بریدۀ کتاب
1403/2/31
صفحۀ 81
عجیب اینکه وقتی هرروز این تصاویر را میبینی، جنگ به تو یاد میدهد که به دیدن خون عادت کنی، مجبور میشوی با آن کنار بیایی. از یک جایی به بعد میفهمی آدمها کرور کرور میمیرند و جسدهایشان روی هم تلنبار میشود و همهی اینها در ذهنت تبدیل به اعداد انتزاعی میشود. برای این که دوام بیاوری سنگدل میشوی. فقط وقتی بر خود میلرزی که کسی را که کشته شده است میشناسی، چون برای درک واقعیت مرگ باید به آن هویت بخشید، با چهرهاش آشنا شد و آن را شخصی کرد. در غیر این صورت رنج میکشی اما رنجی مبهم و گنگ، انگار یک زرهی فلزی تنگ به تن کرده باشی.
عجیب اینکه وقتی هرروز این تصاویر را میبینی، جنگ به تو یاد میدهد که به دیدن خون عادت کنی، مجبور میشوی با آن کنار بیایی. از یک جایی به بعد میفهمی آدمها کرور کرور میمیرند و جسدهایشان روی هم تلنبار میشود و همهی اینها در ذهنت تبدیل به اعداد انتزاعی میشود. برای این که دوام بیاوری سنگدل میشوی. فقط وقتی بر خود میلرزی که کسی را که کشته شده است میشناسی، چون برای درک واقعیت مرگ باید به آن هویت بخشید، با چهرهاش آشنا شد و آن را شخصی کرد. در غیر این صورت رنج میکشی اما رنجی مبهم و گنگ، انگار یک زرهی فلزی تنگ به تن کرده باشی.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.