یادداشت حـــامیم
2 روز پیش

عشقی که نردبان شد: در مسیر آسمان با «پاییز آمد» کتاب «پاییز آمد» با قلم زیبای گلستان جعفریان،نه فقط روایتگر خاطرات، که ترسیمگر دنیایی از معناست . جعفریان با هنرمندی، صدا و روح خانم فخرالسادات موسوی را به صفحهها آورده؛ قلمی صمیمی، بیتکلف و درعینحال ژرف که گویی مخاطب نه متن، بلکه نجواهای دلِ راوی را میشنود. تبریک براین بانوی نویسنده. آنچه در سیمای فخرالسادات شگفتانگیز است، بیاعتناییِ آگاهانهاش به تعلقات دنیوی است. او زنی است که گوهر وجودش را نه در انباشتِ مادیات، که در پیوند با آرمانی بزرگ میجوید. زندگیاش حکایتِ رهیدن از "دلبستگی" و پیوستن به معناست؛ گویی از آغاز میدانسته دنیا گذرگاهی است نه مقصد . اما نقطهی اوج کتاب، روایتِ عشقی است که زمین را به آسمان پیوند زد: عشق بیحصر و مرز فخرالسادات و احمد یوسفی ، هرگز محدود به حریمهای مادی نبود. احمد، این پاسدارِ روشنضمیر، عشق به همسر را نردبانی ساخت برای عروج به سوی لقاء الله. در نگاه او، مهر به فخری مانعی بر سر راه جهاد نبود، که بالهایی برای پرواز به سوی معبود بود. همین نگرش است که او راهمزمان همسری دلآگاه، پدری مهربان و سرداری بیمانند میساخت.عشقی که در آتش جهاد مقدس، نه خاکستر که طلای نابِ معنویت شد. شهید یوسفی در این روایت، تلفیقی نادر است: مذهبیِ بیتعصب، متعهدِ بیتکلف، روشنفکری در چارچوبِ حلال. او دنیا را مسافرخانهای میدید که نباید دل به دیوارهایش بست. مرامش نه انزوا که رهایی در میانهی میدانِ مسئولیت بود. وآنجا که امواج سختی بالا میگرفت، شخصیتِ "علاء" پدیدار میشد؛ برادری که پختگیِ فکر و صفای دل را یکجا داشت. او نماد نسلی بود که با نسیم قدسی امام خمینی(ره) بالید و راه کمال را نه در شعار، که در سلوک عملی یافت. «دنیا مسافرخانهست، مقصد جای دیگریست.» فخرالسادات و احمد به ما آموختند که میتوان در مسافرخانهی دنیا ماند، بیآنکه دل به دیوارهایش سپرد ؛ و اینجاست که عشق زمینی، اگر در مسیر حق باشد، نردبان ملکوت میشود .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.