محمدجواد قیاسی

محمدجواد قیاسی

بلاگر
@mohammad_javad_ghiasi

27 دنبال شده

90 دنبال کننده

            یک صفرِ پس از اعشار :)
          
mohammad_javad_ghiasi
ghiasipoems
پیشنهاد کاربر برای شما
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
        《مرتضی برزگر》 را نمی‌شناختم و کتاب 《اعترافات هولناک لاک‌پشت مرده》را تنها و تنها بخاطر تبلیغات رسانه‌ای خواندم.
از ابتدا تا به انتهای این رمان، چیز تازه‌ای به‌م افزوده نشد؛ صرفاً قصه‌ای را دنبال کردم که بی‌شمار اتفاق سیاه در زندگی یک مرد را به تصویر می‌کشید و آن سیاهی‌ها همه‌ و همه حاصل یک‌چیز بودند: 《انتخابِ غلط!》
اهمیت زیادی دارد اینکه انسان، در مهم‌ترین مراحل زندگی، بویژه ازدواج، با وسواس بیشتری تصمیم بگیرد.
گاهی یک تصمیم نادرست، مسیر زندگی انسان را به گند و کثافت می‌کشاند. و در مقابل، تصمیم درست، مقدمه‌ای‌ست بر آسایش انسان در روزهایی که بطور موازی می‌تواند برای خیلی‌ها بد باشد!
بگذریم...
پردازش شخصیت، در این قصه ضعيف بود؛ بعضی آدم‌های توی رمان، نیاز داشتند بیشتر معرفی شوند.
راوی، که خود شخصیت اول قصه بود، از ابتدا تا به انتها، خود را مقصر در مرگ همسر می‌دانست و نگران از اینکه کسی بفهمد چه شده و یا جواب پزشکی قانونی، این حقیقت مهم را فاش کند.
بدیهی است که مخاطب، همین نخ تسبیح را دنبال کند تا به پاسخ چراییِ مهم توی روایت برسد.
از قضا، همین مورد، من نیز -که در رمان‌خواندن، نگاهی بسیار سخت‌گیرانه دارم- را همراه کرده بود.
اما متاسفانه، در صفحات پایانی رمان، مخاطب، بطور واضح به ضربه‌ی نهایی راوی، که اعتراف به اصل حقیقت است، نمی‌‌رسد‌.
و با کمال احترام، نویسنده تا حالا باید متوجه شده باشد که نخ تسبیحش شُل بوده و درست روی دانه‌ی آخر، وا رفته و ذکر آخرش توی دهان به درستی نچرخیده است.
امیدوارم در آثار بعدی جناب برزگر، یک دور کامل تسبیح بچرخانیم و پاره نشود!
      

4

        پیش از رود راوی، از ابوتراب خسروی دو رمان به نام‌های اسفار کاتبان و ملکان عذاب خوانده و یادداشت‌هایی درباره‌شان نوشته بودم.
از این سه اثر می‌توان دریافت که ابوتراب خسروی، تاکید بسیار زیادی بر زنده‌بودن کلمات دارد. و با روایت کم‌نظیر و تصویرسازی فوق‌العاده‌اش می‌کوشد تا همین زنده‌بودن کلمات را به درستی برای مخاطب جا بیاندازد.
پیرو همین موضوع، در می‌یابیم که رود راوی به دنبال این است تا مفهوم واقعی و زنده‌‌ای از درد -که حلقه وصل تمامی شخصیت‌های داستان است و برای درمان آن در جستجوی تسکین‌های کاذب هستند- را به مخاطب بچشاند.
برای همین، مانند رمان ملکان عذاب، به یک نقد جامع و بی‌پرده نسبت به نوع دیگری از اعتقاد ناآگاهانه به آیین‌های خرافه‌پرستی و عرفان‌های کاذب می‌پردازد. و در اینجا، مواجهه‌‌ی مستقیمی بین دردمندیِ انسانِ ناآگاه و تسکین‌هایِ کاذب (از جمله اعتقاد به خرافات) را شاهدیم که بسیار تامل‌برانگیز است.
اما حیف...
حیف است که عشق، بعنوان یک درمان‌گر واقعی و زنده برای بسیاری از دردهای انسان، نقش کمرنگی در این رمان دارد. در واقع، در نقطه مقابل خرافه قرار گرفته، اما به نظر من باز هم کمرنگ است.
شاید نویسنده قائل به آن نیست. نمی‌دانم.
به هر حال، خوشحالم که اثر دیگری از ابوتراب خسروی را مطالعه کردم.
      

5

        اولش خون است آخرش با آب تمام می‌شود؛ و نویسنده، ناتوان از اینکه از سر تا ته داستان، ارتباط محکمی بین این دو ایجاد کرده باشد و بدل کرده باشدشان به خونابه!
زبان در برخی جمله‌ها روان است و در دیگر جمله‌ها، سرشار از دست‌انداز و پستی و بلندی.
جابجایی‌های زمانی بین روایت اصلی و‌ روایت ضمنی، کاملاً محسوس و ملموس اتفاق می‌افتند و باعث سردرگمی هر مخاطبی می‌شوند. آنقدر که اگر روایت ضمنی را برداریم، کمک بزرگی به مخاطب کرده‌ایم.
حاشیه‌های بینامتنی و پراکنده‌گویی، آن‌قدر زیاد است که نویسنده را در جای‌جای مختلف، از پرداختن به اصل مطلب باز داشته. و بیشتر این
حاشیه‌ها و سخن‌های پراکنده، تاثیر چندانی در اصل روایت ندارند، مگر اینکه در ساحت اطلاعات بیشتر، صرفاً بیان شده باشند.
گذشته از همه این‌ها، با چند تصویر ناقص از مرگ مواجه‌ایم که هیچکدامشان درست و حسابی پردازش نشده‌اند. بطوریکه، نویسنده برای ظاهر کردن هرکدامشان، خود و مخاطبش را کلّی اسیر کرده است و (عامیانه بگویم:) مُفت‌مُفت تمامش می‌کند، انگار که یک کاغذ بدون وضوح را از داخل لابراتور بیاورد بیرون و قاب کند و نقش دیوار کند. دست آخر هم توقع داشته باشد مخاطب ایده‌آل‌گرایی را هم مشتری دائم عکاسخانه خود کرده باشد.
رُک بگویم: خون‌خورده را به هیچکس پیشنهاد نمی‌کنم. با خواندنش فقط وقتم را تلف کردم!
      

23

        طغیان درونی، فروپاشی فکری و از هم گسستگی روانی سه عبارتی‌ست که بطور خلاصه می‌توانم به درون‌مایه‌ی رمان «ناطور دشت» از زندگانی شخصیت اولش، نسبت دهم.
این رمان سرگذشت سه‌روزه‌ای‌ست از بسیار خلأهایی که هر نوجوانی می‌تواند تجربه کند. خلأهای خطرناکی که انسان گنجایش حتی یکیشان را ندارد.
به نظرم پدر و مادرها، خواهر و برادرها، خاله و دایی‌ها و یا عمه و عموهایی که نگران شکل‌گیری شخصیت نوجوانان درون خانواده‌شان هستند، بهتر است یکبار ناطور دشت را مطالعه کنند، با دید روانشناسانه هم مطالعه کنند، با دغدغه‌ی تربیتی، با تمرکز بر حال و هوایی که خود در روزگار نوجوانی از سر گذرانده‌اند و با تامل بر نیازهای روحانی (و نه فقط جسمانی) ِ نوجوان در حال رشد خانواده.
ناطور دشت، غرق در تاریکی و سیاهی‌ست. اما به هرحال خیلی حرف‌ها برای آموختن به هر آدمی در هر سن و سال و جایگاهی دارد.
برای چند روز هم که شده ترس‌ها، بحران‌ها، کمبودها، تلخی‌ها، پوچی‌ها و.‌‌.. این رمان را زندگی کنید، می‌ارزد!
چون در پایان، ناخودآگاه دلتان می‌خواهد به دستان روشنایی و لمس امید و انگیزه از سرانگشتانش بیاندیشید.
      

7

        طغیان درونی، فروپاشی فکری و از هم گسستگی روانی سه عبارتی‌ست که بطور خلاصه می‌توانم به درون‌مایه‌ی رمان «ناطور دشت» از زندگانی شخصیت اولش، نسبت دهم.
این رمان سرگذشت سه‌روزه‌ای‌ست از بسیار خلأهایی که هر نوجوانی می‌تواند تجربه کند. خلأهای خطرناکی که انسان گنجایش حتی یکیشان را ندارد.
به نظرم پدر و مادرها، خواهر و برادرها، خاله و دایی‌ها و یا عمه و عموهایی که نگران شکل‌گیری شخصیت نوجوانان درون خانواده‌شان هستند، بهتر است یکبار ناطور دشت را مطالعه کنند، با دید روانشناسانه هم مطالعه کنند، با دغدغه‌ی تربیتی، با تمرکز بر حال و هوایی که خود در روزگار نوجوانی از سر گذرانده‌اند و با تامل بر نیازهای روحانی (و نه فقط جسمانی) ِ نوجوان در حال رشد خانواده.
ناطور دشت، غرق در تاریکی و سیاهی‌ست. اما به هرحال خیلی حرف‌ها برای آموختن به هر آدمی در هر سن و سال و جایگاهی دارد.
برای چند روز هم که شده ترس‌ها، بحران‌ها، کمبودها، تلخی‌ها، پوچی‌ها و.‌‌.. این رمان را زندگی کنید، می‌ارزد!
چون در پایان، ناخودآگاه دلتان می‌خواهد به دستان روشنایی و لمس امید و انگیزه از سرانگشتانش بیاندیشید.
      

7

        چیست این زندگی که درد از سر و روش می‌بارد و فقط باید عاشق بود تا بتوان حس نکرد؟
چیست این عشق که هِی دور سر زندگی می‌چرخاندت و آخر هم بهت نمی‌گوید کجای این دَوَران ممتد به مقصد می‌رسی؟
نمی‌دانم زنده‌یاد «عباس معروفی» چه دریافتی از زیستِ مردمان سنگسر (مهدی‌شهر کنونی در استان سمنان) داشته که ابتدا در «سال بلوا» و حالا در «نام تمام مردگان یحیاست»، این‌چنین بی‌قرار و بی‌پروا، عشق را در وجود مردمان این شهر، به درد آغشته و درد را با سرنوشت درآمیخته. ولی هرچه هست، خط به خط با داور -شخصیت اصلی داستان- عاشقانه-پدرانه درد کشیدم، اشک ریختم و تا دلتان بخواهد نسبت به زندگی تامل کردم. تاملی جانفرسا و جانفزا!
بگذریم... عباس معروفی در صفحه به صفحه‌ی رمان «نام تمام مردگان یحیاست» به هنرمندانه‌ترین شکل ممکن، سجع را پاس داشته است؛ چه در ساحت راوی قصه، چه در کالبد آدم بزرگ‌ها و چه در تنِ گلبرگ‌گونه‌ی کودکان.
زبان و بیان او همیشه ستودنی‌ست.
چه کسی همانند او می‌تواند، با قُلدری تمام، حجم عظیمی از نوآوری و سنت‌گریزی زبانی و بیانی را یک‌جا جمع کند؟
از «روایت سیال‌ذهن»ـش هم نمی‌دانم چگونه تعریف کنم که شایسته باشد. ولی به جرات می‌توان گفت، رمان‌نویسی ایرانی که مثل او بتواند پرچم‌دار جریان سیال‌ذهن در ادبیات فارسی باشد، حالا حالاها بروز و ظهور نمی‌کند.
دیگر چه بگویم؟
مُردم و زنده شدم با این رمانِ شاهکار.
و هربار با خود گفتم: ای کاش زنده بود و باز هم برایمان رمان می‌نوشت.
جداً درد است که ادبیات فارسی چنین اعجوبه‌ای را از سال پیش از دست داده‌.
      

15

        اگر ازم بخواهند یک نویسنده ایرانی مثال بزنم که به زبان فارسی اشراف زیادی دارد، به جرات می‌توانم ابوتراب خسروی را نام ببرم.
او را می‌شد بیشتر و زودتر از این‌ها شناخت.
اما ملالی نیست، چون بطور عمده، اعجوبه‌های فرهنگ و هنر ایرانی همیشه دیر شناخته می‌شوند، هریک به دلیلی؛ تا بوده همین بوده!
رمان ملکان عذاب، همچون دیگر آثار ابوتراب خسروی، قدرت عجیبی در زبان دارد. اساساً به گونه‌ای سخن می‌گوید که هر مخاطبی حرف را نه تنها بفهمد، بلکه بیان درست آن را بیاموزد.
محتوای ملکان عذاب، در نکوهش آیین تصوف در ایرانِ سالهای گذشته است. که قضاوتی در رابطه باهاش ندارم.
این را می‌توانم بگویم که داستانش سلیقه‌ی من نبوده، اما حق ندارم روایتش را ضعیف و یا ناقص و یا دیگر چیزهای از این دست بیانگارم.
شاید اگر ابوتراب خسروی، پا به پای منطق هنری خود در خلق شخصیت‌ها، به احساسات درونی آن‌ها رنگ و بو می‌بخشید، الان همه‌ی کتاب‌بازها و کتابخوان‌ها عاشقش بودند.
هرچند، من بخاطر اینکه یک هنرمند واقعی‌ست، تا ابد طرفدارش خواهم بود.
حالا بگویید ببینم... ملکان عذاب خوانده‌ها کجای مجلس نشسته‌اند؟
      

19

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها