یادداشت الهام مطیعیان
6 ساعت پیش
چه کسی میتونه خیانت، جنایت و رنج رو اینطور در کمال زیبایی شرح و بسط بده؟ در پایان کتاب آوازهایی توی سرم پخش شد . مثل وقتی که یه سریال خیلی جذاب رو میبینیم و در دنیاش غرق میشیم و قسمت آخر درِ اون دنیای شیرین رو به رومون میبندن و مجبوریم رهاش کنیم. نکتهای که در سرتاسر کتاب توجهم رو جلب کرد، ادبِ بی حد و اندازهی آدمهاش بود. حتی آدمهای دونپایه توی زندان ، آدمهای قدرتمند در مواجهه با افراد پست جامعه، ادب دارن. و این از ادبِ نویسنده میاد. آدمها واقعا اینطور نیستن. به نظرم روحی پاک میتونه انقدر مثبت نگاه کنه و به همین ترتیب رنج رو شرح بده. تعلیق در داستان به خوبی حفظ میشه، گرچه ما در اواسط جلد سوم، به خوبی شخصیت کنت رو از بَریم و دیگه در اینجا میتونیم حدس بزنیم که چه کارهایی انجام خواهد داد. ولی حتی این حدس زدن هم باعث کم شدنِ شیرینیِ متن نمیشه. انگار ما تبدیل به یک دانای کل میشیم که میدونه قضیه چطور پیش میره، اما با لذت دست زیر چونه گذاشتیم و منتظریم تا تک به تک به وقوع بپیوندن. کتاب زیاده گویی نداره. هزار و چند صد صفحه بنویسی و حرف بیخود توش نزده باشی خیلی هنره. توصیفاتش درست و بهجاست، شخصیتها جلوی چشمت راه میرن و دیالوگهاشون اسرار وجودشونو فاش میکنه. در نهایت کتاب هر شخصیتی رو راضی میکنه. چه جنگجو و منتقم، چه لطیف و شکننده ، چه معتدل و ایستاده در وسطِ محور. ایرادی که میتونم بهش بگیرم فقط اینه که همیشه دنیا دست یاری به سمتمون دراز نمیکنه تا ما هم بتونیم توی یه لحظه بگیریمش و خودمونو بکِشیم بالا. ( از این حرفمم مطمئن نیستم. میترسم که شاید نکنه به سرنوشت ماکزیمیلین دچار شده باشم.😄)
(0/1000)
الهام مطیعیان
5 ساعت پیش
1