حـــامیم

حـــامیم

@haamiim

61 دنبال شده

21 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه

باشگاه‌ها

باشگاه من و کتاب

62 عضو

تهران تا تیرانا: خاطرات مسعود خدابنده؛ عضو سابق سازمان مجاهدین خلق و سرتیم حفاظت از مسعود رجوی

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

حـــامیم پسندید.
خوشه های خشم

34

حـــامیم پسندید.
استامبولی: نوشته ها و عکس های سفر به استانبول
          * اینو از اولش بگم که من عاشق سفرنامه ام :)

منصور ضابطیان با "استامبولی" خواننده را به سفری دلنشین به قلب استانبول می‌برد. او با زبانی ساده و روانی، گوشه‌های پنهان و آشکار این شهر تاریخی را به تصویر می‌کشد. توصیفات زنده و رنگارنگش از بازارهای شلوغ، قهوه‌خانه‌های دنج و خیابان‌های پیچ در پیچ، حس حضور در استانبول را برای خواننده تداعی می‌کند.

نکات مثبت:
زبان روان و شیرین: ضابطیان استاد روایتگری است و با زبانی ساده و شیرین، خواننده را در جریان سفرش قرار می‌دهد.
توصیفات دقیق و زنده: توصیفات او از مکان‌ها، غذاها و آدم‌ها آنقدر دقیق است که انگار خودمان در حال تجربه کردن آنها هستیم.
ترکیب تاریخ و حال: ضابطیان به خوبی توانسته است تاریخ غنی استانبول را با زندگی روزمره مردم این شهر تلفیق کند.
عکس‌های زیبا: عکس‌های کتاب به زیبایی متن را تکمیل کرده و تصویری واضح از استانبول را در ذهن خواننده ایجاد می‌کنند.

باگ های کتاب از نظر من :

تکرار برخی موضوعات و اشاره به موارد سطحی : در برخی قسمت‌ها، احساس می‌شود برخی موضوعات مانند غذا خوردن و قهوه نوشیدن بیش از حد تکرار شده است.
عمق کمتر نسبت به آثار دیگر: در مقایسه با برخی آثار دیگر ضابطیان، "استامبولی" عمق کمتری دارد و بیشتر به یک سفرنامه لذت‌بخش شبیه است.

در یک جمله:
"استامبولی" یک پیاده‌روی دلنشین در قلب استانبول است که شما را با فرهنگ و تاریخ غنی این شهر آشنا می‌کند.
        

25

حـــامیم پسندید.
موش ها و آدم ها
          رمان موش ها و آدم ها داستانی درباره تنهایی انسان هاست.  
حس تنهایی که انسان ها سعی می کنند با تصور رویاهایی درباره آینده از آن فرار کنند و خودشون رو به آرزوها دلخوش کنند.
داستان درباره دو دوست به نام های جورج و لنی هست که به دنبال کار می گردند تا بتونند با پول حاصل از کار برای خودشون یک قطعه زمین بخرند و حیوانات مختلف رو نگه داری کنند. داستان پس از پیداکردن کار توسط این دو در یک مزرعه و آشنا شدن با شخصیت های دیگه ادامه پیدا میکنه.
جان اشتاین بک در این رمان به موضوع  قشر کارگر و  اختلاف طبقاتی موجود در جامعه می پردازه. هر کدام از شخصیت های این داستان به نوعی تنها هستند و رویایی بزرگ در سر دارند و  خواننده به نوبت با این شخصیت ها و انگیزه های آن ها آشنا میشه. گذشته ی شخصیت ها و حسرت های آن ها روایت میشه و در کل شخصیت پردازی کتاب عالیه. یکی از ویژگی های خوب رمان، توصیفات نویسنده از محیط و فضایی هست که شخصیت ها در آن حضور دارند و تصویرپردازی نویسنده به خوبی به خواننده القا میشه. 
این رمان علاوه بر تضاد طبقاتی درباره تضاد شخصیتی است. دو شخصیت اصلی یعنی جورج و لنی تفاوت های زیادی با هم دارند. لنی شخصیتی تنومند اما ساده لوح و کمی احمقه که به جورج وابسته است آرزو داره که کلی خرگوش داشته باشه و از اونا نگه داری کنه و جورج شخصیتی باهوش که با وجود دردسرهای زیاد لنی از او مراقبت می کنه.
نام رمان به‌نوعی نمادگونه است. موش میتونه نماد انسان های قشر ضعیف و کارگر و ستم دیده باشه که با وجود کار زیاد و طاقت فرسا، دستمزد کمی دارند و مرتب تله ستم و ظلم در برابر آن ها قرار می گیره و آدم ها نماد کارفرمایانی که فقط به خود فکر می کنند و زیردستان خود را مورد آزار و اذیت قرار میدن. 
این رمان در کنار خوشه های خشم از جمله پرمخاطب ترین آثار اشتاین بک هست که البته در مقایسه با خوشه های خشم، حجم بسیار کمتری داره.
من انتشارات مجید رو مطالعه کردم و ترجمه خوب و روانی داشت.
برای علاقه مندان به رمان های کم حجم با داستانی تلخ و عمیق، این رمان رو پیشنهاد می کنم.
        

18

حـــامیم پسندید.
انسان در جست وجوی معنا
          پارسال آبان ماه دفاع کردم و فارغ التحصیل شدم و بعد از اون مواقعی حس بی معنی و بی هدف بودن زندگی بعد از فارغ التحصیلی رو احساس کردم.
و کلنجار رفتن برای آغاز یک فعالیت  و نظم دادن به زندگی و فرار از روزمرگی های بی هدف، یک مشغله جدی بوده برام  
به این دلیل به این کتاب رو آوردم باید بگم تا حدودی ایده ای که داشت خوب بود یعنی با معنی دونستن و ارزش بخشیدن به زندگی حتی در اردوگاه کار اجباری، جایی که هیچ اختیار و قدرتی برای فعالیت و گذران زندگی نداشتن، همه روزه افرادی در کوره های آدم سوزی میسوختن یا در اثر بیماری جانشون رو از دست میدادن، عده زیادی دست به خودکشی برای رهایی از این عذاب میزدن، شرایط نبود مطلق امکانات و جایی که تنها دارایی انسان ها از دنیا یک دست لباس یونیفورم بدقواره و کفش های کهنه است ... اما دکتر فرانکل در همین شرایط زندگی رو سزاوار زیستن میدونه و اعتقاد داره وجود معنا در زندگی تحمل این رنج ها و بیرون اومدن از اون ها رو آسان میکنه و معنا درمانی رو برای رهایی از بسیاری مشکلات وجودی و گله مندی از زندگی رو پیشنهاد میکنه 
درس های مهمی میشه از بعضی مباحث و خاطرات نقل شده کتاب گرفت اما مشکل اصلی من با این کتاب این بود که برای آنکه کتابی تاثیر گذار و درس آموز باشه باید با شرح و بسط بیشتری مطالبش گفته بشه اما در بخش دوم انگار که مطالب  خلاصه و گزیده های منقطع هست و مشکلی که به عدم فهم  کامل این مطالب و ناتوانی از درک من از منظور نویسنده دامن زد، ترجمه نا مفهوم مطالب کتاب بود. از ملزومات ترجمه کتاب تسلط مترجم به زبان مقصد و مبدا و تسلط او بر موضوع کتابه که متاسفانه در برخی کتاب ها و تب و تاب ناشران برای انتشار هر چه بیشتر کتاب، ترجمه ها گوگل ترنسلیتی شده!!!  
مثلا جمله زیر👇  بار ها خوندم اما منظور نویسنده رو متوجه نشدم 
"این توجه عصبی به خود نیست که به وسیله ترحم و تحقیر حلقه تشکل را نابود می کند، بلکه کلید درمان در تعالی خود است"

اگه شما فهمیدین به من هم بگین 🤦‍♀️  البته دارم کم کم نتیجه میگیرم تو طرح بینهایت طاقچه اکثرا ترجمه های نامطلوب هستن و ترجمه های خوب پولی اند!

        

22

حـــامیم پسندید.
حوصله ام سر رفته!
           کتاب را خیلی دوست داشتم.
من را یاد بچگی‌ام انداخت که ظهر ها بعد کلی بازی در حیاط می‌آمدم بین دست و پای مادربزرگم و هی میگفتم حوصله‌ام سر رفته و او همان‌طور که سبزی‌ها را پاک میکرد میگفت " حوصله‌ت رو هم بزن که سر نره..." منم از این جواب کفری میشدم و توی اتاق ها دنبال سرگرمی میگشتم و آخرش میرسیدم به ظرفی که پر بود از دکمه... خوب یادم می آید یک بار چهار بار خالی و پرش کردم ، دکمه ها را شمردم ، بر اساس اندازه کنار هم چیدمشان و وقتی به خودم امدم که آقاجانم از مغازه برگشته بود و غذا آماده بود....
آن زمان نمیدانستم که رها کردن من در آن منجلاب حوصله‌ سربر چقدر میتواند تخیل منِ بچه را پرورش دهد!
این کتاب یک مجموعه کتاب است ؛ شخصیت کتاب ها شامل یک دختر ، یک فلامینگو و یک سیب زمینی است.
در این کتاب دختر بچه حوصله اش سر رفته و میرود سراغ سیب زمینی و دختر میفهمد که بچه بودن چقدر برایش قابلیت دارد و از همه مهم تر خیال و رویا چه سلاح قوی‌ست که بچه ها در مقابل حوصله سر رفتن دارند!
ما آدم های بزرگ آنقدر وقت خودمان را پر کرده ایم که هیچ وقت به حوصله سر رفتن فکر نمیکنیم... اما بچه ها در یک ظهر کشدار تابستان ، یا در یک شب بی‌پایان پاییز و زمستان میتوانند در دریا حوصله سر رفتن غرق شوند  و اگر ما آدم بزرگ ها آن ها را با فیلم و بازی و فضای مجازی سرگرم نکنیم با قایق خیال و رویا از آن بیرون می‌آیند و چه تجربه‌ی بکری میشود... تجربه خیره شدن به سقف و داستان ساختن از سایه اشیاء، عروسک ها را برداشتن و از دریای طوفانی با کشتی ساختگی عبور کردن ، در جنگل گم شدن و پیدا شدن.....
قدر بچه ها و زمان هایی که حوصله‌شان سر میرود را بدانید ، همان زمان که دارد نق میزند چیزی در وجودش در حال شکوفایی‌ست به نام خیال!
        

17