حـــامیم

تاریخ عضویت:

مرداد 1403

حـــامیم

بلاگر
@haamiim

207 دنبال شده

75 دنبال کننده

                کتابخوانی یک عادت نیست؛بخشی از وجود من است.
دلم را میان خاک و خون شلمچه جا گذاشتم.
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        کتاب «پدر عشق و پسر» روایتی است کوتاه اما پر طنین از زندگی حضرت علی اکبر(ع)، از تولد تا شهادت در کربلا.
 سید مهدی شجاعی در این اثر، با قلمی آمیخته به عشق و ادب، چنان رابطه ی نابِ پدر و پسری میان امام حسین(ع) و علی اکبر(ع) را به تصویر میکشد انگار روضه مکشوف شده.

نکات برجسته ی کتاب:

قلمِ روان و شور انگیز:
نویسنده چنان زیبا و گیرا مینویسد که گویی داستان را نه از روی کاغذ، که از دلِ تاریخ برمیخوانی. 
کتاب را میتوانی در یک نشست بخوانی، اما تأثیرش تا همیشه در ذهنت میماند. 

رابطه ی علی اکبر و امام حسین(ع): نگاهی نو
این کتاب فقط شرحِ تاریخی نیست؛ نگاهی عاطفی و انسانی به پیوندِ بی مانندِ پدر و پسری است. شجاعی نشان میدهد چگونه امام(ع)، هم «پدر» است و هم «مرشد»، و علی اکبر(ع) هم «فرزند» است و هم «مرید». 
صحنه های وداع، گفت وگوهای شبِ عاشورا و حتی نگاه های خاموشِ این دو، قلب را میلرزاند.  

تفسیرهای بدیع از رویدادهای عاشورا:
- درخواست آبِ علی اکبر(ع) از پدر: نویسنده این صحنه را نه نشانه ی ضعف، که نمادِ عطشِ معنوی برای رسیدن به لقا الله  تفسیر میکند؛ عطشی که تنها با شهادت برطرف میشود.  
  
ایجازِ هنرمندانه:
شجاعی بدون ورود به حاشیه های تاریخیِ غیرضروری، مستقیم به اصلِ ماجرا میپردازد. کتاب با حجمِ کم، گویی روایتگرِ یک عمر عشق و ایثار است.  

نکته ی شخصی:
ارادت نویسنده در کتاب حضرت زینب سلام الله علیها یکی از نقاط قابل توجه کتاب بود که به نظر من بسیار درست در کتاب جا گرفته بود،اما اگر تمام نویسندگان تاریخ بنویسند از عظمت حضرت زینب سلام الله، یک ذره از عظمت این بانو رو نمی توانند به تصویر بکشند  
«کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود»

 حرفِ آخر:
سید مهدی شجاعی در این کتاب ثابت میکند برای روایتِ کربلا، نیازی به انبوهِ صفحات نیست؛ کافی است قلبِ نویسنده با کربلا تپیده باشد. 
«پدر عشق و پسر» نه یک کتاب، که یک سفرِ معنویست به عمقِ عشقِ خالصانه... عشقی که درمانِ هر دردِ بی امان است.  

این کتاب را بخوانید، حتی اگر فکر می کنید کربلا را میشناسید. چون  کربلا را نمیتوان شناخت؛ فقط میتوان عاشقش شد...  دیوانه وار!  

«کربلا را  
هر که درک کند،  
دیوانه خواهد شد 
و این دیوانگی درمانی جز فنا فی الله و شهادت ندارد.»
      

13

        پس از خواندن عزرائیل ۱، پیگیر جلدهای بعدی شدم و به عزرائیل ۱/۵ رسیدم. 
صفحات اول کتاب، حسِ آشنايی با فضای اثریا (اثر ديگر اين نويسنده) را در من بیدار کرد و کم کم فهمیدم اين کتاب يک بیشتر یک اسپین آف از اثریا  است تا  ادامه دهنده ی فضای عزرائیل ۱.

کاراکترها برای من قابلیت همذات پنداری داشتند؛ انگار مثل آدم های واقعی دوروبر خودمان هستند! همان تیپ آدم هایی که بعضی ها بهشان میگویند «بسيجی»، «ارزشی» یا هر عنوان ديگری.
 نویسنده طنزِ نمکین و زیرپوستی را در اثر چنان ماهرانه به کار برده که انگار در يک جمع دوستانه نشسته ای و راوی، بی پرده و بدون تعارف، ماجرا را برایت تعریف میکند.  

يک نکته ی جالب برایم (از نظر خودم) شباهت شخصیت راوی کتاب به حاج مسعود نعمتی (از رزمندگان مدافعان حرم) بود. انگار نويسنده از چهره های واقعی الهام گرفته، اما نامی نبرده است.  

از فصل ۱۰ به بعد، که نويسنده به تصويرکشیدن جنایات داعش پرداخته، قلبم به درد آمد.
 با خودم گفتم: «کاش اين ها فقط تخيلات کتاب باشد!» اما میدانم در واقعيت، اتفاقاتی به مراتب وحشتناکتر در سوريه و عراق رخ داده است... خداوند رحمت کند  شهدای مدافع حرم را که نگذاشتند اين جنايتکاران به خاک ايران نزديک شوند.  

در نهايت، احساس میکنم عزرائیل ۱/۵ به پای «اثریا» يا حتی جلد اول «عزرائیل» نرسيد.
 شيوايی قلم در «اثريا» يا کشش داستانی «عزرائیل ۱» را ندارد، اما به خاطر پرداختن به شخصيت هايی که باورپذير و خاکی هستند و نيز روایتِ بی پرده ی بخشی از واقعيت هايی که داعش رقم زد، ارزش يکبار خواندن را دارد.  

اگر از طرفداران نيما اکبرخانی يا ژانر ادبیات پایداری هستيد، اين کتاب را بخوانيد. اما اگر نخستين بار است با آثار او آشنا میشويد، پيشنهاد میکنم از «اثریا» شروع کنيد!
      

12

        "گاهی دموکراسی، آخرین لباسِ دیکتاتوریست ..."

کتاب "دموکراسی یا دموقراضه" را میشود خواهرخوانده ی ایرانی رمان های پادآرمانشهری مثل ۱۹۸۴ و  قلعه حیوانات دانست، 
اما با طعمِ  طنزِ شرقی!
 سید مهدی شجاعی در این اثر، همچون جراحی که با چاقوی طنز، تومورهای پنهانِ سیاست را آشکار می کند، نشان میدهد چگونه جامعه ای که از استبدادِ گذشته خسته است، ممکن است در دامِ «دموکراسیِ بیقاعده» بیفتد و ناخواسته، استبدادی نو را بپروراند.  

نقطه ی قوت کتاب در نیمه ی اول، شوخ طبعیِ هوشمندانه اش است. 
نویسنده با زبانِ طنز، مفاهیم سنگینِ سیاسی را به شکلی ملموس و گاه حتی خنده دار روایت میکند؛ مثلاً نحوه ی به قدرت رسیدنِ «دموکافیه» آنقدر آبکی و مسخره تصویر میشود که آدم به حالِ مردمِ داستان میخندد... تا اینکه یادش می آید این صحنه ها، آیینه ای از واقعیت های تاریخی اند!  در میانه های کتاب، این طنز کم کم رنگ میبازد و به نوعی لوث می شود. 

پیامِ اصلی: دموکراسیِ بی پروا و بی قاعده ، زایشگاهِ دیکتاتورهاست
شجاعی به شکلی زیرپوستی هشدار میدهد که هرگاه مردم از سرِ ترس یا خستگی، بدونِ آگاهی به دامانِ هر «تغییری» پناه ببرند، ممکن است طعمه ی شیادانی شوند که دموکراسی و لفظ آزادی را بهانه ای برای قدرت طلبی خود میکنند. 
در این کتاب، دموکراسیِ بدونِ چارچوب، مثل ماشینی بدون ترمز است که سرنشینانش فریاد میزنند «آزادی!»، اما نمیدانند به کجا میروند...  

نکته ی هوشمندانه ی دیگر، نقدِ ساده انگاریِ سیاسی است؛ اینکه فکر کنیم هرچه «رأی مردم» باشد، همان بهترین است – حتی اگر مردم، از سرِ جهل یا ترس، به شیادان رأی دهند!  

چرا این کتاب را بخوانیم؟
- اگر میخواهید طنزِ سیاسی را به سبک ایرانی بچشید که هم بامزه است، هم به نظرتان در تاریخ کشور آشنا می آید.  
- اگر دوست دارید بدون شنیدنِ شعار، با مکانیسم های پیچیده ی حکومتهای توتالیتر آشنا شوید.  
- اگر میپندارید «دموکراسی» درمانِ قطعیِ همه ی دردهای جامعه است، این کتاب چالشی است برای بازنگریِ این باور!  

ضعفِ کتاب:
 کمرنگ شدن طنز در اواخر، ریتم داستان را کمی یکنواخت میکند. گویی نویسنده آنقدر درگیرِ انتقالِ پیام شده که فراموش کرده مخاطب نیاز دارد گه گاه از فشارِ مفاهیم نفس بگیرد. همچنین بعضی شخصیتها بیشتر شبیه نمادهای تک بعدی اند تا انسان های واقعی.  

پادزهرِ کتاب:
"استبداد: ۲۰ درس از قرن بیستم" اثر تیموتی اسنایدر، مکملِ بینظیری برای این کتاب است.
 شجاعی زخم را نشان میدهد و اسنایدر مرهمِ آن را. 
اگر "دموقراضه" شما را به فکر فرو برد، "استبداد" به شما می آموزد چطور از افتادن در دامِ تاریخِ تکرارشونده جلوگیری کنید.  

حرفِ آخر:
این کتاب را بخوانید، اما نه برای آنکه پاسخ بگیرید... 
برای آنکه سوال های درست در ذهنتان جرقه بزند:  
- آیا هر تغییری، بهتر از ثبات است؟  
- آیا رأی اکثریت، همیشه عادلانه است؟  
- و آیا ما داریم «دموکراسی» را میسازیم، یا داریم نقشِ سوختی را بازی میکنیم که کوره ی دیکتاتوریِ فردا را روشن میکند؟  

خواندن این کتاب را به ویژه به نسلِ جوان پیشنهاد میکنم؛ نسلی که شعارِ «تغییر» میدهد، اما باید بیاموزد که **تغییرِ کورکورانه، گاه بدتر از ایستایی است**.

_"آزادی،  
نیاز به چارچوب دارد...  
مثل بادبادکی که  
اگر نخش پاره شود،  
در چاهِ آسمان گم میشود."
      

10

        "گاهی باید کتاب ها را زمین گذاشت  
تا روزی خودشان به سمت مان بیایند...

راستش را بخواهید، زمانی که "یک عاشقانه ی آرام" را خواندم، حسابی کلافه شدم! انگار نویسنده یک جعبه ی پر از الماس های پراکنده به دستم داده بود، اما نمیدانستم چطور آنها را به گردنبندی زیبا تبدیل کنم. 
نادر ابراهیمی در این کتاب، بیشتر شبیه یک فیلسوفِ عاشقِ کلمات است تا یک راویِ داستانگو. 
پر است از جملات نغز و تصویرهای شاعرانه، اما آنقدر درگیرِ پیچ و تابِ مفاهیم انتزاعی میشود که گاهی رشته ی داستان از دستت در میرود.  
نکته هایی که احتمالاً باعث می شود ارتباط نگیرید:
این کتاب، یک رمان کلاسیک با پیرنگِ مشخص نیست؛ بیشتر شبیهِ دفتر خاطراتی است که یک عاشقِ پیر، برای معشوقه اش مینویسد. 
اگر دنبال دیالوگ های تندوتیز یا ماجراجویی های هیجان انگیز هستید، اینجا جایشان خالیست! ابراهیمی دارد از عشق حرف میزند ؛ یک عشق آرام... اما شاید همین "آرام" بودنش، برای ذهنِ پرسه زنِ ما که عادت کرده به هیاهوی شبکه های اجتماعی و داستان های سریع، سنگین و بی حاصل بیاید.  

 این کتاب در شرایطی که آدم دنبال جواب های آماده یا انرژیِ مثبتِ فوری است، مثل یک غذای بی مزه میماند که با وجود مقوی بودن، دلچسب نیست.
 خودم هم وقتی آن را خواندم، گفتم: "خب که چی؟ این همه جمله ی قشنگ، اما چی میخواد بگه؟!" اما شاید مدت ها بعد ، در دوره  ای که زندگی ام آرام تر شده باشد و فرصتِ فکرکردن  به این مسائل را داشته باشم، شاید دوباره سراغش رفتم. 
آن موقع ممکن است بفهمم که چرا بعضی ها این کتاب را دوست دارند؛ شاید چون شبیهِ آینه ایست که اگر عجولانه از کنارش بگذری، فقط تارِ عنکبوت های روی آن را میبینی، اما اگر بایستی و نفس بکشی، تصویر خودت را در آن پیدا میکنی...  
 
اگر الان حس میکنید این کتاب حرفی برای گفتن با شما ندارد، اشکالی ندارد! کتاب ها هم مثل آدم ها هستند؛ بعضی ها در یک فصل از زندگیتان کنارتان میمانند، بعضی ها را باید بعدها ملاقات کنید. 
شاید امروز، ذهنِ شما بیشتر به دنبالِ داستان هایی است که ضربان قلبش را تندتر کنند، نه جملاتِ فلسفی که مثل بارانِ نمناک، آرام آرام ذهن را خیس کنند.  


اگر دوست دارید کتابی از نادر ابراهیمی بخوانید که هم قصه ی جذابتری دارد و هم درگیرتان میکند، "آتش بدون دود" را پیشنهاد میکنم.
 اما اگر روزی احساس کردید دلتان میخواهد در سکوتی شاعرانه غرق شوید، شاید "یک عاشقانه ی آرام" آنوقت برایتان معنایی متفاوت داشته باشد... 
      

84

        **یادداشتی بر کتاب "سمفونی مردگان" اثر عباس معروفی** 

"بعضی کتابها مثل زهرِ  هستند... اول میسوزانند، بعد میروند توی رگهایت و تا همیشه میمانند."**  

"سمفونی مردگان" عباس معروفی، یکی از آن کتابهایی ست که بعد از خواندنش، انگار سنگی روی سینه ات میگذاری. غمِ آن نه از جنس اشک ریختن است، نه از نوع فریاد زدن... غمیست که مثل دودِ سیگارِ آخر شب، آرام آرام ریه هایت را پر میکند و تا روزها بوی تلخش در ذهنت میماند. 
 این تلخی را فقط در "بچه مردمِ" جلال آل احمد و این کتاب حس کرده ا م. گویی نویسنده قلمش را در جوهر سیاهِ ناامیدی زده و هر کلمه، زخمی ست که خونریزی اش بند نمیآید.  

ساختارِ سمفونی مردگان 
داستان حولِ خانوادهی "اورخانی" میچرخد؛ خانوادهای که هر عضو اش، قطعه ای از موسیقی مرگ مینوازد. 
پدر، نمادِ سنتِ خشنِ پدرسالاریست؛ مردی که فکر میکند عشق یعنی "شلاق"! 
او با اقتداری بیمارگونه، میخواهد فرزندانش را در قالبِ آرزوهای خودش بریزد، اما نمیداند همین قالب های تنگ، استخوان هایشان را خرد میکند.
 مادر، با همه ی مهربانی هایش، بی اختیار مشروعیت بخشِ ظلمِ پدر است. 
اورهان، برادرِ کوچکتر، در تقلیدِ ناشیانه از پدر، تبدیل به موجودی می شود که نه اقتدار پدر را دارد، نه رحمتِ مادر را. 
و آیدا، خواهری که آرزوهایش قربانیِ ترسِ پدر خانواده از "بی آبرویی" میشود...  

نکته ی دردناک ماجرا اینجاست که **همه مقصرند، اما هیچکس مقصر نیست**. پدر باور دارد دارد "خیر" فرزندانش را میخواهد، اورهان اسیرِ حسادت و عقده های  خودخواسته است اما فکر میکند که حق خودش از ما تَرَک پدری بیش تر از برادری است که اندازه او در حجره کار نکرده است، مادر سکوت می کند و آیدین... آیدین که خودش هم بخشی از این جنایت است با یکدندگی هایش. 
اینجاست که معروفی نشان میدهد چگونه سیستم های سنتی، حتی با نیت های خوب، میتوانند آدم ها را نابود کنند.  

 **نقاط قوت و ضعف:**  
آنچه کتاب را فراموش نشدنی میکند، فضاسازیِ مرگبار و دیالوگ هایِ تیزِ شبیه به نیش مار است.
 صحنه هایِ مثل مرگِ آیدا، یا مرگ نامعلوم سورمه ...  

 اواخر کتاب، گویی نویسنده در باتلاقِ تلخی هایش گیر کرده است. انگار میخواسته با کش دادنِ رنجِ شخصیت ها، فریادی بکشد، اما این فریاد گاهی به جیغ هایِ بی پایان تبدیل میشود که از شدتِ بلندبودن، مفهومش را از دست میدهد.  

 **زنانِ سمفونی؛ قربانیانِ بی صدا:**  
آیدا، نمادِ زنِ ایرانیست در دهه هایِ گذشته؛ موجودی که باید آرزوهایش را دفن کند تا "زن خوب" باشد.
 معروفی به خوبی نشان میدهد که چگونه مردانِ خانواده، به بهانه ی "حفظِ آبرو"، زندگی را از زن میدزدند. 
آیدا نه حقِ بچگی کردن دارد، نه حقِ عاشق شدن... انگار زن بودن در آن چهار دیوار، یعنی تبدیل شدن به سایه یِ مردها.  

**حرفِ آخر:**  
"سمفونی مردگان" کتابی ست که باید خواند، اما نباید دوباره خواند! چون بارِ غمش سنگین است. با این حال، نوایِ آن تا همیشه در گوشِ خواننده میماند

      

46

        یادداشتی بر کتاب "علوم شناختی در جنگ شناختی" اثر محمد جوانی

"جنگِ آینده، جنگِ ذهن ها است؛ جنگی که حتی نمیدانی در آن اسیر شده ای

کتاب علوم شناختی در جنگ شناختی نوشته ی محمد جوانی، همانند یک نقشه ی راهنماست برای عبور از میدان مینِ جنگ های نامرئی عصر حاضر. 
نویسنده در این اثر میکوشد تا پرده از یکی از پیچیده ترین و خطرناکترین انواع جنگ های مدرن بردارد: جنگ شناختی
 جنگی که نه با موشک و توپ، که با سلاحِ «ایده ها»، «برداشت ها» و «تغییرِ ناخودآگاهِ باورها» پیش میرود.
 جوانی در این کتاب نشان میدهد چگونه دشمنان با سوءاستفاده از علوم شناختی (مطالعه ی مکانیسم های ذهن)، تلاش میکنند ذهنِ تک تک افراد جامعه را به میدان نبرد تبدیل کنند.  

 چه میخوانیم؟
- تعریفِ جنگ شناختی: نویسنده به زبانی ساده توضیح میدهد که جنگ شناختی چگونه از طریق رسانه ها، شبکه های اجتماعی، بازیهای رایانه ای و حتی آموزش های ظاهراً بیطرف، باورها و ارزش های یک ملت را هدف میگیرد.  
-تکنیک های شست و شوی مغزی مدرن: از ایجادِ تردید در هویت ملی تا تقویتِ حسِ بی ارزشی نسبت به دستاوردهای کشور.  
- راه های مقابله: چگونه میتوان با افزایش سواد رسانه ای، تقویت تفکر انتقادی و آگاهی از مکانیسم های ذهن، در برابر این جنگ ایستادگی کرد.  

نقاط قوت کتاب:
۱. زبانِ همه فهم: نویسنده از گیرکردن در دامِ اصطلاحات پیچیده ی دانشگاهی پرهیز کرده و مفاهیم را به شکلی ملموس برای عموم مردم بیان میکند.  
۲. هشدار بهموقع: این کتاب به خوبی نشان میدهد که جنگِ شناختی، یک تهدیدِ واقعی و همیشگی است؛ خصوصاً برای جامعه ای مثل ایران که در کانون تهاجم فرهنگی-رسانه ای دشمنان قرار دارد.  
۳. خلاصه و فشرده: با حجمِ کم اما محتوای پربار، برای کسانی که وقتِ مطالعه ی کتاب های قطور را ندارند، گزینه ی مناسبی است.  

نقاط ضعف:
- کمبود مثال های عینی: اگر نویسنده از نمونه های واقعیِ جنگ شناختی علیه ایران (مثل تحریف تاریخ انقلاب در فیلم ها یا القای ناامیدی به آینده در شبکه های اجتماعی) بیشتر استفاده میکرد، درک مفاهیم برای خواننده آسان تر میشد.  

- نیاز به روایت داستانی:  بیان برخی مفاهیم به شکلِ داستان یا روایتِ تاریخی (مثل نحوه ی نفوذِ شناختی در حوادث پس از انتخابات های مختلف) جذابیت کتاب را دوچندان میکرد.  

- ارائهی راهکارهای عملی تر: اگر نویسنده تمرین ها یا روش های ساده ی روزمره برای تقویت ذهن در برابر حملات شناختی می آورد، کتاب کاربردی تر میشد.  

چرا این کتاب را جدی بگیریم؟
جنگ شناختی، امروز به اصلی ترین ابزار استکبار برای فروپاشیِ ملت ها تبدیل شده است.
 این کتاب به ما یادآوری میکند که دشمن، دیگر برای نابودی ما تانک نمیفرستد؛ او میخواهد ما خودمان به ارزش هایمان شک کنیم، به رهبرمان بدبین شویم و گذشته ی پرافتخارمان را فراموش کنیم.
 جوانی هشدار می دهد که اگر ملتی نتواند از ذهن هایش محافظت کند، حتی با داشتن پیشرفته ترین سلاحها هم شکست خواهد خورد.  

حرفِ آخر:
"علوم شناختی در جنگ شناختی" شاید کامل نباشد، اما سنگ بنای ضروری برای آگاهی بخشی به نسل جوان است. 
این کتاب به ما می آموزد که هر کلیک، هر لایک و هر بازنشری در فضای مجازی، میتواند به میدان نبردی تبدیل شود که در آن، یا سربازِ آگاهی هستیم، یا قربانیِ ناآگاهی.  

پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانید و بعد از آن، به دنبال منابع تکمیلی (مثل کتاب های حوزه ی سواد رسانه ای و روانشناسی اجتماعی) بروید. 
چون جنگ شناختی، فقط با یک کتاب پایان نمیگیرد؛ نیاز به یک جبهه ی فکریِ همیشه آماده دارد...  
کتاب جهاد تبیین حضرت آقا هم حتماً پیشنهاد می‌شود.

امیدوارم این کتاب، سرآغازی برای تولید آثار بیشتر در این حوزه باشد؛ آثاری که با روایتگریِ خلاقانه و مثال های ملموس، آگاهی بخش ملت ما در این نبرد نابرابر باشند. 
      

4

        **یادداشتی  بر کتاب "۲۰ سال و سه روز" اثر سمانه خاکبازان**  

**"بعضی آدمها انقدر زود به بلوغ میرسند که گویی عمرشان را در یک لحظه زیسته اند..."**  

کتاب "۲۰ سال و سه روز" روایتی ست از زندگی کوتاه، اما پرطنین **سید مصطفی موسوی**، جوانترین شهید مدافع حرم. وقتی به سن وسال او نگاه میکنم، میبینم تقریباً همسنِ خودم است؛ اما او کجا و من کجا؟ مصطفی در بیست سالگی فهمید که «هدف زندگی» چیست؛ در حالی که من و خیلی ها، هنوز داریم توی گردابِ «دنیا دوستی» غرق میشیم!  

**این کتاب، یک سوال بزرگ تو دلم انداخت:**  
چطور میشود یک نوجوان، آنقدر زود به «بصیرت» برسد که دنیا را بازیچه ای بیش نداند؟  او فهمیده بود که زندگی، فقط نفس کشیدن نیست؛ انتخابِ مسیری ست که حتی اگر به قیمت جانش تمام شود، ارزشش را دارد.  

**نکته ی تکان دهنده:**  
خانم خاکبازان طوری از مصطفی نوشته که آدم باورش نمیشود اگر او را در خیابان میدید، فکر کند این همان پسری ست که روزی جوانترین شهید مدافع حرم میشود! ظاهرش شاید مثل همه ما نسل زد بود، اما درونش آتشی شعله میکشید؛ آتشِ عشق به ولایت، دغدغه ی دین و غیرتِ دفاع از حرم. خداوند هم که برعکس مردم آدم ها را از پشت پنجره ی قلبشان میبیند، او را برگزید...  

**از زبان خودم:**  
موقع خوندن کتاب، مدام به این فکر میکردم که چرا منِ امروز، اسیر شهوت های زودگذر و دغدغه های پوچم، اما مصطفی در اوج جوانی، از همه ی تعلقات دنیایی دل کند؟ شاید جوابش همان «بصیرت» است؛ نوری که خدا در قلب بعضی ها میاندازد تا راه را از چاه تشخیص دهند. مصطفی فهمیده بود که شهادت، «مُردن» نیست؛ «متولد شدن دوباره» است. حیاتی که هرگز پایان ندارد...  

این کتاب فقط شرح یک زندگی نیست؛ تلنگری ست به ما که غرق در روزمرگی هایمان، فراموش کردهایم «چرا زنده ایم؟». مصطفی به ما یادآوری میکند که جوانی، فقط سنِ جسم نیست؛ سنِ روح است. او در بیست سالگی به بلوغی رسید که بعضی ها در هشتادسالگی هم نمی‌رسند

 شهدا نمیمیرند؛ آنها همیشه در کنا ما هستند، مثل نسیمی که راه را نشان میدهد. انشاالله که ما هم مثل مصطفی، آنقدر شجاع باشیم که دنباله روی راهشان شویم. نه از ترس مرگ، بلکه از عشق به زندگیِ جاودانه...  

 **پ.ن:**  
خواندن این کتاب را به همه، مخصوصاً جوانها پیشنهاد میکنم.  چرا که مصطفی از خود ما بود و الگویی شبیه خودمان

"خدایا، ما را از غبار دنیا پاک کن  
و در دلهایمان چراغِ بصیرتی روشن  
تا مثل مصطفی، راه را گم نکنیم  
و در آخر، از قافله ی عشق جا نمانیم..." 

به حق فاطمه زهرا(س)
      

7

        **یادداشتی بر کتاب "معبد زیرزمینی" اثر معصومه میرابوطالبی**  
---

کتاب "معبد زیرزمینی" روایتگر داستان مقنی های یزدی است که برای حفر تونلی برای پاتک زدن به دشمن به جبهه می روند.
شخصیت اصلی کتاب آقا الیاس!! است، مردی که شانه هایش زیر بار سنگین سرکوفت های اطرافیان خم شده؛ مردی که باور کرده "بی مصرف" است، فقط چون دیگران مدام او را با آدم های دور و برش قیاس کرده اند. الیاس، مثل درختی که طوفان ریشه هایش را سست کرده، هر روز بیشتر از خودش و توانایی هایش دور می شود... 
تا اینکه یک تصمیم زندگی اش را زیر و رو میکند: **پیوستن به  گروهی از مقنی ها برای حفر تونل در جبهه**.  

این کتاب، از دید من قصه ی غلبه بر ترس های قدیمی است. 
ترس از ناتوانی، ترس از قضاوت، و ترس از شکست. اما نقطه ی اوج داستان، زمانی است که **حاج غلامحسین** مثل نسیمی تازه وارد زندگی الیاس می
شود. این مرد  با چهره ای آرام و کلامی آهنگین، نه با نصیحت، که با *نشان دادن آنچه در ژرفای وجود الیاس خوابیده بود، به او می آموزد که گاهی آدمها گنجینه ی درونشان را فراموش میکنند...  

**نکته ی درخشان کتاب:**  
حاج غلامحسین فقط یک شخصیت نیست؛ نمادی است از آن صدای آرامِ درونی که میگوید: "تو میتوانی!" ورود او به داستان، مثل تابیدن نور فانوس به گوشه های تاریکِ روان الیاس است. جالب اینجاست که نویسنده بدون شعار دادن، نشان میدهد چگونه یک همراهِ باورکننده میتواند زنجیرهای  ترس ها را پاره کند. الیاس کم کم یاد میگیرد که حفر تونل، فقط کندن خاک نیست؛ کندنِ لایه های ترس و ناتوانی است...  

"معبد زیرزمینی" فقط یک تونل جنگی نیست؛ تونلی است به درون آدم هایی که فراموش کرده اند چقدر توانمندند. پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانید، حتی اگر فکر میکنید "الان وقتش نیست"! چون شاید شما هم مثل الیاس، نیاز دارید کسی – یا چیزی – شما را به آن تونل بفرستد تا خودِ واقعیتان را کشف کنید... 
      

6

        **یادداشتی  بر کتاب «نفرین زمین» اثر جلال آل احمد

«نفرین زمین» مثل یک دوربین قدیمی است که از زوایای مختلف جامعه ی روستایی ایرانِ دهه های پیش عکسبرداری میکند. جلال آل احمد در این کتاب، با زبانی روان و بی حاشیه، قصه ای را روایت میکند از مردم عادی ،اینجا نه شعار هست، نه زیاده گویی؛ فقط واقعیت هایی که آدم را به فکر فرو میبرد.  

 اقتصادِ وامانده**  
تصویر اقتصاد روستاها، پر از خانه های تکیده،  و دست های خالی است. فقر چنان لایه به لایه روستاییان را احاطه کرده که گویی تقدیرشان با گرسنگی و قرض گره خورده است.  

روشنفکران غربگرا؛ بلندگوهای بیصدا**  
آل احمد به خوبی نشان میدهد برخی از «نخبگان» آن روزگار، چنان در حباب تقلید از غرب گیر کرده بودند که صدای فریاد مردم خود را نمیشنیدند. شعارهای زیبا میدادند، اما پای عمل که میرسید، قدمی برنمیداشتند.  

زن؛ پرنده ای در قفس سنت**  
زنان روستایی در این کتاب، اسیر سنت های سخت و نگاه های مردسالارانه اند.  و حرف دلشان را تنها دیوارهای کاهگلی میشنوند.  

 روستا؛ کویر امکانات**  
نبود آب سالم، پزشک و جاده های مناسب، روستا را به محلی برای زنده ماندنِ محض تبدیل کرده بود.
 مردم یا به بیماری تسلیم میشدند یا به شهرها میگریختند.  

آموزشِ نایاب، خرافه های فراوان**  
بیسوادی، دامن مردم را چسبیده بود. خرافه ها جای علم را گرفته بودند و مردم، درمان دردها را در دعانویس ها و چشم زخم ها میجستند. گویا جهل، خود نوعی بیماری مهلک بود.  

قلمِ جلال؛ سادگی هنرمندانه**  
زیبایی این کتاب در سادگیِ روایتش است. جلال بدون پیچاندن کلمات، حرفهای بزرگ میزند. طوری که گویی کنار دیوارِ کاهگلی روستا نشسته ای و به دردِ دلِ راوی گوش میدهی.  

**حرف آخر:**  
«نفرین زمین» فقط روایت گذشته نیست؛ انگار آل احمد آینده را هم پیش بینی کرده است. بسیاری از این دردها، امروز هم (حتی با این همه تغییر )در برخی گوشه های جامعه مان نفس میکشند. این کتاب یادآوری است که گاهی پیشرفتِ واقعی، نه در ساختن برج ها، که در نابودیِ زنجیرهای جهل و ستم است.
      

8

         نقدی بر رمان *عزرائیل* اثر نیما اکبرخانی»  

رمان *عزرائیل* نوشته نیما اکبرخانی، تابلویی پرکشش از جهان زیرزمینی جاسوسی، توطئه‌های امنیتی، و تقابل انسان با تاریکی‌های درون و بیرون است. اکبرخانی با تسلطی قابل تحسین بر فضای پرتنش عملیات‌های مخفی، روایتی نفس‌گیر را پیش می‌برد که گویی مخاطب را به پشت صحنه پررمز و راز مأموریت‌هایی می‌کشاند که مرز بین خیر و شر در آنها محو می‌شود. 
**نقاط قوت اثر:**  
- **شخصیت‌پردازی فراموش‌نشدنی علی علیزاده:** این شخصیت با ترکیبی از آسیب‌پذیری و صلابت، تصویری چندبعدی ارائه می‌دهد. گذشته پرآشوب او، یک‌دندگی در مسیر عدالت، و عملگرایی بی‌پروا، او را به موجودیتی تبدیل می‌کند که هم قابلیت همذات‌پنداری دارد و هم الهام‌بخش است. 

- **فضاسازی مبتنی بر واقعیت:**
 نویسنده با دانش کافی از فضای امنیتی و جاسوسی، صحنه‌هایی خلق می‌کند که باورپذیری آنها تا حدی است که گاه فراموش می‌کنیم در حال خواندن یک اثر داستانی هستیم. توصیف جزئیات عملیات‌ها، فناوری‌های پیشرفته، و روانشناسی بازیگران صحنه جاسوسی، از کتاب اثری ساخته که انگار رگه‌هایی از واقعیت را در خود دارد.  

**ریتم سریع و نگهدارنده:**
 با وجود خشونت  در صحنه‌هایی مانند بازجویی‌های خشن یا درگیری‌های فیزیکی، این عناصر نه زائد، که در خدمت حفظ حسیات ژانر تریلر هستند. نویسنده به خوبی می‌داند چگونه تعلیق را تا آخرین صفحات حفظ کند.  

**نقاط ضعف:**  

**خشونتِ بی‌پرده در بخش‌های آغازین:**
 اگرچه این عنصر با سبک تریلر همخوانی دارد، اما توصیف بی‌پروای صحنه‌های خونین در فصول اولیه ممکن است برای مخاطبان حساس یا کم‌تحمل، کمی آزاردهنده باشد و آنها را از ادامه کتاب منصرف کند.  

**کمرنگ بودن برخی شخصیت‌های فرعی:**
 تمرکز شدید بر علی علیزاده و حمیدرضا گاه باعث می‌شود شخصیت‌های دیگر  در سایه بمانند و فرصت پرورش عمیق‌تر را از دست بدهند.  

**در مجموع:**  
*عزرائیل* رمانی است که نه تنها علاقه‌مندان به ژانر تریلر امنیتی را سیراب می‌کند، بلکه با پرداختن به مفهوم «انسانیت در تقابل با سیستم‌های بیرحم»، لایه‌های فلسفی خود را نیز آشکار می‌سازد. نیما اکبرخانی نشان می‌دهد که می‌توان در دل هیجان یک مأموریت مخفی، از جسارت یک فرد برای ایستادن در برابر امواج سهمگین تقدیر نیز سخن گفت. 
خشونت کتاب اگرچه گاه ناراحت کننده است، اما در نهایت در خدمت روایت قرار می‌گیرد.
 امیدوارم در صورت انتشار جلدهای بعدی، شاهد تداوم این کیفیت  باشیم.

**پایان یادداشت:**  
و در پایان، یاد و خاطره همه شهیدانی را که همچون **حاج احمد متوسلیان** و **شهید کاوه**، در مسیر دفاع از ارزش‌ها جان خود را فدا کردند، گرامی می‌داریم. رمان‌هایی مانند *عزرائیل*، هرچند داستانی، گواهی می‌دهند که روح ایستادگی و فداکاری آنان، همواره زنده است. 
      

19

        چند نکته نسبت به این کتاب هست که به نظر من گفتنشون خالی از لطف نیست اول اینکه از نظر ادبی و نوع نوشتار کتاب بسیار خوبیه و می‌تونه برای دوستانی که دست به قلم هستند نوع نوشتار کتاب یک الگوی مناسب باشه 
دومی که از لحاظ تاریخی به نظر من مخاطبی که با ذهن خالی از تاریخ خاندان پهلوی این کتاب رو می‌خونه ممکنه یک مقداری اون رو به اشتباه بندازه 
در این کتاب یک جوری محمدرضا پهلوی یا حتی فرح توصیف شده که از این جنایات یا خبر نداشتن یا اگر خبر داشتند ناگزیر انجام این جنایت بودند این اگر تطهیر این خاندان نباشه حتماً برداشت غلطیه از لحاظ تاریخی از زندگی این‌ها 
 نویسنده موضوعی رو بهش اشاره کرده و  درباره‌اش قلم زده که هر کسی جرئت ورود به این وادی رو نداره چرا که ممکنه مورد قضاوت قرار بگیره همیشه هم این بوده  صحبت کردن از تاریخ به خصوص تاریخ معاصر  مثل راه رفتن روی لبه تیغه خیلی باید دست به عصا حرکت کرد چون هم این طرف هم اون طرف افرادی هستند که ممکنه با موضوعاتی ناراحت بشن
در کل به نظرم نمره سه و نیم برای این کتاب نمره منصفانه‌ای هست.
      

5

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.