یادداشت حـــامیم

حـــامیم

حـــامیم

6 روز پیش

        **یادداشتی بر کتاب "معبد زیرزمینی" اثر معصومه میرابوطالبی**  
---

کتاب "معبد زیرزمینی" روایتگر داستان مقنی های یزدی است که برای حفر تونلی برای پاتک زدن به دشمن به جبهه می روند.
شخصیت اصلی کتاب آقا الیاس!! است، مردی که شانه هایش زیر بار سنگین سرکوفت های اطرافیان خم شده؛ مردی که باور کرده "بی مصرف" است، فقط چون دیگران مدام او را با آدم های دور و برش قیاس کرده اند. الیاس، مثل درختی که طوفان ریشه هایش را سست کرده، هر روز بیشتر از خودش و توانایی هایش دور می شود... 
تا اینکه یک تصمیم زندگی اش را زیر و رو میکند: **پیوستن به  گروهی از مقنی ها برای حفر تونل در جبهه**.  

این کتاب، از دید من قصه ی غلبه بر ترس های قدیمی است. 
ترس از ناتوانی، ترس از قضاوت، و ترس از شکست. اما نقطه ی اوج داستان، زمانی است که **حاج غلامحسین** مثل نسیمی تازه وارد زندگی الیاس می
شود. این مرد  با چهره ای آرام و کلامی آهنگین، نه با نصیحت، که با *نشان دادن آنچه در ژرفای وجود الیاس خوابیده بود، به او می آموزد که گاهی آدمها گنجینه ی درونشان را فراموش میکنند...  

**نکته ی درخشان کتاب:**  
حاج غلامحسین فقط یک شخصیت نیست؛ نمادی است از آن صدای آرامِ درونی که میگوید: "تو میتوانی!" ورود او به داستان، مثل تابیدن نور فانوس به گوشه های تاریکِ روان الیاس است. جالب اینجاست که نویسنده بدون شعار دادن، نشان میدهد چگونه یک همراهِ باورکننده میتواند زنجیرهای  ترس ها را پاره کند. الیاس کم کم یاد میگیرد که حفر تونل، فقط کندن خاک نیست؛ کندنِ لایه های ترس و ناتوانی است...  

"معبد زیرزمینی" فقط یک تونل جنگی نیست؛ تونلی است به درون آدم هایی که فراموش کرده اند چقدر توانمندند. پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانید، حتی اگر فکر میکنید "الان وقتش نیست"! چون شاید شما هم مثل الیاس، نیاز دارید کسی – یا چیزی – شما را به آن تونل بفرستد تا خودِ واقعیتان را کشف کنید... 
      
24

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.