قمارباز (از یادداشت های یک جوان)
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
قمارباز داستان تعدادی آدم است که جمع شده اند در شهری به نام ورتمبرگ و منتظرند خبر مرگ مادربزرگ از سن پترزبورگ برسد؛ یک ژنرال بازنشسته شاخ شکسته که عاشق مادموازل بلانش فرانسوی شده است که قرار است وقتی بله را بگوید که مطمئن شود ژنرال وارث ثروت مادربزرگ می شود، یک فرانسوی قالتاق (دگریو) که به ژنرال و پولینا پول قرض داده است و دو تا آدم عاشق؛ یکی راوی که معلم سرخانه است و دیگری یک انگلیسی به نام استلی که در واقع کارش این است که گره های داستان را باز کند و بخش های مختلف آن را به هم وصل کند. ما همان طور که گروه منتظر اعلام خبر مرگ مادربزرگ است، منتظر این خبریم. اما داستایوفسکی همه را غافلگیر می کند. به جای خبرش خود مادربزرگ می آید و وصف ورود صاعقه وار و واکنش گروه به این ورود از صحنه های بی نظیر در دنیای داستان است. اما این تازه اولش است. مادربزرگ شروع می کند به قمار کردن و بعد از چند بار برد، یک دفعه دار و ندارش را به باد می دهد و راهی سن پترزبورگ می شود. مادموازل بلانش ژنرال را ول می کند و همه چیز به هم می ریزد.
بریدۀ کتابهای مرتبط به قمارباز (از یادداشت های یک جوان)
نمایش همهلیستهای مرتبط به قمارباز (از یادداشت های یک جوان)
پستهای مرتبط به قمارباز (از یادداشت های یک جوان)
یادداشتهای مرتبط به قمارباز (از یادداشت های یک جوان)
5
13
داستایفسکی در این کتاب نیز شاهکاری بهم زده بود که واقعا آدم از خواندن داستانش لذت میبرد، نحوه فضاسازی و صحنه سازی و از همه مهمتر شخصیت پردازی او همچنان در قله ایستاده و کمتر کسی در حد این نویسنده توانا قدرت خلق چنین توصیفات و حالاتی رو داره (یا حداقل بنده کمتر دیدم). ماجرای ثروتمندی که همه دارایی خودش رو بر روی قمار میگذارد و دست آخر مفلوس و بیچاره میشود به خوبی آخر و عاقبت قمار رو نشون داده بود از این بابت کتاب آموزنده و جالبی بود، و اما عشق سوزان معلم سرخانه هم خالی از لطف نبود، از بابت عشقش چنان به خروش امده بود که توانست در یک شب خودش رو به جلگه ثروتمندان وارد کند ولی ضعیف النفس بودنش در برابر خواهش های طماع های بیماری که علنا میگفتن دنبال خرج کردن پول هایش هستن رو هیچگاه درک نکردم، چرا شخصیتی مثل او میبایست تن به چنین تقدیری میداد؟! نمیدانم
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
15