معرفی کتاب آتش بدون دود: گالان و سولماز اثر نادر ابراهیمی

آتش بدون دود: گالان و سولماز

آتش بدون دود: گالان و سولماز

4.6
166 نفر |
57 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

13

خوانده‌ام

287

خواهم خواند

103

شابک
9786001742392
تعداد صفحات
264
تاریخ انتشار
1401/1/2

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        آتش بدون دود کتاب اول: گالان و سولماز
      

لیست‌های مرتبط به آتش بدون دود: گالان و سولماز

داستان دو شهرچشم هایشجای خالی سلوچ

سیاهه سیاحت و سیر وسلوک یا سیمای سحر و سیاست زنانه

77 کتاب

اول خواستم فقط رمان و حسب‌حال بنویسم اما دیدم کتاب‌هایی در ذهنم هست که دلم پیش‌شان است و دستم به حذف‌شان نمی‌رود. بعدتر اگر مجالی بود شاید این فهرست را تفکیک کردم! آنروز موعود قول میدهم که در فهرست‌های جداگانه مفصل‌تر بنویسم! (وعده سر خرمن) برای خواندن این سیاهه حرف‌هایی به نظر مهم می‌رسد که بدانید. البته اگر یادداشت حقیر در خصوص داستان دوشهر را خوانده باشیددستتان می‌آید تصویر زنان در آینه این پیرمرد نورس را! 1- در کتاب، زن سوژه است و ابژه! قهرمان است و مقهور! محبوب است و منفور! قاعده است و قرار! قدرت است و غیرت! نفرت است و موهبت! زمین است و زمان! آن است و آینده! حقیقت است و فسانه! دلدار است و دل‌داده! عصمت است و پتیاره! پیامبر است و ساحره! گل است و گلاب! صواب است و عقاب! شهد است و شراب! زهر و است و سراب! حزین است و شاداب! شاهد است و شهید! شهر است و شعر! شهرت است و غریبی! ساحل است و صخره!‌ کویر است و دریا! بهشت است و دنیا! 2- در شاعرانگی‌ها بالا اگر خواستید بجای «و»، «یا» بگذارید! بجای کتاب هم اگر خواستید زندگی بگذارید! قضاوتش با شما! بگذریم! 3- سیاهه شامل کتبی است داستانی و ناداستان که در آن یا زن قهرمانی است یا بستر بروز قهرمانی یا چشم سیاهی در جستجوی قهرمانی به نظر من. ۴- اول که فهرست را که نوشتم مورد لطف و نظر تعدادی از اهل ذوق قرار گرفت و کتبی را پیش نهادند تا اضافه کنم که از ۵۰ به بعد شماره شده است. ۵- بخشی از کتاب‌ها نه فارسی و نه زبان اصلیشان در ایران نمایه نشده و متاسفانه قادر به فهرست کردنشان در بهخوان نیستم. بخاطر همین اسامی مهم‌ترین آن‌ها را در همین نوشتار تقدیم می‌کنم. ۱- نوشتن علیه فرهنگ نوشته خانم لیلا ابولغود ۲- زن در الجزایر نوشته خانم آسیه جبار ۳- عشق آوای خیال نوشته خانم آسیه جبار پ.ن. کتاب‌ها بی هیچ علتی و برداشتی ۷۲ تن شدند.

45

پست‌های مرتبط به آتش بدون دود: گالان و سولماز

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          ناراحنم از اینکه تا حالا از نادر ابراهیمی کتابی نخوانده ام! اما خوشحالم ازاینکه کتابهای این نویسنده بزرگ را با این  کتاب آتش بدون دود شروع کردم.

کتاب زندگی ترکمنها در سالهای بسیار دور را روایت میکند.برای من که حدود یک سال در منطقه گمیشان  بودم و تقریبا با این مردم زندگی کردم و تاحدودی با فرهنگ و اسامی و آداب و رسوم آنها آشنایی دارم،بسیار جالب بود.

  بیشتر داستان به مکالمه شخصیتها میگذرد اما این کار آنقدر زیبا و ماهرانه انجام گرفته که خواننده اصلا خسته نمیشود. بخصوص که تمام صحبتها زیبا هست و دلنشین.بعضی مواقع باید جملات را دوباره بخوانید حتی سه باره!, مثل یک فیلم سینمایی که عقب میزنید تا قسمتی را جالب بود دوباره تماشا کنید!  اگر بخواهم با فیلمهایی که دیدم مقایسه کنم با سریال بازی تاج و تخت مقایسه میکنم که افرادی که آن را دیده اند به دیالوگ قوی بازیگران که بیننده را به فکر فرو می‌برد ، اشاره میکنند.. حالا که جلد یک تمام شده، با ترس جلد دو را شروع میکنم اما ترس این را دارم که زیبایی جلد یک را نداشته باشد!
        

11

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          در میان همه‌ی روایت‌هایی که آمده‌اند و گذشته‌اند، آتش بدون دود نمی‌گذرد؛ می‌ماند. نه چون قصه‌ای پرحادثه است، نه چون قهرمانانی بزرگ دارد، بلکه چون نادر ابراهیمی با آن، تکه‌ای از جان خویش را نوشته است؛ جانی که در کوچه‌های بادخیز ترکمن‌صحرا گم نشده، بلکه ریشه دوانده در خاکی که هرگز نگفته شده، اما همیشه زیسته شده.

رمان، تمجیدنامه‌ای‌ست برای انسان شرقی؛ انسانی که می‌جنگد، عاشق می‌شود، می‌سوزد، و باز هم بلند می‌شود. این‌جا قهرمان، یک نفر نیست. قهرمان، مردمانی هستند با زخم‌هایی عمیق و نگاهی روشن. در دل این روایت، صدای دو عاشق شنیده می‌شود: گالان و سولماز. عشقشان در خفا شکوفه می‌دهد، بی‌صدا قد می‌کشد، و در سکوتی مقدس، به‌سان آتشی بی‌دود، دل را گرم می‌کند. آن‌ها نه عاشقانی بر صحنه، بلکه دل‌دادگانی پشت پرده‌ی خاک و نبردند؛ با عشقی که شعله‌اش خاموش نمی‌شود، حتی وقتی گفته نمی‌شود.

در کنار این عاشقان خاموش، آیدین ایستاده است؛ پزشکی که تنها درمان‌گرِ تن نیست، بلکه مرهمی‌ست بر زخم‌های مزمنِ بی‌عدالتی. او خسته می‌شود، اما هرگز از پا نمی‌افتد. روشن‌فکری‌ست که در بزنگاه‌ها نه فقط با قلم و اندیشه، بلکه با تمام هستی‌اش می‌جنگد. حضور او نماد پایداری بی‌فریاد است؛ مردی که نمی‌سوزاند، اما می‌تابد.

نثر ابراهیمی در این اثر، آهنگین، جاندار و شاعرانه است. کلمات، رنگ دارند. جمله‌ها، نفس می‌کشند. او زبان را نه فقط برای روایت، که برای زایش به‌کار می‌گیرد. در این زبان، چیزی از شنزار، چیزی از آسمان، و چیزی از دل آدمی جاری‌ست. نثر او گاه آن‌چنان لطیف می‌شود که خواننده دلش می‌خواهد جمله‌ها را بو بکشد، نه فقط بخواند.

آتش بدون دود کتابی‌ست درباره‌ی پایداری بی‌هیاهو، عشق بی‌نام‌ونشان، و نبرد بی‌نفرت. ابراهیمی در این رمان، نه دعوت به انتقام می‌کند، نه تسلیم. او از آتشی می‌گوید که راه می‌نماید، نه می‌سوزاند؛ از انسانی می‌گوید که میان تاریکی، روشن مانده است.

این اثر، یادآوری‌ست برای ما که در روزگار سرد و پراکنده، هنوز هم می‌توان سوزاند، گرم کرد، عاشق بود، و نجات داد ـ بی‌آن‌که به خاکستر تبدیل شد.
        

3

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          #نادر_ابراهیمی روشنفکری است عاشق وطن؛ برای همین است که جریان روشنفکری ادبیات با او میانه‌ی خوبی ندارد.
نادر در هفت جلدی #آتش_بدون_دود مانیفست فکری خودش را ارایه می کند؛ رمانی که به گفته خودش سی سال از عمرش را صرف نوشتن آن کرد. آن همه ظرافتی که از آداب و سنت‌های ترکمن‌ها در این رمان هفت جلدی آمده است جز تحقیق و زندگی در ترکمن صحرا به دست نمی آمده است.
نادر در آتش بدون دود اول عشقش را به ایران و بعد به اقوام ایرانی نشان داده است و همین را بگذارید در مقابل جریان تجزیه طلبی که به اسم اقوام و به کام استعمار در دویست سال گذشته فتنه به پا کرده است.
دوم پهلوی ستیزی و دشمنی خونین نادر با پهلوی اول و دوم که نه در لفافه که عیان در داستان به آن پرداخته است
سوم عشق و ارادتش به مولا علی در کنار تقویت حوزه تقریب
چهارم ارادتش به انقلاب و انقلابیون. خصوصا در جلد های آخر نشان می دهد که چگونه خودش شیفته ی قهرمان انقلابی اش شده است.
آتش بدون دود، داستانی است پر کشش؛ سرشار از اطلاعاتی در باب زندگی ترکمنها و بسیار جملات بی بدیل و حکمت آموز.
جلد اول و دوم که عشق سوزان گالان و سولماز است نوعی رومئو و ژولیت است ولی جسورانه تر و پر کشش‌تر. بسیار دلنشین و جذاب.
جلد سوم و چهارم و پنجم تلاش نادر است برای مبارزه با جهالت و خرافات  و جلد ششم  و هفتم انقلاب نادر علیه پهلوی و پهلویسم.
خواندن این هفت جلد کمی بیش از پنج ماه زمان برد ولی لذت بخش بود و شیرین.
#کتاب
#کتابخوانی
        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این متن معرفی کتاب «آتش بدون دود» نمی‌باشد. بلکه داستان یک ابتلاست. وقتی شدت درد معلوم شود خودتان در صدد پیشگیری یا در آغوش کشی بر خواهید آمد.
تمام شد!
شاید خواندم که تنها تمام شود یا شاید هم که بگویم من هم تمام کردم؛ از سر اکراه و اجبار...
اما وقتی این کتاب را در دست گرفتم ورق برگشت! اصلا گمان هم نمی‌بردم که قرار است یک هفته از کار و زندگی ساقط شوم. اصلا حمل بر خیال هم نمیکردم که شبانگاه اگر به قصد آبی از بستر دور شوم، این رها شدن از خواب شیرین بسان رها شدن تیر از چله کمان است و بازگشتی ندارد! حال باید به شوق «آتش بدون دود» تا پاسی از روز را بیدار بمانم.
ولی یقین داشتم که اگر بگویند بیا و برای آموزش و پرورش بی پرورش در این تابستان باری به دوش بکش، مسلما «آتش بدون دود» را به همه‌ی آن پشت میز نشینان پر توقع ترجیح میدادم! شاید در زمستان هم چنین میکردم. (یک استعلاجی مگر چقدر خرج دارد؟!)
در مطب پزشک، تاکسی، صف بنزین و ... این کتاب یار غارم بود؛ شاید از برای خودنمایی و جلوه گری، هرچه بود تمام شد. دیگر کسی نمی گوید: «این رو باش! مردک دارد در چنین شرایط اقتصادی‌ای کتاب میخواند! عجب دل خجسته ای دارد» نمیدانند مشکل ما از همین نخواندن‌هاست. ثانیا مردک هم همشیره ابوی محترمشان هستند.
پیشگیری بهتر از درمان است؛ اگر شاغل هستید، اگر عائله که نه؛ قبیله دارید، اگر در سفر که نه؛ در سیر الی الله‌اید و قس علی هذا از چنین اگرهایی، سمت این کتاب نروید. چراکه باید خودتان را وقف این کتاب و قلم اعجازبرانگیز نادر کنید.
        

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

گالان و سو
          گالان و سولماز 
_کتاب اول مجموعه آتش بدون دود 

عشق در لحظه پدید می آید، «دوست داشتن»، در امتداد زمان. این، اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است. 
عشق، معیارها را در هم می‌ریزد؛ دوست داشتن بر پایه‌ی معیارها بنا می‌شود. 
عشق، ناگهان و ناخواسته شعله می کشد؛ دوست داشتن، از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد. 
عشق، قانون نمی شناسد؛ دوست داشتن، اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی‌ست. 
عشق، فوران می‌کند _چون آتشفشان، و شرّه می‌کند _ چون آبشاری عظیم؛ دوست داشتن، جاری می‌شود_ چون رودخانه ای بر بستری با شیبی نرم. 
عشق، ویران کردن خویشتن است؛ دوست داشتن، ساختنی عظیم.
.
در نوشتن یادداشت برای این کتاب تا حدی از خودم ناامید شدم. به نظرم این کتاب خودش بهترین معرف خودشه، فقط کافیه چند صفحه اولش رو ورق بزنید.
ولی بازم کمی از این کتاب میگم تا جرقه ای باشه برای شما اگر این کتاب رو نخوندید:

داستان در اواخر دوره قاجار روایت میشه و شخصیت های اصلی گالان و سولماز هستن.
کتاب با معرفی قبیله های یموت و گوکلان آغاز میشه؛ کمی بعد شما همپای گالان بر عرصه صحرا می‌تازی؛ تا میرسی به جایی که گالان به ترغیب دوستانش وارد منطقه گوکلان ها میشه تا دختر زیبای رئیس قبیله گوکلان ها رو ببینه. بالاخره گالان دختری رو میبینه که مشغول آب کشیدن از چاهه؛ و اون دختر سولمازه...

این شروع عشق گالانه.

ولی داستان به این سادگی ها نیست چون « گوکلان به یموت دختر نمی‌دهد و از یموت دختر نمی‌آورد_ هنوز هم»
جنگ این دو قبیله همیشه بر سر آب بوده...

🖇️میشه گفت داستان، داستان عشق دو یاغیه... چرا؟
چون نادر ابراهیمی گالان رو اینطوری معرفی می‌کنه:«گالان، تند سخن می‌گفت، تند عمل می‌کرد، تند بر اسب می‌جهید و تند می‌تاخت. او را دایماً در هیجان و خروش می‌دیدند مگر زمانی که تار می‌زد و در خود بود و شعرهایش را می‌ساخت. احترام چندانی برای دیگران قائل نبود به خصوص برای مردم ضعیف و بیمار. همه کس را ریشخند می‌کرد حتی پدرش، یازی اوجا را.
گالان را خیلی ها به این دلیل دوست داشتند که در پناهش احساس امنیت می‌کردند. ایری بوغوزی ها، اگر یک روز صدای فریاد و خنده های تندرآسایش را نمی‌شنیدند، ترس برشان می‌داشت.»

و سولماز زیبارو اینگونه:« و این سولماز، سوارکاری و یکّه تازی را از کودکی، با بردارها یاد گرفته بود. و تمام تفاوتش با برادرها در این بود که چون تفنگ بر سر دست می آورد، یت میش و قاباغ به احترام مهارتش کنار می‌کشیدند؛ و چون او می‌تاخت، تنها خاک سم اسبش را به خورد برادران می‌داد.»
.
یت میش و قاباغ: برادرهای سولماز
ایری بوغوز: محل زندگی قبیله گالان
یموت: قبیله گالان 
گوکلان: قبیله سولماز
*به نظرم موقع خوندن این کتاب یه برگه دم دستتون باشه و اسامی و نسبت هارو بنویسید، چون تعداد شخصیت ها خیلی زیاده.♂️♀️
.
عکس بالا سمت راست: لباس خانم های ترکمن 
عکس پایین سمت چپ: ترکمن صحرای زیبا
(این دو عکس از گوگل هستن)
.
نادر❤️
نادر ابراهیمی نویسنده ایه که منو به وجد آورده و مطمئنم که نمیتونم همتایی براش پیدا کنم. خیلی خیلی خوشحالم که در این زمان خوب سراغ کتابهای ایشون رفتم یا بهتره بگم این کتاب ها منو پیدا کردن✨
.
_هجدهم شهریور ۰۲


        

45

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        شاید برای قضاوتم راجع به کتاب خیلی زود باشه، ولی حقیقتا تصویر غمگین و دردناکی که از این کشتارها تو ذهنم پروروندم زیاد تصویر زیبایی نیست.

چهره غمگین پسری که مرگ پدرش رو جلو چشماش می‌بینه، چهرهٔ سولمازی که برای انتقام خون شوهرش از برادرا و قومش می‌گذره، گالانی که به‌خاطر برادراش کشت و کشتار وحشتناک راه میندازه و..

برای همین من نظر و امتیازی نمی‌دم که وقتی همشون رو خوندم، اون‌موقع نظرم رو بگم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

4