یادداشت جواد سقا
1403/7/22
مارتین مک دونا را افرادی که اهل ادبیات نیستند فقط با آثار سینمایی اش می شناسند. هرچند این هنرمند آثار سینمایی جذاب و چند وجهی همراه با اعتراضات عیانش از زاویه افرادی که به آنها پرداخت نمی شود را داراست، کم لطفی است که او را به عنوان یک نویسنده چیره دست با خلاقیت و داستان سرایی دور از ذهنش به یاد نیاوریم. مک دونا در این اثر شروع به پرداختن از ظاهر سازی و نژاد پرستی می کند. افرادی که شخصیت های این کتاب هستند بسیار منزجر کننده اند. مخاطب به آنان با انزجار نگاه می کند. دلیل انتخاب اندرسون و چارلز دیکنز به عنوان شخصیت های اصلی و کثیف نمایشنامه دقیقاً این موضوع را می رساند که نباید از هیچکس قدیس ساخت. اگر به اندازه ی کافی به زندگی افرادی که می پرستیم نزدیک شویم دیگر جایی برای تقدیسشان نمی ماند. و اگر نه چه دلیلی داشت تا بر خلاف تمامی نمایشنامه هایی که مارتین مک دونا نوشته کاراکتر های داستان حقیقی باشند و از آن هم مهم تر نویسنده داستان های کودکان باشند؟ آن هم نه دو نویسنده ی ناشناس، دو تن از نویسندگانی که تقریبا تمام ما جدای از ملیت هایمان آثاری از آنان خوانده یا شنیده باشیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.