شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
مهدی نجف پور

مهدی نجف پور

8 ساعت پیش

        امتیاز: ۳ از ۵.

این کتاب جزو اولین کتاب‌های داستایفسکی به حساب میاد و هرچند که خوندنش خالی از لطف نیست اما هیچوقت نزدیکِ آثار بی‌نظیر داستایفسکی هم نمیشه. تلاش داستایفسکی برای پرداخت به مسائلی مانند فقر و فلاکت واقعا تاثیر گذاره و خوندن کتاب به صورت یک کله رو واقعا سخت می‌کنه. چون بدبختی موج می‌زنه. اما، در زمینه شخصیت پردازی، واقعا داستایفسکی‌ای نیست که بعدا در کتاب‌هایی بی‌نظیر و شاهکاری مانند یادداشت‌های زیرزمینی یا برادران کارامازوف قلمش غوغا می‌کنه. به شخصه، احساس می‌کنم که داستایفسکیِ جوان خیلی کمتر رنج کشیده و شاید چیزی مثل فقر این‌چنین براش سوژه‌گی داشته‌. در کل، خوندن چنین داستانی بابِ آشنایی با قلم داستایفسکی یا صرف کنجکاوی و عمیق شدن در آثار این نویسنده جالب و خوب هستش و اگر نخونید هم اونقدر ضرر نکردید. در اصل چیز خاصی رو از دست ندادید. 

بعد از پاراگراف‌های بالا می‌خوام درباره‌ی این هم صحبت کنم، که کتاب به صورت مکاتبه نوشته شده. مکاتبه‌ی یک مرد میانسال و یک دختر جوان. و متاسفانه، کرکتر‌ها جز فرم نوشتارشون(که در کتاب به اسم سبک ازش یاد می‌شه) تفاوتی ندارن چون بدبخت و بیچاره‌اند. و واقعا نمیشه از روی مکاتبات، انتظار شخصیت پردازی عمیقی داشت.
و در نهایت، بیچارگان کمی بیشتر از یک اثر معمولیه. پایانش هم همونطوریه که چنین اثری می‌تونه به پایان برسه. مطمئنن از خوندنش پشیمون نمی‌شید اما اینجوری هم نمی‌شید که ایول خوب شد خوندمش.
      

4

فاطمه معروفی

فاطمه معروفی

13 ساعت پیش

        «درمان روانی، بیش از آن‌که مجموعه‌ای از تکنیک‌ها باشد، یک رابطه انسانی‌ست.»
این جمله می‌تونه جان‌مایه‌ی کتاب انسان موجودی یک روزه باشه؛ مجموعه‌ای از ده روایت درمانی واقعی که در اتاق مشاوره‌ی دکتر یالوم اتفاق افتاده‌اند.

اروین یالوم، روان‌درمانگر اگزیستانسیال و نویسنده‌ی توانمند، در این کتاب با لحنی صمیمی، عمیق و انسانی، ما را وارد گفت‌وگوهای درمانی‌اش می‌کند؛ جایی‌که ترس از مرگ، اندوه از دست‌دادن، بحران معنا، پشیمانی‌های گذشته و میل به زیستنِ اصیل، در دلِ مکالمه‌ها جان می‌گیرند.

هر داستان این کتاب، دریچه‌ای‌ست به بخشی از روان ما؛ و یالوم، نه از موضع دانای کل، بلکه همچون انسانی در برابر انسان دیگر، در این مسیر همراهی‌مان می‌کند.

⸻

🔹 نقاط قوت:
✅روایت‌های واقعی از اتاق درمان
✅زبان انسانی، صمیمی و صادق
✅پرداختن به دغدغه‌های اگزیستانسیال بدون پیچیدگی تئوریک
✅مناسب برای مخاطب عام و متخصص
✅قصه‌گویی قوی و دل‌نشین، در کنار تأمل‌برانگیز بودن

⸻

🔸نقاط ضعف (برای بعضی مخاطبان):
❌نداشتن ساختار کلاسیک داستانی (برای کسانی که به داستان‌نویسی متعارف عادت دارند)
❌بار احساسی و فلسفی سنگین در برخی روایت‌ها ممکنه برای بعضی‌ها تلخ یا سنگین باشه
❌گاهی‌اوقات تکرار مضمون مرگ در همه‌ی فصل‌ها حس تکرار ایجاد می‌کنه

⸻

📌 بهترین ترجمه:
نسخه‌ای که ما برای همخوانی انتخاب کردیم، ترجمه‌ی نازی اکبری از نشر ققنوس است. این ترجمه از نظر دقت مفهومی، نثر روان و انتقال احساس کتاب، از ترجمه‌های دیگر بهتر عمل کرده.

⸻

📚 توجه!
این کتاب با عناوین مختلفی منتشر شده، اما همه‌شون ترجمه‌ای از Creatures of a Day هستند:
🔹 انسان موجودی یک روزه
🔹 مخلوقات فانی
🔹 آفریده‌های یک روز
🔹 خلق‌شدگان یک روز
🔹 وابسته‌ی یک دم

نویسنده: اروین د. یالوم
نام اصلی کتاب: Creatures of a Day

⸻

هر کی تا حالا با دغدغه‌هایی مثل مرگ، تنهایی، معنا یا از دست دادن درگیر بوده، از خوندن این کتاب چیزهای زیادی یاد می‌گیره.
از اون کتاباست که نه فقط می‌خونی، بلکه باهاش زندگی می‌کنی…
      

8

        وز وز یک مگس 

نمایشنامه خانواده تت نوشته اشتفان ارکنی ، یکی از نویسندگان مجارستانی ، اثری بود که به لطف باشگاه هامارتیا برای بار دوم خوندم. 
اثری که از همون ابتدای خوندنش ، مطمئن شدم که یک روزی با دید خودم اونو روی صحنه خواهم برد. 

سالها قبل وقتی شنیدم که یک اجرا در سالن قشقایی تحت عنوان " مگس " از این اثر با بازی ایوب آقاخانی به روی صحنه رفته ، به همراه یکی از دوستانم با علاقه و البته کمی تاسف ( که چرا خودم نتونستم اجرا ببرم این کار رو ) رفتم تا ببینم با متن ارکنی چه کردند . مخصوصا که ایوب آقاخانی ( که در دانشکده هنر استادم بود و درس نشانه شناسی تئاتر رو باهاش گذرونده بودم ) در این اثر بازی می کرد. 

اعتراف می کنم که بعد از دیدن اون اجرای بد و بازی بدتر ایوب آقاخانی ( با عرض پوزش از استاد عزیزم ) ، خوشحال شدم. از این بابت که مطمئن شدم که خودم باید این اثر رو کارگردانی کنم و دیر نیست تا بلاخره این نمایش رو به روی صحنه ببرم. 

از این حاشیه بگذریم و درباره خود اثر صحبت کنیم. ما با یک نمایشنامه قرن بیستمی طرفیم. همونطوری که میدونیم قرن بیستم ، مخصوصا اوایلش شدیدا تحت تاثیر دیکتاتورها و جنگ های جهانیه. مردم جهان مخصوصا اروپا شدیدا درگیر مبارزه برای زنده موندن هستند. چه بسیار سربازانی که بی گناه راهی میدون های جنگ شدند و کشته و زخمی دیگه به زندگی برنگشتند.
جنگ فقط مخصوص سربازان نیست بلکه خونواده سربازان هم تحت تاثیر جنگ هستند . چه پدران و مادران و خواهرانی که پسر و برادرشون در جبهه های جنگ بودند و برنگشتند. 
چه چشم هایی که از انتظار به در خشک شد و جگر گوشه شون نیومد. 

این انتظار ، این تراژدی رو فقط هنر میتونه به تصویر بکشه و ملموسش کنه. چه هنری بهتر از تئاتر و چه ژانری بهتر از کمدی؟ 
اشتفان ارکنی ، موضوع خونواده های درگیر جنگ رو سوژه قراره میده و یک شاهکار در ژانر کمدی رو تحویل دنیای درام میده. 

خونواده تت ، پسرشون رو فرستادن جنگ . از فرزندشون خبری ندارن . فقط گهگاهی نامه هایی از طرف پسرشون بهشون میرسه که از وضعیت خودش بهشون خبر میده. مشکلی که در روستا وجود داره ، پستچی احمق دهکده توی نامه ها دست میبره و دایه مهربان تر از مادر میشه و خبرهای بد رو سانسور میکنه. 
روزی نامه ای به دست خونواده تت میرسه که پسرشون خبر میده سرگرد شون قراره به دهکده اونا بیاد و مهمون خونواده تت بشه و...

کاراکترها و فضاسازی به شکل خوبی انجام گرفته. داستان ملموس و شخصیت ها قابل فهم و زیبا خلق شدند. کاراکتر سرگرد به خوبی در اومده و تا آخر روی مخ خونواده تت و خواننده ست . 
فداکاری های خونواده برای اینکه شاید از طریق به دست آوردن دل سرگرد بتونن موقعیت بهتری در جبهه برای پسرشون بسازند واقعا در عین کمدی بودن ، غمناک و دردآوره. 

این اثر ابتدا به صورت رمان نوشته و بعد برای صحنه توسط خود ارکنی بازنویسی شده. 
ترجمه اثر هم یک ترجمه خوب و عالیه و مخصوصا جاهایی که بازی های زبانی داره ، مترجم به خوبی تونسته از عهده کار بربیاد ... 

در کل خانواده تت یک نمایشنامه کمدی و عالیه که میتونه شما رو کاملا بخندونه . اثر کوتاهه و در یک الی دو نشست خونده میشه. 

خوندن خونواده تت رو از دست ندید. در هامارتیا باز هم به سراغ ارکنی خواهیم رفت.
      

8

سپهر ناصری

سپهر ناصری

13 ساعت پیش

        سمفونیِ زخم‌ها: موسیقی به مثابه روایتِ رنجه‌ای جمعی

آندره مکین در این رمان، با بهرهگیری از زبانِ تصویری و ریتمِ کلامیِ نزدیک به موسیقی، دنیایی خلق میکند که در آن، واژه‌ها همچون نُتهای یک سمفونی با هم هماهنگ می‌شوند. او با توصیفاتی مانند «صدای پیانو مانند رودخانه‌ای از اشک بر سنگهای سرد ایستگاه قطار جاری می.شد»، حسِ شنیداری را با تجربهٔ بصری پیوند میزند، نکتهٔ ظریفی که نشاندهندهٔ تسلط او بر حسآمیزی (Synesthesia) در ادبیات است.  

مکین همچنین از ساختار غیرخطی بهره می.برد؛ روایتِ زندگی الکسی بِرگ، شخصیت اصلی، گاه به گذشته‌های دور در روسیهٔ استالینی پرتاب می‌شود، گاه به لحظهٔ حال در قطار، و گاه به آیندهای مبهم. این پرش‌های زمانی، نه‌تنها سردرگمی ایجاد نمی‌کنند، بلکه به شکل نمادین، آشفتگیِ ذهنِ انسانِ تحتِ فشارِ نظام‌های سرکوبگر را بازتاب می‌دهند.

«موسیقی یک زندگی» بیش از آنکه داستانی خطی باشد، مانیفستی (بیانیه‌ای برای بیان تفکر و نگرش) علیه فراموشی است. مکین از طریق زندگی الکسی، موسیقیدانی که خانواده‌اش قربانی تصفیه‌های استالینی می.شوند، به بررسیِ رابطهٔ هنر با بقا می‌پردازد. موسیقی برای الکسی، نه یک هنر، که سلاحی برای مقاومت است: «وقتی ویولنسل می.نواخت، انگار صدای اعتراضِ خاموشِ هزاران قربانی را به گوشِ جهان می‌رساند». این ایده، یادآور نظریهٔ هنر به مثابه مقاومت در فلسفهٔ اگزیستانسیالیسم است، جایی که خلاقیت تنها راهِ مبارزه با پوچی تلقی می‌شود.  

همچنین کتاب به شکلی ظریف تقابلِ فرد و سیستم را بررسی می‌کند. الکسی که ابتدا به عنوان سرباز در جنگ شرکت می‌کند و سپس به وزارت جنگ می‌پیوندد، به تدریج درمییابد که حتی وفاداری به نظام نیز او را از چنگالِ بی‌معنایی نجات نمی‌دهد تمی که شباهت‌هایی به نیهیلیسمِ موجود در «سفر به انتهای شب» سلین دارد. 
هر دو کتاب حول محورِ سفرِ وجودی ضدقهرمانانی میچرخند که در جستجوی معنا، از جغرافیا تا ایدئولوژی‌ها را زیر پا می‌گذارند. اگر بارداموی سلین در «سفر به انتهای شب» با نگاهی تلخ و طنزآمیز به پوچیِ جنگ و تمدن می‌نگرد، الکسی مکین نیز با نواختن موسیقی، تلاش می‌کند تا از وحشتِ تاریخِ شوروی بگریزد. هر دو شخصیت، قربانیانِ نظام‌هایی هستند که خود را در خدمتِ آنها می‌بینند، اما در نهایت، به بیگانگانی تنها تبدیل می‌شوند .  

اما تفاوت بزرگی میان این دو نویسنده وجود دارد، سلین با زبانی خشن و گزنده، جامعه را به مسخره می‌گیرد، در حالی که مکین با نثری شاعرانه و امیدوارانه‌تر، حتی در تاریکترین لحظات، به موسیقی به عنوان منبعِ نور تکیه میکند.  
  
با وجود نقاط قوت، کتاب از ابهامِ ساختاری رنج می‌برد. برخی از فصل‌ها، مثل صحنه‌های مربوط به جنگ آنقدر فشرده و نمادین هستند که خواننده را از درکِ کاملِ انگیزه شخصیت‌ها بازمی‌دارند. مثلاً، تصمیمِ الکسی برای پیوستن به وزارت جنگ پس از نجاتِ ژنرال گابریلف، بدون پیش‌زمینهٔ روانشناختی کافی و ناگهانی به نظر می‌رسد.
از طرفی دیگر شخصیت‌های فرعیمانند همسر الکسی یا ژنرال گابریلف گاه به‌عنوان ابزارهایی برای پیشبردِ طرح داستان استفاده می‌شوند، نه انسان‌هایی با عمقِ احساسی. این مسئله به‌ویژه در مقایسه با آثارِ نویسندگانی چون سلین که حتی شخصیت‌های کوتاه‌مدت را با جزییات ترسیم می‌کند بارزتر است.  
  
«موسیقی یک زندگی» اثریست که با جسارت، مرزهای بین واقعیت و خیال، تاریخ و فردیت، و هنر و بقا را محو می‌کند. مکین اگرچه در پرداختِ برخی جزییات کوتاهی کرده، اما توانسته است با نثری آهنگین و تصاویری ماندگار، صدای نسلی را ثبت کند که زیرِ چکمه‌های تاریخ له شدند. این کتاب، همچون قطعه‌ای موسیقی، با وجود اندک نواقصی که دارد، در خاطر می‌ماند. این امر نه فقط به خاطرِ پایان‌بندیِ راضی کننده، بلکه به‌خاطرِ نُتهای اعتراضی که تا انتهای شب طنین انداز است.  

به‌قول الکسی در کتاب: «موسیقی، تنها زبانی است که دیوارهای زندان را می‌شکند» و شاید این، همان فلسفهٔ نهایی مکین باشد.

سپهر ناصری
۲۹ فروردین ۱۴۰۴
      

2

MDHtv

MDHtv

16 ساعت پیش

        (( شانه‌های مردانه‌ی او نباید بلرزند. او نباید بگرید. گریستن نه کار مرد است و ابراوِ مرگان مرد بود. پسرم سنگ‌تر باش. ))
جای خالی سلوچ تنها یک رمان نیست. تاریخ است. حقیقت است. و‌ هرچند کمتر از گذشته، دنیای امروز است. 
یکی از واقعی‌ترین داستان‌های ادبیات فارسی. این داستان نه آرمان‌شهری‌ست و نه ویران‌شهری، نه قهرمان دارد و نه ضد‌قهرمان، نه سراسر نور است و نه تاریک؛ مثل دنیای حقیقی خاکستری‌ست. 
آقای دولت آبادی با قلمش نشان داد که انسان کاملی همچون فرشته وجود ندارد. با خلق شخصیت‌هایش به خوبی در‌هم‌آمیختگیِ خوبی و پلیدی را در یک انسان نشان می‌دهد؛ به شکلی که همزمان که خواننده برای شخصیتی دل می‌سوزاند و با او هم‌دردی می‌کند، از او تنفر و کینه هم دارد.
فضا‌سازی خوب بود. شخصیت پردازی عالی، و بهترین بخش این کتاب بود. پایانی نه‌ چندان خوب و کمی مبهم. اما توصیفات اضافی که بودن‌شان ضرورتی نداشت، در کتاب زیاد بود. 
کتاب تا نیمه من را عصبی کرد اما تا پایان نظرم را به کلی عوض کرد. 
شاید آقای دولت آبادی نویسنده‌ی محبوب من نباشد و سبک قلمش از سلیقه‌ی من دور باشد اما باید او را برای شخصیت‌ پردازی‌‌های هنرمندانه و‌ حقیقی‌اش ایستاده تشویق کرد. 
 و در آخر، (( کمرت بشکند، مرگان! )) ایشالا!

      

6

نرگس خالقی

نرگس خالقی

16 ساعت پیش

        دیلماج یعنی مترجم. 

کتاب ماجرای میرزا یوسف دیلماج است. ما کنار خسرو ناصری، محقق تاریخ نشسته‌ایم و زندگی‌نامه‌ی خودنوشت میرزا یوسف را می‌خوانیم. یک رمان تاریخی. 
میرزا از دوران ناصری تا انقلاب مشروطه زندگی پر فراز و نشیبی طی می‌کند. از قضا شخصیت دیلماج خیالی‌ست و نویسنده کاراکتر را با آسودگی بین بسیاری از حوادث مهم تاریخی آن زمان سیر می‌دهد. 
رمان قرار بوده که تحول و تغییر جامعه‌ی روشنفکر ایرانی را در قالب داستان نشان بدهد که تا حدودی موفق بوده‌ است. نویسنده بین رمان و تاریخ گیر افتاده و نه با یک رمان کامل طرف هستیم و نه یک حقیقت تاریخی. 
پرداخت ابتدایی داستان خوب بود و پرکشش. اما هرچقدر به پایان نزدیک می‌شود شتاب‌زدگی انتقال مفهوم نسبت به داستان بیشتر می‌شود و خواننده را کلافه می‌کند.
اگر به تاریخ و مهم‌تر از آن اولین مواجهه‌ی ایرانی‌ها با تمدن غرب علاقه دارید برای یکبار خواندن کتاب بدی نیست. اگر نه جذب‌تان نخواهد کرد.


      

6

نرگس

نرگس

17 ساعت پیش

        🌱ما اعتقاداتی منسوخ و قدیمی داریم درباره‌ی اینکه غم‌زدگی چقدر باید طول بکشد و باید به چه شکل باشد و آن را چیزی می‌دانیم که باید بر آن غلبه کرد و درستش کرد، نه چیزی که باید بر آن مرهم گذاشت و از آن حمایت کرد. حتی پزشک‌مان این‌طور آموزش دیده‌اند که سوگ را اختلال بدانند، نه واکنشی طبیعی به فقدانی بزرگ.

مگان دیواین، روان‌درمانگر و نویسنده‌ی آمریکاییه؛ متخصص سلامت روان بالینی. تمرکز اصلیش، روی درمان تروما و بحران‌های روانی بود. مثل خیلی از درمانگرهای سنتی، خودش تجربه‌ی عمیق سوگ نداشت… تا وقتی که با مرگ ناگهانی همسرش روبه‌رو شد.
بعد از اون اتفاق، مسیر کاری و دیدگاهش به کلی تغییر کرد؛ تمرکزش رفت روی حمایت از سوگ‌دیدگان، تا جایی که تصمیم گرفت این کتاب رو بنویسه.

دیواین یه روان‌درمانگر سنتی بود که باور داشت میشه با گفت‌وگو یا تغییر نگرش، به سوگ‌دیده‌ها کمک کرد تا بر شرایط‌شون غلبه کنن و به زندگی عادی برگردن.
اما وقتی خودش توی اون موقعیت قرار گرفت، فهمید که درد و اندوه چیزی نیست که صرفاً “درست” یا “برطرف” بشه؛ بلکه باید به رسمیت شناخته بشه و هرکسی باید اجازه داشته باشه مسیر خودش رو توی این رنج طی کنه.

تا اینجا، منم با خانم دیواین کاملاً موافقم🤝🏻.
اما متأسفانه، با خوندن متن کتاب متوجه شدم که تفاوت فرهنگی خیلی زیادی بین آمریکا و ایران توی مسئله‌ی سوگ وجود داره.

تو فرهنگ ما، “سوگ، سوگوار و سوگواری” اهمیت ویژه‌ای داره؛ از مراسم‌ها و سنت‌ها گرفته تا ادای احترام‌های طولانی‌مدت از طرف مردم.
حتی بعضی وقت‌ها اونقدر اطرافیان حساس میشن که سوگوار، اگر هم بخواد به زندگی عادی برگرده، نمی‌تونه؛ مخصوصاً توی شهرها یا محله‌های کوچیک!
فکر کنم این فضا برای خیلی‌ها آشنا باشه و نیازی به توضیح بیشتر نباشه…

به‌هرحال، سوگ چیزیه که قابل «حل شدن» نیست. اما توی جامعه‌ی ما که به شکل طبیعی‌تر پذیرفته شده، بهتره آموزش‌ها جوری باشه که کیفیت زندگی فرد رو بهتر کنه؛ کمک کنه آدم‌ها با دید بازتر و عمیق‌تری به شرایط و اطرافیانشون نگاه کنن.
برداشت من از کلیات این کتاب این بود که فرد رو منزوی‌تر از قبل میکنه؛ باعث میشه بیشتر حق رو به خودش بده و نسبت به دیگران حس بدتری پیدا کنه.
وقتی کسی اینجوری فکر کنه، هر روز بیشتر از قبل تنها میشه و دیگه کمک بیرونی خیلی سخت میشه…

راستش اول می‌خواستم این کتاب رو هدیه بدم، ولی خوشحالم که قبلش خوندم و منصرف شدم! چون اون فرد، مخصوصاً توی فضای کوچیک‌تر، خیلی از این مراحل رو پشت سر گذاشته و این کتاب ممکن بود براش مفید نباشه.

یه انتقاد دیگه هم دارم: تعداد مطالب تکراری توی کتاب واقعاً زیاد بود.
یه موضوع رو با عناوین مختلف یا برای تأکید، انقدر تکرار کرده بود که حوصله‌سربر میشد. به نظرم میشد کل کتاب رو توی ۱۰۰ صفحه جمع‌وجور کرد! که البته خود خانم دیواین هم به این موضوع آگاه بوده اما..
🌱در واقع براى نوشتن اين كتاب، «طولانى بودن بخش‌ها» يكى از موضوعات مورد بحث ميان من و همكارانم بود، زيرا مى‌دانستيم مطالعه و درك مطالب در زمان سوگوارى چقدر سخت است.

در کل این کتابیه که از درد صحبت میکنه و با توجه به برداشت متفاوت انسان‌ها از درد، برداشتشون ازین کتاب هم‌میتونه متفاوت باشه! اما من فقط قسمت‌هایی که در مورد «مهربان بودن با خود» بود، رو دوست داشتم.

با همه‌ی این تفاسیر، خوندن این کتاب رو برای «اطرافیان فرد سوگوار» خیلی توصیه می‌کنم.
باعث میشه بهتر بدونن چجوری با اون فرد حرف بزنن و بفهمن که حرف‌های به ظاهر ساده و دلسوزانه، همیشه تأثیر مثبتی ندارن.
ولی برای هر فرد سوگواری، واقعاً پیشنهادش نمیکنم. خیلی به شخصیت، موقعیت و طرز تفکر اون فرد بستگی داره. چون به نظر من، سوگوار رو بیش از اندازه منزوی و حساس میکنه و رابطه‌ش با اطرافیانش رو سخت‌تر.
🌱اگر به خودتان آمديد و ديديد اينجاييد، در اين زندگى كه خودتان آن را نخواسته‌ايد، در اين زندگى كه پيش‌بينى‌اش نمى‌كرديد، متأسفم. نمى‌توانم بگويم كه نهايتاً همه‌چيز درست و حل خواهد شد.
حال شما «خوب» نيست و شايد هيچ‌وقت هم حالتان «خوب»
نشود.
هر سوگی كه بر دوش مى‌كشيد مهم است بپذيريد كه چقدر بد است، چقدر سخت است. واقعاً هراسناك و وحشت‌انگيز است و دوام آوردن در آن غيرممكن.
اين كتاب درمورد بهبود شما يا بهبود سوگ شما نيست. و نيز درمورد «بهتركردن» حال شما يا برگرداندنتان به حالت «عادي» زندگی نيز نيست. اين كتاب درباره‌ى نحوه‌ى زندگی كردن شما درون فقدان‌تان است.
      

12

حلما آقاسی

حلما آقاسی

18 ساعت پیش

        هر زمان که دلش میگرفت، از جهان و آدم های اطرافش گِله داشت، دلش تنگ بود، گریه داشت یا عاصی بود، به سمت او پناه میبرد. وقت هایی که «مامان» پیشش نبود، تا ذره ای بغض گلویش را میگرفت دستش به سمت تلفن میرفت و با شنیدن صدای مامان اشک میریخت. گریه میکرد و گریه میکرد. حرف زدن لازم نبود. مامان حتی از پشت تلفن هم مراقبت کردن را بلد بود. 
مراقب ها بلدند در بزنگاه ها سر برسند؛ مراقب ها همیشه چاره ای برای مشکلات دارند و آدم ها را ناامید نمیکنند، مراقب ها مراقبت کردن را از عمیق ترین نقطهٔ قلبشان پرورانده اند و در کارشان چیره شده اند، مراقب ها بدون آن که خودشان بدانند مراقبت میکنند و رنج میکشند. مراقب ها بلدند سختی ها را به نعمت تفسیر کنند و در اوج غم، لبخند بزنند... 
برای کسانی که مراقب هستند، رها کردن برخی چیزها در مسیر مراقبت با وجود سختی بسیاری که دارد آبِ خوردن شده است. مراقبت ها تصمیم گرفته اند هرگز یکجا بند نشوند و دائم در حال مراقبت از چیزی یا کسی باشند.
«ما ایوب نبودیم» دردناک است. سیزده نفر دست به قلم برده اند و از تجربهٔ مراقب بودن یا نبودن شان نوشته اند. از رنج، از غم، از  صبوری...! 
برعکس فردی که با دیدن کتاب در دست من میگفت «تو چرا اینو میخونی؟» من میگویم همه باید این کتاب را بخوانند و ارزش واقعی دوست داشتن را بدانند. محبت و مراقبت ریشه هایشان در هم تنیده است و این را یک مراقب میتواند بفهمد. ما جهان را تنها از دیدِ خودمان میبینیم؛ شاید از دید فردی که همیشه در کیسهٔ مامان کانگورویش جهان را اَمن میدیده است. اما اگر از کیسه بیرون بیاییم و خودمان بچه کانگورویی را در کیسهٔ مان جا بدهیم شاید تازه بفهمیم گردن کشیدن، سرک کشیدن، نظارت و مراقبت از چیزی چه معنایی دارد. 
شاید باید ایوب بشویم. شاید باید مراقبت کردن را یاد بگیریم و ماهم از قصه های پنهان و امیدها و یأس های قصهٔ مراقبت مان بنویسیم... 
      

14

حنا دروی

حنا دروی

18 ساعت پیش

        با سلام و درود 
این کتاب دل نوشته هایی در مورد غذا است اما نه صرفا غذا!
اول دوست دارم از ترجمه خوب کتاب تشکر کنم ؛ از خانم صیفی کار عزیز که ترجمه روان و خوبی را انجام دادند و تک تک غذا ها را با تلفظ فارسی و انگلیسی مشخص کردند.
تنها علتی که من یک ستاره کمتر دادم، به خاطر تصویر و دقیقتر، نبودن تصویر و عکس ها از غذا هاست؛ البته این مشکل با سرچ حل می شود و سرچ برای من اذیت کننده نبود.😊😊
خب برگردیم به داستان 😉
این کتاب ما به هیچ وجه کتاب دستورالعمل آشپزی نیست؛ نینای عزیز که به شانگهای اومده در طول چهار فصل برای ما  یه غذا و دسر را میگه و همزمان احساس خودش را و خاطرات دوران کودکی اش را بیان می کند و سعی می کند میراث چینی_مالزیایی خود را حفظ کند. و از این نظر اگر کتاب دلتنگی در فروشگاه اچ مارت را خوانده باشید، احساسات نینا را درک می کنید و حتی خود نینا هم به کتاب اچ مارت و میشل اشاره داشت.🫠
من به شخصه خودم از کتاب لذت بردم؛ قلم نینا به شدت زیبا و توصیف های او سرشار از احساسات بود؛ طوریکه بوی ادویه ها، روغن چیلی و پیازچه را از پشت صفحات حس می کردم و انگار خودم در حال هورت کشیدن و آشپزی بودم! 🙂
من دانستنی های زیادی را از کتاب نینا فهمیدم؛ از جشنواره قایق اژدها تا قوم هوئی(مسلمانان چین) ؛ از دسر موزی تا گای لن !
برای من اگر بخوام در یک جمله کتاب بگم این جمله بهترینه:
نقشه راهنمای غذایی برای سفری به شانگهای!
یعنی الان یه پیش‌زمینه دارم که اگر روزی شانگهای در مقابل چشمان من قرار گرفت[بعید میدونم البته😅]، چی بخورم و کجا برم که اون غذای خاص را بخورم!
در انتها اگر به چین و غذای چینی علاقه دارید، این کتاب حس اون غذا را باهاتون در میان می گذارد.
ممنون از توجه تون 
پ.ن.: با کتاب و سرچ ها قطعا گرسنه می شوید😆😉پس موقع گرسنگی نخوانید.
      

9

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.