امیرحسین

@amirhossain

9 دنبال شده

31 دنبال کننده

                      
                    
amirhossain_kh

یادداشت‌ها

نمایش همه
                عبدالکریمی ذاتا نویسنده و به قول یکی از دوستان معلم خوبی است. این که وام دار ادبیات و اندیشه هیدگر باشی و کماکان به نحوی بنویسی که مخاطب کلافه نشود یک هنر است که البته عبدالکریمی به بهترین شکل این هنر را داراست.
این کتاب در واقع مجموعه ای از مقالات و مصاحبه های عبدالکریمی برای برقرار کردن نسبتی است، میان امر دینی و جهان مدرن. طرف بحث او هم اساسا دو جماعتند: اول سنت گرایان به معنای عام کلمه که او عمدتا جماعت حوزوی از این قشر را مورد خطاب قرار میدهد و دوم جماعت مدرن به معنای خاص کلمه یعنی روشنفکران دینی. 
موضع او موضع انکار سهولت دستیابی به امر دینی در دوران مدرنیته و تکنولوژی است و اتفاقا حوزویان و روشنفکران دینی را در دامن زدن به این وضع مقصر می داند. او معتقد است که حوزویان یا همان اصحاب تئولوژی به تعبیر عبدالکریمی، به دلیل عدم درک دنیای مدرن و مقابله ایدئولوژیک با این مهم، مواجهاتی تراژیک از جنس دن کیشوت رقم زده و همچنین امر دینی را با مبدل ساختن به نظام های تئولوژیک و مفهومی خالی از معنا می کنند و نهایتا نتیجه ای جز سکولاریسم را رقم نخواهند زد.
در مقابل او روشنفکران دینی را هم به دلیل زیستن در پارادایم سوبژکتویستیِ (کانتی/ دکارتی) ذاتا قادر به درک امر دینی به منزله ی مواجهه با امر رازآلود نمیداند؛ بنابر این هرچقدر بیشتر دست و پا بزنند بیشتر در مرداب نیهلیسم غرق می شوند. 
عبدالکریمی با تعریفی اگزیستانسیالیستی و البته فراخ از امر دینی یعنی رابطه انسان با امر قدسی تلاش می کند تا آشتی میان دین و مدرنیته برقرار سازد. هرچند در اخرین مقاله ی این کتاب چنین اتفاقی را بعید و سخت توصیف می کند و فی الواقع علی رغم تلاش هایی ستودنی که لا اقل من را به عنوان مخاطب به فکر فرو برد اما توفیقی واقعی و شدنی در پیوند میان دین و مدرنیته نیافت. او می داند و پذیرفته است که دنیای مدرن سر آشتی با دین و امر قدسی ندارد و با این حال دل بسته آن چیزی است که دست آوردهای مدرنیته می نامد یعنی اصرار دارد که باید راهی برای ارتباط با امر نامتنعین قدسی از درون همین دنیای سکولارِ راززدایی شده یافت!

*یک نقطه ضعف اساسی کتاب تکرار بی جای مکررات است در واقع خواننده با تعدادی مقاله و مصاحبه مواجه است که برخی مضامین بارها در آن ها تکرار میشود و حتی در جایی چند صفحه عینا تکرار می شود.
        
                انکار نویسنده ذهنش را رها کرده بود تا هر جه از ایران در خودش مانده تداعی شود. همه ی تصوراتی که داشته در قالب رمانی تداعی شده ولی تلاش خلجی برای از بین بردن سیر خطی داستان و پیچیده نشان دادن کتابش بسیار ناشیانه می نماید. هر از چند گاهی در متن آرایه ها کمک میکنند تا جمله ی قصاری ساخته شود ولی محتوا آنقدر سخیف است که جمله های خوب متن  بی خاصیت می شود. 
بدون شک تصویری که دیوید رینتل (نویسنده ی فیلم بدون دخترم هرگز) از ایران ساخته از تصویر سازی کتاب به مراتب به واقعیت نزدیک تر است. معلوم است که به خاطر انحراف اخلاقی (یا شاید بنابه تاکید خود مولف انحراف جنسی) از خدا بی خبری بلایی سر نویسنده ی بخت برگشته آمده که این چنین سطر، سطر کتابش بوی کینه میدهد. نویسنده به حساب و خیالش دین و متدینین را نقد اخلاقی کرده اما آنقدر کینه توزانه و اگزجره، کاراکتر سازی می کند که هیج نوع حسی در خواننده  ایجاد نمیشود..... 
تصمیم جدی داشتم تا کتاب "نظم نوین روحانیت در ایران" را بخوانم ولی به شدت مرددم!
        
                دان کیوپیت طی بررسی تطور تاریخ فلسفه علم و تمدن در این کتاب نشان میدهد که چطور عقل مدرن عرصه را برای دین تنگ کرده و آن را از حیطه استدلال و برهان خارج کرده است. حالا اما تنها گریزگاه دین جایی است خارج از عقل و معرفت مرسوم. برای ایمان داشتن باید از هرگونه  یقین عینی عقلانی چشم پوشی کرد و سراغ دین را  فقط در حیطه عمل گرفت و توقع هیچگونه واقع نمایی از آن نداشت. به عبارت دیگر حالا دین عرصه ناواقعگرایی است و این یعنی به وجود عینی هیچ یک از مفاهیم دینی من جمله خدا و معاد نمی توان و حتی نباید باور  داشت.  یکی از تاثیرگذارترین اتفاقات این کتاب برای من، تفصیل همین امر است که چطور وقتی دین را از عرصه ی عقل نظری کنار می زنیم ناچار به ورطه ناواقعگرایی و عدم قطعیت می افتیم. دریای ایمان به خوبی نشان می دهد که چگونه در دوران مدرن این عدم قطعیت، همیشه انسان را در وضعیتی پیچیده و تراژیک قرار خواهد داد!؟
کیوپیت معتقد است مسیحیت اساسا گرایش به همین دین انسانگرای ناواقعگرا دارد و اگر در طول تاریخ تغییری در این فهم از دیانت بوجود آمده حالا دوباره در حال بازگشت به ریل اصلی است اما با توجه به شباهت شدید ادیان سامی شاید این سوال قابل طرح باشد که آیا مسیحیت اینگونه بوده یا انسان غربی با توجه به صبغه یونانیش ناخوداگاه همه چیز حتی دین و مسیحیت را انسان مدار تفسیر می کند؟یا شاید بتوان اینگونه گفت که برای من به عنوان مخاطبی که فهمی غیر غربی از عالم دارد شاید  این تفسیر از دین با تمام جذابیتش نقطه فهم ناشدنی و بی معنی زیاد دارد. و توضیحات و توجیهات نویسننده اصلا کافی نبود!
        
                این کتاب توسط والتر ترنس استیس فیلسوف بریتانیایی نوشته شده که در ایران بیشتر با کتابی که در معرفی هگل نوشته، شناخته می شود. دین و نگرش نوین توصیفی است از وضعیت دین در دنیای مدرن و دگرگونی جهانبینی مدرن نسبت به جهان بینی پیش از آن البته با زبانی کاملا ساده و به دور از تکلفات رایج فلسفی. 
ادعای اصلی نویسنده مبتنی بر عدم رابطه ی منطقی میان پیشرفت علم و پسرفت دین در دنیای مدرن است و بر همین اساس و همچنین مطالعات عرفانیش توضیح می دهد که چطور اساسا جهان طبیعی و جهان حقیقی از هم منفکند و هنوز ایمان، اخلاق و اراده آزاد در دنیای مدرن ممکن است. با وجود تفصیل بیش از حد بخش هایی از کتاب یا ناامیدکننده بودن برخی استدلال ها، تجربه خواندن آن برای من فوق العاده بود و توصیفات عموما ساده ای که از وضعیت دین و جهان مدرن ارائه شد عمیقا مرا به فکر وادار کرد تا جایی که مشتاقانه همراه مولف در برخی از قسمت ها شروع به نوشتن و جرح و تعدیل یا بسط نظریه ها کردم که کمتر چنین فرصتی را از خواندن یک کتاب پیدا کرده ام.
        
                عنوان اصلی کتاب در واقع «مرگ خدا و معنای زندگی» است و یک ایده ی محوری دارد: فیلسوفانی که به دنبال معنایی برای زندگی بودند به دو دسته تقسیم می شوند: یک) آنهایی که به تعبیر من واقعا به مرگ خدا اعتقاد ندارند و سعی می کنند با یک کلان روایت برای زندگی معنا بتراشند. دو) آنهایی که به مرگ خدا ایمان آوردند و کلان روایتهای فراطبیعی و فرافلسفی را به هیچ وجه نمی پذیرند. 
* در این تقسیم بندی فیلسوفی مثل مارکس هم به دلیل اعتقاد به کلان روایتی از تاریخ و آینده در واقع در دسته اول جا میگرند

این کتاب در واقع یک دور تاریخ فلسفه غرب است با تمرکز بر روی معنای زندگی. و نظریات اساسی فیلسوفان مهمی مثل افلاطون، کانت، کیرکه گور، شوپنهاور، فروید، نیچه، هگل، مارکس، سارتر، کامو، دریدا و هایدگر را با زبانی ساده مورد بررسی قرار میدهد و در نهایت با نقد هر کدام ازین فیلسوفان، روایت هایدگر متاخر از معنای زندگی را پذیرفتنی تر میداند.

کتاب از زبانی ساده و مفصل برای بیان نظریات پیچیده استفاده می کند تا برای تمامی مخاطبین حتی کسانی که دانش فلسفی جندانی ندارند جذاب و فهمیدنی باشد اما همین نکته برای کسی که مطالعات فلسفی داشته ممکن است ملال آور شود به خصوص تکرار و تفصیل برخی نظریات که از حوصله مخاطب حرفه ای تر فلسفه خارج است.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            عبدالکریمی ذاتا نویسنده و به قول یکی از دوستان معلم خوبی است. این که وام دار ادبیات و اندیشه هیدگر باشی و کماکان به نحوی بنویسی که مخاطب کلافه نشود یک هنر است که البته عبدالکریمی به بهترین شکل این هنر را داراست.
این کتاب در واقع مجموعه ای از مقالات و مصاحبه های عبدالکریمی برای برقرار کردن نسبتی است، میان امر دینی و جهان مدرن. طرف بحث او هم اساسا دو جماعتند: اول سنت گرایان به معنای عام کلمه که او عمدتا جماعت حوزوی از این قشر را مورد خطاب قرار میدهد و دوم جماعت مدرن به معنای خاص کلمه یعنی روشنفکران دینی. 
موضع او موضع انکار سهولت دستیابی به امر دینی در دوران مدرنیته و تکنولوژی است و اتفاقا حوزویان و روشنفکران دینی را در دامن زدن به این وضع مقصر می داند. او معتقد است که حوزویان یا همان اصحاب تئولوژی به تعبیر عبدالکریمی، به دلیل عدم درک دنیای مدرن و مقابله ایدئولوژیک با این مهم، مواجهاتی تراژیک از جنس دن کیشوت رقم زده و همچنین امر دینی را با مبدل ساختن به نظام های تئولوژیک و مفهومی خالی از معنا می کنند و نهایتا نتیجه ای جز سکولاریسم را رقم نخواهند زد.
در مقابل او روشنفکران دینی را هم به دلیل زیستن در پارادایم سوبژکتویستیِ (کانتی/ دکارتی) ذاتا قادر به درک امر دینی به منزله ی مواجهه با امر رازآلود نمیداند؛ بنابر این هرچقدر بیشتر دست و پا بزنند بیشتر در مرداب نیهلیسم غرق می شوند. 
عبدالکریمی با تعریفی اگزیستانسیالیستی و البته فراخ از امر دینی یعنی رابطه انسان با امر قدسی تلاش می کند تا آشتی میان دین و مدرنیته برقرار سازد. هرچند در اخرین مقاله ی این کتاب چنین اتفاقی را بعید و سخت توصیف می کند و فی الواقع علی رغم تلاش هایی ستودنی که لا اقل من را به عنوان مخاطب به فکر فرو برد اما توفیقی واقعی و شدنی در پیوند میان دین و مدرنیته نیافت. او می داند و پذیرفته است که دنیای مدرن سر آشتی با دین و امر قدسی ندارد و با این حال دل بسته آن چیزی است که دست آوردهای مدرنیته می نامد یعنی اصرار دارد که باید راهی برای ارتباط با امر نامتنعین قدسی از درون همین دنیای سکولارِ راززدایی شده یافت!

*یک نقطه ضعف اساسی کتاب تکرار بی جای مکررات است در واقع خواننده با تعدادی مقاله و مصاحبه مواجه است که برخی مضامین بارها در آن ها تکرار میشود و حتی در جایی چند صفحه عینا تکرار می شود.
          
            انکار نویسنده ذهنش را رها کرده بود تا هر جه از ایران در خودش مانده تداعی شود. همه ی تصوراتی که داشته در قالب رمانی تداعی شده ولی تلاش خلجی برای از بین بردن سیر خطی داستان و پیچیده نشان دادن کتابش بسیار ناشیانه می نماید. هر از چند گاهی در متن آرایه ها کمک میکنند تا جمله ی قصاری ساخته شود ولی محتوا آنقدر سخیف است که جمله های خوب متن  بی خاصیت می شود. 
بدون شک تصویری که دیوید رینتل (نویسنده ی فیلم بدون دخترم هرگز) از ایران ساخته از تصویر سازی کتاب به مراتب به واقعیت نزدیک تر است. معلوم است که به خاطر انحراف اخلاقی (یا شاید بنابه تاکید خود مولف انحراف جنسی) از خدا بی خبری بلایی سر نویسنده ی بخت برگشته آمده که این چنین سطر، سطر کتابش بوی کینه میدهد. نویسنده به حساب و خیالش دین و متدینین را نقد اخلاقی کرده اما آنقدر کینه توزانه و اگزجره، کاراکتر سازی می کند که هیج نوع حسی در خواننده  ایجاد نمیشود..... 
تصمیم جدی داشتم تا کتاب "نظم نوین روحانیت در ایران" را بخوانم ولی به شدت مرددم!
          
            دان کیوپیت طی بررسی تطور تاریخ فلسفه علم و تمدن در این کتاب نشان میدهد که چطور عقل مدرن عرصه را برای دین تنگ کرده و آن را از حیطه استدلال و برهان خارج کرده است. حالا اما تنها گریزگاه دین جایی است خارج از عقل و معرفت مرسوم. برای ایمان داشتن باید از هرگونه  یقین عینی عقلانی چشم پوشی کرد و سراغ دین را  فقط در حیطه عمل گرفت و توقع هیچگونه واقع نمایی از آن نداشت. به عبارت دیگر حالا دین عرصه ناواقعگرایی است و این یعنی به وجود عینی هیچ یک از مفاهیم دینی من جمله خدا و معاد نمی توان و حتی نباید باور  داشت.  یکی از تاثیرگذارترین اتفاقات این کتاب برای من، تفصیل همین امر است که چطور وقتی دین را از عرصه ی عقل نظری کنار می زنیم ناچار به ورطه ناواقعگرایی و عدم قطعیت می افتیم. دریای ایمان به خوبی نشان می دهد که چگونه در دوران مدرن این عدم قطعیت، همیشه انسان را در وضعیتی پیچیده و تراژیک قرار خواهد داد!؟
کیوپیت معتقد است مسیحیت اساسا گرایش به همین دین انسانگرای ناواقعگرا دارد و اگر در طول تاریخ تغییری در این فهم از دیانت بوجود آمده حالا دوباره در حال بازگشت به ریل اصلی است اما با توجه به شباهت شدید ادیان سامی شاید این سوال قابل طرح باشد که آیا مسیحیت اینگونه بوده یا انسان غربی با توجه به صبغه یونانیش ناخوداگاه همه چیز حتی دین و مسیحیت را انسان مدار تفسیر می کند؟یا شاید بتوان اینگونه گفت که برای من به عنوان مخاطبی که فهمی غیر غربی از عالم دارد شاید  این تفسیر از دین با تمام جذابیتش نقطه فهم ناشدنی و بی معنی زیاد دارد. و توضیحات و توجیهات نویسننده اصلا کافی نبود!