یادداشت محمدرضا شمس اشکذری

        یوگسلاوی در میان کشورهای کمونیست شرق اروپا قدری متفاوت بود، زیرا تیتو پس از جنگ جهانی دوم نپذیرفت که زیر چتر حمایتی شوروی برود و در دوران جنگ سرد، روابطش با بلوک غرب را همچنان حفظ کرد. مردم یوگسلاوی هم آزادی و رفاه بیشتری نسبت به دیگر کشورهای کمونیستی داشتند و حتی می‌توانستند به راحتی به کشورهای بلوک غرب سفر کنند. زمانی هم که در ۱۹۸۹ همه کشورهای کمونیستی شرق اروپا تغییر کردند، یوگسلاوی همچنان باقی مانده بود. شکننده بود اما هنوز بود و شکنندگی هم ربطی به اعتراضات ضد کمونیستی نداشت و داستان چیز دیگری بود.
در واقع در یوگسلاوی، پس از مرگ تیتو در ۱۹۸۰، خلأ قدرتی در کشور پیش آمد و هر کدام از جمهوری‌های یوگسلاوی (صربستان، کرواسی، بوسنی، مونته‌نگرو، مقدونیه و اسلوونی) نغمه قوم‌گرایی سردادند. در پایان دهه هشتاد، میلوسویچ در صربستان به قدرت رسید و کوشید تا تمرکز قدرتی برای صرب‌ها فراهم آورد اما دیگر جمهوری‌ها برنتافتند و به طور خاص، اسلوونی و کرواسی خواستار استقلال بیشتر شدند. در ژوئن ۱۹۹۱ اسلوونی و کرواسی اعلام استقلال کردند و ارتش یوگسلاوی (بخوانید صربستان) به سراغشان رفت. ماجرای اسلوونی با مداخله اتحادیه اروپا، ده روزه و با تلفات اندک پایان یافت و اسلوونی مستقل شد اما ماجرای کرواسی، به خاطر ترکیب جمعیت صرب و کروات در شهرهای مختلف بسیار پیچیده و وحشتناک شد. سال بعد که بوسنی اعلام استقلال کرد، اوضاع از این هم بدتر شد. چه جنایت‌هایی و چه کشتارهایی! اصلاً زبان آدم بند می‌آید و در اینجاست که اسلاونکا دراکولیچ برایمان روایت می‌کند.

 او برایمان از شروع جنگ و شرایط جنگی می‌گوید، از جامعه جهانی تماشاگر و بی‌تفاوت، از دگرگون شدن انسان‌ها هنگام جنگ، از سکوت مرگبار شهرها، پناهجو شدن و حس بی‌اعتمادی بین مردم. او برای روایت جنگ کاری به فرماندهان، بزرگان و ... ندارد. او به سراغ معمولی‌ترین آدم‌ها می‌رود: همسر یک بازنشسته ارتش حکومت سابق، یک بازیگر که می‌خواهد هنر را از جنگ جدا کند، دوستی که به ناتوانی پناه داد و همو به واسطه جنگ خانه را تصاحب کرد، پسر نوجوانی که تفنگ دست می‌گیرد و آدم می‌کشد و … .
«بالکان اکسپرس» را مدت‌ها پیش گرفته بودم که سر از کار تجزیه یوگسلاوی درآورم. برای این هدف که البته مناسب نبود اما برای روزهای جنگ همدم خوبی بود (با این فرض که خواندن از حال و هوای جنگ و مردم جنگ زده در زمان جنگ مناسب باشد). اگر خدا عمری بدهد، باز هم از خانم دراکولیچ و از تجزیه یوگسلاوی خواهم خواند.
      
42

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.