معرفی کتاب بیست سال و سه روز؛ شهید سیدمصطفی موسوی اثر سمانه خاکبازان

بیست سال و سه روز؛ شهید سیدمصطفی موسوی

بیست سال و سه روز؛ شهید سیدمصطفی موسوی

سمانه خاکبازان و 3 نفر دیگر
4.4
88 نفر |
31 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

154

خواهم خواند

29

شابک
9786003304321
تعداد صفحات
216
تاریخ انتشار
1399/4/31

توضیحات

کتاب بیست سال و سه روز؛ شهید سیدمصطفی موسوی، گردآورنده ریحانه جهاندوست.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به بیست سال و سه روز؛ شهید سیدمصطفی موسوی

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به بیست سال و سه روز؛ شهید سیدمصطفی موسوی

نمایش همه

یادداشت‌ها

م گ

م گ

1403/12/9

        داستان زندگی سید مصطفی تنها پسر خانواده پسری آرام فعال مودب و درس خوان و عاشق ساخت و ساز. 
در نوجوانی ناو می‌سازد به بنیاد نخبگان می‌رود اما با سخت بودن مراحل تکمیل سازه اش،طرحش را به کانادا ایمیل می‌زند و پس از مدتی د عوتنامه ای،دریافت هم می‌کند اما در ایران می‌ماند دنبال رویاهایش می‌رودعشق خلبانی و پرواز او را به سمت پادگان‌ها می‌کشاند با مانعی روبرو می‌شود اما دست از تلاش بر نمی‌دارد و از طریق یکی از دوستانش به دوره‌های رزمی راه پیدا می‌کند و سر از سوریه در می‌آورد پدرش رضایت‌نامه را امضا می‌کند و سید مصطفی بدون خداحافظی از مادرش هنگامی که مادرش به نماز می ایستدو به سجده می‌رود کوله‌اش را برمی‌دارد و راهی سوریه می‌شود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          **یادداشتی  بر کتاب "۲۰ سال و سه روز" اثر سمانه خاکبازان**  

**"بعضی آدمها انقدر زود به بلوغ میرسند که گویی عمرشان را در یک لحظه زیسته اند..."**  

کتاب "۲۰ سال و سه روز" روایتی ست از زندگی کوتاه، اما پرطنین **سید مصطفی موسوی**، جوانترین شهید مدافع حرم. وقتی به سن وسال او نگاه میکنم، میبینم تقریباً همسنِ خودم است؛ اما او کجا و من کجا؟ مصطفی در بیست سالگی فهمید که «هدف زندگی» چیست؛ در حالی که من و خیلی ها، هنوز داریم توی گردابِ «دنیا دوستی» غرق میشیم!  

**این کتاب، یک سوال بزرگ تو دلم انداخت:**  
چطور میشود یک نوجوان، آنقدر زود به «بصیرت» برسد که دنیا را بازیچه ای بیش نداند؟  او فهمیده بود که زندگی، فقط نفس کشیدن نیست؛ انتخابِ مسیری ست که حتی اگر به قیمت جانش تمام شود، ارزشش را دارد.  

**نکته ی تکان دهنده:**  
خانم خاکبازان طوری از مصطفی نوشته که آدم باورش نمیشود اگر او را در خیابان میدید، فکر کند این همان پسری ست که روزی جوانترین شهید مدافع حرم میشود! ظاهرش شاید مثل همه ما نسل زد بود، اما درونش آتشی شعله میکشید؛ آتشِ عشق به ولایت، دغدغه ی دین و غیرتِ دفاع از حرم. خداوند هم که برعکس مردم آدم ها را از پشت پنجره ی قلبشان میبیند، او را برگزید...  

**از زبان خودم:**  
موقع خوندن کتاب، مدام به این فکر میکردم که چرا منِ امروز، اسیر شهوت های زودگذر و دغدغه های پوچم، اما مصطفی در اوج جوانی، از همه ی تعلقات دنیایی دل کند؟ شاید جوابش همان «بصیرت» است؛ نوری که خدا در قلب بعضی ها میاندازد تا راه را از چاه تشخیص دهند. مصطفی فهمیده بود که شهادت، «مُردن» نیست؛ «متولد شدن دوباره» است. حیاتی که هرگز پایان ندارد...  

این کتاب فقط شرح یک زندگی نیست؛ تلنگری ست به ما که غرق در روزمرگی هایمان، فراموش کردهایم «چرا زنده ایم؟». مصطفی به ما یادآوری میکند که جوانی، فقط سنِ جسم نیست؛ سنِ روح است. او در بیست سالگی به بلوغی رسید که بعضی ها در هشتادسالگی هم نمی‌رسند

 شهدا نمیمیرند؛ آنها همیشه در کنا ما هستند، مثل نسیمی که راه را نشان میدهد. انشاالله که ما هم مثل مصطفی، آنقدر شجاع باشیم که دنباله روی راهشان شویم. نه از ترس مرگ، بلکه از عشق به زندگیِ جاودانه...  

 **پ.ن:**  
خواندن این کتاب را به همه، مخصوصاً جوانها پیشنهاد میکنم.  چرا که مصطفی از خود ما بود و الگویی شبیه خودمان

"خدایا، ما را از غبار دنیا پاک کن  
و در دلهایمان چراغِ بصیرتی روشن  
تا مثل مصطفی، راه را گم نکنیم  
و در آخر، از قافله ی عشق جا نمانیم..." 

به حق فاطمه زهرا(س)
        

7

3

0