بسم الله الرحمن الرحیم
یک سوال فکرم رو به خودش مشغول کرده، بولگاکف در این ۱۲سالی که صرف نوشتن مرشد کرد به چه چیزی فکر میکرد؟
خب برایجواب این سوال باید منتظر باشم ،طبعا هر وقت گذرم به جهنم افتاد میتونم بولگاکف رو به یه لیوان زقوم داغ دعوت کنم و یه مصاحبهی اختصاصی باهاش داشته باشم،فکرش رو بکنید، اولین نشریه جهنم در قرن معاصر!
حتما می ترکونه.
سال اخر دانشگاه توی یه کتابفروشی که کتابای دست دوم میفروخت و برای خرید منابع ارشد رفته بودیم، مرشد چشمم رو گرفت. زیر کوهی از کتابا قرار داشت و بیرونکشیدنش دست کمی از بیرون کشیدن لقمه از دهن شیر برام نبود. القصه،فکرشو نمی کردم که سه سال بعد به سختی و با کلی انزجار بخونمش.
زیاد راجعش پر حرفی نمیکنم( دیگران یادداشت های بهتر و جامع تری نوشتن دربارهش)
این کتاب پسند من نبود به خیلی دلایل.
اول تحریف چهره مسیح و پایین کشیدنش در حد یه مرد بزدل و ترسو که جلوی یه حاکم رومی از ترس می لرزه.( نگید وااااای این حرفا چیه،همش داستانه و جدی نگیر) خب نمیتونم جدی نگیرم.مخصوصا که این کتاب معروف و پرطرفداره و خیلیا هم ستایشش میکنن( واقعا چرا؟!) و قطعا این تحریف اثر خودشو گذاشته ،نیازیم نیست خیلی بگردید می تونید به عینه ببینید اهمیت چندانی براش قائل نیستن.
دلیل بعدیم خود شیطانه، که تقریبا به عنوان قادر مطلق توی داستان به تصویر کشیده شده. ورای هر اراده و تصمیمی،هر چیوبخواد بهم میزنه هر چیم نخواد از بین میبره، کسی جرئت مخالفت باهاش رو نداره و همه از وحشت می لرزن.
قطعا شرارت شیطان در برابر دار و دستهش خیلی کمتر بود اما در اخر این اون بود که بهشون این اجازه و قدرت رو داده بود. طوری که آخر کتاب یهو تبدیل به یه خدای بخشنده و مهربون میشه و ارامش ابدی در کنار شیطان بودن معنی پیدا میکنه تا در کنار مسیح و بهشت.( باشه دیگه فهمیدیم کمونیست چه بلای سرتون آورد، نیازی به توضیح بیشتر نبود)
خیانت به هر شکلی یک امر غیرقابل بخشش و قبیحه. حالا اینکه مارگریتا حسی به شوهرش نداشت( شوهری که نه تنها دوسش داشت که تقریبا یه بهشت رو زمین براش ساخته بود،اونم تو کشوری با تفکری کمونیستی:)) عاشق یه مرشد شد. یعنی هر چقدر این دو شخص بیشتر بهم ابراز علاقه میکردن و برای هم تلاش میکردن من بیشتر حالم بهم میخورد.
وقتی مارگریتا دست کمک به سمت شیطان دراز کرد و کلی برای رسیدن به مرشد زحمت کشید کتابو بستم یه دو روز مغزم نفس بکشه .
پن¹:یکی از دوستان گفتن باید کتاب رو با شرایط زمانهش بسنجیم، که مثلا خفقان بوده و این صحبتا. خب اینو نمی پذیرم، می تونست تمیز تر بنویسه،با توهین و تحریف کمتری. پس به صرف مشهور بودنش نباید فکر کنیم خیلی اثر فاخری کنار دستممون داریم.
پن²: ایا توصیهش میکنم؟ به شخصه توصیه نمی کنم،ولی اگر مایل بودید لطفا یادداشت دیگرانم راجعش بخونید و حرف من رو ملاک قرار ندید.
پن³: ظاهرا کتاب در سبک سورئال جادوی نوشته شده( اسمش رو باکلاس کردن،شیشه و مشروب رو باهم مصرف کنی همچین چیزیم تحویل جامعه میدی دیگه) برای همین خیلی عجیب غریب بود( کما اینکه قبلا گفتم به چشمم مثل انیمههای روانشناختی دهه نود اومد)
پن⁴_توصیه میکنم نوجوونا نخونن،کسایی که زود تحت تاثیر قرار میگیرنم همخوانیش کنن دیگه اگه خیلییی دلشون میخواد بدونن چه خبره.پیش زمینههای راجع کمونیست و کتاب مقدس و این چیزام نیازه برای خوندنش
پن⁵: کلی حرف دیگهم داشتم از سرم پریدن😮💨دیگه دارم دچار زوال کلمات میشم.