبی کاملا مستقله که سوای تئاتری که بعدا میشه از روش ساخت ، درباره ش قضاوت میشه. خیلی ها فکر می کنند که نمایشنامه رو باید فقط در اجرا دید و نباید خوند که این یک دیدگاه کاملا اشتباهه. نمایشنامه رو میشه مثل یک داستان خوند . تئاتری که از روی این نمایشنامه ساخته میشه یک اثر مستقل و جداست و سوای نمایشنامه باید درباره ش قضاوت کرد. 🎭 نمایشنامه یک اثر دراماتیک و عمل محوره. در نمایشنامه شما با گزارش اعمال کاراکترها طرفید. نمایشنامه نویس برعکس رمان و داستان نویس از توصیف بی بهره ست. در رمان شما به راحتی به افکار کاراکترها پی میبرید چون نویسنده میتونه راحت تمام درونیات و ذهنیات کاراکترها رو برای شما تشریح کنه اما در نمایشنامه این درونیات و ذهنیات باید از طریق گزارش اعمال کاراکترها به مخاطب رسونده بشه. در نتیجه نمایشنامه خواننده فعال تری نیاز داره. 🎧 ما در هامارتیا ابتدا در یک جلسه آنلاین به بررسی فرم و محتوا پرداختیم و نمای کلی ای درباره فرم در آثار هنری ارائه دادیم. سپس با خوندن هر نمایشنامه به گپ و گفت نشستیم. درباره درام و آنتاگونیست و پروتاگونیست و نقاط عطف و اوج و... صحبت کردیم. در باشگاه در کنار آثاری که خوندیم سعی کردیم با فیلم ها و نقاشی هایی که در تاریخ هنر ماندگار بودن به پرورش حس اعضای باشگاه بپردازیم. کسانی که در باشگاه هامارتیا عضو شدند امروز قطعا آشنایی ای حتی کوتاه درباره فرم ، اثر هنری ، حس ، ناخوداگاه هنری و... رو پیدا کردند و امروز در مواجهه با یک اثر هنری منفعل نخواهند بود. 💫 هدف ما در رپرتوار اول ( کلمه فرانسوی که معنای اون برنامه یا لیسته ، تماشاخانه های بزرگ در سراسر جهان ، ابتدای هر سال یک لیستی از آثار نمایشی ای که اون سال قراره در اون تماشاخانه به اجرا بره ، منتشر می کنند که به این برنامه رپرتوار گفته میشه ) این بود که اعضا نمایشنامه خوانی رو شروع کنند و با زبان درام و نمایشنامه آشنا بشند و از رپرتوار دوم بریم سراغ تراژدی های یونان و مرحله به مرحله با تاریخ نمایش جلو بیایم و در کنار خوندن نمایشنامه ها و تحلیل سیر درام در تاریخ از فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ تئاتر هم حرف بزنیم. 💠💠 در باشگاه هامارتیا قراره بیش از 1500 اثر نمایشی در قالب 20 و اندی رپرتوار همخوانی بشه. نمیدونم چقدر طول بکشه اما تا جایی که بتونیم پیش خواهیم رفت. تمام اثار نمایشی ایرانی و خارجی در باشگاه هامارتیا برنامه ریزی شده. 🧑‍🏫 در رپرتوار اول برای آشنایی با زبان درام 40 اثر نمایشی رو خوندیم ( در هنگام نوشتن این لیست اثر 38 رو در حال همخوانی هستیم ) و یک دید کلی درباره نمایشنامه ها به دست آوردیم ، در این همخوانی آثار ۲ درام نویس رو به صورت کامل همخوانی کردیم . 🤩 مارتین مک دونا و آنتون چخوف ( سیر هامارتیا باعث شد که نظرها درباره چخوف عوض بشه ، کسانی که ابتدا با چخوف ارتباط نمی گرفتند ، وقتی با هامارتیا همراه شدند، چخوف تبدیل به یکی از نویسندگان مورد علاقه شون شد ) بلاخره ابتدا باید بدونیم نمایشنامه چیه و زبان درام چه زبانیه و بعد که شناختیمش بریم به دنبال این که چطوری به وجود اومد و چه سیری رو طی کرد. این رپرتوار برای شروع نمایشنامه خوانی در باشگاه هامارتیا خونده شده. در انتهای هر رپرتوار لیست همخوانی اون رپرتوار منتشر خواهد شد. 💥 لازم به ذکره که ما در هامارتیا علاوه بر نمایشنامه هایی که میخونیم، بعضی از آثار نمایشی رو برای مطالعه بیشتر با هشتگ #متمم قرار می دیم ، این آثار یا اقتباسی از آثاری هستند که در حال خوندن اونها هستیم یا آثار کم اهمیت تری هستند که گذاشته میشن تا هرکسی اگر دوست داشت اونها رو بخونه ، خوندن این آثار در دوره همخوانی گروه نیست و فقط و صرفا برای مطالعه بیشتره . در این لیست شما بعد از اثر شماره ۴۰ می تونید متمم ها رو هم ببینید و اگر دوست داشتید اونها رو هم مطالعه کنید. اگر شما هم به ادبیات دراماتیک علاقه دارید ، خانواده بزرگ 305 نفره 🎭 هامارتیا 🎭 ( در روز ایجاد لیست ) با آغوش باز پذیرای شماست تا با ما در این مسیر جذاب همراه باشید :

39

یادداشت‌ها

تارانتینوی
          تارانتینویی ترین اثر مک دونا

مک دونا ، رفیق قدیمی ما هامارتیایی ها به سه چیز خیلی معروفه که گاه دستمایه شوخی بچه های باشگاه هم قرار می گیره . یکی خشونت زیاد ، یکی قصه های عجیب و جذاب و سوم فحش هایی که " کوفتی " ترجمه میشن. 

اما یک نکته هست که مک دونا رو یه ذره خاص تر می کنه و اون هم اشاراتیه که به کارهای دیگه ش توی نمایشنامه هاش میکنه . مثل کاری که الکساندر دوما در سه تفنگدار و عشق صدراعظم کرد یا آلبرکامو در طاعون و بیگانه و... 

مک دونا هم در سه گانه لی نین به وفور این کار رو کرد و در همین اثر صحبت از مورینِ ملکه زیبایی لی نین شد. 
اما نکته ای که جالبه اینه که ایده این نمایشنامه " یک داستان خیلی خیلی خیلی سیاه " که آخرین اثر مارتین مک دونا هم هست ، خیلی قبل‌تر در نمایشنامه " مرد بالشی " مطرح شد .

جایی که کاتوریان میگه " شاید یکی یه داستان بنویسه که یک نویسنده یکی رو انداخته توی قفس تا اون داستان هاش رو براش بنویسه ".

این تک خطی ، داستان همین نمایشنامه ست. اثر حاضر،  آخرین متن نوشته شده توسط مارتین مک دوناست که کوتاهترین متن و به نظر من ضعیف ترین متن مک دونا تا به امروز هم بوده. 

یادمه سال ۹۷ که تازه این نمایشنامه رو بیدگل چاپ کرده بود ، بین ما بچه های تئاتر خیلی شوق ایجاد شده بود که کار جدید مک دونا ترجمه شده . همه دویدیم سمت کتاب فروشی و کتاب رو خریدیم و فکر کنم تو مترو تا خونه خوندیم اما خیلی توجهمون رو جلب نکرد. 

امروز که برای بار دوم و به لطف باشگاه هامارتیا دوباره خوانی شد ، دیدم هنوز نظرم تغییر نکرده و همچنان به نظرم ضعیف ترین اثر مک دوناست.

البته ضعیف ترین اثر مک دونا در قیاس با آثار خودش ولی به طور مستقل ، نمایشنامه بدی نیست. اینقدر نمایشنامه بد وجود داره مخصوصا توی این ۵۰ سال اخیر که باید این نمایشنامه مک دونا رو روی چشامون بذاریم. 

داستان تمام چیزهایی که از مک دونا سراغ داریم رو داره ، خشونت و فحش و داستان عجیب و غریب و پایان های پوچ.

خشونت مک دونا ، این بار از نوع خشونت فیلم های تارانتینوست ، اون مدل خشونتی که در لحظه با خون سرد ترین حالت ممکن دست به کشتن میزنن و عین خیالشون هم نیست.

صحنه ای که ساموئل جکسون و جان تراولتا در فیلم Pulp Fiction 1994 توی ماشین نشستن و یک سیاه پوست در صندلی عقب نشسته رو یادتون بیاد. اسلحه در دست جان تراولتاست و برمیگرده با سیاهپوسته صحبت کنه که یهو تیر در میره و خون سیاه پوست طفلی میپاچه به صندلی عقب ماشین. 

همینقد پوچ و عجیب...اینجا هم از این مدل خشونت ها کم نداریم. 

هانس کریستن اندرسن و چارلز دیکنز دو غول داستان نویسی انگلیسی زبان در این نمایشنامه دو خواهر رو در جعبه ای در یک اتاق زندانی کردن و اونا براشون داستان می نویسن و اینا به اسم خودشون چاپ میکنن و تحسین میشن. 

اینکه بیای با دو نویسنده بزرگ اینطوری و جنجالی نمایشنامه بنویسی و ببری شون زیر سؤال،  یک حرکت پست مدرنه و کاری به بد بودن و خوب بودن اخلاقی ش ندارم چون قضاوتش با من نیست اما ایده ، ایده جالبی بود که مک دونا کمی حیفش کرد. 

شاید اگر کمی بیشتر با اندرسن و دیکنز آشنا می‌شدیم و تحسین ها رو بیشتر میدیدم و در کل کمی اثر طولانی تر بود ، احتمالا نمایشنامه بهتری از آب درمیومد...

و شاید اگر از این دو نویسنده اسم نمی برد مسئله اخلاقی هم حل میشد .

به هرحال آخرین اثر مک دونا تا امروز رو در باشگاه هامارتیا خوندیم و کارمون با رپرتوار اول تمام شد و تمام آثار مک دونا هم همخوانی شد.

مشکل ترجمه فحش ها همچنان پابرجاست و به وفور کلمه " کوفتی " رو می خونیم. 

باید دید که کی جناب مک دونا دست به نوشتن نمایشنامه جدید میزنه که به شخصه خیلی منتظرشم گرچه فعلا تفریح و ساختن فیلم رو به نمایشنامه نویسی ترجیح داده اما میدونم که چیزهایی آماده داره و به زودی چاپ شون میکنه...

به امید اون روز‌‌‌...
        

15

پرنیان صادقی

پرنیان صادقی

1 ساعت پیش

          به نظرم ایده‌ی این نمایشنامه جسورانه و متفاوت بود، بطوریکه چند خط ابتدایی دچار تردید شدم که ایا اسامی آورده شده درست است یا تنها تشابه اسمی‌ست! در مقایسه با مرد بالشی که اخیرا خوانده بودم ضعیف‌تر بود اما کماکان،شخصیت پردازیهای خاص، همان قلم خشن،طنز‌ سیاه وگنجاندن داستانهایی دیگر در یک داستان را داشت.ضمنا این اثر آخرین نوشته‌ی مک دونا در حال حاضر است.

ماجرا از این قرار است که دو نویسنده‌ی بزرگ "چارلز دیکنز" و" هانس کریستین اندرسن" در این نمایشنامه در قالبی غیر متعارف، هر یک با زندانی کردن کوتوله‌‌ای سیاه، در جعبه‌ای کوچک به سبکی خشن و غیر انسانی، از آنها نگهداری و نوشته‌هایشان را به نام خود ثبت و اجرا می‌کنند...

** نه هر که نشان می‌دهد همان است**
حتی درخشان ترین ستاره‌ها گاهی پشت ابر حقیقت پنهان می‌شوند! آدمهای بزرگ نیز گاهی آنطور که نشان می‌دهند نیستند و خوب نقش بازی می‌کنند.
نژاد پرستی،سلطه جویی اشخاص،تاثیر نویسندگان بر افکار عمومی و تغییر یا شکل دهی به حقایق توسط آنها از دیگر مفاهیم این نمایشنامه بود.

        

6

          مارتین مک دونا را افرادی که اهل ادبیات نیستند فقط با آثار سینمایی اش می شناسند. هرچند این هنرمند آثار سینمایی جذاب و چند وجهی همراه با اعتراضات  عیانش از زاویه افرادی که به آنها پرداخت نمی شود را داراست، کم لطفی است که او را به عنوان یک نویسنده چیره دست با خلاقیت و داستان سرایی دور از ذهنش به یاد نیاوریم. 
مک دونا در این اثر شروع به پرداختن از ظاهر سازی و نژاد پرستی می کند. افرادی که شخصیت های این کتاب هستند بسیار منزجر کننده اند. مخاطب به آنان با انزجار نگاه می کند. دلیل انتخاب اندرسون و چارلز دیکنز به عنوان شخصیت های اصلی و کثیف نمایشنامه دقیقاً این موضوع را می رساند که نباید از هیچکس قدیس ساخت. اگر به اندازه ی کافی به زندگی افرادی که می پرستیم نزدیک شویم دیگر جایی برای تقدیس‌شان نمی ماند.
و اگر نه چه دلیلی داشت تا بر خلاف تمامی نمایشنامه هایی که مارتین مک دونا نوشته کاراکتر های داستان حقیقی باشند و از آن هم مهم تر نویسنده داستان های کودکان باشند؟ آن هم نه دو نویسنده ی ناشناس، دو تن از نویسندگانی که تقریبا تمام ما جدای از ملیت هایمان آثاری از آنان خوانده یا شنیده باشیم.
        

19

سحر

سحر

1403/8/25

          و بازهم مارتین مک‌دونا...چقدر این بشر خوبه D:

یه نمایشنامه عجیب و مریض (مثل بقیه نمایشنامه‌هایی که داره) با ایده‌ای جالب! کی فکرش رو می‌کرد که ماجرای ملاقات هانس کریستن آندرسن و چارلز دیکنز اینقدر بتونه به شیوه‌ی sarcastic بیان بشه؟!

و ارجاعات تاریخی که طی نمایشنامه ادامه داشت، جالب و به مقدار زیادی هم ناراحت‌کننده بودن...وقتی اعداد و ارقام و کشته‌ها بیان میشن، برای خیلی‌ها صرفا یکسری عدد هستن، انگار  آدما یادشون می‌ره که هرکدوم از اون ارقام، یک جون هستن، یک زندگی و حتی یک خانواده که از هم پاشیده شده...

بعضی قسمت‌های نمایشنامه برام گنگ بودن و نمی‌دونم کوتاهی از مترجم بود که نتونسته بود مفهوم رو در قالب جملات منتقل‌ کنه یا کوتاهی از من بود که فهمیدن و درک بخشی از متن برام زود هست.

جزو نمایشنامه‌هایی هست که واقعا دوست دارم اجرا شدنش رو ببینم و هم درد حبس شدن داخل یه جعبه رو بچشم و هم طنز تلخی که سرتاسر نمایشنامه حضورش حس میشه رو حس کنم.

سحر
        

5