معرفی کتاب The Poppy War اثر آر. اف. کوانگ

The Poppy War

The Poppy War

4.1
40 نفر |
24 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

62

خواهم خواند

97

شابک
9780008239824
تعداد صفحات
544
تاریخ انتشار
1397/2/10

توضیحات

        A brilliantly imaginative talent makes her exciting debut with this epic historical military fantasy, inspired by the bloody history of China's twentieth century and filled with treachery and magic, in the tradition of Ken Liu's Grace of Kings and N.K. Jemisin's Inheritance Trilogy.
When Rin aced the Keju--the Empire-wide test to find the most talented youth to learn at the Academies--it was a shock to everyone: to the test officials, who couldn't believe a war orphan from Rooster Province could pass without cheating; to Rin's guardians, who believed they'd finally be able to marry her off and further their criminal enterprise; and to Rin herself, who realized she was finally free of the servitude and despair that had made up her daily existence. That she got into Sinegard--the most elite military school in Nikan--was even more surprising.
But surprises aren't always good.
Because being a dark-skinned peasant girl from the south is not an easy thing at Sinegard. Targeted from the outset by rival classmates for her color, poverty, and gender, Rin discovers she possesses a lethal, unearthly power--an aptitude for the nearly-mythical art of shamanism. Exploring the depths of her gift with the help of a seemingly insane teacher and psychoactive substances, Rin learns that gods long thought dead are very much alive--and that mastering control over those powers could mean more than just surviving school.
For while the Nikara Empire is at peace, the Federation of Mugen still lurks across a narrow sea. The militarily advanced Federation occupied Nikan for decades after the First Poppy War, and only barely lost the continent in the Second. And while most of the people are complacent to go about their lives, a few are aware that a Third Poppy War is just a spark away . . .
Rin's shamanic powers may be the only way to save her people. But as she finds out more about the god that has chosen her, the vengeful Phoenix, she fears that winning the war may cost her humanity . . . and that it may already be too late.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

پست‌های مرتبط به The Poppy War

یادداشت‌ها

          اولین چیزی که تو این کتاب خیلی به چشمم اومد شباهت استاد جیانگ با استاد الودین در کتاب نام باد بود، رفتارهای مشابه، اینکه سر امتحانا مسخره بازی در میاورد، اینکه اساتید رو با کاراش اذیت میکرد. اما از یه جایی به بعد مسیر عوض شد، هرچی تو بخش اول جیانگ خیلی بولد نمایش داده شد، در بخش دوم یهو نویسنده تصمیم گرفت کمتر ازش استفاده کنه و من اصلا این اتفاق رو دوست نداشتم.
فضاسازی آکادمی هم مثل نام باد بود.
کلا فضای داستان خوب بود و روندش رو تا یک سوم نهایی دوست داشتم ولی از اون به بعد ریتم داستان به طرز شگفت انگیزی غیر منطقی شد از نظرم. نویسنده حدود چهارصد صفحه نوشته و کلی ادم و تاریخچه معرفی کرده ولی تو صد و سی صفحه بعدی همه رو قلع و قمع میکنه. من با کشتار داخل کتاب مخالف نیستم اما بعضی از این اتفاقا اصلا منطقی نبود.
راجع به کاراکتر اصلی دو به شکم، شخصیتشو با جیانگ دوست داشتم اما وقتی زیرنظر آلتان بود اصلا خوشایند نبود برام.
با اینکه داستان سعی کرده همه چیزو تحت پوشش قرار بده برای من کلی سوال بی جواب پیش اومد که امیدوارم دو جلد بعدی بهشون جواب بده.
در مجموع بعد مدتها از خوندن این کتاب لذت بردم و دوروز تمامش کردم.
        

5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

یک فانتزی
          یک فانتزی در دنیایی دارک و ناعادلانه
جلد اول که تمام شد نیاز داشتم استراحتی کنم و بعد به سراغ جلد دوم بروم. چرا؟؟ چون باید در دنیای جذاب و پر از جزئیات جنگ تریاک خیال‌پردازی ها می‌کردم و در ذهنم پیش‌بینی می‌کردم کتاب دوم درباره چیست و ادامه داستان به کدام سو می‌رود ؟
(نمیدانم شما هم به این بیماری دچار هستید یانه؟😂)
.
این کتاب الهام گرفته از تاریخ است؛ جنگ تریاک یک جنگ واقعی بر سر اختلافات بازرگانی در قرن نوزدهم میان چین و بریتانیا صورت گرفته.
امااااااا نویسنده چه هنرمندانه دست این رویداد تاریخی را گرفته و به میان دنیای فانتزی خودش آورده.
و آنجایی که متوجه شدم  این اثر  اولین کار نویسنده است شوکه شدم!! از هنرمندانه بودن کتاب، شخصیت‌پردازی‌های عمیقی که به وضوح مشخص است تک تکشان چقدر عمیق‌اند و حس همزاد پنداری ما را قلقلک می‌دهند.
.
در ابتدای داستان با دختری همراه می‌شویم که بازمانده جنگ است و در میان خانواده‌ای غریبه زندگی می‌کند اما می‌خواهد از سرنوشت شومی که در انتظارش است راهی به‌تر برای خود پیدا کند، در نهایت تصمیم می‌گیرد در آزمون‌های امپراتوری شرکت کند و همین مسیر او را از میان خانواده روستایی به مدرسه‌ای رویایی می‌کشاند..
اما این یک رمان با تم دارک هست و قطعا قرار نیست رویایی و گل و بلبل تمام شود، ابدا!
داستان مسیرهای ناهموار و کلاس‌ها و استادهای خوب و بد مدرسه شخصیت او را شکل میدهند و به آینده سوق می‌دهند.
.
اگر به داستان‌هایی با مدرسه جادویی با راهروهای پیچیده و عجیب هستید تا بخش دوم کتاب عاشقانه ادامه میدهید اما بخش دوم به بعد اتفاقاتی برای شخصیت داستان می‌افتد که نوع جذابیت داستان را تغیر می‌دهند و حالا نه با دختر ساده روستایی ساده بلکه با دانش آموخته‌ای سرسخت از مدرسه نظامی امپراتوری همراه خواهیم شد.
اگر به ادبیات و داستان های شرقی علاقه‌مند باشید عاشقش خواهید شد، المان های شرقی داستان جلوی چشمان شما زنده می‌شوند و به حرکت درمی‌آید و لشکر‌کشی‌های نظامی و جنگ‌های داستان در ذهنتان تصویر‌سازی میشود تا نهایت لذت را از خواندنش ببرید.
.
اما چرا یک ستاره کم؟؟ حقیقتش به خاطر تغییر ناگهانی فضای دو فصل که مرا از میان آن مدرسه جادویی به میان خاک و خاکستر کشاند!! 
که البته به جا بود و پیش زمینه های آن در میان بخش‌های نخستین جا داده شده بود.
        

41

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          در حالی این یاداشت رو می نویسم که قلبم آکنده از درد و چشم هام پر از اشکه. این کتاب یکی از زیباترین، حماسی ترین و در عین حال دردناک ترین کتاب فانتزی بود که خوندم.نمیدونم از کجا شروع کنم به توضیح دادن؟ از شخصیت پردازی فوق العاده ش؟این کتاب معنای واقعی امید و تلاش، ترس و خشم، انتقام و ناامیدی، نفرت وعشق،  وفاداری و ... رو بهم نشون داد.من با شادی های شخصیت اصلی( فنگ رونین) شاد شدم با ناراحتی های اون ناراحت شدم با دردهاش درد کشیدم و بیشتر از هر شخصیت دیگه ای که تا حالا خونده بودم درکش کردم.( شاید شما هم اگه مثل من کتاب رو بخونید همین احساس رو داشته باشید، و به خودتون بگین اگه منم جای شخصیت اصلی بودم همین کار ها رو می کردم.)توصیف ها؟ خدای من فوق العاده بودن. اونقدر ظریف و هنرمندانه که  موقع خوندنش  خودم رو در میانه نبردها ، ویرانی ها و جنگ احساس می کردم.من از روی پله های سینگارد بالا می رفتم و شاهد جنگاوری های رونین و مراقبه اون برای رسیدن به پانتئون و رسیدن به خدایان برای احضار قدرت بودم. می‌تونستم به خوبی جیانگ زیا رو ببینمم که در طبقه پنجم سینگارد درس اسطوره شناسی میده. و باور کنید من همه ی اینا رو با تمام وجودم حس می کردم. با خوندن این کتاب من از این دنیا جدا می شدم و به دنیای می رفتم که حتی واقعیت هم نداره. اما نویسنده برای ساختن این دنیا از واقعیت الهام گرفته پس بی راه هم نیست که اگه با دنیای امروز و واقعیت های موجود جهانمون بگم اوکی همه اینا تخیله. خوندن این کتاب طعم تلخ و شیرینی داره که نمی دونید باید تلخی ش رو باور کنید یا شیرینی غرق شدن توی دنیاش رو؟ امیدوارم شما هم اگه روزی این کتاب رو خوندید یاد یاداشت من بیفتید و برام بنویسید که تلخی رو بیشتر حس کردید یا شیرینی رو؟
        

60

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

نازنین

نازنین

1404/4/22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

کتاب دربار
          کتاب درباره دختری یتیم به اسم فنگ رونین یا رین هست که تحت سرپرستی خانواده فنگ قرار دارد.
 پدر خوانده و مادر خوانده رین قاچاقچی مواد مخدر هستند و برای سهولت کارشان میخواهند  رین را به ازدواج بازرس روستا در بیاورند.
رین برای خلاصی از شرایط به وجود آمده سعی می‌کند خود را برای آزمون کجو  در عرض دوسال آماده کند و در دانشکده نظامی سینگارد پذیرفته شود...
نویسنده توانسته به بهترین شکل ممکن دنیای ظالمانه و تیره و تاریک کشور نیکان را به تصویر بکشد .
رخداد و وقایع کتاب سریع اتفاق می‌افتند، و متن به جزئیات اضافی نمی‌پردازد و روند داستان خسته کننده نیست .
شخصیت پردازی خوب بود اما می‌توانست بهتر باشد .
داستان عاری از هر گونه کلیشه های عاشقانه بود و این به نظرم خوب بود.
این کتاب جز معدود کتاب هایی شد که می‌توانست احساساتم را برانگیزد. 
امیدوارم در جلد های بعدی احساسات برانگیخته شده در من توسط این کتاب خوبتر باشند.
در نهایت میتوانم بگویم که کتاب خوبی بود اما غم انگیز بود اگر نویسنده شخصیت های کمتری میکشت چیزی از داستان کم نمیشد. 
 


 
        

13

آزاد

آزاد

1404/2/15

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          فوق‌العاده 🥀
این کتاب بی‌اغراق بسیار زیبا و سریع و خشن هست!
میگم زیبا چونکه نویسنده به زیبایی هرچه تمام‌تر وقایع تاریخی کشورشو در قالب فانتزی با افسانه‌ها و خدایان اساطیری چین ترکیب کرده
میگم سریع چون ضرب اهنگ داستان سریع هست و درگیر جزییات طولانی نمیشیم بلکه گذر زمان سریع رخ میده( برای اینکه منظورم بفهمید و اگه اهل دراما چینی باشید باید بگم نوع سرعت نوشتار شبیه به ژانر شیانشیا هست)
میگم خشن چونکه نویسنده خشونت و بی‌رحمی جنگ به صورت واقعی و دلخراش توصیف کرده جوری که گهگاهی مجبور میشی کتابو کنار بذاری، یک استراحت کن و بعد باقیشو بخونی وگرنه اون حجم خشونت؟ حتما ذهنو اذیت میکنه
راجب خود داستان هم خلاصه پشت کتاب به خوبی همه چیو توضیح داده و نمیشه بیشتر گفت بلکه باید بخونید تا بفهمید که چرا یک شمن واقعی معتاد نیست اما همیشه در مرض این اعتیاد قرار داره! و باید بخونید تا بفهمید چرا این قدرت خطرناکه و به افسانه‌ها نسبتش دادن. باید بخونید تا بفهمید چرا از اون دانشگاه لعنتی ک اساتید مزخرفش بدم میاد! 
بشدت مشتاق خوندن دو جلد بعدی هستم و امیدوارم که نویسنده در ادامه ناامیدم نکنه🫠
ترجمه هم انصافا عالی بود و مشخص بود مترجم به ادبیات و افسانه‌های چینی علاقه داره و ازشون اطلاعات داره. دست مریزاد خانم کاوه عزیز❤️
پ.ن دوستانه: اگه از توصیات و جزییاتی که نویسندها در طول داستان میدن خوشتون میاد پس سمت این کتاب نیاید چون ضرب اهنگ اتفاقات سریع باعث میشد تا نویسنده رو جزییات خیلی فوکوس نکنه. نمیدونم جلدا بعدی هم همینجور باشه یا نه اما فعلا که اینجور بوده🤷🏻‍♀️
پ.ن صادقانه: اقا جدا من چرا تا الان خودمو از خوندن این جذاب محروم کرده بودم؟ 😬
پ.ن کراشی: با تمام کارای درست و غلطش تا اخرش جیانگ کراشم موند😂 زنده باد مجمع عشاق جیانگ 😎
        

21

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          خب اجازه بدید اول چند تا نفس عمیق از دست این کتاب بکشم....بعد...
۰. احتمالا تو‌ باشگاه گپ من جز معدود آدم هایی باشم که کتاب رو‌ نپسندیدم. پس یک نظر نا‌محبوب....
۱.نویسنده خیلی دوست داشته خفن به نظر بیاد، ولی خب موفق نبوده‌. با چهار تا کلمه‌ی مرتبط با دستشویی( که در شان خودم نمیبینم ازش استفاده کنم) و یه خشونت ظاهری، کار خفن نمیشه، خیلی هم تو یادداشت هام بهش اشاره کردم. بارها نویسنده تلاش های مذبوحانه و بی ثمری داره برای خفن بودن که اصلا به من نمیچسبه، در مقایسه با هرگز نمیر یا نا همتا یا مه‌زاد  خیلی دم دست دستیه، پرداخت شخصیت خوب نیست راستش...
شخصیت ها هر چیزی هستن جز انسان، همه کفری، خشن، بدون فکر کردن و سنجیدن وارد عمل میشن و از بالاتر از خودشون تایید میشن، یعنی یه شخصیت تو این کتاب نیست که درک درست داشته باشه، همه باید تحقیر شده  و آسیب دیده باشن، حتی خودشون به خودشون آسیب بزنن..
۲. خیلی تنده خیلی، و اگر این ضربآهنگ نبود، خسته کننده  میشد، قلاب های فصل ها هم خیلی خوبه، جوری که من رو دیشب بیدار نگه‌داشت، چون نمیتونستم نرم فصل بعد. اما دو تا افت بد داشت خیلی بد در این حد که قشنگ‌ گذاشتمش کنار...
۳.تو صحنه های جنگ با هرگز نمیر مقایسه میکنم.چه قدر جنگ‌ها و مبارزه های هرگز نمیر خوب بود، قشنگ قابل تصور، درست مثل صحنه‌ی فیلم جلوی چشمت بود.
۴. بخش آموزشی رو با ناهمتا مقایسه میکنم ،چه قدر گروه‌های مختلف آموزش ناهمتا قابل شناسایی و تفکیک پذیر بودن، نمادها و نشانه هر گروه و ویژگی هاشون خیلی خوب جدا شده بودن، اما اینجا یه سردرگمی داشت.
۵.جغرافیا توی اثر نمود پر‌رنگی داره، اما بعد از نصف داستان ما نمیدونیم نیکارا چیه نیکان چیه؟ نمیدونم شرق نیکان چیه؟غربش چیه؟هسپریا کجاست؟ تیکانی کجای نقشه‌ی کشوره، موگن کدوم سمته، اسپیر کدوم سمت، یعنی کتاب نتونسته درست اطلاعات منتقل کنه. بازم اینجا مقایسه میکنم با مثلا مه‌زاد یا هابیت که ارائه‌ی یه نقشه کاملا میتونست به کمکمون بیاد.
 ۶.من شیفته‌ی توصیف‌ام، اما اصلا نمیتونم تصور کنم اینجا ها دقیقا چه شکلی هستن، توصیف ها شامل مو، قد،رنگ‌پوست، رنگ‌چشم و چیزهای دیگه هست اما تصویر نمیسازه، توصیف مکان و شرایط هم زیاد چنگی به دل نمیزنه. نمادها و نشانه هایی استفاده کرده که نمیتونه به تصویر سازی کمک کنه.
۷. یه بخش بزرگ جذابیت ها به داستان های عاشقانه و مثلث ، مربع های عشقی میگذره ولی خب به قول دوستمون عاشقانه هم که پوچ،هیچی به هیچی، یه رابطه‌ی درست و حسابی که بشه ازش به عنوان عنصر عاشقانه یاد کرد نداشت.
۸. تمایل نویسنده به خشونت بی حد و حصر و صحنه‌های پر از خشونت و مشمئز کننده رو‌ نمیفهمم. چرا باید بشینم توصیف مثله شدم ادم ها رو‌بخونم، توصیف کشتن بچه ها،تشبیه های بی شرمانه، توصیف تجاوز و اهانت...
بعد هم بشم یه ادم قلب سنگی که از دیدن این چیزها تو دنیای اطرافش، نه عارش بیاد نه خم‌به ابروش...
یه توصیه‌‌ی خواهرانه، دوستانه، خودتون رو در معرض این چیزا قرار ندید، کم‌کم مغز بهش عادت میکنه، بی حس میشه، چشم و دل کور که میگن همینه، قسی القلب  که میگن همینه...
۹. اصلا کتابی نیست که بخوام به کسی توصیه کنم، که بخونه تا از چیزی لذت ببره، از شخصیت های خوبش که نداره، از توصیف های جذابش که نداره، از ماحرای عاشقانه‌ای که گم شده، از قصاوت و خشونت کتاب، از جغرافیای سر در گم، از چی، واقعا نمیدونم از چی...
۱۰. اوه راستی،جای خوبی برای پایان یک‌جلد نبود، هیچ قلابی برای جلد بعد نداره، عملا میتونه پایان ِ پایان باشه، تازه پایان خوبی هم نبود. 
درود بر کریس کالفر خدای پایان های شگفت انگیز....

        

25

فهیمه

فهیمه

1404/5/5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          چند روزی هست که تمومش کردم، اما نیاز داشتم توی ذهنم ته‌نشین بشه تا بتونم ریویو بنویسم... بلافاصله بعد از تموم کردنش هیجان زده بودم و فکر می‌کردم چهار ستاره کمشه، اما الان با ارفاق سه ستاره بهش میدم.
در کل یک فانتزی تاریخی جذابه، گرچه از نظر دنیاسازی و شخصیت پردازی چندان قوی نیست. البته من موقعی که کتاب رو شروع کردم نمی‌دونستم آر. اف. کوانگ در 19 سالگی شروع به نوشتن این کتاب کرده، که اگر این مورد رو در نظر بگیرید ضعف دنیاسازی و شخصیت‌پردازی قابل درکه، اما قابل اغماض نیست. مخصوصاً در مورد رین.
اما چند نکته: اول اینکه نیکان همون چینه، موگن ژاپن و خب در این شرایط اسپیری می‌شه تایوان. اسپیری‌ها کاملا بدوی و وحشی به تصویر کشیده شدن. نه تنها اسپیری‌ها که حتی خداشون فقط آتش و خون می‌خواد و از این نظر نسبت به تایوانی‌ها بسیار نژادپرستانه‌ست.
از اون طرف موگنی‌ها هم دست همه رو در نسل‌کشی و جنایت بستن. کشتار و تجاوزی که خیلی بی‌پرده توی کتاب توصیف شده در واقع بر اساس قتل عام نانجینگ و زنان آسایشگر نوشته شده، اما خب تاریخ رو برنده‌ها می‌نویسن و کی می‌دونه چقدر اغراق کردن؟ و خب اگر بگذارید تصویرسازی کتاب با چیزی که در واقعیت اتفاق افتاده جایگزین بشه، شاید با نویسنده هم نظر بشین که اون دودهای قارچی شکل حق ژاپنی‌ها بوده... 
مورد بعدی در مورد نقش تریاکه: به نظرم علاوه بر اینکه حالت ترویجی داشت (مثلاً نمی‌شد یک مخدر الکی جایگزین تریاک بشه؟)، یک دوگانگی عجیب هم داشت. هم برای ارتباط با عالم خدایان ازش استفاده می‌شد و هم برای از دست ندادن کنترل در مقابل خدا؟ یک مقدار عجیب بود. 
نهایتاً هم برای چندمین بار دلم سوخت برای کسایی که به خدای احد و واحد به عنوان خالق و رب اعتقاد ندارن... به جاش باید چه خزعبلاتی رو باور کنن.
        
یوتاب

یوتاب

1404/5/3

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          مجموعه جنگ تریاک جلد اول جنگ تریاک 

- رین دختر دلال تریاک فروشی که از جنوب رویای دانشگاه عالی نظامی در سر می پروراند و این راهی ست که آن دختر معنای زجر بدتر از زندگی فقیرانه اش را می چشد

- بذارین اول درمورد خشونت کتاب بگم اول کتاب یجورایی معمولیه همه چیز ولی صحنه هایی که بعد از صفحه ۳۰۰ خرده ای به بعد اتفاق می افته فاجعه ان حالت تهوع آور نمی دونم چطور تونسته اینقدر دقیق بنویسه. اینقدر صحنه های نسل کشی رو با جزئیات کامل توضیح میده آدم با تمام سلول های درد رو احساس می‌کنه..
یکی از بزرگترین مشکلات اینه که یهو رو دور x2 می افته از وسطای کتاب منظورم اینه اوایل کند پیش می رفت می خواست یه مقدمه ای از سیستم جادویی کتاب توضیح بده خیلی کند پیش می رفت نه خسته کننده اما کند بعد یهو چند سال افتاد جلو و دوباره یکم روند آروم شد و الان چی شده بدترین دشمن ها به دوست تبدیل شدن واقعیتش اینکه وسط اونجا اون دو تا شخص خاص با هم رفیق شدن تازه اون از اون یکی عذرخواهی کرد برام عجیب بود پیش زمینه ی آنچنانی براش نویسنده انجام نداده بود و من تقریباً یه چیزایی حدس زدم که جمهوری اژدها کیه چون شخصیت اصلی ققنوسه نه اژدها و این میستری رابطه با هرچی اسمش هست زیاد خوب بهش پرداخته نشده
تحول و رشد شخصیت ها قابل توجه و تحسین آمیزه تحولشون خیلی تو چشم می زد اواخر کتاب دلیل هم داشت .
کتاب واقعا ترکیب قوی تری از کتاب های فانتزیه که خوندم خیلی قوی تره و نیومده با عناصر عاشقانه ی وقت تلف کن و بی مورد خرابش کنه خیلی کتاب واقع گراست نویسنده تقابل عقل و احساس منطق و انتقام رو به رخ می‌کشه دیوانگی بیمارگونه اواخر کتاب کاملاً قابل لمسه همه ی شخصیت های کتاب (اصلی) بجز دشمن برای ما خاکستری ان و این خیلی جالبه اینجا که تقابل آرامش و جنگه: «هر چیزی که دوست داشتم از بین رفت. من صلح نمی خوام تشنه ی انتقامم.» 
«شجاع بودن آسونه... اینکه بفهمی می نباید بجنگی سخته. من این درس رو خوب یادگرفتم.»

چقدر مفهوم استعمار توی کتاب سنگین بود همه چیز های زشت سنگین بودن...
        

17

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

بسم الله ا
        بسم الله الرحمن الرحیم
من عاشق داستان های زنانه‌ام. داستانی که شخصیت اصلیش زن باشه و با چنگ و دندون خودش رو بالا بکشه و جهان رو مبهوت خودش کنه. زنی که خطر رو به جون بخره و تمام وجودش رو بذاره پای چیزی که می‌خواد دوست داشتنیه.

خب فکر می‌کنم کوانگ دلش می‌خواست همچین شخصیتی رو بسازه اما از دستش در رفته. 
رین فنگ دختر یتیمی که توی بازار ازدواج در حال فروخته شدن به تاجری سن بالاست تصمیم می‌گیره قمار خطرناکی رو انجام بده. دوسال مهلت مطالعه برای آزمون ورودی دانشگاه‌ها و نه هر دانشگاهی! هدف اون سینگارد بود، چون خب مگه کجا می تونست غیر اونجا مفت و مجانی درس بخونه؟
رین می‌دونست این آزمون قراره نجاتش بده از فلاکت اما نمی‌دونست قراره درگیر بدبختی بزرگتری بشه. سینگارد جای خشنی بود که یه دختر جنوبی فاقد زیبایی ظاهری در اون جای نداشت و اوضاع وقتی بدتر شد که یکی از اساتید اون رو اخراج کرد. فقط چون یه زباله‌ی جنوبی بود!
رین کسی نیست که بایسته تا براش قلدری کنن و مشت اول دعوا رو اون می‌زنه، پس دست سرنوشت اون رو با جیانگ رو به رو می‌کنه که بی حیا ترین، بی شخصیت ترین و دلقک ترین استاد سینگارده. اون رین رو به شاگردی می پذیره به امید اینکه ازش یه شمن درست و حسابی بسازه.
دنیایی رین کوچیکه، در حدی که هدفش میشه کم کردن روی پسر خوشگله‌ی که روز اول یه بادمجون کاشت زیر چشمش.
داستان در نظر اول یه فانتزی به نظر میاد اما خب کوانگ خیلی بچه خلاقیه، اون با الهام از جنگ‌های تریاک که در دنیایی واقعی اتفاق افتادن جهان داستانیش رو پی ریزی می‌کنه و دست ما رو می‌گیره و بهمون نشون می‌ده دنیا چقدر جای کثیف و وحشتناکیه.

پ ن¹:راستش از من بپرسید فضاسازی داستان چطور بود صورتم شبیه علامت سوال می‌شه؟ چون خیلی به اون صورت توصیف نکرده بود، خب منم چاره ای نداشتم که به کشور دوست و همسایه دور( چین) فکر کنم که بتونم نیکارایی‌ها رو توی ذهنم مجسم کنم و یه معماری چیزی بهشون نسبت بدم.
دیگه بقیه ملت ها مثل اسپیر ( بقیه رو یادم نیست متاسفانه، به بزرگی خودتون ببخشید) که بماند.

پ ن²: داستان کوانگ یک پایه کاملا واقعی داشت، شمن ها و اساطیرش اصلا به نظرم ناآشنا نبودن، دیگه هر کسی که یه دونه سینمایی چینی دیده باشه می‌دونه پروازه در حال نشستن و رام کردن مار کار عجیبی نیست که یه چینی وطن دوست از پسش بر نیاد! اما خب کوانگ تمرکزش رو گذاشته بود روی این که نیکارایی‌ها این شمن بازی رو قبول نداشته باشن( اروپایی های متمدن) و عده قلیلی که حالا شمنن یا اعتقاد به شمن ها دارن مجانین خطاب میشن. پس طبیعیه که یه چی نزدیک 50-60 صفحه تاریخچه درباره‌ی خدایان رنگا وارنگ چینی بگه( من دوست داشتم این بخشا رو). 
حالا نتیجه گیری واضحی رو من حس نکردم که بخواد بگیره، شاید خودش هم هنوز به نتیجه نرسیده بود که بالاخره قبول کنه یا نه!

پ ن³: درباره شخصیت‌ها که بخوام حرف بزنم باید بگم رین لقمه‌های گنده تر از دهنش بر می‌داشت! دختر عجول اما باهوشی بود که دست به هر حماقتی می‌زد تا خودش رو بالا بکشه. شخصیت نچسب و رو مخی داشت( محض رضای خدا دختر، مگه از وحشی اومدی؟)تکلیفش که با خودش مشخص نبود اصلا، قدرت رو می‌خواست اما ادای آدمای خوب و طیب رو در می‌اورد و آخر سر که قدرت رو به دست آورد اون روی قشنگش رو نشون داد. روابط احساسیشم بی حساب و رو هوا بود. فکر کنم فقط به کیتای حس عاشقانه نداشت. یا عاشق کسایی می‌شد که آدم حسابش نمی‌کردن یا خیلی حسابش می‌کردن. بعد همه رو تو آب نمک خوابونده بود و تو بغل این یکی برای اون یکی گریه می‌کرد( حتی اسکارلتم این شکلی نبود دیگه) به شخصه اصلا رومنسش به دلم ننشست و اینطور بودم که بابا شمشیرت رو بزن شوهر برا چیته زن؟!
حالا کاش شمشیر می‌ز‌د، تو بزنگاها حال بانو خراب می‌شد و بعد یهو قدرتش فعال می‌شد تر و خشک رو باهم می‌سوزوند.
بقیه شخصیت‌ها رشد خیلی بهتری از رین داشتن. نیجا پسر از دماغ فیل افتاده تبدیل به مرد قابل اتکای شده بود که می‌تونست خوب موقعیت ها رو کنترل کنه و رین رو از مرگ نجات بده( دستت می‌شکست پسرم ). حتی اون دختر مغرورِ که الان اسمش یادم نمی‌اد هم شخصیت پردازیش از رین بهتر بود، از اول شخصیت سفت و سختش رو حفظ کرد و با وجود بلای وحشتناکی که سرش اومده بود همچنان همون باقی موند( من واقعا دلم برای این دختر ریش شد، حقش نبود اینطور بشه)
ببنید تنها کسی که واقعا همه نازنازیش می‌کردن رین بود( جای من خالی یه چک بخوابونم زیر گوشش)
آلتان هم که قربونش برم، من به شخصه قلبم رو تقدیمش کردم که بعد معلوم شد کار درستی نکردم و شخصیت قوی و کاریزماتیکش کم کم از هم پاشید( کوانگ عزیزم مشکلت با این طفل معصوما چیه اخه؟)
نازنین ترین شخصیت کتاب کیتای بود. پسر آروم اهلِ علمِ متفکرِ خداناباوری که در هر حالتی سعی می‌کنه واقعیت رو ببینه و احساساتش رو مهار کنه( من بمیرم برا دلت که اسیر این دختر شده پسرم، چقدر تو بی سلیقه‌ای)
ملکه هم که خدا رو شکر، یه میخ به نعل می‌زد یکی به سنگ. تکلیفش با خودش معلوم نبود، خب عزیزم جای این جنگولک بازیا یا با مردمت باش یا رسما اعلام کن خائنی! 
جیانگ هم بچه بدی نبود اما ترسش از قدرت باعث شد خیلی چیزا خراب شه.

پ ن⁴: کتاب گره زیاد داره، تکلیف خیلی چیزا معلوم نشد،حالا اطلاعی ندارم تو جلدای بعدی حل می‌شن یا نه ولی خب برای جلد اول نباید اینقدرمعما طرح می‌کرد. ( کوانگ دخترم دستت به کم نمی‌ره‌ها)
منطق داستان رسما لنگ می‌زد، دیگه عزیزانی که جلدای بعد رو خوندن بیان بگم حل می‌شه یا نه تا من تکلیفم رو با این مجموعه مشخص کنم.

خب و سوال اخر: ایا پیشنهادش می‌کنم؟
راستش نه، من همزمان با جنگ تریاک داشتم گامبی سرباز رو می‌خوندم که باز فضا و حال و هواش شبیه تریاک بود و خیلی قوی‌تر از اون بود. هم منطق داستان، هم شخصیت پردازی هم مبارزاتش. پس این رو پیشنهاد نمی‌دم.چون جزو کتابای فانتزی مدرسه‌ای هم قرار می‌گیره با دیر درخت نارنج مقایسه‌اش کرد که خب از اونم پایین‌تر بود برام.
البته البته این اولین کتاب کوانگه، شنیدم بابلش خیلی خفن تره ( ولی گرونه یا باید کلیه‌ام رو بفروشم یا بیخیالش شم)

عکس هم کیتای نازنینه کنار رین خانوم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

20