معرفی کتاب آتش بدون دود کتاب اول: گالان و سولماز اثر نادر ابراهیمی

آتش بدون دود کتاب اول: گالان و سولماز

آتش بدون دود کتاب اول: گالان و سولماز

4.6
185 نفر |
60 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

19

خوانده‌ام

319

خواهم خواند

120

ناشر
شابک
9789645529220
تعداد صفحات
264
تاریخ انتشار
1387/11/14

توضیحات

        آتش بدون دود کتاب اول: گالان و سولماز
      

پست‌های مرتبط به آتش بدون دود کتاب اول: گالان و سولماز

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          ناراحنم از اینکه تا حالا از نادر ابراهیمی کتابی نخوانده ام! اما خوشحالم ازاینکه کتابهای این نویسنده بزرگ را با این  کتاب آتش بدون دود شروع کردم.

کتاب زندگی ترکمنها در سالهای بسیار دور را روایت میکند.برای من که حدود یک سال در منطقه گمیشان  بودم و تقریبا با این مردم زندگی کردم و تاحدودی با فرهنگ و اسامی و آداب و رسوم آنها آشنایی دارم،بسیار جالب بود.

  بیشتر داستان به مکالمه شخصیتها میگذرد اما این کار آنقدر زیبا و ماهرانه انجام گرفته که خواننده اصلا خسته نمیشود. بخصوص که تمام صحبتها زیبا هست و دلنشین.بعضی مواقع باید جملات را دوباره بخوانید حتی سه باره!, مثل یک فیلم سینمایی که عقب میزنید تا قسمتی را جالب بود دوباره تماشا کنید!  اگر بخواهم با فیلمهایی که دیدم مقایسه کنم با سریال بازی تاج و تخت مقایسه میکنم که افرادی که آن را دیده اند به دیالوگ قوی بازیگران که بیننده را به فکر فرو می‌برد ، اشاره میکنند.. حالا که جلد یک تمام شده، با ترس جلد دو را شروع میکنم اما ترس این را دارم که زیبایی جلد یک را نداشته باشد!
        

13

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          در میان همه‌ی روایت‌هایی که آمده‌اند و گذشته‌اند، آتش بدون دود نمی‌گذرد؛ می‌ماند. نه چون قصه‌ای پرحادثه است، نه چون قهرمانانی بزرگ دارد، بلکه چون نادر ابراهیمی با آن، تکه‌ای از جان خویش را نوشته است؛ جانی که در کوچه‌های بادخیز ترکمن‌صحرا گم نشده، بلکه ریشه دوانده در خاکی که هرگز نگفته شده، اما همیشه زیسته شده.

رمان، تمجیدنامه‌ای‌ست برای انسان شرقی؛ انسانی که می‌جنگد، عاشق می‌شود، می‌سوزد، و باز هم بلند می‌شود. این‌جا قهرمان، یک نفر نیست. قهرمان، مردمانی هستند با زخم‌هایی عمیق و نگاهی روشن. در دل این روایت، صدای دو عاشق شنیده می‌شود: گالان و سولماز. عشقشان در خفا شکوفه می‌دهد، بی‌صدا قد می‌کشد، و در سکوتی مقدس، به‌سان آتشی بی‌دود، دل را گرم می‌کند. آن‌ها نه عاشقانی بر صحنه، بلکه دل‌دادگانی پشت پرده‌ی خاک و نبردند؛ با عشقی که شعله‌اش خاموش نمی‌شود، حتی وقتی گفته نمی‌شود.

در کنار این عاشقان خاموش، آیدین ایستاده است؛ پزشکی که تنها درمان‌گرِ تن نیست، بلکه مرهمی‌ست بر زخم‌های مزمنِ بی‌عدالتی. او خسته می‌شود، اما هرگز از پا نمی‌افتد. روشن‌فکری‌ست که در بزنگاه‌ها نه فقط با قلم و اندیشه، بلکه با تمام هستی‌اش می‌جنگد. حضور او نماد پایداری بی‌فریاد است؛ مردی که نمی‌سوزاند، اما می‌تابد.

نثر ابراهیمی در این اثر، آهنگین، جاندار و شاعرانه است. کلمات، رنگ دارند. جمله‌ها، نفس می‌کشند. او زبان را نه فقط برای روایت، که برای زایش به‌کار می‌گیرد. در این زبان، چیزی از شنزار، چیزی از آسمان، و چیزی از دل آدمی جاری‌ست. نثر او گاه آن‌چنان لطیف می‌شود که خواننده دلش می‌خواهد جمله‌ها را بو بکشد، نه فقط بخواند.

آتش بدون دود کتابی‌ست درباره‌ی پایداری بی‌هیاهو، عشق بی‌نام‌ونشان، و نبرد بی‌نفرت. ابراهیمی در این رمان، نه دعوت به انتقام می‌کند، نه تسلیم. او از آتشی می‌گوید که راه می‌نماید، نه می‌سوزاند؛ از انسانی می‌گوید که میان تاریکی، روشن مانده است.

این اثر، یادآوری‌ست برای ما که در روزگار سرد و پراکنده، هنوز هم می‌توان سوزاند، گرم کرد، عاشق بود، و نجات داد ـ بی‌آن‌که به خاکستر تبدیل شد.
        

5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        شاید برای قضاوتم راجع به کتاب خیلی زود باشه، ولی حقیقتا تصویر غمگین و دردناکی که از این کشتارها تو ذهنم پروروندم زیاد تصویر زیبایی نیست.

چهره غمگین پسری که مرگ پدرش رو جلو چشماش می‌بینه، چهرهٔ سولمازی که برای انتقام خون شوهرش از برادرا و قومش می‌گذره، گالانی که به‌خاطر برادراش کشت و کشتار وحشتناک راه میندازه و..

برای همین من نظر و امتیازی نمی‌دم که وقتی همشون رو خوندم، اون‌موقع نظرم رو بگم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

برای قضاوت
          برای قضاوت در مورد کل کتاب کمی زود است. صد البته باید که صبور بود و نرم و لنگان پیش آمد تا که دید چه پرده‌ها که بشکافد از دهر،‌ نیشتر قلم نادر....
جلد اول کتاب ارزشمند آتش بدون دود نادر حول یک عشق می‌‌چرخد؛ یک عاشقانه صحرایی؛ با همان صراحت، سرعت و شفافیت و واقعیت‌گرایی. در این‌جا هر چند تغزل‌هایی از قهرمان صحرا در آستان داستان مانده اما همه چیز واقعی و بر اساس فرهنگ و سلوک ترکمن‌های صحرای خراسان و گنبد و استرآباد رخ می‌نماید. خبری از کشیدن درد فراق و صیقل‌ یافتن قلب معشوق در آتش حرمان یار نیست. هیچ نور صاف صوفیانه‌ای از دل این عشق بر نمی‌تابد و هیچ افسانه‌ای بجز داستان جنگ و نفرت و کینه و انتقام غزل نشده و بر ساز نمی‌شود.
کتاب اول داستان خشم و نفرت، عشق و محبت و دوری و نزدیکی دو تیره از طوایف قبایل ترکمن است که با پیوندی خلاف سنت و تاریخ موجب زایش تمدنی در دل روستایی جدید می‌شوند. چه اینکه تا تضاد نباشد زایشی در بین نیست و این یک قاعده برای تعریف و تصویر و تقریر تاریخ ماست.
گالان اوجای وحشی و بی‌رحم که هم دستش خوب به ماشه تفنگ می‌رود و جان می‌ستاند و هم قلبش خوب گرد قلم می‌چرخد و جان می‌سپارد؛ او نماد همه قبایل ترکمن است؛ آشتی‌گریز، تسلیم‌ستیز، با چشمانی هم‌چون عقابان صحرا تیز! با همان دستان خون‌ریز! قنداق تفنگ بر سینه می‌فشارد و کاسه تار ترکمنی در آغوش می‌کشد.
داستان اینجا هم از یک سفر رنگ و بوی تازه می‌گیرد که زمان به خون هجرت، رگ‌های زمین را زندگی می‌بخشد. این‌جا هم صحبت یک درخت است؛ داستان درخت و انسان و طبیعت! گیرایی داستان هجرت و پدیداری و زایش یک قبیله جدید در پی خروج گالان از بهشت ایل خویش است. در این‌چه برون هم نقطه کانونی و هستی‌بخش یک درخت است! درختی مقدس! پرده‌ای  دیگر از نمایش هبوط آدم در متون مقدس نظیر سفر پیدایش که در آن‌جا هم هرچند اخراج آدم از بهشت تلخ است اما بهانه آن درختی مقدس یا درخت معرفت است. تمدن انسانی در دامن و دستان پر مهر طبیعت پدید می‌آید؛ درخت و زمین کشاورزی و دشت‌هایی برای زایش و افزایش حیوانات.مع‌الاسف بازهم طور دیگری آین آغاز با برادرکشی همراه است؛ چه فرق می‌کند فرزند مادرت را به خون بکشی و یا برادر مادر فرزندانت را که ان الانسان کان جهولا!
عصیبت‌های جاهلانه، سنت‌های احمقانه در دو سده اخیر تصویری از ایلی با سابقه درخشان ساخته که در خاطرات تاریخی ایرانیان و اهالی شهرهای اطراف تنها خون است و تباهی و قتل و غارت و دزدی. حالاکه با چشم نزدیک‌بینی به آن نگاه می‌کنی همان نقش را بر قالی ترکمنی می‌بینی که تنها کمی جزییاتش جابجا شده و رنگ و رو گرفته است. هرچند نویسنده خواسته در رویارویی با حکومت مرکزی چه در عهد ناصری و چه عصر رضاخانی قدری از پلشتی ماجرا بکاهد اما تعهد او در نوشتن روایت سترگ و محوری تاریخ، باعث شده حقایق را پنهان نسازد. ولو از تیرگی آن قدری بکاهد.
جلد اول با مرگ گالان و سولماز به عنوان پرچم عزای برادرکشی بی‌رحمانه، بی‌فرجام به سرانجام می‌رسد. در این کشتن‌های بی‌حاصل، آدمی می‌میرد و گندم می‌سوزد و دام‌ها طعمه گرگان می‌گردند.
احترام به بزرگ‌تر،‌ پایبندی به سنت‌های متعالی دینی، پادرمیانی عشیره و خون و خانواده همه در زندگی  دو سده اخیر ترکمن‌ها رنگ باخته است و بین آنان با پیشینه درخشان تاریخی در ساختن یک امپراطوری جاودانه فاصله‌ای افتاده است به بزرگی هزاره‌ای و فرسودگی کجاوه‌ای در حسرت یافتن راه  آرمان‌شهری.
صد البته باید که صبور بود و نرم و لنگان پیش آمد تا که دید چه پرده‌ها که بشکافد از دهر،‌ نیشتر قلم نادر! که خورشید در پس تاریک‌ترین پرده شب فلق را می‌شکافد.
        

31

یاسمن

یاسمن

1403/2/30

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

3

زینب

زینب

1402/7/10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

5