معرفی کتاب بالکان اکسپرس اثر اسلاونکا دراکولیچ مترجم سونا انزابی نژاد

بالکان اکسپرس

بالکان اکسپرس

3.8
16 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

25

خواهم خواند

30

شابک
9786007289372
تعداد صفحات
192
تاریخ انتشار
1399/4/25

توضیحات

        فلسفه فقط رشته ای دانشگاهی نیست که در دانشگاه خوانده شود فلسفه به همه تعلق دارد و همه ما از کودکی سوالاتی طرح می کنیم که جنبه فلسفی آشکاری دارند.این سوال ها و پاسخ های آن ها راه زندگی هر کس را معین می کنند.این مجموعه به مسائلی فلسفی از همین دست می پردازد که همه ما به نوعی در زندگی با آن مواجهیم از سوال های کلی نظیر معنای زندگی و خوشبختی گرفته تا مسائل جزئی تر نظیر درد بخشودن ترس ملال، حسد، عشق ، جاودانگی ...زیان این کتاب ها فنی نیستو همگان می توانند آنها را بخوانند.همه ما از سر فرصت طلبی و ترس در تداوم یافتن این جنگ شریک و همدستیم زیرا با بستن چمدان هایمان با ادامه دادن به خریدمان با کار کردن روی زمینمان با تظاهر کردن به  اینکه اتفاقی نیفتاده و با این فکر که این مشکل ما نیست در واقع داریم به آن دیگری ها خیانت می کنیم اما آنچه متوجهش نیستیم این است که با چنین مرزبندی هایی داریم خودمان را هم گول می زنیم با این کا ردر واقع خودمان را هم در معرض این خطر قرار می دهیم که در شرایطی متفاوت تبدیل به آن دیگری شویم.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به بالکان اکسپرس

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به بالکان اکسپرس

یادداشت‌ها

          بسم الله الرحمن الرحیم

عمیقا ناراحتم که برای نوشتن یادداشت این کتاب دست دست کردم، اما خب انگار برای همچین روزی عقب افتاده بود این نوشتن.
قبل از همه چی دعا می‌کنم تمام شما عزیزان که این یادداشت به چشم‌تون میخوره در صحت و سلامت کامل باشید و بلا ازتون دور باشه.

بالکان اکسپرس درواقع چکیده کتابهای دیگه‌ی اسلاونکاست. چطور؟
کتاب تماما با محوریت جنگ نوشته شده. اسلاوانکا با یک دید ضد جنگ روایت کشور ویران شده‌اش رو با ما به اشتراک می‌ذاره. از اضطراب نهان دوره پیش از جنگ می‌گه، از ناباوری که در روزها و لحظات اول گیربان گیرش شده، از انفجاری که زمان رو براش متوقف کرد، عزیزانی که از دست داد و حس غربتی که به واسه صرب نبودنش درگیرش شد.
من از همون کتاب اولی که از این زن خوندم از این دید ضد جنگش خوشم اومد. اصلا به چشمم تلخ نیومد و ارتباط خوبی باهاش گرفتم.
دیدم که بعضیها نتونسته بودن با این کتاب ارتباط بگیرن یا گفته بودن کسل کننده است، اما خب مگه جنگ چیزی غیر از اینه؟
زندگی آدم به مویی بنده و انسان عملا عاجز میشه.
البته این چیزی بود که اسلاونکا توی کتابهاش به نمایش گذاشت.
وقتی جنایت صربها رو می خوندم دلم میخواست دل و روده ام رو بالا بیارم، بله جنگ جای نیست که حلوا پخش کنن اما سلاخی کردن چیزی فراتر از جنگه. میل جنون وار به سلاخی و رذیلت که در نقاب جنگ پنهان میشه.
خب من خیلی توقع نداشتم شرافت داشته باشن و برام جالب بود چرا اسلاونکا چیز خاصی درباره سربازهای خودشون ننوشته بود.( واقعا چرا؟!)
شیفتگی دیوانه وار اسلاونکا و هم وطناش به اروپا همچنان سرجای خودش بود، حتی وقتی که مثل یک دستمال چروک دور انداخته شدن.

پ‌ن1: ایا کتاب رو پیشنهاد میدم؟ بله، پیشنهاداتی که برای کتاب قبلی گفتم برای این کتاب هم صادقه.
پ‌ن2:توی شرایط فعلی فکر میکنم خوب باشه خوندن این کتاب( ولی هشدار میدم اگه ادم حساس و رقیق القلبی هستید واقعا نباید بخونیدش. خیلی واضح و با طول و تفصیل درباره سلاخی شدن ادما نوشته)
پ‌ن3:چندپارگی کرواسی باعث شده بود مردمش دچار سردرگمی هویتی بشن و توی چنین جنگی کاملا خودشون رو ببازن یا روی رو از خودشون نشون بدن که فکر میکردن هرگز ندارنش و متعلق به قوم بربره اما خب ، ای دل غافل. اب ندیده بودن  وگرنه چه شناگران خوبی بودن کیومرث.
        

21

          اگر کتاب «کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم» رو خونده باشید کاملاً حس میکنید که فضای این کتاب چقدر شبیه به اونه. این کتاب حاوی چندین روایت از افراد و اتفاقات در طول جنگ یوگسلاویه با تاکید بیشتر بر رفتار آدم‌ها و تغییر شخصیت‌ها و احساسات. این کتاب از مرگ و زندگی در دوران جنگ هر دو صحبت می‌کنه که هر دو چقدر سخت هستند

مسئله فقط این نیست که مرگ همه‌جا ما را احاطه کرده است. در هنگام جنگ مرگ تبدیل به واقعیتی ساده و اجتناب‌ناپذیر می‌شود، مسئله این است که خودِ زندگی هم تبدیل به جهنم می‌شود

و نقدی داره به آدم‌ها در مواجهه با این اتفاقات

من نمی‌گویم مسئولیت همه‌ی ما به یک اندازه است و قصد ندارم قربانیان را با قاتلانی که در کمال خونسردی آنها را می‌کشند یکی بدانم. همه‌ی حرفم این است که نوعی همدستی پنهان وجود دارد؛ می‌خواهم بگویم همه‌ی ما از سر فرصت‌طلبی و ترس در تداوم‌ یافتن این جنگ شریک و همدستیم. زیرا با بستن چشم‌هایمان، با ادامه‌دادن به خریدمان، با کارکردن رویِ زمینمان، با تظاهر کردن به اینکه اتفاقی نیفتاده است، با این فکر که این مشکل ما نیست، در واقع داریم به آن «دیگری‌ها» خیانت می‌کنیم و نمی‌دانیم آیا این مسئله اصلاً راه‌حلی دارد یا نه. اما آن‌چه متوجهش نیستیم این است که با چنین مرزبندی‌هایی داریم خودمان را هم گول می‌زنیم. با این کار در واقع خودمان را هم در معرض این خطر قرار می‌دهیم که در شرایطی متفاوت، ما تبدیل به آن «دیگری» شویم

کتاب دردناک و آشنایی برای ما هست
        

4

          یوگسلاوی در میان کشورهای کمونیست شرق اروپا قدری متفاوت بود، زیرا تیتو پس از جنگ جهانی دوم نپذیرفت که زیر چتر حمایتی شوروی برود و در دوران جنگ سرد، روابطش با بلوک غرب را همچنان حفظ کرد. مردم یوگسلاوی هم آزادی و رفاه بیشتری نسبت به دیگر کشورهای کمونیستی داشتند و حتی می‌توانستند به راحتی به کشورهای بلوک غرب سفر کنند. زمانی هم که در ۱۹۸۹ همه کشورهای کمونیستی شرق اروپا تغییر کردند، یوگسلاوی همچنان باقی مانده بود. شکننده بود اما هنوز بود و شکنندگی هم ربطی به اعتراضات ضد کمونیستی نداشت و داستان چیز دیگری بود.
در واقع در یوگسلاوی، پس از مرگ تیتو در ۱۹۸۰، خلأ قدرتی در کشور پیش آمد و هر کدام از جمهوری‌های یوگسلاوی (صربستان، کرواسی، بوسنی، مونته‌نگرو، مقدونیه و اسلوونی) نغمه قوم‌گرایی سردادند. در پایان دهه هشتاد، میلوسویچ در صربستان به قدرت رسید و کوشید تا تمرکز قدرتی برای صرب‌ها فراهم آورد اما دیگر جمهوری‌ها برنتافتند و به طور خاص، اسلوونی و کرواسی خواستار استقلال بیشتر شدند. در ژوئن ۱۹۹۱ اسلوونی و کرواسی اعلام استقلال کردند و ارتش یوگسلاوی (بخوانید صربستان) به سراغشان رفت. ماجرای اسلوونی با مداخله اتحادیه اروپا، ده روزه و با تلفات اندک پایان یافت و اسلوونی مستقل شد اما ماجرای کرواسی، به خاطر ترکیب جمعیت صرب و کروات در شهرهای مختلف بسیار پیچیده و وحشتناک شد. سال بعد که بوسنی اعلام استقلال کرد، اوضاع از این هم بدتر شد. چه جنایت‌هایی و چه کشتارهایی! اصلاً زبان آدم بند می‌آید و در اینجاست که اسلاونکا دراکولیچ برایمان روایت می‌کند.

 او برایمان از شروع جنگ و شرایط جنگی می‌گوید، از جامعه جهانی تماشاگر و بی‌تفاوت، از دگرگون شدن انسان‌ها هنگام جنگ، از سکوت مرگبار شهرها، پناهجو شدن و حس بی‌اعتمادی بین مردم. او برای روایت جنگ کاری به فرماندهان، بزرگان و ... ندارد. او به سراغ معمولی‌ترین آدم‌ها می‌رود: همسر یک بازنشسته ارتش حکومت سابق، یک بازیگر که می‌خواهد هنر را از جنگ جدا کند، دوستی که به ناتوانی پناه داد و همو به واسطه جنگ خانه را تصاحب کرد، پسر نوجوانی که تفنگ دست می‌گیرد و آدم می‌کشد و … .
«بالکان اکسپرس» را مدت‌ها پیش گرفته بودم که سر از کار تجزیه یوگسلاوی درآورم. برای این هدف که البته مناسب نبود اما برای روزهای جنگ همدم خوبی بود (با این فرض که خواندن از حال و هوای جنگ و مردم جنگ زده در زمان جنگ مناسب باشد). اگر خدا عمری بدهد، باز هم از خانم دراکولیچ و از تجزیه یوگسلاوی خواهم خواند.
        

3