جنگ تریاک

جنگ تریاک

جنگ تریاک

آر.اف.کوانگ و 2 نفر دیگر
4.3
3 نفر |
2 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

9

خواهم خواند

38

شابک
9786226312837
تعداد صفحات
556
تاریخ انتشار
1399/10/23

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        رین با کسب بهترین نمرات در بزرگ‌ترین آزمون امپراتوری که برای کشف درخشان‌ترین استعدادها طراحی شده بود، همه را انگشت به دهان گذاشت. از مسئولان آزمون گرفته که به ذهن‌شان خطور نمی‌کرد یک یتیم جنگ‌زده‌ی روستایی بتواند بدون تقلب چنین امتحانی را پشت سر بگذارد تا قیم‌های او که برای شوهر دادنش لحظه‌شماری می‌کردند و حتی خودش… که می‌دانست بلاخره از بیگاری و بدبختی رها شده است؛ اما شگفت‌انگیزترین اتفاق، راهیابی او به سینگارد؛ ممتازترین دانشکده‌ی نظامی در سراسر نیکان بود.
گرچه، همه‌ی اتفاقات شگفت‌انگیز لزوماً ختم به خیر نمی‌شوند.
وقتی یک روستایی تیره‌پوست اهل جنوب باشی، در سینگارد روزگار برایت به راحتی نمی‌گذرد. رین که از همان ابتدا به‌خاطر رنگ پوست، فقر و جنسیتش مورد تمسخر قرار می‌گیرد، کم‌کم در وجودش به یک توانایی مرگبار و ماورایی پی می‌برد. استعدادی ذاتی در زمینه‌ی شمن‌گرایی که تقریباً یکی از قدرت‌های قدیمی و افسانه‌ای به شمار می‌رفت. سپس به کمک آموزگاری ظاهراً دیوانه حقایقی را کشف می‌کند. خدایانی که خیال می‌کرد سال‌ها پیش مُرده‌اند، کاملاً زنده و پرقدرت بودند و شاید اگر یاد می‌گرفت که چگونه بر قدرت‌هایش مسلط شود، چیزهایی بیشتر از دوام آوردن در سینگارد نصیبش می‌شد.
از سوی دیگر کشور اتحادیه که از لحاظ نظامی چند دهه از نیکان جلوتر بوده در آن‌سوی دریا تنها مترصد یک جرقه است تا جنگ تریاک سومی برپا کند…
شاید قدرت‌های شمنی رین تنها راه نجات مردمش باشد؛ اما هرچه بیشتر درمورد خدایش می‌آموزد، نگرانی‌اش از این بابت بیشتر می‌شود که ممکن است فتح در نبرد، به قیمت از دست دادن انسانیتش تمام شود… یا اینکه برای هر انتخاب دیگری دیر شده باشد.
      

لیست‌های مرتبط به جنگ تریاک

پست‌های مرتبط به جنگ تریاک

یادداشت‌ها

اینقدر فکر
          اینقدر فکرهای مختلفی در مورد این مجموعه تو ذهنم چرخ می‌خورد که نوشتن در موردش واقعا سخت بود، طوری که امروز، برای اینکه ببینم تهش واقعا چه حسی بهش داشتم، فقط بیش از یک ساعت نشستم اتفاقات داستان رو با خودم مرور کردم...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

شخصیت اصلی داستان یه دختر نوجوون یتیمه به اسم رین، که برای فرار از ازدواجی که مادرخونده‌ش می‌خواد بهش تحمیل کنه تصمیم می‌گیره هر طوری هست تو امتحان ورودی بهترین مدرسهٔ نظامی کشور قبول بشه، جایی که اصولا مختص نجیب‌زاده‌های زیبای شماله، نه یه رعیت تیره‌پوست جنوبی. 
ورود به این مدرسهٔ نظامی پای رین رو به یه دنیای جدید باز می‌کنه، دنیای خدایان بی‌رحم و جنگ و خیانت...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

این کتاب در واقع جلد اول از یه مجموعهٔ سه جلدیه، به ترتیب: جنگ تریاک، جمهوری اژدها و خدای آتش.

من اینجا مجموعه رو به صورت کلی بررسی می‌کنم و چیزی از داستان رو لو نمی‌دم.

اسم کشورها تو این مجموعه‌ من‌درآوردیه ولی ماجرا در واقع در بستر اتفاقات واقعی تاریخی رخ می‌ده و برای همین میشه بهش عنوان فانتزی تاریخی داد. نیکان در واقع همون چینه، موجن همون ژاپن و هسپریا همون بریتانیا، و تعارض این سه کشور در جریان جنگ تریاک زمینهٔ اصلی داستان رو شکل می‌ده.

داستان جلد اول خیلی معمولی شروع میشه و تا مدت‌ها خبری از عناصر فانتزی نیست.
ولی از یه جایی به بعد ورق کاملا برمی‌گرده و با ورود نیروهای فراطبیعی همه چیز عوض میشه...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

جنگ محور اصلی داستانه.
و فکر نمی‌کنم قبل از این کتاب با چنین تصویری از جنگ مواجه شده باشم.
اینجا خبری از رمانتیک‌سازی جنگ نیست.
کوانگ ابایی از توصیف صحنه‌های مشمئزکننده نداره، دست و پای بریده و دل و روده‌های بیرون‌ریخته لطیف‌ترین صحنه‌هایی هستن که تو این جنگ‌ها می‌تونید ببینید!
میزان خشونت در مجموع به حدی بود که بارها از خودم می‌پرسیدم مشکلتون چیه جدا؟! چطور می‌تونید اینقدر وحشی باشید؟ 
یه بعد مهم دیگه از جنگ هم بحث‌های راهبردی و لجستیکه، تأمین غذا و اسلحه برای یه ارتش، حرکت از نقطه‌ای به نقطهٔ دیگه و کلی از جزئیاتی که تو رمان‌ها و حتی کتاب‌های غیر داستانی جنگی کمتر بهش پرداخته میشه اینجا اومده.
مهم‌تر از همه شرح جزئی بلاییه که یه جنگ طولانی گسترده می‌تونه سر میلیون‌ها آدم بیاره...

من این تیکه‌ها رو با وجود حال‌بهم‌زن بودنشون دوست داشتم چون نشون می‌داد پیروزی در جنگ و بعد حفظ این پیروزی و ادراهٔ سرزمینی که به چنگ میاری فقط به زور بازو و اینکه کی می‌تونه قشنگ‌تر شمشیر بزنه و بهتر تیر بندازه نیست...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

یه بخش مهم دیگهٔ این مجموعه هم پرداختن به جنبه‌های استعمارگری بریتانیاست. کوانگ اینجاها رو هم خیلی خوب نوشته، طوری که نمی‌تونی این تیکه‌ها رو بخونی و اون نفرت تاریخی از این سفیدپوست‌های خودبرتربین توی وجودت زبونه نکشه. ادامهٔ همین رویکرد رو میشه تو کتاب بعدیش یعنی بابل هم دید.

یه نکتهٔ مهم و جالب تو این تیکه‌ها مقایسهٔ الهیات چندخدایی مردم بومی (چینی‌ها) با الهیات تک‌خدایی استعمارگرها (بریتانیایی‌ها)ست. این بخش‌ها فکرم رو خیلی درگیر می‌کرد. 
چون اولا کوانگ توصیفات این الهیات چندخدایی و کلا عالم ارواح (spirit world) رو یه طور مسحورکننده‌ای نوشته، اینجاها انگار قلمش یه جریان خاصی پیدا می‌کنه، طوری که تفاوتش با قسمت‌های مادی داستان برام محسوس بود.
و دوما استدلال‌های یگانه‌پرستان استعمارگر در اثبات خداشون اصولا بسیار به استدلال‌های ما نزدیک بود. جای تعجب هم نداره، چون ریشهٔ مسیحیت و اسلام یکیه. 
به هر حال، استفاده از این آیین برای استعمارگری و استثمار و به بردگی کشیدن ملت‌های دیگه واقعا آزاردهنده بود...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

من شخصیت اصلی رو اصلا دوست نداشتم... در موردش توضیح نمی‌دم چون ممکنه داستان رو لو بده.
در این حد میگم که شما اینجا به ندرت با کسی که واقعا «آدم» باشه مواجه میشی! هیچ‌کس انگار هیچ کد اخلاقی مشخصی نداره و هر آن چیزی که در دشمنش محکوم می‌کنه به مراتب بدتر از خودش هم سرمی‌زنه. 
کلا هم اینقدر کوانگ همه چیز رو می‌چرخونه که دیدت در مورد شخصیت‌ها دائم عوض میشه (کلا فقط یه نفر بود که با قاطعیت می‌تونم بگم واقعا انسان بود و من واقعا دوستش داشتم...).
خود شخصیت اصلی به نظرم مجموعه‌ای از رفتارها و افکار متناقض بود که من بخشی از این تناقض‌ها رو ناشی از ضعف شخصیت‌پردازی نویسنده می‌دونم.

ولی پایان‌بندی کتاب طوری بود که اصلا انتظارش رو نداشتم و به نظرم بهتر از این نمی‌شد جمعش کرد...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

برای مقایسهٔ ترجمه هم از دوستم خواستم عکس یکی از فصل‌های جلد اول رو برام بفرسته که به نظرم قشنگ‌ترین بخش این جلد و یکی از قشنگ‌ترین‌های کتاب بود.
این تیکه‌ها رو با متن اصلی مقایسه کردم و از ترجمه‌ش جدا راضی بودم و اشکالی ندیدم. بنابراین، حس می‌کنم باقی کتاب هم باید به همین خوبی ترجمه شده باشه. 

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

در نهایت اینکه این از اون کتاب‌ها و مجموعه‌هایی بود که ذهنم رو واقعا درگیر کرد، این رو میشه از تعداد زیاد یادداشت‌هایی در حین مطالعه برداشتم فهمید. نکات مثبت زیادی داشت ولی بعضی جاها سیر شخصیت‌ها و وقایع چفت و بست درستی نداشتن و مشکلاتی که با شخصیت‌ها داشتم باعث شد نتونم امتیازی بالاتر از ۳/۵ به کل مجموعه بدم...
        

31

          در حالی این یاداشت رو می نویسم که قلبم آکنده از درد و چشم هام پر از اشکه. این کتاب یکی از زیباترین، حماسی ترین و در عین حال دردناک ترین کتاب فانتزی بود که خوندم.نمیدونم از کجا شروع کنم به توضیح دادن؟ از شخصیت پردازی فوق العاده ش؟این کتاب معنای واقعی امید و تلاش، ترس و خشم، انتقام و ناامیدی، نفرت وعشق،  وفاداری و ... رو بهم نشون داد.من با شادی های شخصیت اصلی( فنگ رونین) شاد شدم با ناراحتی های اون ناراحت شدم با دردهاش درد کشیدم و بیشتر از هر شخصیت دیگه ای که تا حالا خونده بودم درکش کردم.( شاید شما هم اگه مثل من کتاب رو بخونید همین احساس رو داشته باشید، و به خودتون بگین اگه منم جای شخصیت اصلی بودم همین کار ها رو می کردم.)توصیف ها؟ خدای من فوق العاده بودن. اونقدر ظریف و هنرمندانه که  موقع خوندنش  خودم رو در میانه نبردها ، ویرانی ها و جنگ احساس می کردم.من از روی پله های سینگارد بالا می رفتم و شاهد جنگاوری های رونین و مراقبه اون برای رسیدن به پانتئون و رسیدن به خدایان برای احضار قدرت بودم. می‌تونستم به خوبی جیانگ زیا رو ببینمم که در طبقه پنجم سینگارد درس اسطوره شناسی میده. و باور کنید من همه ی اینا رو با تمام وجودم حس می کردم. با خوندن این کتاب من از این دنیا جدا می شدم و به دنیای می رفتم که حتی واقعیت هم نداره. اما نویسنده برای ساختن این دنیا از واقعیت الهام گرفته پس بی راه هم نیست که اگه با دنیای امروز و واقعیت های موجود جهانمون بگم اوکی همه اینا تخیله. خوندن این کتاب طعم تلخ و شیرینی داره که نمی دونید باید تلخی ش رو باور کنید یا شیرینی غرق شدن توی دنیاش رو؟ امیدوارم شما هم اگه روزی این کتاب رو خوندید یاد یاداشت من بیفتید و برام بنویسید که تلخی رو بیشتر حس کردید یا شیرینی رو؟
        

51