خیلی دوستش داشتم! مدل در هم پیچیدن قصه ها و گفت و گو ها برایم جذاب بود.
برای ارائه ای درباره ضحاک و کاوه و فریدون چندوقت پیش مقاله ای خوانده بودم و بیشتر مشتاق شدم که بخوانم.

تشکر از خواهرجان که در نمایشگاه، کتاب را شکار کرد و خریدش!
        

                این کتاب رو در بهخوان پیدا نکردم، مشخصاتش را اضافه کردم ولی نشد. نمی‌دانم چرا
نویسنده اش جکلین ویلسون و مترجم آن سارا نقی زاده است. سال انتشارش ۱۳۹۱ است ، از نشر راه ثریا.
از اولین کتاب‌هایی بود که خواندم، در سنین اول نوجوانی
شاید به خاطر خواندنش تشویق شدم به بیشتر خواندن..
داستان استلا دختری که برای تعطیلات مجبور است به اردوگاه برود تا مادرش و عمویش که به‌تازگی ازدواج کردند به ماه‌عسل بروند.
نوع صمیمیتی که در متنش بود در اون سن من رو جذب کرد. و ماجراهای تقریبا معمولی که از دیدگاه استلا روایت شده..
در کل برایم خاطره انگیز و دوست داشتنی است!
        

                تجربه متفاوتی از خواندنش داشتم.
اصلا انتظار چنین روایتی رو نداشتم. منتظر یکسری اتفاقات معمولی بودم ولی اصلا  معمولی نبود‌.
تجربه راه هایی که در زندگی می‌تونستیم بریم و نرفتیم و دیدن نتیجه‌شون خیلی جذابه..
تنها موردی که یکم برام عجیب بود که شاید به‌خاطر کم تجربه بودنم در مطالعه کتابها باشه، سبک زندگی غربی داستان بود. خیلی پررنگ میدیدمش و این کمی اذیتم کرد.
        

                اول انیمیشنش من رو جذب شخصیت جودی کرد.
و بعد چندین و چند بار کتاب و نامه‌هاش رو خوندم و کتاب صوتی‌ش رو گوش دادم، سیر نمی‌شوم ز تو😅
        

                 داستان تومک بیشتر بهم چسبید😊
ولی این چنین روایت موازی به وجود آمده رو دوست داشتم.
        

                نوع خیال داستان برام بسیار لذت بخش بود...
نه آنقدر غیر واقعی بود و نه آنقدر واقعی 
ملموس بود و نبود.
 تعلیق حال و هواش رو دوست میدارم
        

                تا به حال ۳ بار شروع کردم به خواندن آتش بدون دود و وسطای کتاب ۴و۵ ولش کردم... هر سه بار با لحظه لحظه گالان و سولماز زندگی کردم...
بسیار دوست می‌دارمش
و قلم جادویی نادر ابراهیمی..!