فعلا هستیم

فعلا هستیم

@ketabkhon2

60 دنبال شده

18 دنبال کننده

                در ارتباط با چیزهایی که جدید یاد میگیرم یا فکر میکنم برای بقیه جالب هستند مینویسم
              
https://virgool.io/ketabkhon
ketabkhon2

یادداشت‌ها

نمایش همه
        داستانی از داستان های پیرمردها و پیرزنان:

داستان انسانی است که نه قهرمان است و نه ماوراء الطبیعه، فقط یک آدم  که عاشق شده. 
بخاطر عشق به یک دختر حالا از سر ناموس، و یا از  سروظیفه از اون محافظت میکند ... 
هر زمان که این انگیزه ها در یک فرد ایجاد بشه احتمال اینکه  شرایط و موانع هر چقدر هم که بزرگ باشند به سادگی حل بشن
ولی باید بهش توجه کرد که
این یک حقیقت مطلق نیست چون دقت کنید  در بیشتر موارد موفقیت به همراه داره نه همیشه

شخصیت اصلی داستان که از این به بعد بهش میگم قهرمان نه با هیولاها و اژدها مبارزه میکنه و نه معشوق خودش رو از قلعه ای با دیوارهای بلند نجات داده برعکس... اون فقط سعی میکنه در این جنگ جان و نجابتش رو نجات بده

چقدر نادر هستند این لحظات
لحظاتی که سرمان با هاله ای از شادی ای پر میشه که میدونیم دائمی نیست و آنی هستش اما در جزئیات کوچکش زندگی می کنیم ، عطرش رو استشمام می کنیم. ... 
و به زبان ساده تر مثل یک جادو میمونه برامون اون لحظات

یک نکته مهم در این کتاب این بود که قهرمان داستان قبل از اینکه همدیگر را دوست داشته باشند به هم احترام گذاشتند... و عشق احترام است... و احترام شامل عشق زیاده

ختم کلام داستان زیباست ولی نه به اون شکلی که راجبش صحبت شده 
راجب یک جنگ داخلی در روسیه تزاری و یک عشق که به فرجام میرسه 
پس بهتره بخونید لحظات جالبی داره 
بلکه بنده در طول کتاب فقط در یک بخش بسیار کوچیکش تحت تاثیر قرار گرفتم و الباقی کتاب یا قابل پیش بینی بود یا به شدت معمولی
      

3

        سلین(شخصیت اصلی کتاب) با روایتی انسان‌دوستانه اول شخص از طریق آزمایش‌ها و مصیبت‌های که در زندگی اش اتفاق می افتد را دنبال میکنیم
و تلاش می‌کنیم تا دنیای اطرافش را درک کنیم.  سلین که به‌عنوان رمانی نیمه اتوبیوگرافیک روایت می‌شود،
عمدتاً دیدگاه های سلین راجب  انزجاری است که از وضعیت جامعه اون زمان داشته و به شکلی جذاب بیان میکنه
کتاب سال ۱۹۳۲ منتشر شده و شرایط جهان مثل دنیای امروز رام شده نیست ، تحقیر جنسیتی، یهودی ستیزی(با کمال تعجب و خوشحالی) و نیهیلیستی(پوچ گرایی) وجود داره  واژگان غالباً محاوره ای یا فش بیان میشن، و ژان پل سارتر یکی از طرفداران پر و پا قرص این نویسنده است، اوایل سبک نوشتاری کتاب سخت بود ولی بعد از چند صفحه خوندن سبک نوشتاری اش رو دوست داشتم.  بارها پیش اومد که متن کتاب باعث خنده ام بشه یا به دلیل بدشانسی اش یا گفتارش،  
اثری تأثیرگذار و مهم، ازیکی از نثر نویسان بزرگ
توضیحات در وبلاگم که ادرس اش در پروفایلم قرار داره بخونید
      

5

        ⚡️پارت دوم و پایانی

ترجمه کتاب عالیه  
در عین سادگی فوق العاده است.  
اگر نیمی از زمان خودتون رو در ذهنتون سپری میکنید، ممکنه این کتاب برای شما جذاب باشه.  
اگر خودتون و کارهاتون  رو تجزیه و تحلیل می کنید، از فرآیند کشف خودتون لذت میبرید، یا اگر به روان شناسی علاقه دارید، پیشنهاد می کنم این کتاب رو بخونید.  
نکته جالب اینه که نویسنده کتاب استاد روانشناسی در دانشگاه استنفورده و چندین کتاب درسی در زمینه روانشناسی نوشته، 
با این حال، یالوم(نویسنده کتاب) با چنان صراحت و زیبایی موضوعات مختلف رو بیان میکنه که به نظر می‌رسه هر یک از شخصیت‌های کتاب از یک زوایه دید کاملا متفاوت  توسط یک نویسنده متفاوت نوشته شدن.

جدا از همه مکالمات و سوالات روان شناسی و فلسفی، این کتاب تاریخی هم هست.  
برای کسانی که نمیدونند داستان‌های تاریخی چیه؟
  به کتابهای گفته میشه  که در اون شخصیت‌های اصلی یا رویدادهایی خاصی که از نظر تاریخی  اتفاق افتاده باشند رو در قالب داستان قرار بدند بلکه معمولا بخشی از آن براساس تخیلات نویسنده است.  
این کتاب نگاهی احتمالا صحیح به ذهن پزشک/روانشناس مشهور یوزف بروئر و فیلسوف فردریش نیچه در سال ۱۸۸۰ هست.  
تا قبل از خواندن یادداشت نویسنده در پایان کتاب، متوجه نشدم که چقدر از آن از نظر تاریخی دقیق هستش.  
چیزی که این کتاب را بسیار جالب می کنه اینه که با سوالاتی که همه ما در مورد زندگی داریم یا بحث هایی که ممکنه ما داشته باشیم، مثل عشق، زندگی و هستی رو مطرح میکنه

اگر دوست داشتید کاملش رو در وبلاگم بخونید لینک وبلاگ در پروفایلم هست
      

26

        خیلی دوست داشتم کتاب رو دو سال پیش میخوندم

این کتاب!  مختصر و زیبا نوشته شده.  بدون اینکه متوجه زمان بشید کتاب رو میخونید.

من کلماتی ندارم که مهارت تولستوی در نوشتن این کتاب رو بیان کنه. 
ایوان ایلیچ(شخصیت اصلی کتاب) مرد شایسته ای است.  او تمام ویژگی های یک "زندگی موفق" را دارد: خانواده محترم، شغل محترم، خانه شیک و مدرن  او با تمام نیت و مقاصد از موقعیت خود در زندگی راضی است.

اما آیا او واقعاً زندگی کرده است؟

تولستوی وضعیت نابسامان ایوان ایلیچ را به گونه‌ای توصیف می‌کند که خواننده تقریباً می‌تواند احساس کند که برای او چگونه بوده است.  دردی شدید در پهلوی او، درد... بی امان، تضعیف کننده... و غیرقابل تحمل ، بدون درمان.  
بدتر اون اینکه نمی تونه ازش فرار کنه

و بعد همسرش هست!  همانند درد پهلوش عذاب آوره. اصلا نمیتونه بو، صدا یا حتی راه رفتنش رو تحمل کنه.  
او احساس می کنه که برای عزیزانش یک بار اضافیه.  
او معتقده که همه منتظر مرگش هستند.  
او با هستی مبارزه می کنه، «چرا من؟  چرا این اتفاق برای من افتاده!»

اما در پایان، او چیزی را پیدا می کند که همه ما امیدواریم پیدا کنیم.  او آرامش پیدا می کند.  او در می یابد که این پایان زندگی نیست، بلکه پایان مرگ است.
برای توضیحات تکمیل تر به وبلاگم که در پروفایلم هست مراجعه کنید

      

40

        
«مامان امروز درگذشت»، «بیگانه» با این جمله شروع میشه 
رویدادی که برای خیلی ها سخت ترین اتفاق زندگی شون هست به غیر از مورسو.  
بخش اول رمان در ارتباط با مراسم تشییع جنازه مادرشه و مهمتر از اون عواقب پس از اون ماجرا تمرکز داره.  
همانطور که مورسو رو تماشا می کنیم که به طرز ناخوشایندی در مراسم تشییع جنازه مادرش به این فکر میکند که  آب و هوا داغونه بیشتر از دست دادن مادرش تحت تاثیر قرارش میده
به هر حال به ذهنم رسید که یک یکشنبه دیگر تمام شد، مامان را دفن کرد ام و واقعاً هیچ چیز تغییر نکرده است
پس از مراسم تشییع جنازه، «بیگانه» روابط مورسو با موجودات زنده و جهان طبیعی رو شرح می‌ده، که مهم‌ترین اون رابطه اش با ماری و خواستگاری ماری از مورسو برای ازدواجه.  به نظر می رسد ماری میخواد جای مادرش رو بگیره و بشه مامان دو.  
در حالی که رابطه با مامانش سرد و بی‌تفاوت بوده، این دو به دلیل کسالت از یکدیگر جدا میشن، بلکه رابطه اون با ماری سرشار از هیجان و روابط جنسی بالاست،
ولی پایدار نیست
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.