الهام مطیعیان

الهام مطیعیان

بلاگر
@electo
عضویت

فروردین 1403

56 دنبال شده

124 دنبال کننده

                کانالم در ایتا : https://eitaa.com/electo
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        این کتاب رو یک‌بار خوندم و دیگه تکرارش نمی‌کنم، ولی چیزی هم نیست که از خاطرم پاک بشه.👇🏻

چرا کتاب رو دوست نداشتم؟
اول عدم وجود تعلیق بود که تا پنجاه درصد ابتدایی کتاب خرخره‌م رو گرفته بود. بعد یکدفعه یه جرقه‌ای زده شد و من رو امیدوار کرد. ولی ده دقیقه بعد در محکم خورد توی صورتم با سناریویی که آقای هوگو چیده بود. 
مرد حسابی خب همه چیز قابل حدس بود. هیچ چیز غیرمنتظره‌ای رخ نداد. از هیچی بی‌خبرم نذاشتی.

❌هشدار اسپویل👇🏻

دوم، سیر غیرمنطقی وقایع بود. میتونم بفهمم چرا شماس اعظم ممکنه عاشق یه دختر بچه بشه (خاک تو سرش) ، ولی چی شد یهو که اسمرالدا عاشق افسر شد؟! چه کانکشنی بود؟ چه رابطه‌ای بود؟ همین؟ عاشق قیافه‌ی افسر شد؟ دختربچه مگه هوس میفهمه که اینجوری عاشق بشه و تا اون مرحله پیش بره؟! کاش چندتا برخورد غیر از اون دوتایی که برای دختر و افسر گذاشته بود میچید تا منظقی‌تر بشه این عشق نابالغ.
درنهایت، شخصیت پردازی راحت و روان بود و البته به قدرتمند. دانای کل نرفت در کالبد شخصیت ها ولی ما خوب شناختیمشون.
مدام فکر میکردم اینکه هوگو اسم کتاب رو طوری انتخاب کرده که انگار قراره داستان حول محور اون باشه ، ولی در واقع اصلا اینجور نیست خوبه یا بد؟! 
گاهی خوشم میومد ، گاهی حس میکردم به اعتمادم خیانت شده. 
کامنت‌های ریزه ریزه در هر قسمت کتاب زیاد دارم ولی میدونم خیلیا حوصله ندارن بخونن🤧😂.
پ.ن: دنبال یه نوشته از هوگو هستم که دست از تاریخ‌گفتن برداشته باشه. 🥸
      

7

        چه کسی میتونه خیانت، جنایت و رنج رو این‌طور در کمال زیبایی شرح و بسط بده؟ در پایان کتاب آوازهایی توی سرم پخش شد . مثل وقتی که یه سریال خیلی جذاب رو می‌بینیم و در دنیاش غرق میشیم و قسمت آخر درِ اون دنیای شیرین رو به رومون می‌بندن و مجبوریم رهاش کنیم. 
نکته‌ای که در سرتاسر کتاب توجهم رو جلب کرد، ادبِ بی حد و اندازه‌ی آدم‌هاش بود. حتی آدم‌های دون‌پایه توی زندان ، آدم‌های قدرتمند در مواجهه با افراد پست جامعه، ادب دارن. و این از ادبِ نویسنده میاد. آدم‌ها واقعا اینطور نیستن. به نظرم روحی پاک میتونه انقدر مثبت‌ نگاه کنه و به همین ترتیب رنج رو شرح بده.
تعلیق در داستان به خوبی حفظ میشه، گرچه ما در اواسط جلد سوم، به خوبی شخصیت کنت رو از بَریم و دیگه در اینجا میتونیم حدس بزنیم که چه کارهایی انجام خواهد داد. ولی حتی این حدس زدن هم باعث کم شدنِ شیرینیِ متن نمیشه‌. انگار ما تبدیل به یک دانای کل میشیم که میدونه قضیه چطور پیش میره، اما با لذت دست زیر چونه گذاشتیم و منتظریم تا تک به تک به وقوع بپیوندن.
کتاب زیاده گویی نداره. هزار و چند صد صفحه بنویسی ‌و حرف بیخود توش نزده باشی خیلی هنره. توصیفاتش درست و به‌جاست، شخصیت‌ها جلوی چشمت راه میرن و دیالوگ‌هاشون اسرار وجودشونو فاش میکنه.
در نهایت کتاب هر شخصیتی رو راضی میکنه. چه جنگجو و منتقم، چه لطیف ‌و شکننده ، چه معتدل و ایستاده در وسطِ محور.
ایرادی که میتونم بهش بگیرم فقط اینه که همیشه دنیا دست یاری به سمتمون دراز نمیکنه تا ما هم بتونیم توی یه لحظه بگیریمش و خودمونو بکِشیم بالا. ( از این حرفمم مطمئن نیستم. می‌ترسم که شاید نکنه به سرنوشت ماکزیمیلین دچار شده باشم.😄)
      

28

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.