یادداشت حـــامیم

        **یادداشتی بر کتاب "سمفونی مردگان" اثر عباس معروفی** 

"بعضی کتابها مثل زهرِ  هستند... اول میسوزانند، بعد میروند توی رگهایت و تا همیشه میمانند."**  

"سمفونی مردگان" عباس معروفی، یکی از آن کتابهایی ست که بعد از خواندنش، انگار سنگی روی سینه ات میگذاری. غمِ آن نه از جنس اشک ریختن است، نه از نوع فریاد زدن... غمیست که مثل دودِ سیگارِ آخر شب، آرام آرام ریه هایت را پر میکند و تا روزها بوی تلخش در ذهنت میماند. 
 این تلخی را فقط در "بچه مردمِ" جلال آل احمد و این کتاب حس کرده ا م. گویی نویسنده قلمش را در جوهر سیاهِ ناامیدی زده و هر کلمه، زخمی ست که خونریزی اش بند نمیآید.  

ساختارِ سمفونی مردگان 
داستان حولِ خانوادهی "اورخانی" میچرخد؛ خانوادهای که هر عضو اش، قطعه ای از موسیقی مرگ مینوازد. 
پدر، نمادِ سنتِ خشنِ پدرسالاریست؛ مردی که فکر میکند عشق یعنی "شلاق"! 
او با اقتداری بیمارگونه، میخواهد فرزندانش را در قالبِ آرزوهای خودش بریزد، اما نمیداند همین قالب های تنگ، استخوان هایشان را خرد میکند.
 مادر، با همه ی مهربانی هایش، بی اختیار مشروعیت بخشِ ظلمِ پدر است. 
اورهان، برادرِ کوچکتر، در تقلیدِ ناشیانه از پدر، تبدیل به موجودی می شود که نه اقتدار پدر را دارد، نه رحمتِ مادر را. 
و آیدا، خواهری که آرزوهایش قربانیِ ترسِ پدر خانواده از "بی آبرویی" میشود...  

نکته ی دردناک ماجرا اینجاست که **همه مقصرند، اما هیچکس مقصر نیست**. پدر باور دارد دارد "خیر" فرزندانش را میخواهد، اورهان اسیرِ حسادت و عقده های  خودخواسته است اما فکر میکند که حق خودش از ما تَرَک پدری بیش تر از برادری است که اندازه او در حجره کار نکرده است، مادر سکوت می کند و آیدین... آیدین که خودش هم بخشی از این جنایت است با یکدندگی هایش. 
اینجاست که معروفی نشان میدهد چگونه سیستم های سنتی، حتی با نیت های خوب، میتوانند آدم ها را نابود کنند.  

 **نقاط قوت و ضعف:**  
آنچه کتاب را فراموش نشدنی میکند، فضاسازیِ مرگبار و دیالوگ هایِ تیزِ شبیه به نیش مار است.
 صحنه هایِ مثل مرگِ آیدا، یا مرگ نامعلوم سورمه ...  

 اواخر کتاب، گویی نویسنده در باتلاقِ تلخی هایش گیر کرده است. انگار میخواسته با کش دادنِ رنجِ شخصیت ها، فریادی بکشد، اما این فریاد گاهی به جیغ هایِ بی پایان تبدیل میشود که از شدتِ بلندبودن، مفهومش را از دست میدهد.  

 **زنانِ سمفونی؛ قربانیانِ بی صدا:**  
آیدا، نمادِ زنِ ایرانیست در دهه هایِ گذشته؛ موجودی که باید آرزوهایش را دفن کند تا "زن خوب" باشد.
 معروفی به خوبی نشان میدهد که چگونه مردانِ خانواده، به بهانه ی "حفظِ آبرو"، زندگی را از زن میدزدند. 
آیدا نه حقِ بچگی کردن دارد، نه حقِ عاشق شدن... انگار زن بودن در آن چهار دیوار، یعنی تبدیل شدن به سایه یِ مردها.  

**حرفِ آخر:**  
"سمفونی مردگان" کتابی ست که باید خواند، اما نباید دوباره خواند! چون بارِ غمش سنگین است. با این حال، نوایِ آن تا همیشه در گوشِ خواننده میماند

      
510

46

(0/1000)

نظرات

الهه

الهه

1404/2/7

من هنوز این کتاب را نخوندم. از اسمش یه جورایی ترس دارم. نمیدونم چرا هر موقع تصمیم میگیرم کتاب را بخونم یه چیزی در درونم میگه از این کتاب باید ترسید. 
1

1

غم زیادی در کتاب وجود داره 
ممکنه که حتی تا چندروز درگیرش بشید.
اما در دل کتاب پیام های عمیقی نهفته است 
غالبا سیاسی!!!
همون‌طور که در یادداشت گفتم ارزش یکبار خواندن رو داره اما دوباره نباید خواند. 

1

من ولی این کتاب رو دوست نداشتم.خیلی مبهم بود
2

1

سبک قلم نویسنده که خط زمانی در داستان رو رعایت نکرده مثل شمشیر دولبه است هم می‌تونه انسان رو درگیر محتوای کتاب کنه ،هم میتونه انسان رو با کتاب درگیر کنه 

0

واقعا  به خاطر همین موضوع برای من جذابیتش رو از دست داد.خب راستش من خیلی تعریف شنیده بودم از سمفونی مردگان و خب جایزه ادبی هم گرفته این کتاب ولی سلیقه ها متفاوت هستن و من دائم گیج میشدم اما کتاب سال بلوا رو خیلی دوست داشتم
@haamiim 

1