یادداشت معصومه السادات صدری

        .

"یوز پلنگ های نجدی"

تعریف این کتاب را خیلی شنیده بودم. توی تخفیفات طاقچه خریدمش. 
نجدی معروف است به نویسنده ایی که شاعرانه می نویسد. پر از جزئیات، لطیف، نظیف، پر از حس های پنج گانه. 
انگار بدهی کسی شعرهای سهراب سپهری را داستان کند.
یا اصلا انگار حواس را در خدمت داستان بگیریی یا داستان را در خدمت حواس..
مع الاسف
من با سبک داستان ها ارتباط نگرفتم، ولی قلم آقای نجندی بی نظیر بود. 
از بین همه داستان ها؛ وصیت و سپرده به زمین را بیشتر دوست داشتم.

کتاب پرا از تکه بریده هاییست که ذخیره کردم سر صبر بخوانم مثل خوراکی خوشمزه ایی که آرام آرام گاز می زنی توی تا با بزاق دهانت حل شود و کیفش را ببری. 

خدایش رحمت کند. 

از متن کتاب:
طاهر گفت: بچه را بدن به ما که چی ملیحه؟
ملیحه گفت: دفنش می‌کنیم، خودمون دفنش می‌کنیم. بعد شاید بتونیم دوستش داشته باشیم.
همین حالا هم، انگار، انگار دوستش دارم.
**
متن دوم:

روی ترازو به عقربه ای نگاه کرد که زیر پاهایش تا کنار عدد 49 رفته بود و این یعنی اینکه اگر طاهر به دنیا نیامده بود و یا همان لحظه می‌مرد و کسی جسدش را می‌سوزاند ، زمین 49 کیلو سبک‌تر ، می‌توانست خورشید را دور بزند.

#کتاب_خواندم 
#بیژن_نجدی

.
      
55

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.